گفتار شماره‌ی ۲۵۵_ نقش ” اگرها!؟”، و “چراها؟!” در فرایند تاریخ بشر!؟

به اشتراک بگذارید
۵
(۵)

“و زَکاتُ العلمِ، نَشرُه”

“بهترین زکات دانشی که فرا آموخته‌اید، انتقال آن، به دیگران است”

⭐️⭐️⭐️⭐️

“نقد صوفی؟!”_ نه همه “صافی بی‌غش!” باشد!

ای “بسا خرقه!؟”، که مستوجب آتش باشد!!؟…

خوش بود، گر “محک تجربه”، آید به میان!؟

تا “سیه‌روی” شود، هر که در او غَش باشد!!

حافظ، غزل ۱۵۵

⭐️⭐️⭐️⭐️

…زندگی، پیوسته با آینده است!!   

هر که را آینده باشد، زنده است!!…

ملک‌ الشعرای بهار (۱۳۳۰-۱۲۶۵ه.ش/۱۹۵۱-۱۸۸۶م)

_نقش “اگر ها!؟”، در فرایند تاریخ بشر

در مورد تاریخ، بسیاری_ از جمله بویژه صاحبنظرانی درباره‌ی تاریخ افول پهلوی دوم_ عادت دارند بگویند که:

_”اگر چنین نمی‌شد، یا چنان نمی‌کردند، و یا برعکس، اگر چنین و چنان می‌کردند، ایران، در زمان حال، در جایگاه دیگری قرار می‌داشت!؟”

 لکن، از آنجا که “تاریخ” را، نمی‌توان مانند یک مورد آزمایشگاهی، که به نتایج ناموفقی رسیده‌است، بهم ریخت، و از نو باز، بشیوه‌ی دیگری آزمایش کرد، در نتیجه چون سیر تاریخ، “فرایندی بی‌بازگشت!” است؛ “اگر چنین و چنان بودها” و یا “اگر چنین نبودها”، چیزی جز، در سپردن خویشتن، به ترفندهای ولگرد خیال، نتیجه‌ئی، بیشتر نمی‌دهد. و دور از هرگونه علیت، و تحلیل‌های اصیل تاریخی است!!

از این “اگر گویی‌ها”، هیچ فلسفه‌ی واقعی، و اصیل تاریخی، بدست نمی‌آید. بلکه، بیشتر گره زدن آرزوها، به بیکرانه‌ی ناممکن‌ها است. و تعلیق رویاها، به قلمرو محال‌‌ها است!!؟ در بهترین حالت، همانند تعبیر خواب‌ها و رویاها، می‌توان آنها را شنید_ و گاه هم، حتی، می‌توان از آنها لذت برد_ لکن، هیچ نتیجه‌ی قطعی، از آنها، حاصل نمی شود، یا تصمیمی زایا و استوار، در کار آنها نمی‌توان گرفت!!!؟؟

_سه دلیل مهم، در نابکارآیی اگرها!؟

بطور خلاصه، به سه دلیل، “اگرها”، جایی در “واقعیت تاریخی” ندارند:

۱)_ رویدادهای تاریخی، تجدید ناپذیرند: یعنی هیچ واقعه‌ی تاریخی را، نمی‌توان مانند یک مورد آزمایشگاهی تکرار کرد!!؟ روند تاریخی، از مرز حال نیز عبور کرده، و به گذشته‌های بی‌بازگشت، فرو در سپرده شده است! بگفته‌ی مشهور، “گذشته‌ها‌، گذشته‌اند، و دیگر باز نمی‌گردند” و تنها ممکن است، خشم‌ها و حسرت‌های برجای مانده‌ از آنها، مردمان را آزار دهند!؟

تِک تِک ساعت، چه گوید؟! گوش دار!     

گویدت: بیدار باش!_ ای هوشیار!…

گویدت: جانا! “گذشته”؟ درگذشت 

هیچ عاقل، گرد “بگذشته” نگشت!؟…

زندگی؟! پیوسته با آینده است!

هر که را آینده باشد؟! زنده است!!

