گفتار شماره‌ی ۲۵۷_استوانه‌ی کوروش؟! اعلامیه‌ی حقوق بشر؟! یا، منشور شرک و بت پرستی؟!

به اشتراک بگذارید
۵
(۵)

واجب آمد بر آدمی شش حق:

 اولش حق واجب مطلق

 بعد از آن، حق مادر است و، پدر

 زان استاد و، شاه و، پیغمبر

اوحدی مراغه‌ای(۷۳۸-۶۷۳ه.ق/۱۳۳۷-۱۲۷۴م)

 

“هرکس، مزاحم خواب مردم شود؛ مورد بی‌مهری و یا حتی قهر و، انتقام آنان قرار می‌گیرد.”

 این گفته کم ‌و بیش، مضمون سخن یک گوینده‌‌ی آلمانی است، که فروید پدر علم روانکاوی، آن را در مورد خود صادق می‌داند…”( راز کرشمه‌ها، گفتار ۸، انتشارات زریاب، ۱۳۷۸، صص۵۵_۵۴)

آیا، در پاسخ به کوشش، برای تشخیص حقیقت، از شایعه‌های دروغ درباره‌ی کوروش، و بطور کلی تاریخ ایران، واکنش‌هایی همانند به مزاحمان خواب مردم، برای ما، دور از انتظار است؟؟!! البته، که نه!!!

_ استوانه‌ی کوروش؟!
 اعلامیه‌ی حقوق بشر؟!
 یا، منشور شرک و بت پرستی؟!

اوحدی مراغه‌ای(۶۵=۷۳۸-۶۷۳ه.ق/۱۳۳۷-۱۲۷۴م) در سده‌های میانه‌ی تاریخ ما، چنان که در دو بیت نقل شده از او، در مقدمه‌ی این گفتار، ملاحظه می‌فرمایید، احتمالاً، از نخستین گویندگان فارسی زبان است، که فهرستی شش‌گانه، از به اصطلاح “حقوق بشر” بدست‌ داده ‌است.

 از ویژگی‌های آماری فهرست حقوق بشر اوحدی، آنست که:

۱)_”حق الله”، یا حق خداوند را، یک ششم گفته ‌است.

۲)_پنج‌ششم مانده را، به حقوق بشر اختصاص داده ‌است_به “حق الناس”.

ما، از فهرست ششگانه‌ی اوحدی، بعنوان “به ‌اصطلاح ‌حقوق ‌بشر” یاد کردیم.

این تاکید، بر به اصطلاح حقوق بشر، از اینروست که در حقیقت، این حقوق، حقوق بشر بشمار نمی‌روند_البته برای همگان. زیرا، اینها در واپسین تحلیل، تکالیف، یا وظایف عمومی انسانها، نسبت به خداوند، یا پدر و مادر، یا استاد و، شاه و، پیغمبر اند. نه آن که، حقی برای مردم، شمرده شوند؛ که آنها بتوانند آن حقوق را، از خداوند، یا دیگران مطالبه نمایند، و انتظار دریافت آن را، داشته ‌باشند.

 در حالیکه، حق، حق کسی، طلب او، از دیگران است؛ نه بدهکاری او نسبت به آنان. ضرب‌المثل مشهور، بدرستی گفته ‌است که: “حق، گرفتنی‌است؛ نه دادنی”

در تمام موارد یاد شده‌ی بالا، انسان‌ها موظف شده‌اند، که وظیفه‌ئی را، نسبت به دیگری بعهده گیرند؛ و تکلیفی را، بویژه نسبت به خداوند، پدر و مادر خود، و دیگران ادا نمایند.

 این مغلطه‌ی جا زدن حق، و لزوم اجرای آن، بجای تکلیف و انجام وظیفه، در مورد “منشور کوروش”، نیز، با تبلیغ و القاء شبهه تکرار شده ‌است.

 شاید، خوانندگان گرامی ما، اینک به یاد آورند، که در گفته‌های گذشته، نیز، ما غالباً، از ذکر منشور کوروش با تعبیر “به اصطلاح اعلامیه‌ی حقوق بشر کوروش” یاد کرده‌ایم. (برای اطلاع بیشتر رک: کانال تلگرام “فردا شدن امروز”، گفتارهای شماره‌ی ۱۵۰ ،۱۵۱  و ۱۵۲)

انصاف را، که خود کوروش نیز، از منشور خود، به نام “اعلامیه‌ی حقوق بشر کوروش” یاد ‌نکرده ‌است. همچنین، هیچیک از مترجمان اصیل “منشور کوروش”، از زبان بابلی، به فارسی یا انگلیسی، یا به زبان‌های دیگر، از جمله به زبان عربی، سخنی تحت عنوان اعلامیه‌ی ‌حقوق بشر کوروش، به میان نیاورده‌اند. بلکه، در تمام موارد، فقط از نام “استوانه‌ی کوروش”، یا “منشور کوروش”، یاد‌ کرده‌اند.

عنوان دروغین، و فریبای “اعلامیه‌ی حقوق بشر”، و بلکه عنوان ریاکارانه‌تر دیگر، بعنوان “نخستین اعلامیه‌ی حقوق بشر در تاریخ”، که صدور آن، به کوروش نسبت داده‌ شده‌ است، فقط، از جعلیات زمینه‌ساز تبلیغات “جشن‌های ۲۵۰۰ ساله‌ی شاهنشاهی” در ایران_۱۳۵۰ه.ش/ ۱۹۷۱م_ بشمار می‌رود.

