اقلیم پارس را، غم از آسیب دهر نیست
تا بر سرش بود چو تویی “سایهی خدا”
#سعدی : مقدمهی بوستان۶۵۵ه.ق/۱۲۵۸م
“سایه”ی یزدان چو باشد دایهاش
وا رهـاند از خیـال و، سایهاش
…بله قربان، بله قربان گفتن
گَردِ سرداریِ سلطان رُفتن
گفتنِ “شاه” که او “ظِلِّ” خُداست
سینهاش آینهی غیبنماست…
بمناسبت یکصد و چهاردهمین سالگرد انقلاب مشروطیت ایران (۱۳۹۹-۱۲۸۵ه.ش/۲۰۲۰-۱۹۰۶م) ۱۴مرداد ماه
این گفتار، پیشتر در کانال تلگرام فردا شدن امروز_یکشنبه ۲۶اسفند ۹۷/ ۱۷مارس۲۰۱۹_ منتشر شده است، و در سلسله شمارههای فردا شدن امروز، در ردیف شمارهی۱۲۱، قرار گرفته است.
_انقلاب مشروطه، بحران سیاسی در قدر قدرتی سلطنت
رویداد ابلاغ پذیرش رسمی #مشروطیت_ایران ، به ترتیب تقویمی هجری قمری، هجری شمسی و تاریخ میلادی بدین ترتیب است : دوشنبه ۱۵ جمادیالثانی۱۳۲۴ / ۱۴ مرداد ۱۲۸۵ه.ش/۶ آگوست۱۹۰۶م.
انقلاب مشروطیت ایران، بدون تردید جدیترین و برجستهترین #بحران_سیاسی در قدر قدرتی سلطنت موروثی و نهادینهی ۲۵۰۰ سالهی سرزمین ما بشمار میرود. بطوری که برای نخستین بار، در جریان این بحران سیاسی، اساس کلی قدر قدرتی سلطنت_ و نه سلطنت فردی و نه سلطانی خاص، که بارها مورد اختلاف، نفی و انکار و حتی کور کردن و خلع و کشتن بوده است_مورد توجه و نقد قرار گرفته است. تکرار باید گردد که، مفهوم اصل سلطنت استبدادی موروثی_ و نه یک سلطان خاص_ مورد شک و نقد قرار گرفته است.
بدین معنی که تمرکز قدرت در دست یکنفر به نام پادشاه را، فاسد کننده تشخیص داده اند. و معتقد بوده اند، که این که پادشاه بعنوان قدر قدرت زمانه، دارای همهی اختیارات باشد، و مسئول و پاسخگوی هیچ چیز نباشد، و یا باصطلاح مالک الرقاب مردم (صاحب گردنها) باشد، و بر همه چیز، حتی گرفتن جان مردم توانا باشد، سبب اصلی یکه تازی بی حد و حصر پادشاهان بودهاست.
از اینرو در مشروطیت برای نخستین بار، مردم علیه قدر قدرتی پادشاه وقت به پا خاستند. لیکن سوکمندانه، علیرغم همهی تلاشهای مشروطهطلبان، دیری نکشید که انقلاب مشروطیت ایران، در حل و رفع و ریشهکنی تفکر و مسئله قدر قدرتی پادشاه وقت، شکست خورد!؟
شاید گزافه نباشد اگر بگوییم که یکی از دلایل شکست انقلاب مشروطهی ایران، در حل و ریشه کنی تفکر و مسئله قدر قدرتی پادشاه وقت، قدمت و کهنسالی مزمن ۲۵۰۰ سالهی این اندیشه سفسطهی آمیز در سرزمین ما بودهاست.
_دیرپایی و جان سختی تلقینهای قرنها
“سایهی خدا”، “ظِلّ الله”،”ظِلّ اللهی”
جعل توهم گزافهگوی خدایگونگی، و”فرعون_صفتی”!!!؟؟؟
دروغ بزرگ هیتلر: زیرا #هیتلر معتقد بود، که دروغ های کوچک را مردم زود در مییابند. برای مثال یک لبو فروش، چقدر می تواند دربارهی چغندر و پخت و پز آن تا بصورت لبو درآید، و گرانی بهای آن، دروغ بگوید که از هر چند نفر، دست کم یکنفر، دروغ او را، افشا و رسوا نکند؟!