هر که او غافل ز آینده بود؟! 

بر در آینده‌، شرمنده بود!!

ملک‌الشعرای بهار 

_عقده‌ها، و سایه‌ی دوام ظلمت‌بار آنها

تلنگری روانکاوانه: رویدادهای گذشته‌‌ی تاریخی در “واقعیت”، پایان پذیرفته‌اند. ولی، خاطره‌ی آنها، احتمالا، می‌تواند اشخاص را، تا مرز افسردگی‌های مرگبار، بیماری‌های روانی، و حتی خودکشی‌ها و قتل‌‌نفس‌های انتقام‌جویانه، سوق دهد!؟

از دید روانکاوی، رویدادهای موثر گذشته، اگرچه از نظر “واقعیت تاریخی” تمام شده‌اند، ولی از نظر “روانشناختی”، آثارشان، غالبا، تا عمق بیماری‌های روانی، از “واقعیت چرائی‌های آسیب‌شناسانه”، برخوردارند. بخش مهمی از بیماران روانی، اسیر واقعیت رویداد گذشته‌ی تاریخی، لکن همیشه فعال و زنده‌ی روانشناختی هستند. 

“عقده ها”، گره‌های کور روزگاران نسبتاً دوری، در زندگانی انسان‌ها، بشمار می‌روند. گره‌های کور، بدین معنی که بر اثر سرکوب نیازها، و احساس‌های ارضا نشده، و ناکام مانده، برجای مانده‌اند!!؟

 سبب ایجاد عقده‌ها، بعنوان یک رویداد تاریخی، مدت‌هاست که از میان رفته‌است، و به گذشته‌ها تعلق یافته‌است. لکن_ چنانکه اشاره رفت_ خاطره‌ی آنها، با تلخی و حسرت ناکامی و یا خشم فروخورده، و احساس انتقامجویی، همچنان در جهان آگاه و ناآگاه ذهن قربانی خود، همانند عارضه‌ی یک بیماری، زنده و فعال بر جای می‌مانند!؟

 این عقده‌ها را، می‌توان به زخم و جراحت‌هایی تشبیه کرد، که بر صورت و دست کسی، زمانی وارد شده‌اند. لکن، پس از مدتی، به هر صورت درمان یافته‌اند. زخم، دیگر وجود ندارد، اما اثر باقی مانده از آن، صورت و دستی را، زشت نموده‌است!!؟

 چنانکه سعدی هم، این مساله‌ی ماندگاری آثار جراحت را، درباره‌ی”دروغ” دریافته است، و به رسایی بیان داشته‌است که:

“دروغ گفتن، به ضربت لازم (ثابت و دائم) مانَد (شبیه‌است)، که اگر نیز جراحت، درست شود (بهبود یابد)، نشان بماند (اثر آن برجای باقی می‌ماند).

چون برادران یوسف علیه السلام، که به دروغی موسوم شدند، نیز بر راست گفتن ایشان، اعتماد نماند…” (گلستان، باب هشتم، در آداب صحبت)

 “عقده”‌، همان اثر زخم بر جای مانده در ذهن انسان، پس از گذشت زمان، و حتی پس از بهبود یافتن اصل زخم، است!!؟ و این اثر آزار دهنده، بنابر “اصل بقای انرژی”، به صورت متراکم و سرکوفته، موجب حسرت، و یا آزار شخص مبتلا به عقده، می‌گردد.

برای مثال، انسانی بزرگسال را، در نظر آورید، که اینک، از همه‌ی نعمتهای زندگی برخوردار است. لکن در کودکی، بر اثر یتیمی، از دست دادن مادر یا پدر، و یا هر دوی آنها، و اسارت در دست زن پدری قسی‌القلب، و یا شوهر مادری پر ضرب و زور، سال‌ها با شکنجه‌ی روحی، زندگانی سپری ساخته‌است.