 در آن سالها، دولت پهلوی دوم، از موزه‌ی بریتانیا، درخواست نمود، که برای مدتی معین، استوانه‌ی کوروش را، بطور امانت، در اختیار ایران گذارند!؟ (دکتر شاهرخ رزمجو، استوانه‌ی کوروش بزرگ، نشر فرزان روز، ۱۳۸۹، ص۱۱)

موزه‌ی بریتانیا، نیز، گشاده دستانه، به این درخواست، پاسخ مثبت داد، و استوانه‌ی کوروش را، برای نخستین بار، به ایران بگونه‌ئی امانی، فرو در سپردند.

استوانه‌ی کوروش از دو نمای مختلف در موزه‌ی بریتانیا

_کشف استوانه‌ی کوروش

استوانه‌ی‌کوروش، نخستین بار، در سال ۱۸۷۹م/ ۱۲۵۷ه.ش، در پی کاوش‌های باستانشناسی هرمزد رسام(۸۴=۱۹۱۰-۱۸۲۶م)، در محوطه‌ی باستانی بابل، فرا‌ یافت شده ‌است. مجموعه‌ی سطور اصل نوشته‌ی ‌استوانه‌ی‌ کوروش، به زبان بابلی، و با خط میخی، تنها، در ۴۵ سطر نوشته ‌شده ‌بوده ‌است.

سوکمندانه،۲۰سطر از این گلنوشته‌ی بابلی استوانه‌ی ‌کوروش، بر اثر شکستگی و فرو ریختگی، در طول زمان از میان رفته‌است، و امروزه در دست نیست. از اینرو، ترجمه‌های اولیه، فقط ۲۵ سطر آن را، بدست ‌داده‌اند. (استوانه‌ی کوروش بزرگ، ص۴۷)

بعدها نیز، در روزهای پایانی سالهای ۲۰۰۹ و ۲۰۱۰م، دو قطعه از یک گلنوشته در موزه‌ی بریتانیا شناسایی شدند، که با تطبیق محتوای نوشته‌ها، آن را متعلق به بخش جا افتاده، از استوانه‌ی کوروش دانسته‌اند. (استوانه‌ی کوروش بزرگ، ص ۵۹)

 ترجمه‌ی جدیدی که، بصورت کاملترین ترجمه، تاکنون بدست ما رسیده ‌است، با همکاری گروهی از ایرانیان فرهیخته‌ی زمان معاصر، و همکاری بابلی شناسان انگلیسی، و کارشناسان موزه‌ی بریتانیا، انجام گرفته ‌است. این ترجمه، با زیباترین امکانات تصویری، و کاغذ گلاسه‌ی اعلی، در ایران، در سال ۱۳۸۹، به چاپ رسیده ‌است.

تکمیل چنین اثر تاریخی مهمی، از جمله به رفع سوء تفاهم‌های تبلیغاتی سال‌های جشن‌های۲۵۰۰ ساله‌ی شاهنشاهی، خوشبختانه، بخوبی، به ما، مدد رسانده‌ است.

از نخستین کسانی که، به این ترفند تبلیغاتی_تبدیل عامدانه‌ی نام استوانه، یا منشور کوروش، به نخستین اعلامیه‌ی حقوق بشر_ اشاره کرده‌اند، یک محقق هلندی به نام “روبرت یوهانس ون در اسپک”Bert Van der Spek (+۱۹۴۹م) است.

از دیگر کسانی که بدین ترفند پی برده، و بدان هشدار داده‌ اند، چنانکه در ویکی پدیا، در مقاله‌ی “استوانه‌ی کوروش” آمده است، عبارتند از:

۱)_کلاوس گالاسKlaus Gallas(+۱۹۴۱م) باستان شناس آلمانی،

۲)_پیر بریانPierre Briant(+۱۹۴۰م) ایران شناس و هخامنشی شناس فرانسوی،

۳)_یونا لندرینگJuna Lendering(+۱۹۶۴م) نویسنده‌ی کتاب باستانشناسی،

۴)-نیل مک گریگورNeil MacGregor(+۱۹۴۶م) مدیر سابق موزه‌ی بریتانیا،

۵)_پروفسور آملی کورتAmelie Kuhrt(2023-۱۹۴۴م) از محققان تاریخ خاورمیانه‌.

خود این نویسنده نیز، در همان سالهای پرشور زمینه‌سازی جشن‌های شاهنشاهی، و مشروعیت بخشیدن به آن خطاب مشهور که: “کوروش آسوده بخواب که ما بیداریم”، بهمراه تنی چند دیگر، که سوکمندانه، اینک، چهره در نقاب خاک فرو در کشیده‌اند، به پی جویی این نکته پرداخته‌ایم. زیرا، خود این صاحب قلم، و تنی چند، که میان ما گفتگو رفت، پیشاپیش، اصل استوانه را، به ‌نام “استوانه‌ی کوروش”، در موزه‌ی بریتانیا، با ترجمه‌ی آن، دیده بودیم، که در آن هیچگونه اشاره‌ئی، از به اصطلاح اعلامیه‌ی حقوق بشر، به ‌تلویح، یا به صراحت، سخن نرفته بوده است.