مثالهای بیشمار دیگری دربارهی دروغگویی افراد می توان زد. بسیاری از مردم، درباره ی خودشان هرگونه دروغ بگویند، بزودی مچشان باز می شود، و از هر چند نفر، یکی دو نفر _باحتمال قوی مچشان را میگیرد و رسوایشان می کند. بعبارت دیگر، دروغ های کوچک، بردی بسیار کوتاه مدت دارند.
لکن، دروغ بعقیدهی هیتلر، باید چنان بزرگ باشد، که فراتر از فهم و تاب درک، و توان انکار تودهی عوام قرار گیرد. اثر دروغ بزرگ، به پندار هیتلر بسیار دراز مدت است، و کارکردی موثر و پذیرشی آسان و گرم، از سوی عوام الناس دارد.
عنوان“ظل الله” یا “سایهی خدا”، از تبار شوم بزرگترین دروغهای هیتلری است، که مردم عادی را، قدرت تجزیه و تحلیل آن نیست. مفهوم بی نظیر“لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد”:”پروردگاری که نه زاییده شده و نه می زاید، و هیچ کس و هیچ چیز از موجودات دیگر با سایه و بی سایه، هرگز، همانند یکتای او نمی تواند باشد”(سورهی توحید= ۱۱۲/ آ ۳ و۴)؛ درک مفهوم مجرد این “توحید ناب”،“هیچ سانگی محض”، سالها درس تجرید و بحث های مجرد علم کلام میخواهد، که لمس و کشف عمق تجرید آن، سوکمندانه، از دسترس و حوصلهی اکثریت از مردمان بسا، بسیار دور است!!؟؟
_آرکه تایپ کاذب ظل الله
اصطلاح ” #سایه_خدا “_ ظل الله در حقیقت یک آرکه تایپ دروغین است. یعنی یک کهن الگوی نمونهی بواقع، ناراستین است، که سوکمندانه، حتی مردم عادی نیز، آنرا پذیرفته و در گفتگوهای خویش، روزمره، آنرا بارها و بارها، چه آسان و بی دغدغه بکار میبرند.
دیرپایی، و کهن سالی این میراث تلخ را سعدی، با توجه به ویژگی درگیری حافظهی انسانی با تلقینات قرنها، چنین یاد آور شده است که :
سعدی به روزگاران مهری/فکری نهاده بر دل
بیرون نمیتوان کرد الا به روزگاران
عنوان “ظل الله” در شعر ایرج میرزا نیز، چنانکه در بالا بدان اشاره رفتهاست، بکار برده شده است:
“… گفتن شاه که او ظل خداست”
باز همچنان که در بالا بدان تصریح گردید، حتی در مکالمات عادی، و روزمرهی مردم، در کوچه و بازار، آنچنان متداول شدهاست که کمتر به بی بنیادی و نامفهومی و بی مصداقی موهوم آن توجه کردهاند، و بویژه کمتر به “لزوم حذف” آن اندیشیدهاند!!؟؟
در مکالمات روزمره، این اصطلاح، غالبا، در مقام تشکر از لطف و محبت دیگران بکار میرود. برای مثال: اخیرا، بانویی که به دلیل ضعف اقتصادی در پرداخت اجارهی خانه در مانده بود، پس از آنکه صاحبخانه مبلغ اجاره را به او میبخشد، و فرصت بیشتری برای پرداخت آن، در آینده، به بانوی مستاجر میدهد؛ بانوی مستاجر در پاسخ به بخشش و بزرگواری پیرمرد صاحبخانه، رو به او کرده، میگوید:
_”خدا عمرتان بدهد. انشاءالله بچه های من “زیر سایهی شما” از مرحمتتان برخوردار گردند، و زندگی کنند. و دعاگوی شما باشند.” و پیرمرد صاحبخانه، رو به بانوی مستاجر میگوید:
_” استغفر الله!استغفر الله! ما که هستیم، خانوم؟! ان شاء الله همگی ما، زیر سایهی رحمت خدا باشیم!…”
_ظلّ الله! ولی، خدا سایه ندارد!!؟
خدا رحمت دارد، ارحم الراحمین است، ولی سایه ندارد.