این انسان بزرگسال گرفتار عقده نیز، حتی مانند “اسقف دِزموند توتو” (۲۰۲۱-۱۹۳۱م) و “نلسون ماندلا” (۲۰۱۳-۱۹۱۸م) در افریقای جنوبی، که ستمگران دوره‌ی “آپارتاید”_معتقد به جدا کردن تبعیض آمیز نژادها از یکدیگر_ را، پس از اعترافاتشان بخشیدند، و چنان که خود گفته‌اند ” می‌بخشیم ولی فراموش نمی‌کنیم”، هرگز، تلخی حسرت بار زندگانی از دست رفته‌ی خود را، فراموش نخواهد کرد!!؟ (برای اطلاع بیشتر درباره‌ی “عقده” از جمله رک : اثر دیگری از همین نویسنده “آنسوی چهره‌ها”، عطایی، ۱۳۴۳، گفتار سوم “رشد سرطانی عقده”، صص۴۸_۴۳ )

_آن روی دیگر عقده!

 از طرفی دیگر، این عقده‌ها، چه شعرها و چه رمان‌ها، و چه داستان‌های کوتاه و بلند، در قلمرو ادبیات و هنر جهان، پدید آورده‌اند! چه آهنگ‌های دل‌انگیز موسیقی، و چه ترانه‌های شورانگیز، که انگیزه‌ی اصلی‌شان، بیان رنج و دغدغه‌ی فراموش نشده‌‌ای، ناشی از عقده‌ئی در دوران خاصی از زندگی این نویسندگان، آهنگسازان و ترانه سرایان بوده است!!؟؟

 دنیای شگفتی است، چون که عقده‌ها هم_ بشیوه‌ی دیالکتیکی_ در ایجاد شعر و موسیقی و ادبیات، و زیبایی شناسی، سهم‌هایی خلاق و مثبت در زندگی انسانها، داشته، دارند، و دارا خواهند بود؟؟!!

۲)_در”اگرها”، “وحدت مطلب”، وجود ندارد. زیرا، افراد مختلف، به آسانی ممکن است، “اگر”هایی متفاوت از دیگران، مطرح سازند. از اینرو، کدامیک از “اگر”های گوناگون را، می‌توان انتخاب کرد، و ملاک تجزیه و تحلیل واقعی، قرار داد؟؟!

۳)_”اگرها”، دارای “وحدت واکنش” نیز نیستند. زیرا، واکنش‌ها در برابر هر “اگر”، بسیار متفاوت، متعدد، و پیش‌بینی ناپذیر‌اند. در نتیجه، هیچ‌گاه، با اطمینان نمی‌توان یک “اگر” را، برگزید، و واکنش آن را، یکتا و بیچون و چرا دانست، تا جدی گرفته شود، و به پیامدهای آن، بذل توجه قاطع، مبذول گردد!!؟

ساده‌دلی، به ظریفی که در مقام یک قاضی دارایی، قرار داشت گفت:

_اگر، من جای شما بودم، آن کار را آنگونه نمی‌کردم، و فلان جور می‌کردم. ظریف، به مرد “اگر-مند” یا “اگر-تراش”، پاسخ داد:

_صبر کن! صبرکن!! بقول مشهور، اول برادری‌ات را ثابت کن؛ تا بعد، درباره‌ی تقسیم ارث، با هم صحبت کنیم!؟

یعنی اولا، شما جای من نیستید. یعنی در “مقام” من، قرار ندارید، و من نیز جای شما نیستم. دیگر آنکه، شما، من نیستید. یعنی”شخصیت” مرا، ندارید؛ و من هم، شما نیستم، یعنی”شخصیت” شما، و واکنش های گوناگون شما را، ندارم. افزون بر این، بهتان برنخورد، من، نه می‌خواهم در مقام شما باشم، و نه، می‌خواهم بجای شخصیت شما باشم!!؟

کوتاه سخن، تو، من، نیستی، و من هم، تو، نیستم!؟ تو، شغل و مقام مرا نداری، و من هم، شغل و مقام تو را، ندارم!؟ بنابراین_ بنابر وجود چهار متغیر متضاد بین من و شما: شخصیت من، شخصیت شما، مقام من، مقام شما _ذکر “اگرِ” شما، شرطی سالبه‌ی به انتفای موضوع است. یعنی، اساسا، “اگرِ” مشترک و واحدی وجود ندارد، که من و شما، در مورد شرط و جزای آن، با هم گفتگو کنیم!؟