هرمزد رسام(۱۹۱۰-۱۸۲۶م) باستان شناس، دیپلمات و جهانگرد آشوری تبار اهل بریتانیا، کاشف استوانه‌ی کوروش

_علت ایجاد استوانه‌ی بابلی کوروش

کوروش، چنان که محتوای منشورش نشان می‌دهد، این استوانه را، به نام یک مصلح و رهایی بخش بابلی، که نعوذ بالله، رسول‌الله ‌بابلی، یعنی فرستاده از طرف “مردوک”، خدای خدایان بابلی است، تنظیم می‌کند؛ که آمده‌ است تا خرابکاری‌ها و بی‌ایمانی‌های نبونید (سلطنت۵۳۹-۵۵۶ق.م)_ آخرین پادشاه بابل، قبل از کوروش_ را جبران نماید.

هم نبونید، و هم کوروش، خود را، بنده و سر سپرده‌ی مردوک، خدای خدایان بابل معرفی می‌نمایند. تنها تفاوت میان نبونید با کوروش، در این بوده است که نبونید، خواسته ‌بوده ‌است، تا مرکز بابل را، یک “پانتئون”، یعنی خانه‌ی مقدس، و وحدت‌بخش، برای همه‌ی خدایان بابل، قرار دهد. از اینرو، تمام مجسمه‌های بت‌های بومی، در روستاها و شهرک‌های پراکنده‌ی بابل را، از جایگاه خاصشان، یعنی از محراب‌هایشان، بر می‌گیرد، و به مرکز بابل فرا هم می‌آورد.

 این عمل جمع‌آوری، و یک‌جاگذاری همه‌ی خدایان، در یک پانتئون، یعنی خانه‌ی همه‌ی خدایان، برای مردم بومی بابل، سخت، ناگوار می‌افتد. زیرا، آنها عادت داشتند، هر روز یا هر هفته، در فواصل معینی، به ‌محراب‌ خدای محلی خود بشتابند. و اینک، با محرابهای خالی از بتهای خود، روبرو شده بودند، که برای آنها، بسیار گران و ناگوار بود.

فرض محال، محال نیست. فرض کنیم، کسی بخواهد همه‌ی امامزاده‌های بومی و پراکنده، در سراسر ایران را، جمع‌آوری کند، و یکجا در محله‌ئی مثلاً نزدیک‌ تهران، زیارتگاهی بعنوان زیارتگاه امامزادگان ایران، فراهم آورد.

آیا، مردمانی در اطراف مقبره‌ی امامزاده داود، یا امامزاده هاشم، یا شاهچراغ شیراز، و، و، و، بدین امر رضایت می‌دهند؟؟!!

 این عمل جمع‌آوری خدایان بومی بابلیان، بهانه‌ی خوبی بدست کوروش می‌دهد، که با توزیع دوباره‌ی بت‌ها، آن هم بعنوان اجرای فرمان مردوک، خدای خدایان، به کوروش، منزلتی بس بزرگ، و نجات‌بخشی مذهبی فرو می‌بخشد، که او نیز، هوشیارتر از آن بوده‌ است، که از چنین امتیازی، خود را، محروم سازد!!؟

 برای درک بهتر ارزش پانتئون، که نبونید به ایجاد آن، اقدام ورزیده‌است، می‌توان خانه‌ی کعبه را، تا پیش از فتح مکه، بدست رسول اکرم(ص) به‌یاد آوریم. کعبه در آن زمان، یک پانتئون، یعنی خانه‌ئی برای همه‌ی بت‌های عرب، بوده است. محل تلاقی همه‌ اعراب با یکدیگر در ماههای‌حرام، که شعرهای خود را نیز در آنجا می‌خواندند، و بهترین آن را، با اکثریت آراء بر می‌گزیدند. و احیاناً، از دیوار کعبه، آویزان می‌نمودند. چنانکه در مورد “سبعه‌ی معلقه”، یا قصائد هفتگانه‌ی ‌طلایی، از جمله در مورد “امروء_القیس”، بزودی یادآور ‌خواهیم شد.

پاکسازی خانه‌ی کعبه از بت‌ها، و شکستن آنها، از لحظات بسیار هیجانی توحیدی اوج فتوحات اسلامی، در نخستین فتح مکه‌ی معظمه، بشمار می‌رود، که از تصویرهای تکان دهنده فیلم محمد رسول الله(ص) نیز، محسوب می‌شود.

سنگ نگاره‌ی مردوک، از خدایان باستانی تمدن بابل
نقش برجسته‌ی نبونید، آخرین پادشاه مقتدر بابل
استوانه‌ی نبونید در موزه‌ی بریتانیا

_قمار سیاسی جمع و توزیع خرده خدایان بابل،
میان نبونید، و کوروش

 در هر حال در این قمار سیاسی و مذهبی، نبونید بازنده، و کوروش برنده می‌شود. و جالب اینجاست، که هر دو، خود را، نماینده‌ی خدای خدایان، یعنی مردوک، و مامور اجرای فرمان او، معرفی می‌نموده‌اند.