خود را فریب ندهیم. خدا سایه ندارد؛ چون جسم نیست. جسم است که سایه دارد. خدا مرئی نیست. موجود نامرئی نمیتواند سایه داشته باشد.
از اینرو اصطلاح ظل الله و مفهوم آن، با توحید ناب اسلامی، درمورد خداوند ناسازگار است. و حتی “شرک مطلق” است. بدین معنی که اگر برای خدا سایه قبول کنیم، یعنی پذیرفتهایم که خدا مانند کوه، درخت و هر موجود دیگری جسم دارد و قابل رؤیت است. و حال آنکه خداوند، به قول سعدی که در دیباچهی گلستان مفهوم فراتری و برتری او را از همه کس و هر وسیلهی ادراکی ممکن، بخوبی بیان کرده است که:
ای برتر از خیال و، قیاس و، گمان و، وهم
وز هر چه گفتهاند و، شنیدیم و، خواندهایم
مجلس تمام گشت و، به آخر رسید عمر
ما همچنان، در اول وصف تو، ماندهایم
متکلمین ما، که بیشتر دانشمندان متافیزیک اسلامی بشمار میروند، عجز از وصف خداوند را بهترین نوع اقرار به توحید، و سرسپردگی بشر به پیشگاه ذات سرمدی خداوند، دانستهاند.
خداوند طبق گفتهی کلام مجید “نور آسمانها و زمین است”(سورهی نور= ۲۴/ آ ۳۵). هنگامی که نور، همهجا را گرفته باشد، دیگر سایه چگونه میتواند وجود داشته باشد؟!
در کتابهای درسی تعلیمات دینی مدارس ابتدایی، همواره صفات خداوند را به دو نوع تقسیم کرده اند:
۱)_صفات ثبوتی: یعنی صفاتی که در خداوند هست، و عین ذات اوست و نه جدا از آن . مانند رحمت، اتکای به ذات. چنانکه #سنایی میگوید:
ای همه هستی، ز تو پیدا شده!
خاک ضعیف از تو توانا شده
ما به تو قائم_ چو تو قائم به ذات
و یا چنانکه در این دو بیت آمده است:
عالم و، قادر و، حی است
مرید و مدرِک( بر وزن مسلم بمعنی درک کننده)
هم سمیع است و، بصیر و ،متکلّم، صادق
۲)_صفات سلبی: یعنی صفت هایی که در خداوند نیست. و آنها را از او سلب، نفی و انکار باید نمود.
چنانکه در بیتی آنرا جمع کرده اند:
نه مرکب بود و جسم، نه مرئی، نه محل
بی شریک است و معانی، تو غنی دان خالق

_توحید ناب در مسیحیت !؟
در لاهوت پیشرفتهی مسیحیت، یعنی علم ناب کلام مسیحی_ در ژرفکاویهای معانی مجرد، فراسوی تصویرها و تندیسهای تجسمی_ نیز در قرون وسطی بهترین شیوهی شناخت خداوند را،” لاهوت سلبی”، یا لاهوت تنزیهی (منزه کردن ذات پاک الهی، از صفات انسانی و صفت هایی که شایستهی توحید ذات والای سرمدی نیست)یا به زبان لاتین ” #تئولوگیا_نگاتسیونیست ” “Teologia Negacionist” نامیدهاند. مفهوم این لاهوت سلبی، همان، نفی صفات سلبی، از خداوند است. یعنی همان شعر سعدی در نفی صفات ناقص انسانی، از خداوند که او را “فراتر از خیال و قیاس و گمان و وهم” میداند.

