_پیشگفتار
مناقشه بر سر مثلها
با سلام به خوانندگان گرامی خط چهارم
نکات مهمی که در گفتار شمارهی ۱۹۲_ ملاحظاتی دربارهی تعیین مقدار درصدها…_ بقلم استاد ارمغان لاهوتی، مطرح شده است و انتقادهایی که به سبب مقایسه حربن یزید ریاحی و آقای اردشیر زاهدی، در بخش دیدگاههای آن گفتار، به ثبت رسیده است، من و دو سه تن از دوستانم را به بحث و تبادل نظر برانگیخت، و موجب شد که دو سه شب ما، با رعایت دستورهای مربوط به پیشگیری از #کرونا، به شیوهی ویدئو کنفرانس، با یکدیگر مطالب را خوانده، و بحث نماییم.
مجموعا، ما سه مرد، و خواهر دانشگاهی یکی از دوستانم، که از خوانندگان جدی #خط_چهارم اند، به تبادل نظر پرداختیم. همه از من خواستند، نتیجهی این بحث و گفتگو را بنویسم، و بنظر آنها برسانم، و اگر نکتهی خاصی به نظرشان میرسد، در ویرایش نهایی بدان بیافزاییم.
حاصل مطلب به مراتب بیشتر از ظرفیت و محدودیت یک دیدگاه گردید. از این رو درخواست مینماییم، که همانند استاد #ارمغان_لاهوتی، فرصت یک گفتار مستقل را_ اگر پس از مطالعه نوشتار ما، آن را دارای ارزش لازم یافتید_ به ما ارزانی فرمایید.
با سپاس، و عرض ارادت_ابوالحسن شکرایی
خط چهارم:
خوانندگان گفتار ارزندهی دسته جمعی آقای ابوالحسن شکرایی، و دوستان ارجمندشان مشاهده می فرمایید، که حتماً، و با خوشحالی بسیار، شایسته است که بدان شمارهی ویژهای از سلسله گفتارهای “خط چهارم”، اختصاص داده شود.
_در دام مناقشه بر سر مثلها
شیوهای سفسطه آمیز، برای انحراف از راه حقیقت
شما خوانندگان گرامی، به احتمال قوی، این ضرب المثل را شنیده اید که می گوید:
” در مثل، مناقشه نیست!؟ “
یعنی اگر برای ذکر آموزهای، یا تعلیمی، یا نکتهای مهم، مثالی زده شود، نباید نقد و ایراد را، به مثل گرفت، و آن را وسیلهی غفلت، از اصل موضوع نمود. نقد و آگاهی و تفسیر و تعبیر، در اصل موضوع طرح شده، اولویت دارد، و نه در مثالی که احیانا، رسا، یا نارسا بوده باشد!؟
مثال را هم، اگر نارسا باشد، می توان با تذکری منصفانه، و همکارانه، تصحیح نمود، و برای درک بهتر اصل موضوع، مثالی مناسبتر، و بهتر ارائه کرد.
_مناقشه در مثل، در ادبیات عامیانه (فولکلوریک)
مشهور است که، یکروز مادری از فرط محبت، به بچه چهار پنج سالهی خود گفت:
_قربون اون چشمای بادومیت برم من، مادر!
کودک، بدون توجه به پیام مادر، و محتوای عاطفی آن، تمثیل او را از “بادام” گرفت و، بهانه جویانه گفت:
_ یالا! مامان! من، بادوم می خوام!
و به مادر امان نداد، و او را مجبور نمود، تا دست از هر کار در خانه بکشد، او را به خیابان ببرد، و در یک آجیل فروشی برایش بادام بخرد.
آجیل فروش، خطاب به کودک بهانه جو، گفت:_ چه نوع بادومی میخوای عمو جون؟ زمینی، درختی، یا هندی؟
بچه گفت:
_ببینم، ببینم!
آجیل فروش باحوصله، نسبت به بچه، یکایک بادام ها را، به او نشان داد. بچه گفت:
_از هر سه تاش میخوام!