 ترجمه‌ی اصل متن بابلی استوانه‌ی کوروش:

۱)_آن هنگام که…مردوک، پادشاه همه آسمانها و زمین، کسی که…با…یَش{سرزمین های دشمنانش(؟) را لگد کوب می کند.}

۲)_[ … ]{با دانایی گسترده… کسی که} گوشه های جهان{را زیر نظر دارد}،

۳)_[…. ] فرزند ارشد[او](بِلشَزَر)، فرومایه‌ئی به سروری زمین گمارده شد.

۴)_[….] اما او [فرمانروایی؟ سا]ختگی بر آنان قرار داد،

۵)_نمونه‌ئی ساختگی از اِسگیل سا[خت و]… برای شهر اور، و دیگر جاهای مقدس[فرستاد؟]

۶)_آیین‌هایی که شایسته‌ی آنان( خدایان/ پرستشگاه ها) نبود. پیشکشی[های ناپاک]… گستاخانه[…] هر روز یاوه سرایی می‌کرد و، [اها]نت آمیز

۷)_(او) پیشکشی‌های روزانه را، بازداشت. او در [آیین‌ها دست برد و]… درون پرستشگاه‌ها برقرار[کرد.] در اندیشه‌اش به ترس از مردوک _شاه خدایان_ پایان داد.

۸)_هر روز به شهرش(=شهر مردوک) بدی روا می‌داشت… همه‌ی مردما[نش را…] (= مردمان مردوک) با یوغی رها نشدنی، به نابودی می‌کشاند.

۹)_”اِنلیل خدایان”(سالار خدایان؟) مردوک، از شکایات ایشان، بسیار خشمگین شد، و… قلمرو آنان. خدایانی که درون آنها می‌زیستند، محراب‌های شان را رها کردند،

۱۰)_خشمگین از این که او(= نبونید)(آنان را)(= خدایان غیر بابلی را)…به(=بابل) وارد کرده بود. [دلِ] مردوکِ بلند[پایه، اِنلیلِ خدایان] به رحم آمد…(او) بر همه‌ی زیستگاه‌هایی که، جایگاه های مقدسشان، ویران گشته بود.

۱۱)_و مردم سرزمین سومر، و اکد، که همچون کالبد مردگان شده‌ بودند، اندیشه کرد (و) بر آنان رحم آورد. او، همه‌ی سرزمین ها را، جست و بررسی کرد،

۱۲)_شاهی دادگر را، جستجو کرد، که دلخواهش باشد. او، کوروش، شاه(شهر) اَنشان را به دستانش گرفت، و او را، به نام خواند، (و) شهریاری او، بر همگان را، به آوای بلند اعلام کرد.

۱۳)_او(= مردوک)، سرزمین گوتی(و) همه‌ی سپاهیان مادی را، در برابر پاهای او(=کوروش) به کرنش در آورد، و همه‌ی مردمان سرسیاه(=عامه‌ی مردم) را، که(مردوک) به دستان او (=کوروش) سپرده بود،

۱۴)_به دادگری و راستی، شبانی کرد. مردوک، سرور بزرگ، که پرورنده‌ی مردمانش است، به کارهای نیک او(=کوروش) و دل راستینش، به شادی نگریست.

۱۵)_و او را، فرمان داد، تا به سوی شهرش(= شهر مردوک)، بابل برود. او را واداشت، تا راه تینتیر (=بابل) را در پیش گیرد، و همچون دوست و همراهی، در کنارش گام برداشت.

۱۶)_سپاهیان گسترده‌اش، که شمارشان همچون آب یک رودخانه شمردنی نبود، پوشیده در جنگ افزارها، در کنارش روان بودند.

۱۷)_(مردوک) او را بدون جنگ و نبرد، به درون…(=بابل) وارد کرد. شهرش، بابل را، از سختی رهانید. او(مردوک)، نبونید شاهی را که از او نمی‌هراسید، در دستش(= دست کوروش) نهاد.

۱۸)_همه‌ی مردم تینتیر(=بابل)، تمامی سرزمینهای سومر و اَکد، بزرگان و فرمانداران در برابرش(=کوروش)، کرنش کردند(و) بر پاهایش بوسه زدند، از پادشاهی او، شادمان گشتند(و)چهره‌‌هایشان درخشان شد.

۱۹)_(مردوک) سروری که با یاری‌اش(کوروش به یاری مردوک)، به مردم زندگی بخشید، (و) آنکه، همه را از سختی و دشواری رهانید(=کوروش)، آنان او را، به شادی ستایش کردند، و نامش را ستودند(نام کوروش را).

۲۰)_منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه نیرومند، شاه بابل، شاه سومر و اکد، چهار گوشه‌ی جهان.

۲۱)_پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه شهر اَنشان،…

۲۲)_دودمان جاودانه‌ی پادشاهی که(خدایان) بِل و نَبو، فرمانروایی‌اش را، دوست دارند (و) پادشاهی او را(کوروش را)، با دلی شاد، یاد می‌کنند. آنگاه که با آشتی به در[ون] بابل آمدم،

۲۳)_جایگاه سروری (خود) را با جشن و شادمانی، در کاخ شاهی برپا کردم. مردوک، سرور بزرگ، قلب گشاده‌ی کسی که بابل را، دوست دارد، [همچون سرنو]شتم به من [بخشید](و)من هنوز ترسنده در پی نیایش او بودم.

۲۴)_سپاهیان گسترده‌ام، با آرامش، درون بابل گام بر می‌داشتند. نگذاشتم کسی در همه‌‌ی [سومر و] اکد، هراس آفرین باشد.