_مفهوم لاهوت سلبی
مفسرین اسلامی در مورد وجه تسمیه “لاهوت” دو نظر داده اند:
۱)_ ریشه سریانی_عبرانی دارد و از کلمات “دخیل” است که به زبان عربی وارد شده است. #حلاج، واژهی “لاهوتی” را در برابر “ناسوتی” بکار برده است. در نظر او، لاهوتی یعنی کاملا غیر دنیایی، یا الهی. و ناسوت یا ناسوتی، یعنی دقیقا دنیایی در برابر آنچه که به عالم الهی تعلق دارد، و لاهوتی است.
۲)_پارهای از مفسران، لاهوت را از وصف خداوند بعنوان ” لا اله الا هو” گرفته اند که بمعنی“هیچ خدایی غیر از او_الله_” وجود ندارد.
برای اطلاع بیشتر در این باره رک به: ویکی پدیا شیعه:“لاهوت سلبی”
_ترجیع بند هاتف اصفهانی
خوب است بدانیم، دربارهی کاربرد شاعرانهی “لا اله الا هو” و صورت کامل آن “وحده، لا اله الا هو” ترجیع بند مشهور بسیار بلند_ بیست و یک بندی_ هاتف اصفهانی (۷۰=۱۱۹۸-?۱۱۲۸ه.ق/۱۷۸۳-?۱۷۱۵م) شهرت فراوان دارد. ترجیع بند هاتف، بیشتر بر پایهی “لاهوت سلبی”، غزلوارهای است که_در همسوگرایی مهرآمیز بنیان ادیان توحیدی_ سرود و ترانه گشته است:
…در کلیسا به دلبری ترسا
گفتم: ای جان به دام تو در بند
ای که دارد به تار زنارت
هر سر موی من جدا پیوند
ره به“وحدت!” نیافتن تا کی
“ننگ تثلیت!؟”بر یکی تا چند؟ (ننگ تثلیث، بمعنی ننگ شرک سه گانه پرستی، بعنوان پرستش پدر، پسر، و روح القدس در مسیحیت است.منظور از پدر خدا ، پسر یعنی حضرت عیسی، و روح القدس واسط پیام پدر به پسر، شاید برابر با جبرئیل باشد.)
نام حق یگانه چون شاید
که اب و ابن و، “روحِ قدس” نهند؟
لب شیرین گشود و با من گفت
وز شکرخند ریخت از لب قند
که گر، از “سرّ وحدت!؟” آگاهی؟؟!!
تهمت کافری، به ما، مپسند!
در سه آیینه شاهد ازلی
پرتو از روی تابناک افگند
سه نگردد “بریشم”، ار او را
پرنیان خوانی و، حریر و، پرند
ما، در این گفتگو، که از یک سو
شد ز “ناقوس!”، این ترانه بلند
که یکی هست و هیچ نیست جز او
“وحده لااله الاهو”…
یادآوری:
چنین تصویری از کلیسا و گفتگو با پریروی ترسا، و صدای وحدت بخش ناقوس، کمتر در ادبیات ایران، جز از سفر“شیخ صنعان”_سرودهی #عطار_نیشابوری _به روم شرقی(بیزانس) دیدهشدهاست.
سبب در واقع آنست که #هاتف ، اصفهانی است. و در اصفهان در ساحل جنوبی_ در سرزمین بکری، به نام جلفای اصفهان_ بدعوت #شاه_عباس_بزرگ (زندگی۸۹=۱۰۳۸-۹۴۹ه.ق/ ۱۶۲۹-۱۵۷۱م) ارامنه را اجازهی سکونت، فرو بخشیدهاند. آن هم با همهی استقلال در انجام کامل مراسم مذهبی، و آیین کلیسایی. کلیسای جلفای اصفهان، که در حدود چهار قرن پیش_ دقیقا در سال۱۰۳۴ه.ش/ ۱۶۵۵م_ساختهشدهاست، شامل حد اعلای تصاویر و تزئینات بسیار دیدنی کلیسایی است. کوتاه سخن، ترجیع بند بسیار بلند هاتف اصفهانی زائیدهی #جامعه_شناسی_معرفت او، از زادگاه بومی خویشتن است.