_جایگزینی “چراها”، بجای “اگرها” !!؟

اگر “اگرها” را، به “چراها” تبدیل کنیم، سخت به “علیت تاریخی”، “آسیب شناسی” فاجعه‌ها، و طوفان‌ها، کوتاه سخن به “فلسفه‌ی راستین تاریخ” نزدیکتر می‌شویم.

برای نمونه، اگر بجای آنکه بگوییم:

_”اگر، کارگران نفت_در سال ۱۳۵۷ه.ش/ ۱۹۷۹م_اعتصاب نمی‌کردند، چنین و چنان می‌شد!!؟؟”، بپرسیم که:

_”چرا، کارگرهای نفت، اعتصاب کردند؟؟!

 _کک به تنبانشان افتاده بود؟؟!

_شوخی‌شان گرفته بود؟؟!

_خوشی، زیر دلشان زده‌بود؟؟! و، و، و.

 یا خشم، ناکامی و محرومیت خود را، با اعتصاب دسته‌جمعی، و قطع نفت، شریان حیاتی زندگی اقتصادی دولت پهلوی، به جبران محرومیت‌های گذشته، و ناکامی‌های در حال تجربه‌شان_ بخاطر فرصت مناسبی که فرا یافته بودند_ابراز داشته‌اند؟؟! و، و، و.”

یا اگر بجای آنکه بگوییم:

_” اگر، زنان _ با آن که حق رای، در “انقلاب شاه و مردم”، به آنها اعطا شده بود_ در راهپیمایی‌ها، با دیگر راهپیمایان مرد، همراهی نمی‌کردند، انقلابی اتفاق نمی‌افتاد”، بپرسیم که:

_”چرا، زنها _ با وجود آنکه، پیش‌تر، به آنها حق رای داده شده بود_ با این وصف، هنوز، ناراضی بوده‌اند؟؟!

_آیا زن‌ها، چیزهای مهم دیگری کم داشته‌اند، که، به مردان انقلابی‌ پیوستند؟؟!

_آیا زن‌ها، عقلشان را از دست داده‌بودند؟؟!

_یا، خوشی زیر دلشان زده‌بود؟؟!

_و یا آنکه، آزادی حق رای، زیادی‌شان کرده‌بود؟؟! و، و، و؟؟!”

پهلوی دوم، البته قبل از آن که ناچار شود_ یا واقعا، و احتمالا، به خود آمد بوده باشد؟!_ که در واپسین روزهای حکومتش، در برابر رسانه‌ها، به مردم بگوید که: _”من نیز صدای انقلاب شما را شنیدم، و، و، و”، اظهار کرده بود که:

_”اتحاد ارتجاع سرخ و سیاه، سبب این شورش‌ها شده است!!؟”_چنانکه این کار را هم قبلا کرده بود. یعنی انقلاب را، قبلا نپذیرفته بود، و گفته بود این جنبشی کور، نتیجه‌ی “اتحاد ارتجاع سرخ و سیاه!” است!!؟

 حال اگر، فرزانگان “اگر-مند” طرفدار ایشان بجای آنکه بگویند:

_”اگر “ارتجاع سرخ و سیاه!”، با هم متحد نمی‌شدند؛ اصلاً شورشی، و انقلابی نمی‌توانست اتفاق افتد”، بپرسند:

 _”ارتجاع سرخ و سیاه!”، با این همه تفاوت و اختلاف در میانشان، چرا و چگونه با هم متحد شدند؟؟!

_در چه مدت با هم اتحاد کردند؟؟!

_ آیا چه فشاری، چه عامل مشترکی، “ارتجاع سرخ و سیاه!” را مجبور کرد، که اختلاف‌ها را به کنار نهند، و با یکدیگر متحد شوند؟؟! و به جبهه‌ی واحد کم‌نظیر “توحید نفرت!؟” بپیوندند؟؟!