۲۵)_در پی امنیت[شهرِ] بابل، و همه‌ی جایگاههای مقدسش بودم. برای مردم بابل…که بر خلاف خوا[ست خدایان] یوغی بر آن، نهاده بود، که شایسته شان نبود،

۲۶)_خستگی‌هایشان را تسکین دادم (و) از بندها(؟) رهایشان کردم. مردوک، سرور بزرگ از رفتار [نیک من] شادمان گشت(و)

۲۷)_به من، کوروش، شاهی که از او می‌ترسد، و کمبوجیه پسر تنی[ام و به]همه‌ی سپاهیانم،

۲۸)_برکتی نیکو ارزانی داشت. بگذار، ما با شادی در برابرش باشیم، در آرامش. به[فرمان] والایش، همه شاهانی که بر تخت نشسته‌اند،

۲۹)_از هر گوشه‌‌ی جهان، از دریای بالا، تا دریای پایین، آنان که در سرزمین‌های دور دست می‌زیند، و همه‌ی شاهان سرزمین اَمورّو، که در چادرها زندگی می‌کنند، همه‌ی آنان،

۳۰)_باج سنگینشان را به…(بابل) آوردند، و بر پاهایم بوسه زدند. از […بابل] تا شهر آشور و شوش،

۳۱)_اکد،…جا[یگاه‌های مقدس آن سو]ی دجله، که از دیرباز، محراب‌هایشان ویران شده بود،

۳۲)_خدایانی را، که درون آنها ساکن بودند، به جایگاه‌هایشان بازگرداندم، و( آنان را) در جایگاه ابدی خودشان نهادم. همه‌ی مردمان آنان(=آن خدایان) را، گرد آوردم، و به سکونت‌گاه‌هایشان بازگرداندم و

۳۳)_خدایان سرزمین سومر، و اکد را، که نبونید_ در میان خشم  سرور خدایان_ به…(=بابل) آورده بود، به فرمان مردوک، سرور بزرگ، به سلامت

۳۴)_به جایگاهشان بازگرداندم، جایگاهی که دلشادشان می‌سازد. باشد تا خدایانی که، بدرون نیایشگاه‌هایشان بازگرداندم،

۳۵)_هر روز در برابر بِل و نَبو، روزگاری دراز(=عمری طولانی)برایم، خواستار شوند( و) کارهای نیکم را، یادآور شوند، و به مردوک، سرورم، چنین بگویند که “کوروش، شاهی که از تو می‌ترسد و کمبوجیه پسرش،

۳۶)_…بگذار آنان{سهمیه رسان نیایشگاههایمان باشند، تا روزگاران دراز(؟)…و} باشد که مردمان بابل[ شاهی او را ]بستایند.” من همه‌ی سرزمین ها را در صلح قرار دادم… . (منبع: استوانه‌ی کوروش بزرگ، دکتر شاهرخ رزمجو، نشر فرزان روز، چاپ اول ۱۳۸۹، صص۶۷_۶۳)

_حقوق، یا تکالیف بشر، در منشور کوروش

 با توجه به بخش مهم سخنان کوروش، در منشور بابلی‌اش، اگر سخن از حقوق بشر رفته باشد، شاید، بتوان بدین‌گونه آنها را در چهار بخش دسته بندی نمود:

۱)_مردوک، “خدای خدایان!”، به کوروش، “حق گرفتن باج و خراج” می‌دهد. و به مردم، حق، یا درست‌تر گفته شود، تکلیف باج‌گذاری به کوروش، و جانشینانش عطا می‌فرماید. (بند۳۰)

۲)_مردوک، بت اعظم بابل، به کوروش، افتخار و “حق بوسیده شدن پاهایش” را، از طرف زیردستانش، اعطا می‌فرماید. (بند ۱۸)

۳)_مردوک، بت اعظم بابل، و خدای خدایان، به کوروش، حق، “اختیار و مقام شبانی گله‌های مردم” را، اعطا می‌فرماید. و در برابر، به مردم نیز، موهبت “خود گوسفند بینی”، در مقابل شبان بزرگشان، کوروش را، فرا می‌بخشد. (بند ۱۴)

۴)_کوروش، نام پدر خود، کمبوجیه را، بر روی فرزند دلبند ارشدش می‌نهد؛ و کمبوجیه‌ی دوم_ پسرش_ را ولیعهد، و جانشین شبانی خود، در بابل قرار می‌دهد. ( بندهای۲۱، ۲۷ و ۳۵)

آیا شما، نکته‌ی دیگری از حقوق، و وظایف بشری، در منشور کوروش احساس می‌فرمایید؟؟

آیا این منشور_ به هر مصلحتی که گفته و نوشته شده‌ باشد_ توجیه، تشویق، و اعلامیه‌ئی درباره‌ی روایی، و اهمیت شرک و بت پرستی نیست؟؟

خدا کند که چنین نباشد. و شادمان می‌شویم، اگر ما درباره‌ی این منشور، به گزافه رفته باشیم، و هویتی راستین را از خود، که می‌رفت از دست برود، دوباره، با کشف حقیقتی از نو باز، بدست آوریم.