_سایه بدلی سترون، و نه بدیلی همانند از اصل خود
سایهی یک درخت، نسبت به آن چه تفاوتها دارد؟
درخت برگ دارد، برگهای خوشبو و یا تلخ دارویی همانند برگهای اُکالیپتوس. ولی سایهی درخت برگ خوشبو و یا برگ دارویی ندارد. درخت برگریزان دارد، شکوفه میدهد و میوه میآورد. پرندگان بر شاخسار آن لانه میسازند و آواز میخوانند. در تابستان آیندگان و روندگان در زیر سایهاش پناه میجویند و از چوب آن میتوان در و پیکر، میز و صندلی و نیمکت و یا قایق ماهیگیری و نجات، و تیرهایی برای پلها و طاق خانهها، و سایبان، و پارو برای رفتن برف و گل و ماسه…فراساخت. و سرانجام از پوشال و آخرین بازمانده هایش، بعنوان هیزم و ذغال، میتوان خانهای را گرما بخشید، و یا اجاقی را افروخت و بسیاری از فواید دیگر. ولی سایهی یک درخت فاقد همهی این تنوع زیبای هستی راستین یک درخت است.
ساده تر بگوییم، سایهی یک درخت چه میتواند بکند؟ آیا گل میدهد؟ آیا شکوفه میکند؟ آیا میوه میدهد؟ آیا شاخه و لانه برای پرندگان فراهم میسازد؟ در زیر آن سایهای که خود دائما متغیر از جهت تابش و حرکت افقی خورشید در آسمان است، چه چیز میتواند قرار و آرامشی دائمی داشته باشد؟
وقتی سایه بدیل نیست، و تنها بدلی سترون است، “سایهی خدا” چه معنی می دهد؟ یعنی سایهی خدا (ظل الله)_ یک بدل جعلی از اصل _ چگونه می تواند همانند از اصل، بر روی زمین، نقش خدا_نعوذ بالله_ را بازی کند؟! جز آنکه دروغی بزرگ، بازیچهای نامبارک، در دست نامطهر خودکامگان، برای فریب مردمان و حتی” #خود_فریبی ” شاهان باشد؟! _درست مصداق بارز همان دروغ بزرگ هیتلری.
در تفاوت بدل از بدیل، این شعر از #خاقانی آمده است که:
…گیرم که مارچوبه، کند تن به شکل مار؟!
کو؟!”زهر”، بهر”دشمن” و،
کو مُهره؟! بهر”دوست”
بنابراین، اصطلاح سایهیخدا بودن ، شرک است. خدا، نه زاییده است و نه می زاید:” لم یلد و لم یولد”. خداوند نظیر هیچ چیز نیست. چه برسد نظیر سایهی خود باشد؟؟!!
در هر حال، شایستهی توحیدیان راستین_نه توحیدی کاذب به لقلقهی زبان_ نیست، که کسی بخواهد خود را به نام “سایهی خدا” بر آنها حاکم کند، و همهی حقوق خداوند را، در قبضهی اختیار خود بگیرد، و دارای قدر قدرتی خدای آسمانها و زمینها باشد.
آری، این کاری بود که سلطنت و سنت قدر قدرتی در ایران قبل و بعد از اسلام، به بهانه ی داشتن “فره ایزدی” و یا “ظل اللهی” و یا “خلیفه اللهی” و “خلیفه الرسول اللهی” چنان میکرد و خود را قدر قدرت، و جانشین خودِ خداوند متعال، در زمین مینامید: ” زهی، تصور باطل، زهی، خیال محال”. چنانچه تا زمان مشروطه نیز، این سنت ادامه یافته است.