_آنها، یعنی”ارتجاع سرخ و سیاه!”، یک شبه، با هم متحد شدند؟؟!

_یا بتدریج، در طول سال‌ها، پنهانی و آرام آرام، به هم پیوستند؟؟!!

_در اینصورت، پس کسی که مدعی بوده‌است “انقلاب سفید” کرده‌است، و هنگامی که نیویورک تایمز، او را با لوئی چهاردهم، مقایسه نمود، در رد سخن آن با دشنام گفت: “پدر سگ، نوشته، من لوئی چهاردهم هستم. در صورتیکه او مغز ارتجاع، و من “لیدر انقلابم!” ، چگونه می‌توان ما را باهم مقایسه نمود؟؟!”(یادداشت‌های علم، ج۵، ص۲۸۳/ همچنین رک به: کانال‌های اینستاگرام و تلگرام “فردا شدن امروز”، گفتار شماره‌ی ۱۴۵)

اینک از این”لیدر انقلاب خود برگزیده!؟”، در دادگاه تاریخ، سوال می‌شود که:

_”پس، انقلاب شما، با همه‌ی مجهز بودنش، به انواع سازمان‌های امنیتی، مانند ساواک، رکن دوم، بازرسی شاهنشاهی، دفتر مخصوص، اداره‌ی آگاهی، شهربانی، ضدجاسوسی، و آگاهی‌های ژاندارمری، گارد جاویدان شاهنشاهی، و دیگر اجتماعات، بویژه حزب واحد رستاخیز، و، و، و چگونه اصلاً در این کشور با آزادی کامل، انبوهی از “ارتجاع سرخ و سیاه!”، نخست اینکه وجود می‌داشته‌است، و افزون بر آن، فرایند اتحادشان، از دید همه‌ی آن سازمان‌های پراتلاف وقت و هزینه‌ی شما، سالها، کاملا، مخفی مانده بوده‌است؟؟!!

_”پس آیا مدیریت شما، که به قول خودتان، در پاسخ بانوی خبرنگار اوریانا فالاچی گفتید: ” من نمی‌دانم، با دموکراسی شما چه کنم، من برای انجام کارهایم به “قدرت” نیاز دارم، و با کسی هم مشورت نمی‌کنم” این ادعا، آیا، اشتباه، عقیم و بدفرجام نبوده است؟؟!” (اوریانا فالاچی، مصاحبه با تاریخ سازان، ص۳۴۴/ همچنین رک: کانال‌های اینستاگرام و تلگرام “فردا شدن امروز”، گفتار شماره‌ی ۱۴۷)

یادآوری:

تا آنجا که حافظه‌ی تاریخی بسیاری از همنسل‌های ما، یاری می‌کند، نخستین فرد بزرگ مسئولی که به جنبش ۵۷، رسما، نام “انقلاب” داد_ در سخنرانی رادیو-تلویزیونی ۱۴ آبان ۱۳۵۷” من نیز صدای انقلاب شما را شنیدم “_ خود شخص پهلوی دوم بوده‌است، و نه هیچ شخص دیگری!!

اینک در طول، دو هفته‌ی گذشته_ ۴آبان ۹۸/ ۲۶اکتبر ۲۰۱۹ _ در یک تلویزیون فارسی زبان خارجی، که اختصاصا خود را، یگانه مسئول تبلیغ سلطنت می‌نامد، یک سخنگوی سوکمندانه، بسیار بی‌ادب، غوغاگر و، فحاش، بی‌هیچ رعایت “ادبی شاهنشاهی پسند!!؟؟”، چندین بار تکرار کرد که هر که، شورش۵۷ را، “انقلاب” بنامد، مسلما ایرانی نیست، و خائن است!!؟؟؟

آیا این “بوقچی گستاخ!!”، دوست نادان پهلوی دوم است، یا دشمنی دانا، و مامور_گرگی، در لباس میش_ به نام طرفداری از سلطنت، حتی می‌خواهد، ایرانیت را نیز، از هویت شخص پهلوی دوم، سلب نماید؟؟!! و یا دیوانه و ابلهی بیش نیست، که نمی‌داند که چه می‌گوید_ و هیتلر وار_ سلب اصالت اهلیت ایران‌زادگی، از میلیونها مردم اصیل ایرانی، می‌نماید؟؟!