امید است، کسانی که می‌پندارند “هویت تاریخی” خود را، بر منشور کوروش، استوار داشته‌اند، دست‌کم، در ویکی پدیا، و کاملتر آن را، در کتاب استوانه‌ی کوروش بزرگ بخوانند، و یک بار برای همیشه، خود، آن را از نو باز، داوری نمایند.

 تدوین و چاپ کتاب استوانه‌ی کوروش بزرگ را، ما مدیون همکاری علمی‌ و فرهنگی ۸ تن از بزرگواران زیر، از فرهیختگان ایران معاصر هستیم:

۱_دکتر ژاله آموزگار(۱۳۱۸ه.ش/۱۹۳۹م)

۲_مهندس تورج اتحادیه(۱۳۱۹ه.ش/۱۹۴۰م)

۳_دکتر شاهرخ رزمجو(۱۳۴۴ه.ش/۱۹۶۵م)

۴_دکتر داریوش شایگان(۱۳۹۷-۱۳۱۳ه.ش/۲۰۱۸-۱۹۳۵م)

۵_پروفسور محمد رحیم شایگان(؟)

۶_پروفسور اوکتور شِروُ(۱۹۴۴م)

۷_کامران فانی(۱۳۲۳ه.ش/ ۱۹۴۴م)

۸_دکتر بدرالزمان قریب(۱۳۹۹-۱۳۰۸ه.ش/۲۰۲۰-۱۹۲۹م). (منبع: استوانه‌ی کوروش بزرگ، شناسنامه‌ی کتاب، پیش از فهرست)

لازم به یادآوری است که در آثار باز مانده از کوروش، از جمله و بویژه در استوانه‌ی او، هیچگونه اثری از نام “اهورا مزدا”_ افتخار توحیدی دین وخشور زرتشت_ وجود ندارد!؟

پانتئون روم، خانه‌ی خدایان رومی

_رابطه‌ی کوروش با بنی‌اسرائیل

در کتاب اسفار عهد عتیق، حدود بیست بار از نام کوروش، با احترام تمام و ستایش بسیار، بعنوان یک منجی بزرگ بنی اسرائیل، یاد شده ‌است. در مجموع بنی اسرائیل، بعد از فتح بابل _۵۳۹ق.م_ کوروش را، پس از حضرت موسی کلیم الله، دومین نجات بخش بزرگ خویش می‌دانند.

از مفصلترین یادمان‌های کوروش، در کتابهای پیوست تورات، دو نمونه را، که ضمنا از مفصلترین یادکردها از کوروش بشمار می‌روند، در اینجا نقل می‌نماییم:   

۱)-در چهاردهمین کتاب، از “عهد عتیق”_تواریخ دوم_ چنین آمده است:

“در سال اول سلطنت کوروش_(باحتمال قوی، سال اول سلطنت کوروش بر بابل۵۳۹ق.م)_شاهنشاه پارس، خداوند آنچه را که توسط ارمیای نبی فرموده بود، به انجام رساند. او کوروش را برانگیخت، تا فرمانی صادر کند، و نوشته‌ی آن را، به سرتاسر نواحی شاهنشاهی، بفرستد، تا با صدای بلند خوانده شود.

 این فرمان کوروش، امپراتور پارس است:

“خداوند، خدای آسمان(یهوه) مرا فرمانروای همه‌ی جهان کرد، و به من مسئولیت ساختن معبدی برای او، در اورشلیم، در یهودیه، داده ‌است. اکنون، همه‌ی کسانی که، قوم خدا هستند، به آنجا بروند، خداوند خدای شما(یهوه)، همراهتان باشد!”( تواریخ دوم، باب ۳۶/آ ۲۲ و ۲۳)

یادآوری:

ارمیای نبی، در سالهای اواخر قرن۷ و اوایل قرن۶ق.م زندگی کرده ‌است.

“بخت النصر دوم، پادشاه بابل، در سال ۵۸۶ق.م، بیت المقدس را گرفته، و  معبد سلیمان را، ویران نموده‌است…پس از آن هزاران نفر، مرد و زن یهود را، از وطنشان، حرکت داده، به بابل آورد. و اسرای مزبور، تا زمان تسخیر بابل بدست کوروش(۵۳۹ق.م) در بابل ماندند.”(تاریخ ایران باستان، ج۱، ص۳۴۶)

 بنابر داده‌های تاریخی، اسیران یهودی، از هنگام ویرانی اورشلیم، و تاراج آن، بدست بخت‌النصر دوم (سلطنت۴۲=۵۶۲-۶۰۴ق.م)، یعنی از سال ۵۸۶ق.م، تا سال فتح بابل بدست کوروش بزرگ_ یعنی۵۳۹ق.م _مجموعا ۴۷سال(۴۷=۵۳۹-۵۸۶ق.م) نزدیک به نیم قرن، قوم یهود در اسارت بابل بسر برده‌اند. 