_اعطا کنندهی فرمان مشروطیت_مظفرالدین شاه قاجار_خود را، هنوز، سایهی خدا میداند
در نخستین صدای ضبط شده _بتعبیر امروز نخستین فایل صوتی _ باز مانده از مظفر الدین شاه به سبب اعطای فرمان مشروطیت(۱۲۸۵ه.ش/۱۹۰۶م)، خطاب به اتابک اعظم_ علی اصغر امین السلطان (۵۰=۱۲۸۶-۱۲۳۶ه.ش/۱۹۰۷-۱۸۵۸م)_صدر اعظم_نخست وزیر آنروز_ مظفر الدین شاه هنوز از خر شیطان پایین نیامده و مانند همهی پادشاهان مستبد سابق، خود را سایه خدا مینامد!؟ آخر بنابر مشهور برای وی هم، لابد، ترک عادت موجب مرض میشده است. در صورتیکه امضای فرمان مشروطیت، حداقل، یعنی خلع لقب “سایهی خدا بودن” از خویشتن!!؟؟
و بقول منطقی ها: موضوع قدر قدرتی سایهی خدا، پس از امضای مشروطیت یعنی نفی خدا سایگی. و ظل اللهی سالبهی به انتفاء موضوع است. یعنی بنا به فرهنگ توده ها، خر مرده که دیگر عرعر نمی کند. و بویژه، همچنان، باز هم به خریت خود افتخار نمیورزد؟؟!!
به نقل از نخستین ضبط صدا از مظفر الدین شاه که برجای مانده است، چنین آمده است :
“… و این خدماتی که به ما میکنید و به مملکت ایران میکنید، البته خداوند او را بی عوض نخواهد گذاشت، و انشاالله عوض آن را هم خداوند، و هم “سایهی خدا”، که خود من باشم، به شما خواهم داد…”
( مشاهده ی فیلم صدای ضبط شده مظفرالدین شاه در اینجا )
و بازگویی این قصهی پر غصه همچنان ادامه خواهد یافت
تاریخ انتشار : سه شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۹/ ۴ آگوست ۲۰۲۰
این گفتار را چگونه ارزیابی می کنید؟ لطفا ستارهها را، طبق خط فارسی از راست به چپ، انتخاب فرمایید ۱، ۲، ۳، ۴، ۵ ضعیف، معمولی، متوسط، خوب، عالی
متوسط ۵ / ۵. ۱۳
مشروطه یا مشروعه ؟
مشروطه ، طعمه ى بزرگ دست پروده و حمایت شده توسط دولت بریتانیا ، حرکتى رفورمیستى شد براى ابقاء سلطنت و کنترل منابع نفتى براى ۴٧ سال بعد از آنً. . اسم مجلس شورای اسلامى ، با توطئه ى نفوذى هاى انگلیسى بسرعت به مجلس شوراى ملى تبدیل شد و خیلى زود قانون اساسى بر مبناى فکر و اندیشه و فرهنگ اروپا ، بنام دستاورد پیشرفت ، به مردمى خام و بیسواد تحمیل شدو بجاى محدود کردن قدرت شاه ، قدرت “ملوکانه” را گره خورده به قدرت و اقتدار و مشیّت الهى معرّفى کردند .
شیخ فضل … نورى قربانى مشروعه خواهى شد ، آنهم بدست یک معمّمِ فراماسونر ! چه بسا اگر خائنین آنروز پشت او را خالى نمیکردند ، مشروعیّت میتوانست وجود منحوس لمیده بر اریکه ى قدرت و تخت سلطنت را خیلى پیش از اینها بزیر بکشد.
با سلام
هدف اصلی انقلاب مشروطه ایجاد حکومت مرکزی قوی و مدرن کردن کشور با استفاده از کپی کردن الگوی کشورهای مترقی بوده، هدف فرعی اون آزادی و دموکراسی بوده.
برای همین هم بسیاری از مشروطه خواهان قدیم هنگام به سلطنت رسیدن رضاشاه و تثبیت حکومتش به او یاری رسانی می کنند. و حتی چهره ای مثل ذکالملک فروغی که ادعای لیبرال بودن داره طرح یکسانسازی لباس مردم رو میده.
پس مطرح کردن این موضوع که هدف اصلی انقلاب مشروطه آزادی و دموکراسی بوده از اول اشتباه است.