_فرزانگانِ “اگر_مند”؟!

با توجه به دعاوی پهلوی دوم_ درباره‌ی اتحاد نامقدس “ارتجاع سرخ و سیاه!”_ اکنون پرسشی دیگر، از این “لیدر به اصطلاح خودبرگزیده!” اینست که:

 _”آیا فرزانگان “اگر_مند”، باز هم می‌خواهند، دوباره شیوه‌ی شکست خورده‌ی روش شما را، از نو تجربه و تکرار نمایند؟؟!”

اکنون، از همه‌ی این “اگر ها” که بگذریم، و “چراها” را، موقتا، به کنار نهیم، و فقط یک “اگر” را مورد پرسش قرار دهیم که:

_” اگر پهلوی دوم، به جای جعل تاریخ، درباره‌ی اعلامیه حقوق بشر کوروش، و نسبت دادن ناراستین آن به کوروش بزرگ، با دقت، تاریخ را، مطالعه می‌کرد، و به زندگانی و روش “تومی‌ریس”_ ملکه‌ی فرزانه‌ی ماساژت‌ها_ و شیوه‌ی پیکار پیروزمند او، در برابر تجاوز کوروش، به قلمرو خودش توجه می‌نمود!!؟

_و یا اگر”جناب ایشان”، همچنین به زندگانی و شیوه‌ی دو شاهبانوی ساسانی_ پوراندخت و آذرمیدخت، دختران خسرو پرویز، که به شاهنشاهی ایران برگزیده شده‌بوده‌اند_ دقت بیشتری بذل می‌فرمود!!؟

_و سرانجام، اگر روش زندگانی “سیده ملک خاتون”، و شیوه‌ی همرزمی او، با ملکه تومی‌ریس، و رفتارش در  سر جای خود نشاندن “محمود غزنوی”، را می‌نگریست!!؟ یعنی بجای خط کوروش، به خط تومی‌ریس، در تاریخ ایران دقت می‌کرد، و آنگاه مانند کوروش، کوشش نمی‌کرد که حتما، پسر ارشدش، ولیعهد ایران گردد؛ و بخاطر تحقق این آرزو، در طول حدود بیست سال، سه بار ازدواج نمی‌کرد، تا سرانجام با طلاق دو همسر خود، پسری از همسر سوم خویش، به دست آورد، و او را جانشین و ولیعهد خود گرداند، و به احترام دو شاهبانوی ساسانی، و بویژه ملکه سیده خاتون، نخست زاده‌ی خود، اولین فرزندش، “شهناز پهلوی” را _بویژه که او بنابر منطق سلطنت موروثی، از دو سو شاهزاده بوده است: از جانب خاندان شخص پهلوی دوم و خاندان پادشاهی مصر_ ولیعهد خود می‌ساخت_ ولیعهد سلطنت مشروطه‌ی راستین ایران_ آیا، سرانجامش متفاوت با آن تراژدی بی‌بازگشت نمی‌گردید؟؟؟!!!” (درباره‌ی”اعلامیه‌ی حقوق بشر کوروش” برای اطلاع بیشتر رک: کانال‌های اینستاگرام و تلگرام “فردا شدن امروز”، گفتار شماره‌ی ۱۴۳/ همچنین درباره‌ی تومی‌ریس، ملکه‌ی ماساژت‌ها رک: تاریخ ایران باستان، مشیرالدوله پیرنیا، انتشارات نگاه، ۱۳۸۳، ج۱، ص ۳۸۶/ کانال‌های تلگرام و اینستاگرام”فردا شدنِ امروز”، گفتارهای شماره‌ی۱۶۹ ،۱۵۴، ۱۳۳، ۱۱۶ / درباره‌ی دختران خسرو پرویز، آزرمیدخت و پوران دخت رک: ترجمه‌ی تاریخ طبری، ج۲، ص۷۸۳-۷۸۲/ رک به: کانال‌های اینستاگرام و تلگرام “فردا شدن امروز”، گفتار شماره‌ی ۱۳۳)

و آیا شرکت زنان، در انقلاب ۵۷، یکی نیز به جهت بی‌اعتنایی جدی پهلوی دوم، به روح اصالت فمینیسم _برابری واقعی زن و مرد_ نبوده‌‌است؟؟! زیرا، در همان زمان‌ها، این زمزمه در میان بسیاری از زنان روشنفکر ایران، مطرح بود که، پهلوی دوم، اگر براستی، به برابری زن و مرد اعتقاد می‌داشت، چرا نخستین فرزند خود، بانو شهناز پهلوی را، به ولایتعهدی خود برنگزید؟!

شاهنشاه بانوان ایرانی در تاریخ و اسطوره

 البته، اینک پهلوی دوم، فعلاً، از پاسخگویی و اندیشیدن به این پرسش‌ها، به دلیل آن که چهره در نقاب خاک فرو در کشیده است، معذور است!!!؟؟

اما، عبرت جوئی از تاریخ، درس گرفتن بجای “اگرها”، از “چراها”، هرگز، زمانش به پایان نرسیده‌است، و حرکتش متوقف نگشته‌است!!؟

تکلیف ما و “اگر مندان” رؤیا پرست، به جای“چرا پرسان “واقع گرا، در برابر درس‌های تاریخ چیست؟؟؟!!

_مزیت جایگزینی چراها، بجای اگرها 
در نیل به فلسفه‌ی راستین تاریخ

از آنجا که مبنای “اگرها”، در “فرض‌”ها استوار است، و افزون بر این، طرح “فرض‌های محال” نیز، محال نیست، ناچار، طرح اگرها، می‌تواند ما را، به چاه ویل ظلمت بی‌پایان فرض‌ها، و خیال‌بافی‌های خرافاتی فرو درکشد، تا هیچ‌گاه، به نتیجه‌ی ملموس، از طرح اگرها، و فرض‌های محال، در تاریخ بجایی نرسیم!!؟

لکن، “چراها”، چون برپایه‌ی علیت طبیعی و منطقی، استوار است، در نتیجه، شمار چراها، یعنی سبب‌ها و انگیزه‌ها _ نسبت به فرض‌های در پی اگرها_ بسیار محدود خواهد بود. در نتیجه، چراها، یعنی سببهای طبیعی از غیر طبیعی، راستین از کاذب، منطقی از غیر منطقی، بسرعت، می‌توانند بازشناسی شوند. و در نتیجه اندیشمندان سبب‌جو، عموما، و نسبتا سریع، به پیامدها و نتایج نظری و تجربی قابل تجربه و آزمایش، نائل می‌شوند، و از این رهگذر، یعنی دریافت پیامدهای درست از سبب‌های راستین، به فلسفه‌ی اصیل و عبرت آموز، و گمشده‌ی تاریخ، به احتمال قوی، حتما، فرا در خواهند رسید!!؟

_مشکل بزرگ شاهنشاهی ایران، در طول تاریخ

مشکل بزرگ سراسر تاریخ پادشاهی ایران، بویژه مشکل بزرگ، و سبب ناکامی پادشاهان مشروطه‌ی ما_ محمدعلی شاه، احمد شاه، پهلوی اول و پهلوی دوم_ از جمله، در این مهم بوده‌است که آنها، بیشتر، به “اگرها”، و نه به “چراها” فرو می‌اندیشیده‌اند!!؟

 ذکر موارد و شاهد مثال‌ها برای این بی‌اعتنایی به چراها، بجای اگرها، به شماره‌های بسیاری از این گفتارها، نیازمند است- ان شاء الله.

سوکمندانه، “اگرمندان جاویدشاهی” هنوز هم، به “چراها” نیندیشیده، و سبب‌های شکست‌ها را، جستجو نکرده، یعنی بنابر ضرب المثل مشهور: “گز نکرده می‌برند”، و با هر نخ پوسیده، بریده‌های گز نکرده را، بهم می‌دوزند!!!؟

 تاریخ انتشار در سایت خط چهارم، با تجدید نظر و اضافات: پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۳/ ۲۰ ژوئن ۲۰۲۴

این گفتار، نخستین بار با شماره‌ی ۱۷۲، در تاریخ شنبه ۴ آبان ۹۸ / ۲۶ اکتبر ۲۰۱۹ در کانال تلگرام “فردا شدن امروز” منتشر شده است.

این گفتار را چگونه ارزیابی می کنید؟ لطفا ستاره‌ها را، طبق خط فارسی از راست به چپ، انتخاب فرمایید ۱، ۲، ۳، ۴، ۵ ضعیف، معمولی، متوسط، خوب، عالی

متوسط ۵ / ۵. ۵

۴ دیدگاه

  1. عرض سلامی دیگر خدمت استاد بزرگوار،
    روشن بخشی این گفتار در تمایز بین اگر و چرا،
    بین تخمین و تعمیق،
    بین تجسم نگاری و تامل نگاری،
    بین سفسطه و فلسفه و …. میباشد.
    اگر به آینده حواله میشود و چرا به گذشته.
    و بررسی گذشته و عبرت از آنست که که آینده ای بهتر به ارمغان میاورد.
    ‌‌ذهن چرا گر به تعالی میرسد و حماقت را پس سر مینهد.
    چرا، عملگر قدرت بخشی به مغز و اگر، عملگر درجا زننده آنست.
    امید که اگر مندان به چرا مندان تبدیل شوند.
    حسین.

  2. با درود بیکران
    اهتمام استاد فرزانه بر تغییر نگرش و تفکر خوانندگان از “اگر” به “چرا” ستودنی است، و به واقع می تواند از درجا زدن و گیر کردن در بن بست روزمرگی و حسرت گذشته، به کوشش هدفمند و جهد برای آینده تبدیل گردد.

  3. واقعا گفتار بی‌نظیری بود که در زمانی مناسب بچاپ رسیده است. جواب میلیونها انسان است که در اگرها محبوس مانده اند چه از نظر زندگی شخصی و چه اجتماعی- سیاسی. امیدوارم این گفتار بگوش این میلیونها برسد تا از اگرها گذر کنند و چراها را مد نظر قرار دهند. در اینصورت است که: اینده از آن آنان خواهد بود. با تشکر از دست اندرکاران و آرزوی سلامتی و طول عمر بخصوص برای نویسنده متفکر و اندیشمند توانا که گذشته و حال و آینده را چنین زیبا بهم پیوند داده اند و راه حل مناسب برای میلیونها سوال این نسل پیدا کرده اند.

    1. با سلام و احترام به خوانندگان گرامی، بویژه بانوی محترم خانم مولوی نیا. من نیز درباره‌ی این گفتار با شما کاملا همسو و هم آرزو هستم که ایکاش طیف وسیعتری از همزبانان ما متوجه این چنین گفتارهای ارزنده‌ئی بشوند. که البته به همت من و ما و شمایان کار چندان سخت و ناشدنی‌ئی نیست. راهکار ساده‌ی عملی آن در ابتدای همین گفتار آمده است که : بهترین زکات دانشی که فرا آموخته اید، انتقال آن به دیگران است.
      بنظرم محتوای گفتار نه فقط درباره‌ی تاریخ، بلکه در مورد زندگی شخصی هر یک از ما نیز، معیار و الگویی بدست می دهد تا خودمان را بسنجیم و ارزیابی کنیم که از اگر-مندانیم که همچنان در روزگاران گذشته بسر می بریم و یا از چرا-پرسانی هستیم که با توجه به گذشته‌ها رو بسوی آینده داریم.
      با سپاس و ارادت_ روزبه بهبودنیا

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *