خوبان جهان، به “جامه” نیکو گردند
آن خوب تویی، که “جامه”، زیبا، از تست
#مجد_همگر (۷۹=۶۸۶-۶۰۷ه.ق/۱۲۸۷-۱۲۱۰م)
…نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
اگر آدمی به چشم است و، دهان و گوش و بینی؟!
چه میان نقش دیوار و، میان آدمیت؟!
اگر این درنده خویی، ز طبیعتت بمیرد؟!:_
همه عمر زنده باشی به روان آدمیت
_ نه فقط لباس زیباست!؟:_
نشان آدمیت!؟
_انسان، حیوان پوشاکمند
کم و بیش نزدیک به امری مسلم است، که در میان همهی حیوانات، تنها انسان است که، پوشاکمند است_ یعنی لباس میپوشد!
این ویژگی انسان، لباس پوشی و پوشاکمندی، تا بدان حد نزدیک به همیشه، با انسان بوده است، که در برابر تعریف ارسطو از انسان، بعنوان“حیوان ناطق!؟”، می توان “حیوان پوشاکمند” را نیز، به تعریف ظاهری انسان برافزود!!؟
زیرا، در نود و نه درصد(۹۹%) از موارد، به احتمال قوی، معمولا، انسانها، عریان، یعنی بی پوشاک راه نمی روند، و در میان مردم، نیز، عموما، لخت و عریان ظاهر نمیشوند. از اینرو، یک درصد را، برای مواقعی که انسانها، حمام می کنند، یا به شنا می روند، احتیاطا، از قطعیت صد درصدی پوشاکمندی انسان، فرو در میکاهیم!!؟
#پوشاک، که خود امری “عارضی”، در جسم بشر است_ یعنی در ذات او وجود ندارد_ همچنان در موارد بسیاری، با تغییر شکل، و افزون بر آن، با رنگ، از دیگر شکلها و رنگهای غالب بر پوشاک، متمایز میگردد.
همین امر صوری و غیر ذاتی، یعنی پوشاک، سوکمندانه، در تمام طول تاریخ، سبب جدایی طبقات از یکدیگر، و وسیلهی فخر و تحقیر دیگران، و یا احساس حقارت فرودستان، بعنوان بد لباسی، وصله داری، و پارهپوشی شده است!؟؟_ امری که، هرگز، در میان حیوانات، با چنین گستردگی و ژرفایی، دیده نگردیده است.
_بی لباسی اشکال هندسی
اشکال هندسی، مانند مثلث، دایره، مربع، و انواع دیگر آن را، چگونه میشناسیم، و تعریف می کنیم؟؟!
در درجهی اول اشکال هندسی را، با “تفاوت شکل”شان با یکدیگر، مانند مثلث در برابر دایره، و یا در برابر مربع، باز میشناسیم. لکن، اگر دو مثلث، یا دو مربع، یا دو دایره، و حتی بیشتر، کاملا هم اندازه، و هم سطح وجود داشته باشند، معمولاً، با “افزایش رنگ” بر آنها، آن هماندازهها را، از یکدیگر متمایز می نماییم. مثلاً دو مربع هماندازه، یکی قرمز و دیگری سبز، و یا دو مثلث هماندازه، و یکسان را، همچنین با افزودن یک یا دو رنگ بر آنها، میتوانیم به آسانی، از یکدیگر، قابل تشخیصشان نماییم.