 ۲)_”کتاب عزرا”، کتاب پانزدهم، از پیوست‌های تورات نیز، با تکرار همین عبارات، آغاز می‌شود. عزرای نبی_ به نام عُزیر، بر وزن زبیر، در کلام مجید، سوره‌ی توبه=۹/آ۳۰_  از رهبران قوم یهود است، که پس از آزادی آنان، از اسارت بابل به یاری کوروش، قوم خود را، همراهی و رهبری می‌کند، تا به اورشلیم برسند. کتاب عزرا، افزون بر عبارات بالا، از قول کوروش چنین چنین می‌گوید:

“…شما اجازه دارید که به اورشلیم بازگردید، و معبد بزرگ خداوند خدای قوم اسرائیل(یهوه) را، که در اورشلیم پرستش می‌شود، بازسازی کنید. اگر کسانی از قوم او، برای بازگشت، محتاج به کمک باشند، (حکم حکومتی کوروش): همسایگان ایشان، باید با دادن طلا و نقره، چهارپایان، و وسایل دیگر، به آنها کمک کنند، و علاوه بر آن، هدایایی برای تقدیم به معبد بزرگ در اورشلیم، در اختیار ایشان بگذارند.

 آنوقت سران خاندان‌ها، و طایفه‌های یهودا و بنیامین، به همراه کاهنان و لاویان، و تمام کسانی که خداوند دلهایشان را برانگیخته بود، حاضر شدند به اورشلیم بروند، و معبد بزرگ را در آنجا بسازند. همسایگان آنان نیز، با دادن وسایل فراوان، از قبیل ظروف طلا و نقره، چهارپایان، اشیای قیمتی، و هدایایی برای معبد بزرگ، به آنها کمک کردند.

کوروش شاهنشاه، تمام جام‌ها و پیاله‌هایی را که نبوکدنصر(بخت النصر) پادشاه، از معبد بزرگ اورشلیم، به پرستشگاه خدایان خود، برده بود به آنها پس داد. او این اشیاء گرانبهای اورشلیم را، بوسیله‌ی رئیس خزانه‌داری سلطنتی به فرماندار یهودیه، تحویل داد. ظروف تحویل شده به این شرح بودند:

۱_جام طلا ۳۰ عدد

۲_جام نقره ۱۰۰۰ عدد

۳_سایر جام‌ها ۲۹ عدد

۴_جام طلای کوچک ۳۰ عدد

۵_جام نقره‌ی کوچک ۴۱۰ عدد

۶_سایر ظروف ۱۰۰۰ عدد.” (کتاب عزرا، فصل ۱/ آ ۸_۱)

یاد‌آوری‌ها:

 ۱_سال فتح بابل ۵۳۹ق.م _بیست سال پس از آغاز سلطنت کوروش ۵۵۹ق.م_ بوده‌ است. لکن در تورات، این واقعه را، در سال اول سلطنت کوروش، ذکر کرده‌اند، که باحتمال قوی، نخستین سال سلطنت کوروش در بابل، منظور بوده ‌است.

۲_متن کتاب عزرا، اشاره‌ئی ندارد، که آیا کوروش حکم حکومتی، درباره‌ی اینهمه حاتم بخشی‌ها، از کیسه‌ی خلیفه را، خودسرانه صادر کرده‌است، یا به اجازه‌ مردوک، خدای خدایان بابل؟؟!! زیرا، کیسه‌ی مردوک را خالی کرده ‌‌بوده ‌است!!؟؟

انصاف را، با همه‌ی نقدها، و فراز و نشیب‌ها در رابطه با کوروش، بزرگترین دستاورد او، حتی در تاریخ جهان، برقراری یک ودیعه‌‌ی کم نظیر و پایدار، در ایجاد رابطه‌ی دوستی، میان ایرانیان و قوم یهود است، که پس از سپری گشت۲۵۰۰ سال، همچنان، دست‌کم، هر ماه، در کنیسه‌های بنی‌اسرائیل، در سراسر جهان، از آن با تقدس، یادآوری می‌شود!!!؟

_زمینه‌ی تاریخی شیندلر لیست ایرانی

پدیده‌ی شگفت، بسیار استثنایی و سخت افتخار آمیزی که در همین سلسله گفتارها_در کانال تلگرام فردا شدن امروز، شماره‌ی ۱۴۹_از آن یاد رفته است، عبارت بود از اینکه، زنده یاد عبدالحسین سرداری(۶۷=۱۳۶۰-۱۲۹۳ه.ش/۱۹۸۱-۱۹۱۴م) سفیر کبیر ایران در فرانسه، در دوران حکومت نازی‌ها، با صدور گذرنامه‌های ایرانی، برای شمار بسیاری از یهودیانی، که هرگز تعداد واقعی آنها تاکنون فاش نگشته است، آنان را از اردوگاههای مرگ نازی‌ها، و کوره‌های آدم سوزی نازی، رهایی بخشید.

با توجه به شباهت اقدامات زنده‌یاد عبدالحسین سرداری، با “اسکار شیندلر”(۶۶=۱۹۷۴-۱۹۰۸م)_در نجات جان یهودیان، در دوران جنگ جهانی دوم_به او لقب “شیندلر ایرانی” داده‌اند.

نخستین بار، با انتشار کتاب “در سایه‌ی شیر”(۲۰۱۱م/۱۳۹۰ه.ش)_ ‌In the Lion’s Shadow_به قلم فریبرز لقمان مختاری، به زبان انگلیسی، نام عبدالحسین سرداری، سفیر ایرانی در دوران جنگ جهانی دوم، بصورت نسبتا گسترده‌ئی، در رسانه‌های فارسی زبان، مطرح گردید.

تحقیق مکتوب مختاری، به اهتمام عبدالحسین سرداری، در نجات جان یهودیان ایرانی و نیز غیر ایرانی، از ماشین کشتار نازی‌ها می‌پردازد.