هنگام کشیدن بادام ها، معلوم شد، که مادر از روی دستپاچگی، کیف پول خود را همراه نیاورده است. به کودک خود گفت:
_عزیزم، باید به خونه برگردیم، تا پول بیاریم.
بچه، گریه سر داد، که مبادا، مادر بهانه میآورد که بادام نخرد!؟ ولی، بالاخره مادر به منزل رفت، کیف پول را آورد، و بادام را خرید. اما، توبه کرد که دیگر در آینده، هنگام قربان صدقه رفتن بچهاش، چشم و ابرو، و سر و پای او را، به هیچ چیزی تشبیه نکند!
این، نمونهای از گرفتاری مناقشه در مثل، در #ادبیات_فولکلوریک ماست.
_مناقشه در مثل، در ادبیات برتر
اما در سطحی جدیتر، یک کارشناس بزرگ بیماریهای عفونی و اپیدمی شناسی را در نظر آورید، که به مناسبت ذکر اهمیت کشف واکسن کرونا، سخنرانی می کند.
این دانشمند سخن خود را چنین آغاز می نماید:
_ فلسفه اساسی تزریق واکسن ها، بر بدن انسان ها، و حتی جانوران، بدین جهت است که در نتیجه آن ها، بدن ها، کم و بیش، مقاوم، آسیب ناپذیر، و به اصطلاح مشهور “رویین تن” می شوند!؟… .
ناگهان، یکباره، شخصی از میان شنوندگان، بر می خیزد و، می گوید:
_ استاد! اصطلاح “رویین تن” که شما به کار بردید، در افسانههای یونان باستان، درباره آشیل آمده است، و در اساطیر باستان ایران، درباره اسفندیار گفته شده است. و هر دوی این ها، چنانکه در اساطیر می خوانیم، واقعاً، “رویین تن” نبودهاند. آشیل با تیری که به پایش خورد، از کار افتاد. و اسفندیار نیز، با تیرگزی که رستم، به چشمهایش پرتاب کرد، کشته شد. پس اینها چگونه رویین تن بوده اند؟؟!!
اسفندیار آنقدر گستاخ بود، که به رستم گفت:
_تو باید با پای پیاده، همراه من، به خدمت پدرم، شاهنشاه گشتاسب برسی. رستم گفت:
_چرا من پیاده بیایم؟! من، سوار بر اسب، همراه تو می آیم. اسفندیار گفت:
_نه، هرگز! تو نه تنها حق نداری سوار بر اسب شوی! و باید پای پیاده بیایی، بلکه من باید دست هایت را نیز ببندم، و با دست بسته، به خدمت شاهنشاه برده شوی!
#رستم خشمگین در پاسخ گستاخی #اسفندیار گفت :
که گفتت؟! برو دست رستم ببند؟؟!
نبندد مرا دست، چرخ بلند…
شخص گوینده، سپس بلافاصله میافزاید که:
_اما، اگر راستش را بخواهید، بنظر من، شاید حق رستم بوده است، که دستش را ببندند و، پیاده، خِرکشش کنند، چون او، در نبرد با پسرش سهراب، نامردی نمود!؟
سهراب، در نخستین نبرد، رستم را بر زمین زد، و خواست با خنجر، تهیگاهش را بدرد!؟
رستم، به او گفت:
_تو در ایران، در سرزمین ما هستی، جوان تورانی! و نه در توران زمین!!؟
در اینجا، رسم پهلوانی چنین نیست، که در بار اول که بر دشمن فائق آمدند، او را بکشند. بلکه، باید به او فرصت بدهند، تا یک بار دیگر، با هم به نبرد بپردازند!؟
سهراب، که در حقیقت، در جستجوی پدرش، رستم، به ایران آمده بود، ولی این راز را، از همه پنهان ساخته بود، بلافاصله، از روی سینه رستم برخاست و گفت:
_بفرما، پهلوان! دوباره باهم کشتی میگیریم.
رستم، اینبار، با حملهای سهراب را، بر زمین زد، و بلافاصله، روی سینه اش نشست. و خنجر را برگرفت، در تهیگاهش فرو کرد، و آن را درید.
سهراب بدو گفت:
_ ای نامرد! تو به من دروغ گفتی، اگر پدرم، رستم، بفهمد که تو با ناجوانمردی پسرش را، کشتهای، تو را تکه تکه خواهد کرد!
در این هنگام، رستم که بازوبند اهدایی خود به مادر سهراب را، بسته بر بازوی سهراب دید، فریاد کشان، خاک بر سر ریخت، و به نزد کیکاووس پیام فرستاد، تا از نوشدارویی که در اختیار دارد، مقداری برای آنها بفرستد، تا به سهراب بنوشانند، و او را شفا دهند.
کیکاووس، گفت: خودش کم بود، حالا تولهاش هم به آن اضافه شده است. فرمان داد، بر بردن نوشدارو تاخیر کنند، و فوری آن را به دست رستم نرسانند. و چون نوشدارو، پس از روزها تأخیر به دست رستم رسید، سهراب چشم از جهان فرو بسته بود. از اینرو داروهایی را، که پس از مرگ به دست بیمار و اطرافیانش میرسد، نوشدارو پس از مرگ سهراب مینامند، و، و، و،… .
این هنگام، در سالن سخنرانی استاد بیماریهای پاندمیک، در میان شنوندگان و حاضران، فریاد برخاست که:
_آقا، این مزخرفات چیست، سر هم کردهای؟؟!
_اینها چه ربطی به موضوع جلسه دارد؟؟!
_آنچه استاد دربارهی روئین تنی گفت، فقط یک مثال بود، چرا بحث را به حاشیه و بیراهه می کشانی؟؟! سر مثل که مناقشه نمی کنند!؟ ایشان غیر از کلمه ی رویین تن از اصلاحات “مقاوم” و “آسیب نا پذیر” هم یاد کردند!
_ حالا چرا در این میان به اصطلاح رویین تن چسبیده ای و نقص آنرا در مورد قهرمانان اساطیری ایران و یونان یاد می کنی!؟ این چه ربطی به موضوع دارد!؟ و به گفته ی جمع مهمی از هموطنان شیرین زبان ما: هش، دخلی وار؟؟!
_حالا هنوز باز هم نمی گذاری، که استاد به ما مژده دهد، بالاخره آیا واکسن برای کرونا ساخته شده است، یا نه؟ و اگر بلی، کی به دست ما میرسد؟؟! و ما، چه باید بکنیم، تا در برابر ویروس مرگبار کرونا، مصونیت پیدا کنیم؟؟!
این نیز نمونهای دیگر از مناقشه، بر سر یک مثل است. آن مرد مشاجره کننده، یا مأموریت داشته است، یا خود از سر لجبازی و حسادت مایل بود، نگذارد که استاد بیماریهای پاندمیک سخنرانی کند؟؟!! کلمهای مانند “رویین تنی” را، که استاد بمنظور تفهیم بهتر مفهوم واکسن، به کار برده بود، با سرعت و لجاجت قاپید، و مدتی به افسانه سرایی از شرق و غرب پرداخت.
_جان کلام استاد لاهوتی
تا آنجا که من( ابوالحسن شکرایی )، و دوستانم خواندهایم، و دریافتهایم_ و حتما، بسیاری از خوانندگان گرامی #خط_چهارم هم دریافته اند_استاد ارمغان لاهوتی، در گفتار خود، گفتار شمارهی ۱۹۲_ ملاحظاتی دربارهی تعیین مقدار درصدها..._ خواسته بوده اند که به ما بگویند:
۱)_ اندازه گیری های دقیق که در دانشهای فیزیک و شیمی و دیگر علوم طبیعی، از مهم ترین و ابتدایی ترین وسایل تحقیق است، در اواخر قرن نوزدهم به گونهای معجزهآسا، در علوم انسانی، به ویژه در روانشناسی کشف گردید. در علوم انسانی، و روانشناسی، ما با شکلی تازه، در اندازه گیری موضوعات خاص خود سر و کار داریم. زیرا، در روانشناسی بیشتر با اندازهگیری استعدادها، حالات، و عواطف روانی انسان ها درگیریم.
این استعدادها، عموماً از مقولهی کیفیات اند. مثل: حسد، عشق، کینه و نفرت، شادمانی، ترس، و استعدادهایی مانند استعداد ریاضیات، استعداد شعر و شاعری، و دیگر توانها و استعدادهای بالقوهی بشری.
این حالات و کیفیات را باید نخست، به کمیتهای قابل اندازهگیری، تبدیل نمود. و سپس، درصد آنها را، با وسایل، آزمونها، پرسش ها، و یا تست هایی با کلمات یا بدون کلمات، مانند اشکال هندسی، با دقت، مشخص ساخت.
۲)_ توان انجام بدیها و خوبیها نیز، چنانکه تجربه، در طول تاریخ نشان داده است، در بیشتر از انسانها، آشکارا وجود دارد. اگر ما بتوانیم، گستره، درصد، و طول زمانی که یک انسان به تباه کاری، و رفتن به راه خطا مایل است را نیز، اندازهگیری کنیم، آن وقت میتوانیم برای پیشگیری از شروع آنها، و یا گسترش، و حتی تا ریشهکنی آنها، برنامه ریزی نماییم.
از این رو، تا زمانی که ما نتوانیم، با دقت از کمیت و کیفیت توان بدکاری، و یا عکس آن نیکوکاری انسانها آگاه شویم، هیچ نظام آموزشی و اخلاقی و علمی دقیقی را، نمی توانیم برای آیندهی بهتر بشر، تنظیم نماییم.
۳)_ مشکل بزرگ ما، در راه اندازه گیری دقیق ظرفیت، به ویژه تبهکاری در انسانها، این مانع بزرگ است که اگر کسی، از بدکاری های خود، پشیمان شود، و در برابر جامعه، آن را اظهار نماید و توبه کند، مردم جامعه ها، تا امروز عادت نکرده اند که همه، یکصدا، از او استقبال نموده، تشویقش کنند، و به او احترام بگذارند. بلکه، بسیاری، او را مکار دانسته، و میگویند:
_این دیگر چه نیرنگ تازه ای است، که او ما را بدان مشغول می دارد؟؟!!
_آیا کاسه ای، زیر نیم کاسه، پنهان نیست؟؟!!
_آیا می خواهد ما را فریب دهد، و دزدی با چراغ شود، که گزیده تر برد کالا؟؟!! و، و، و،… .
از این رو، ما با یک پنهانکاری بزرگ، در طول تمامی تاریخ، روبرو هستیم، که انسانها، حتی وقتی که از کرده های بد اعمال گذشته خویش، پشیمان میشوند، از ترس توهین و اهانت مردمان، آن را ابراز نمی کنند، و احیانا، به همین دلیل، این کیفیت و کمیت ظرفیت بدکاری بشر، بر ما تاکنون پنهان مانده است. و ناچار، برنامهریزی برای تربیت انسانها، بازپروری تبهکاران، همه بدون آگاهی دقیق علمی انجام میگیرد، و بیشتر به خیالات واهی، شعر و افسانه، و قصه گویی برای حسن نیکوکاری، بسنده می شود.
۴)_ استاد لاهوتی، در بیان خود، امکان پشیمانی و توبه، از اعمال گذشته را، با دو نمونه، بدست داده اند. این دو نمونه، یعنی دو شخص را، اگر استاد لاهوتی، با ذکر “آقای الف” و “آقای دال” نام میبرد، کمتر بهانه به دست مناقشهگران بر سر مثالها می داد. لکن، در اینصورت، این دو مثال انتزاعی، و با رمز واره الفبا به دست داده شده، دیگر از ارزشی تاریخی و بسیار ملموس، برخوردار نبود.
۵)_ ناچار، استاد لاهوتی، از این دو شخص، با نام دو شخصیت، از تاریخ آشنای ما یاد کرده است. یعنی:
الف)_ نام حر بن یزید ریاحی
ب)_ اردشیر زاهدی را !!؟
در این هنگام بود که ذکر این دو نام، و مقایسهی آنها، به عنوان افراد پشیمان و توبه کار، چون بمبی ساعتی، پر از حب و بغض و کینه، در میان گروهی، انفجاری بر سر مناقشه بر سر این مثلها آفرید که:
_ چگونه میتوان حر بن یزید ریاحی را، با اردشیر زاهدی، مقایسه کرد؟! این قیاسی مع الفارق است، و، و، و…
چندین دیدگاه_ ۵ دیدگاه_ تمامی اصل موضوع را، و نکتهی بسیار اساسی استاد لاهوتی را، نادیده گرفته، و فقط جنگ را بر سر مثالها آغاز کردند که:
_حر بن یزید ریاحی، یک قدیس است، یک تالی معصوم است، یک شهید است، و اردشیر زاهدی، یک کاسه لیس است، و، و، و،… .
۶)_پارهای از این آقایان، حتی به آموزه های مذهبی، از جمله نهج البلاغه نیز اشاره کردهاند.
آنها که با ادبیات مذهبی آشنایی دارند، و با نقل قولی از نهجالبلاغه، انس خود را نسبت به ادبیات مذهبی اظهار نموده اند، چگونه می توانند به این حدیث واره توجه نداشته باشند، که میفرماید:
اُنظُر الی ما قال! لا تَنظر، الی من قال!
بنگر که “چه” می گوید، منگر که،” که” می گوید!
زیرا، احوال گوینده مهم نیست!؟ برای عبرت گرفتن، تامل در سخنان حکمت آمیز گویندگان است، که اهمیت دارد.
#سعدی نیز، با انس نسبت به ادبیات مذهبی، و تربیت در خانوادهی عالمان دین_ همه قبیلهی من، عالمان دین بودند؟؟!…/ غزلیات _ و به عنوان یک سخنگوی برجسته، حتی در وعظ و منبر، به همین مضمون می سراید که:
مرد باید که گیرد اندر گوش
ور نوشته است، پند، بر دیوار!؟#گلستان، باب دوم / ح۳۸
با توجه به این سنت حکیمانهی گرانقدر، چگونه آنها، اصل گفتارها را کنار گذاشتهاند، و در دام مناقشه در مثل ها افتاده اند؟! و بجای آنکه به دریافت بحث و توضیحات درباره ی گفتار استاد لاهوتی بپردازند، یکباره همه را فراموش کرده و به بحث درباره ی احوال نویسندهی خط سوم و چهارم پرداخته اند، آن هم به دوران کودکی او، و دیگر آثار گذشته ی ایشان مربوط به حدود نیم قرن پیش؟؟!! در صورتی که، در این گفتار استاد لاهوتی، هیچ نام و یا نقل قولی از ایشان نرفته بوده است!؟ و این دیگر، حتی فراتر از مناقشه در مثل هاست.
_بهانه جویی از ذکر مثال ها، در کلام مجید
در هنگام تلاوت آیات قرآن در صدر اسلام، بهانه جویان جاهلی، که در برابر فصاحت کلام مجید و محتوای آموزههای آن، چیزی نداشتند که بگویند، به این بهانه جوییها پرداختند که:
_ چرا خدای محمد(ص)، همهاش به حیوانات و چهارپایانی مثل: شیر، شتر،فیل، گاو، الاغ، سگ اصحاب کهف، میمون، خوک، و پرندگانی چون ابابیل، و هدهد، و یا حشراتی چون زنبور عسل، عنکبوت، و یا مورچه و این جور چیزها مثال میزند؟؟!!
در پاسخ به بهانه جویی آنان، مدلول این آیهی کریمه نازل شده است که:
_ برای تفهیم تعلیمات خود، به تودههای مردم، خداوند، هیچ ابا، پروا، و ملاحظهای ندارد، از آن که حتی به پشهای ناچیز، و فراتر از آن، مثال بزند. (… إِنَّ اللَّهَ لَا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَهً فَمَا فَوْقَهَا…_ سورهی بقره=۲/ آ۲۶)
_ اهمیت مثل، مثال، و تمثیل در آموزش دانشها
مثال و تمثیل، مسلما یکی از مهمترین وسایل آموزشی، در تفهیم موضوعات مختلف است. برای نمونه، هندسه را بدون تمثیلی، و ارائه اشکال مختلف آن، نمی توان به خوبی تفهیم کرد. لکن به محض تفهیم موضوع، تمثیل، دیگر وجه مناقشه نیست، و باید به اصل موضوع پرداخت.
کوتاه سخن، تمثیل، یک امر فرعی، در تفهیم آموزشی و در روابط انسانی است. به خصوص در روابط انسانی، برای تفهیم، و صلح و ایجاد آشتی و آسایش، به کار می رود، نه آنکه خود موجب جدال و سوء تفاهم ها و جدایی ها گردد.
_داوری راستین، در امور وجدانی، و نیتهای نهفته در دلها؟؟!!
در مسئلهی داوری، از روی مقایسه و تمثیلها، دربارهی اشخاص، مثلاً داوری دربارهی صحت و درستی توبه و ابراز پشیمانی آقای زاهدی، از اموری که مربوط به آگاهی از دل، وجدان و درون ذهن انسان هاست، این آگاهی بنا به آموزشهای کلام مجید، ویژهی خداوند است. چنان که، در کلام مجید تصریح شده است که:
” فقط خداوند، عالم بر غیب، اسرار مکنون، و محتوای سینه ها و خاطر هاست.” ( إِنَّ اللَّهَ عَالِمُ غَیْبِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ_ سورهی فاطر= ۳۵/ آ ۳۸)
در اینصورت، چگونه کسی می تواند با اطمینان خاطر، به ویژه اگر انسانی محتاط و اخلاقی، و به ویژه مذهبی و مسلمان باشد، قاطعانه، بگوید که فلانی_ مثلا اردشیر زاهدی_ دروغ می گوید، توبهاش نصوح نیست؟؟!! به ویژه دربارهی کسی که یک پایش لب گور است، امکان سوءاستفاده از توبهی خود و فریب مردمان، برایش هیچ قدرت، و دخل و تصرف در امور مردمان، و، و، و،… را، در بر نخواهد داشت!؟
وقتی شما ابراز پشیمانی، و توبهی کسی را انکار می کنید، پای مسئله “حق الناس” نیز _ در برابر “حق الله”_ به میان می آید. و از آموزش های اسلامی است، که خداوند، ممکن است، از حق خود بگذرد، زیرا عفو و بخشش، عزت بخشیدن، و خوار و ذلیل کردن، طبق آموزش قرآن، فقط ویژهی خداوند است:
” …خداوندا!… این تویی که هر که را خواهی، عزت عطا می فرمایی، و هرکس را که میخواهی، ذلت، نصیب می فرمایی. زیرا، هر خیر و نیکی به دست توست، و فقط تو بر هر چیز توانایی “( … اللَّهُمَّ … تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ، وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ ۖ بِیَدِکَ الْخَیْرُ ۖ إِنَّکَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ _ سورهی آل عمران= ۳/ آ ۲۶)
در انکارتان از ابراز توبه و پشیمانی اشخاص، شما خود را گرفتار بدهکاری بزرگ #حق_الناس نموده اید. مگر آنکه، به همهی این چیزها که میگویید، اعتقاد نداشته باشید، و فقط از آنها به نفع حب و بغض خود سوء استفاده فرموده باشید؟؟!!
و این همان مانع بزرگی است، که استاد لاهوتی بویژه تاکید نموده اند که: مانع بزرگ تحقیق دقیق، در امکان تبهکاری و خیرخواهی را در بشریت غیر ممکن می سازد!؟ زیرا، با این گونه تحقیرها و توهین ها، کمتر کسی، جرات آنرا می نماید که به ابراز پشیمانی از کرده های گناه آلود و تبهکاری های خویش، اقدام ورزد.
کوتاه سخن، تمام این نکات، که در گفتار ارزنده ی استاد لاهوتی، به تفصیل کافی مورد بررسی قرار گرفته است، متاسفانه، همه در دیدگاههای یاد شده، نادیده گرفته شده است. یعنی در حقیقت همه ی این خوشه ی معرفت، قربانی مناقشه بر سر مثل قرار گرفته است. فقدان این عدم توجه به اصل مطلب گفتار استاد لاهوتی، برای ما، موجب کمال تاسف گردیده است. و برای شما، هیچ؟؟!!
با سپاس مجدد، برای فرصت داده شده در انتشار این گفتار، و تقدیم ارادت _ ابوالحسن شکرایی و یاران
تاریخ انتشار : دوشنبه ۲۷ مرداد ۹۹ / ۱۷ آگوست ۲۰۲۰
این گفتار را چگونه ارزیابی می کنید؟ لطفا ستارهها را، طبق خط فارسی از راست به چپ، انتخاب فرمایید ۱، ۲، ۳، ۴، ۵ ضعیف، معمولی، متوسط، خوب، عالی
متوسط ۵ / ۵. ۱۰
با عرض سلام ،
توضیح آنکه
GIGO
یک اصطلاح کامپیوترى است که مخفف garbage in garbage out
است. بدین معنى که اگر در پروسه ى داده پردازى یک کامپیوتر ، اطلاعات ورودى ، input data , اطلاعات بدى باشد، و اصطلاحاً ، garbage ، یعنى آشغال، باشد ، جواب کامپیوتر , output, هم بد ، و آشغال خواهد بود .
در یک مطالعه ى آمارى ، اگر بتوانید رفتار هاى کیفى انسانى را به پارامتر هاى کمّى قابل اندازه گیرى و قابل محاسبه تبدیل کنید و مدل ریاضى- آمارى کمّى از رفتار هاى کیفى مردم را طراحى کنید ( تا حالا براى یک جامعه ى غیر همگن کسى در دنیا موفق به ساختن چنین مدلى مطابق واقعیت نشده ) ، در مرحله ى بعد لازمست اطلاعات ورودى ، که جمع آورى اطلاعات آمارى از مردم کوچه و بازار باشد ، به درستى و به دقت تهیه شود . حال آنکه چنین اطلاعاتى را مردم ما بسیار خصوصى تلقّى خواهند کرد و پرسشنامه هاى طراحى شده ( که طراحى چنین پرسشنامه اى که پارامترهاى “مرتبط و مربوط” به مطالعه آمارى را بتواند به درستى ارزیابى کند ، کارى بس مشکل است ) براى مدل آمارى را به درستى جواب نخواهند داد . به احتمال زیاد این اطلاعات آمارى اخذ شده از مردم درست و خوب نخواهند بود و اصطلاحاً به این اطلاعات غلط ” آشغال” گفته میشود .
براى اینکه موضوع نوشتار برایتان روشن شود ، ابتدا مقاله ١٩٢ را مطالعه کنید و انتقاد من به آن مقاله را که شاید نیازمند آشنایى قبلى به تئورى احتمالات و محاسبات آمارى داشته باشد را درمییابید .
جناب جواد مسعودی
دیدگاه شما پیچیده تر از خود گفتار شده است. منظورتون از GIGO چیست و چه ربطی به این مقوله دارد؟ آیا می توانید لطفا بیشتر توضیح بدهید و چند تا مطلب تکمیلی ارایه بدهید که ربط GIGO را روشن کند؟
متشکرم
محمود