همین #نفرتیتی ملکهی مصر باستان را، اگر کلاهش را از سرش بردارند، یا با موهای خودش، و یا کلاه گیسی بر سرش بگذارند، دیگر هیچ کس نمیتواند او را بازشناسد!!؟ همین عمل را، اگر با تصویر #آخناتون، و یا یکی از رامسسها انجام دهند، آنان نیز، ناشناخته خواهند شد!!؟
بنابراین، لباس و آرایش ظاهری انسانها، گویی رکن جدایی ناپذیری با شخصیت، و شناخت هویت آنان، میگردد!!؟
_مصریان باستان، و جدایی روح از بدن
مصریان باستان_طبق آنچه که، تاکنون، از باورهای آنها شناخته شده است_اعتقاد داشتهاند که مرگ، چون یک خواب طولانی است!!؟ یعنی، روح از بدن خارج میشود، و مدتها، به سیر و سیاحت، در جهان مردگان میپردازد. و سپس دوباره، روزی یا شبی، به جسم خود، باز میگردد!!؟ و دوباره، مانند کسی که، از خوابی طولانی، بیدار شده باشد، گرسنه و ناشتاست؛ در نتیجه، به خوراک و آشامیدنی، سخت نیازمند است!!؟ از اینرو، برای خوراک بعدی آنها، مقداری خوراکیجات، نان و بویژه عسل، در کنار جسدشان میگذاشتهاند، تا آنها، هنگام بازگشت، تغذیه نمایند!!؟
از اکتشافات جانبی این تامین معاش، برای جسدهای مومیایی، یکی این واقعیت شگفت بودهاست که کاشفان مومیاییهای فرعونهای مصر، متوجه شده اند، که عسل ها، هنوز پس از دو سه هزار سال، فاسد نگشته، و کاملا سالم، باقی ماندهاند!!؟؟ یعنی مقاومت، و دوام سلامت عسل، در برابر فساد، حتی پس از چندین هزار سال، همچنان، تازه و، پا برجاست!!؟
باری، نگرانی دیگر مردم مصر، ظاهرا، این بوده است که مبادا، روح مردگان، پس از بازگشت، نتوانند تابوت، و یا جسد مومیایی شدهی خود را باز شناسند؟؟! از اینرو، نقش آنها را، با همهی آرایش و لباس و تاجشان، بر روی تابوتهایشان، فرا بر میکشیدند؛ تا روحها، در شناخت جسدهای اصلی خود، سرگردان نگردند!!؟
_رنگ و فرم ناهمتا!!؟؟
برای تشخیص دوقلوهای توامان از یکدیگر
برای ایجاد تفاوت، در میان دوقلوهای همزاد توامان، معمولاً، با دو رنگ مختلف لباسهای همسان، و یا با دو لباس متفاوت در طرح و اندازه، آنها را مشخص مینمایند. و گاه دوقلوهای توامان، برای شیطنت، و سر به سر گذاشتن دیگران، لباسهایی کاملا یکرنگ، و یک اندازه و یک شکل میپوشند، تا تشخیصشان از یکدیگر، حتی برای خویشاوندان بسیار نزدیکشان، سرگیجهآور گردد!!؟
_انتخاب رنگها، برای تفاوت گذاری، میان فرقهها
لباس، چنان جزئی جداییناپذیر از انسانها شده است، که حتی گروهها و فرقهها را، گاه به رنگهای مختلف مورد انتخاب آنها، میشناسند. مانند سیاه جامگان_یاران ابومسلم خراسانی(۱۳۷-?۱۰۰ه.ق/ ۷۵۵-?۷۱۸م)_ سپید جامگان_ پیروان المُقَنَّع(۳۸=?۱۶۱-?۱۲۳ه.ق/ ۷۷۸- ?۷۴۱م)_ و یا، سرخ جامگان_ یاران بابک خرمدین(۴۰=۲۲۳-?۱۸۳ه.ق/ ۸۳۸-? ۷۹۹م)، ازرق پوشان، و کبود جامگان، برای پاره ای از صوفیان.
تیمهای ورزشی، مثلا فوتبالیستها، هنگام بازی با یکدیگر، تشخیصشان از دور و نزدیک، برای تماشاگران، عموما با تفاوت رنگ پیراهنهای ورزشیاشان، مشخص می شود. مانند پرسپولیس، که سرخ پوش اند، و در تفاوت با آنها، آبی پوشان استقلال بشمار میروند. و معمولا شیفتگان این تیمها نیز، هریک به رنگ تیم محبوبشان لباس میپوشند.
در مقابلهی خصمانه با رنگها، این شعار نیز، بارها شنیده شده است که: “ننگ، با رنگ پاک نمی شود!”
(دربارهی نقش رنگها، در شناسهی فرقهها، از جمله رک به: سایت #خط_چهارم، گفتار شمارهی ۱۸۳D)
_یک رنگ ثابت ابدی، در آیین مقدس اسلام
در آیین مقدس اسلام، یک #رنگ است که، در دو مورد، جزء جدایی ناپذیر شناسهی ویژه، قرار گرفته است:
۱)- سفیدی، در جامهی احرام، در اجرای مناسک حج، در مسجدالحرام. یعنی جامهی احرام، حتما باید “سفید” باشد. حتی عباسیان که، اصرار و تعصبی، در کاربرد رنگ “سیاه” داشتهاند، یارا و جرات آنرا نداشتهاند، که رنگ جامهی احرام را، از سفید به سیاه، بدل نمایند!!؟؟
در صورتیکه، معمولا، حتی در میان عباسیان، مردمان هنگام عروسی، عروس را، به جامهی سفید، در میآراستهاند، و داماد را، یا سفید، و یا به رنگهای دیگری، تزیین میکردهاند، با این وصف، هنگام عروسی مامون، او پس از سرکردن در انواع جامههای گرانبهایی که داشتهاست، از میان همهی رنگها، باز همچنان لباس سیاه را، برای جشن عروسی خود، برگزیده، در میپوشد، و به خانهی عروس میرود. در این باره، #نظامی_عروضی، در اثر ارزندهی خود #چهار_مقاله، مینویسد که:
“…در عهد دولت آل عباس… حال برمکیان، خود معروف و مشهور است… که بر چه درجه و مرتبه بوده است.
اما، حسن سهل ذوالریاستین، و فضل، برادرش_از برمکیان_ که [به تفاخر و مرتبه] از آسمان در گذشتند، تا به درجهای که مامون، دختر فضل را خواستگاری کرد، و [برای خویشتن، عقدش نمود].
و آن دختری بود، که در جمال، بر کمال بود، و در فضل بیمثال، و قرار بر آن بود که، مامون بخانهی عروس رود. و یک ماه آنجا مقام کند، و بعد از یک ماه، بخانهی خویش بازآید، با عروس.
این روز که نوبت رفتن بود، چنانکه رسم است، مامون خواست که جامهی بهتر پوشد…
پس مامون، آن روز، جامه خانهها را، عرض کردن خواست، و از آن هزار قباء الوان( رنگارنگ) و …هیچ نپسندید، و هم [قبای]سیاه_ رنگ جامه ی منتخب عباسیان_ در پوشید، و بر نشست و ، روی بخانهی عروس نهاد.” ( نظامی عروضی: چهار مقاله، تصحیح علامهی قزوینی و دکتر محمد معین، انتشارات جامی، ۱۳۷۲، صص ۳۴_۳۳)
۲)- همچنین، آخرین جامهی بشر_در آیین مقدس اسلام_ هنگام وداع از زندگی، به گاه تدفین، پوشش کفن است. کفن نیز، تا آنجا که ممکن است، باید از رنگ سفید، برخوردار باشد. در ادبیات عامیانهی ما نیز، مشهور است که، هنگام عروسی دختر، و فرستادن او به خانهی داماد، خانواده، بویژه مادرش، به او میگوید:
_ با لباس سفید، به خانهی بخت میروی، و با کفن سفید، از آنجا، مسافر دیگر سرا، میشوی!!؟
جالب توجه است که، در بخشی از متن مربوط به جامهی سیاه پوشیدن #مامون، در روز عروسیاش، باز گفتگویی در میگیرد که، مامون تاکید میکند که، لباس قبر، همچنان جامهی سفیدی است که، شخص مدفون، به لقاء الله_ به دیدار خداوند_ نائل میشود.
_پرسش ظاهرا سادهی قاضی القضات معتزلی
یحیی پسر اکثم!؟؟
#نظامی_عروضی، گفتگوی میان مامون، و یحیی اکثم_بر وزن اکرم_ را، در این مورد روایت کرده است.
یحیی اکثم(۸۳=۲۴۲-۱۵۹ه.ق/۸۵۶-۷۷۵م) قاضی القضات برگزیدهی مامون، که مسلما از علمای #معتزله بوده است.
روایت نظامی، از گفتگوی مامون و یحیی اکثم، چنین آغاز میشود که:
“…یحیی اکثم، از مامون سئوال کرد که:
_ از چیست، که امیر المومنین بر “جامهی سیاه”، اقبال بیش می فرماید؟؟!
مامون …گفت که:
_ سیاه، جامهی مردان و زندگان است، که هیچ زنی را، با جامه ی سیاه عروس نکنند. و هیچ مرده ای را، با جامهی سیاه، به گور نکنند!!؟…” ( چهار مقاله، ص ۳۳)
یادآوری: بسیار امکان دارد، که پارهای از ظریف اندیشان صاحبدل، در میان خوانندگان گرامی #خط_چهارم، بدین کنجکاوی برسند که:
_چگونه است که یک قاضی القضات معتزلی بزرگ، در تنگنای فرصت فشرده و کوتاهی که به او دست می دهد، تا در برابر خلیفهای بزرگ، که خود پایه گذار ایدئولوژی رسمی معتزله، در خلافت خویش است از میان دهها سئوالی که، ضرورت پرسش و پاسخ دارد، تنها به رنگ سیاهی که، خلیفه بدان گیر داده است، او نیز اولویت دهد که، چرا خلیفه تا این اندازه به رنگ سیاه، اهمیت می دهد؟؟!
دقیقا، راز شناخت پاسخ، به اولویت این پرسش، درست در کلید واژههای “معتزلی”، و “معتزله” نهفته است!!؟ زیرا، چنانکه در گفتار شمارهی ۱۱۳_ کانال فردا شدن امروز، با عنوان “مامون، مصداق جامع یک ماکیاولیست”_ تشریح شده است، #معتزله، نخستین گروه مهمی هستند، که به “اصالت عقل”، در جهان اسلام، اعتقاد داشتهاند.
معتزله، “عقل” را، در برابر “وحی”، یا “عقلانیت” را در برابر “وحیانیت”، از ارکان اصالت استنباط، و نتیجهگیری منطقی، در معرفت بشری، میدانستهاند!!؟
از اینرو، برای یک قاضی القضات معتزلی، بسیار اهمیت دارد که چرا، یک خلیفهی معتزلی، به رنگ_ بویژه رنگ سیاه_ که امری کاملا “عرضی” و “متغیر” است، اینهمه اهمیت میدهد. یعنی که گویی مامون رنگ سیاه را، از “ثابت” های پایدار و نه از “متغیر”های زودگذر، می پندارد. چنانکه حتی، در روز عروسی خویش، بجای یک رنگ شاد، قبای سیاه را، ترجیح می دهد؟؟!
پیشینهی گزینش رنگ سیاه، در میان عباسیان، از سلیقهی یک سردار_ #ابومسلم_خراسانی _ سرچشمه می گیرد؛ که او، پنداشته بود که، پوشاندن جامههای سیاه به لشکریان خود، بر ابهت و ترسناکی آنان در دل دشمنان، می افزاید!!؟ یعنی، یک نیرنگ روانشناختی، برای ایجاد رعب و ترس در جنگ بوده است.
افزون بر این، این سردار، خود در ۳۶ سالگی، مغضوب خلیفه #منصور_دوانیقی (۶۳=۱۵۸-۹۵ه.ق/۷۷۵-۷۱۴م) دومین خلیفهی بزرگ عباسی، قرار میگیرد، و به فرمان او، کشته و مثله، یعنی قطعه قطعه می شود!؟
حال، چنین میراث تلخ و هولناکی، با چنین سابقهای، آکنده از فاجعه، چگونه با اولویت در عقلانیت منطقی یک خلیفهی معتقد به #اصالت_عقل، و استنباط، و استدلال عقلانی و منطقی، سازگار است که، در روز عروسیاش نیز، “لباس سیاه” میپوشد؟؟!
در میان احتمالهای بسیار، آیا، زیاده از حد غیر محتمل خواهد بود که بگوییم، شاید، یحیی اکثم، بطور ضمنی، میخواسته است، از مامون بپرسد که، با ترجیح رنگ سیاه بر سایر رنگ ها، در عروسی خود، آیا حضرت خلیفه، می خواهد بر ادای احترام خود، نسبت به ابو مسلم، و خطای فاحش منصور دوانیقی، در قتل او، بدینوسیله، اشاره فرماید؟؟!
بویژه که، بنی عباس همه خلافت خود را مدیون ابومسلم، و رنگ انتخابی او، یعنی سیاه هستند. و افزون بر این منصور دوانیقی، معتزلی نبوده است، یعنی طبق اصول عقل و منطق، عمل نمی کرده است؟؟؟!! زیرا ،بنا بر مثل مشهور: عاقلان را، اشاره ای کافی است.(العاقل یکفیه الاشاره/ یا، تکفیه الاشاره؟؟!)
و یا اینکه، آیا مامون در روز عروسیاش نیز، به میدان جنگ میرود و میخواهد، با لباسی سیاه، در دل عروس بینوای خودش، رعب و ترس ایجاد نماید؟؟! و به اصطلاح مشهور، گربه را، در همان رویارویی اول با عروس، در پای حجله، قربانی کند؟؟! این احتمال زیاد عقلانی و منطقی به نظر نمی رسد که در شان یک “معتزلی راستین”باشد!؟؟
بهر روی ما، پاسخی برای این سئوال منطقی #یحیی_بن_اکثم، با قاطعیت، نمیتوانیم بیابیم. جز آنکه بگوییم، یک خلیفهی منطقی نیز، از ضعفهای بشری، و نابخردیهای خرد، بطور حتم، مصونیت نمیتواند داشته باشد!!؟؟ و چه بهتر، که این حد اعلای ضعف بشری را، به موازی احترام کامل به عقلانیت و منطق، یکجا، در شاهد مثالی چون مامون، مجسم فرا بینیم!؟
ظاهرا، مامون از زمرهی “شهریاران فیلسوف-منشی” بودهاست، که #طعم_قدرت را نیز، چشیده بودهاست، و شیفته و معتاد، به کاربرد آن، تا ژرفای عبور از مرز “برادر کشی به شیوهی قابیلیان”، خوی بد را نیز، سوکمندانه، به جان خریده بوده است!!؟؟
افزون بر این، مامون شخصا، دارای پیشینهی تلون مزاجی در انتخاب رنگ لباس نیز ، بوده است. زیرا ،هنگامی که او حضرت ثامن الائمه( ع) را به ولایتعهدی برگزید، برای همسانی با علویان، جامهی سبز فرو در پوشید، و پس از شهادت آن حضرت، بنا به درخواست و اعتراض عمهاش، دوباره به لباس سیاه عباسیان فرو در آمد. ( برای اطلاع بیشتر، لطفا، رک به: تجارب السلف، ص۱۵۹/ کانال تلگرام فردا شدن امروز، گفتار شمارهی ۱۱۳)
مامون، نه تنها، خود به روش معتزله اعتقاد داشت، بلکه، بزرگترین خلیفه ایست که، بخش مهمی از، خدمات فرهنگی خود را، به ایجاد “نهضت ترجمه”ی آثار فلسفی یونانی به زبان عربی، قرار داد، و در برابر، دار المحنه_نهاد انکیزیسیون عباسیان_ دار الحکمه_ خانهی فلسفه و حکمت_ را برای نخستین بار نیز، در جهان اسلام پدید آورد!!؟
بدون مامون و #دار_الحکمه، ابعد از بعید مینماید، که ما هرگز، به افتخار آشنایی با شخصیتهایی چون فارابیها، زکریای رازیها، ابن سیناها، بیرونیها، و، و، و، دیگر فیلسوفان بزرگ ایران و اسلام، فرا در میرسیدیم!!؟
یادآوری ها:
۱)- دربارهی “طعم قدرت”، از جمله لطفا به گفتار شمارهی ۱۹۶، در سایت #خط_چهارم ( لینک در اینجا)
۲)- و دربارهی نابخردیهای خرد نیز، برای اطلاع بیشتر از جمله، لطفا، به گفتار “این خرد نابخرد”، گفتار ۸، از کتاب “راز کرشمهها”، تهران ۱۳۴۱، و چاپ های بعدی متعدد آن، مراجعه فرمایید.
و این قصه، همچنان ادامه دارد.
تاریخ انتشار: چهارشنبه ۲۳ مهر ۹۹ / ۱۴ اکتبر ۲۰۲۰
این گفتار را چگونه ارزیابی می کنید؟ لطفا ستارهها را، طبق خط فارسی از راست به چپ، انتخاب فرمایید ۱، ۲، ۳، ۴، ۵ ضعیف، معمولی، متوسط، خوب، عالی
متوسط ۴.۹ / ۵. ۳۵
موسی و فرعون معنی را رهی
ظاهر آن ره دارد و این بیرهی
…
چونکه بیرنگی اسیر رنگ شد
موسیی با موسیی در جنگ شد
چون به بیرنگی رسی کان داشتی
موسی و فرعون دارند آشتی
گر ترا آید برین نکته سئوال
رنگ کی خالی بود از قیل و قال
این عجب کین رنگ از بیرنگ خاست
رنگ با بیرنگ چون در جنگ خاست!
(مولانا)
سلام و فراوان سپاس از صد و نود و هشتمین گفتار رنگین و وزین با موضوع جالب ظواهر و تلاطم رنگها.
مخصوصا نقش غالب رنگ سفید در اسلام و شئونات آن، از تولد و رسم پوشش سفید بر نوزاد، تا ازدواج و کنتراست لباس عروس با همین روشن_رنگ، تا انتهای زندگی دنیوی و آغاز سفر آخرت با کفن یکدست سفید!
(با توجه به اینکه فارغ از مکاتب و مذاهب، سفید، رنگ نمادین صلح و آزادی و امید و نیز رهایی از انواع تلون، در نظر اکثر جهانیان نیز هست!)
واقعا رو سفید شدیم، از گفتار رنگارنگ تا منتج به سفید شما؛ واقعا مطلب نفیسی بود، …!)
همچنان پاینده و یابنده و یاور دانایی مان باشید!
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست!
(حافظ)