پیش‌تر از آن، نیز، در کتاب “معمای هویدا”، اثر دکتر عباس میلانی به نقش این شخصیت تاریخی، عبدالحسین سرداری_دایی امیرعباس هویدا، از نخست وزیران دوران حکومت پهلوی دوم_ در صدور پاسپورت ایرانی برای یهودی‌ها و رهانیدن آنان از مرگ، یا فرسودن در اردوگاه‌های کار اشاره رفته بوده است.

_ دو فیلم سینمایی، درباره‌ی دو شیندلرِ رهایی بخش یهود:

“معمای سرداری”(Sardari’s Enigma)، نام فیلم مستندی است، به کارگردانی بانو مهدیه‌ی زارع زردینی، که با اتکا به اسناد، و انجام مصاحبه با نجات یافتگان، به یاری “گذرنامه‌ی ایرانی”، به ابعاد زندگی شخصی و سیاسی عبدالحسین سرداری، شیندلر ایرانی، پرداخته است.

“معمای سرداری” روایت خود را، از چند مجرا پیش می برد:

۱)_کند و کاو در آرشیوها، و اسناد و بازخوانی برخی اسناد با صدای راوی، که از آن جمله است، مکاتبات میان سرداری، و مقامات آلمانی، درباره‌ی یهودیان ایرانی.

۲)_گفتگو با محققانی که، درباره‌ی عبدالحسین سرداری نوشته‌اند، یا آگاهی‌هایی دارند: همچون فریبرز مختاری و عباس میلانی.

۳)_مصاحبه با بازماندگان-شاهدانی که، خود یا خانواده‌شان به یاری سرداری از فرانسه مهاجرت کرده بودند.

۴)_دیدار و گفت‌وشنود، با اقوام سرداری، که از او خاطراتی به یاد دارند، یا مدتی را با وی به سر برده اند.

ساخت این مستند سه سال بطول انجامیده است(۲۰۱۶-۲۰۱۳م) و در ماه می سال ۲۰۱۸/خرداد ۱۳۹۷، برای نخستین بار، در مرکز فرهنگی یهودیان لندن، به نمایش در آمده‌است.

این عملکرد مبارک عبدالحسین سرداری، که در دنیا بی سابقه بوده است، به احتمال قوی، هرگز اتفاق نمی افتاد؛ اگر کوروش، به نجات یهودیان از اسارت بابل اقدام نمی‌ورزید. و سپاس از وی، به عنوان دومین منجی بزرگ بنی اسرائیل، در اسفار عهد عتیق_ملحقات تورات_ بارها و بارها منعکس نمی‌گردید.

 چقدر مصداق این ضرب المثل ایرانی، در این مورد صدق می‌کند که می‌گوید:

تو نیکی می‌کن و، در دجله انداز

 که ایزد، در بیابانت، دهد باز

سپاس بر همه‌ی نیکوکاران به ویژه بر عبدالحسین سرداری نازنین! ما به وجود چنین هموطنان نیک اندیش، مبتکر، خلاق، فداکار و نیکوکرداری، برای همیشه، افتخار می ورزیم.

و از ارزش‌های والای “عرش_اعتبار” است که بطور مشترک، در آثار مقدس یهود، و نیز در کلام مجید بازتاب یافته است که:

“…وَ مَنْ أَحْیاها فَکأَنَّما اَحیا النَّاسَ جمیعاً”: و هر کس که تنها، یک تن را زندگی بخشد، گوئیا که همه‌ی مردمان را، دسته جمعی، زندگی فرا بخشیده است. (سوره‌ی مائده=۵/آ ۳۲)_ تبارک باد!!

عبدالحسین سرداری(۱۳۶۰-۱۲۹۳ه.ش)، شیندلر ایرانی
اسکار شیندلر(۱۹۷۴-۱۹۰۸م) تاجر و صنعتگر آلمانی ، که در جریان جنگ جهانی دوم و هولوکاست ۱۲۰۰ یهودی را از اردوگاههای کار اجباری آلمان نازی نجات داد.
نیکولاس وینتون(۲۰۱۵-۱۹۰۹م)بانکدار وبشردوست اهل بریتانیا بود که در آستانه جنگ جهانی دوم، ۶۶۹ کودک عمدتاً یهودی را از چکسلواکی نجات داد. مطبوعات بریتانیا به او لقب “شیندلر بریتانیا”  داده اند.

تاریخ انتشار در کانال تلگرام “فردا شدن امروز”: یکشنبه ۲۰ مرداد ۹۸/ ۱۱ آگوست ۲۰۱۹، به شماره‌ی ۱۵۳

تاریخ انتشار در سایت خط چهارم: شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳/ ۲۴ آگوست ۲۰۲۴

این گفتار را چگونه ارزیابی می کنید؟ لطفا ستاره‌ها را، طبق خط فارسی از راست به چپ، انتخاب فرمایید ۱، ۲، ۳، ۴، ۵ ضعیف، معمولی، متوسط، خوب، عالی

متوسط ۵ / ۵. ۵

یک دیدگاه

  1. هسته اصلی ادیان ایران باستان بر خلاف گفته عده ای از مورخان و صاحب نظران که تاریخ براشون منبع افتخار هست و نه نقد مانند ژاله آموزگار و … ثنویت و دوخدایی بوده و نه توحید.

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *