گفتار شماره‌ی ۲۶۴ _واکنش در برابر انتقاد، ضرورت نقد اندیشه و گفتار

به اشتراک بگذارید
۵
(۶)

خوش بود تا محک تجربه آید به میان

 تا سیه روی شود، هر که درو، غش، باشد

حافظ، غزل ۱۵۵

*

از صحبت دوستی به رنجم

کاخلاق بدم، حَسَن نماید

عیبم، هنر و کمال بیند

خارم، گل و یاسمن نماید

کو دشمن شوخ چشم بی‌باک/ ناپاک

تا عیب مرا به من نماید

گلستان، باب چهارم=در فواید خاموشی/ ح ۱۲

مرد باید که، گیرد اندر گوش

ور نبشته‌ است پند، بر دیوار

گلستان، باب دوم= در اخلاق درویشان/ ح۳۷

 *

ز دشمنان شنو ای دوست، تا چه می‌گویند

 که “عیب”، در نظر دوستان، “هنر” باشد

 سعدی، مواعظ، ۱۶۵

آینه؟! گر نقش تو بنمود راست!!

خود شکن!! آیینه شکستن، خطاست!!؟

من که چنین، عیب شمار توام!؟

در بد و نیک، آینه دار توام!!؟

نظامی(?۶۰۲-?۵۳۵ه.ق/ ۱۲۰۵-۱۱۴۰م)، مخزن الاسرار، بخش ۴۷

*

مزن بی تامل، به گفتار، دم

نکو گوی، اگر دیر گویی، چه غم

گلستان، دیباچه

_واکنش در برابر انتقاد

هدف و مقصود ما، در سلسله گفتارهای خط چهارم، نقد و آسیب شناسی نظام سلطنت موروثی استبدادی است!!؟

در واکنش نسبت به یکی از گفتارها، افزون بر تایید‌ها و تشویق‌های فراوان خوانندگان، نقدهایی نیز، دریافت داشته‌ایم. از اینرو، شایسته است که در این گفتار به سه “شبه نقد”، برای رفع سوء تفاهم‌ها، پاسخ گفته شود:

۱)_آقا یا بانویی با نامی مستعار، می‌پرسند که:

“…مقصود شما از ذکر این “خزعبلات؟!” چیست؟ چه می‌خواهید بگویید؟؟!! منظورتان چیست؟؟!!…” (گفتار شماره‌ی ۱۸۳، کانال تلگرام فردا شدن امروز)

در پاسخ بدین “خزعبلات‌شناس” ارجمند می‌گوییم که:

الف)_مسلما، قصد ما، دشمن تراشی نیست. آن هم در کشوری که، بنابر تجربه، می‌گویند: “هزار دوست، کم است و، یک دشمن بسیار!!؟”، منطق و عقل، توصیه نمی‌کند که افرادی مانند “جناب خزعبلات شناس” محترم را، که احیاناً، تا دیروز، دست‌کم، بی‌طرف بوده است، به خیل دعاگویان وارونه‌ی خود، بیفزاییم.

ب)_قصد اصلی ما، شناخت همان عللی است که سیستم سلطنت کسی را، که احیاناً، شما، دوستدار آن بوده‌اید، ساقط ساخته است. و اینکه، چرا امثال شما، یا پدران شما، “خزعبلات”، یعنی علل سرنگونی نظام مورد علاقه‌‌اتان را، احیاناً، تشخیص نداده‌اند؟ یا تشخیص داده‌اند، و به پیکار با آن، اهمیت نداده‌اند؟ یا نخواسته‌اند؟ و یا حتی خواسته‌اند، ولی نتوانسته‌اند؟ و حالا که گردش تاریخ و روزگار، برخلاف میل معتاد آنان رفتار کرده است، اکنون، ناراضی و عبوس، نق‌نق می‌کنند و ناسزا می‌گویند!!؟

ج)_ما بارها گفته‌ایم که، “نقد” در امور اجتماعی و سیاسی، همانند “جراحی” در پزشکی است. (رک به: گفتارهای شماره‌ی۱۵۵، ۱۶۱، و ۱۸۱ کانال تلگرام فردا شدن امروز)

جراحی در پزشکی، عموماً، خراشیدن، بریدن، قطع کردن اضطراری پاره‌ئی از اعضاء، و یا حتی سوزاندن_بشیوه‌ی پرتو درمانی، شیمی درمانی و مانند آن_است. و حاصل آن نیز، چرک و خون و جراحت‌های پرسوز و گداز دردناک بعدی است. در هر حال، جراحی خوشایند هیچ کس نیست. لکن، بگونه‌ی یک “شر ضروری”، در بسیاری از مواقع، الزام آور است!!؟

“نقد اجتماعی” نیز_سوکمندانه_چنین است. یعنی دردناک، بویژه ناخوشایند برای کسانی که زیر ذره‌بین نقد قرار می‌گیرند، و خود را، بویژه، مخاطب و هدف آن در می‌یابند!!؟؟ و همچنان در بسیاری از موارد، این نقد اجتماعی ناخوشایند، متاسفانه، یک “شر ضروری” است.

در نقد، کسی را ناز و نوازش نمی‌کنند، و بیهوده، مدحش نمی‌گویند. و البته در نقد بیغرض و راستین، بیهوده هیچ کس، هیچ گروه و هیچ فرقه و هیچ مکتب را، نیز، نکوهش و هجوش نمی‌نمایند!!؟

د)_ ما باز هم، بارها گفته‌ایم که پادشاهان، امیران و دیگر قدرتمندان خودکامه، خود _همانند انتحاری‌ها_نخستین قربانیان اژدهای سیری ناپذیر قدرت استبدادی اند.( رک به: کانال تلگرام فردا شدن امروز، گفتارهای ۱۵۴، ۱۶۲ و ۱۷۱)

از این رو، تعیین وضع آنها، به خاطر سرزنش آنها_قربانیان مفلوک و بیچاره_ هرگز، نیست. بلکه به خاطر نشان دادن گستره‌ی اشتهای اژدهای سیری ناپذیر قدرت استبدادی است، که حتی به ظاهر، نخستین نامزدهای قدرت را، به نخستین قربانیان خویش، بدل می سازد.

مثل‌واره: بفرمایید! ما سراپا گوشیم!؟
مزن بی تامل به گفتار دم!/ نکو گوی! اگر دیر گویی چه غم؟!
“پس بشارت ده، کسانی را که تمامی گفتار را بخوبی می‌شنوند، و سپس بهترین و زیباترین آن را برای پیروی بر می‌گزینند.”(کلام مجید- فَبَشّر…: سوره الزمر:۳۹/آ۱۸-۱۷)

_یک استثنای اضطراری دردناک در قاعده

اما، برخلاف انتقاد از یک مساله‌ی ریاضی، یک معادله جبری، مقایسه‌ی درست یا غلط دو زاویه از یک مثلث، یا مربع، در داوری درباره‌ی خودکامگان، نمی‌تواند چنین باشد که در برابر آن، یکسره عینی، قاطع، بی‌احساس و بیطرف_مجسمه‌آسا!؟_ خاموش و بی‌حرکت بر جای ماند!!؟؟

ه)_مسلما، ما می‌خواهیم چرایی‌های یک رویداد تلخ، یک کودتا، و یک سقوط، و یا یک انقلاب را، بشناسیم. اما، چنانکه اشاره رفت_سوکمندانه_تفاوتی میان نقد انسان‌ها، و جامعه‌ها، با نقد اشیاء، اشکال هندسی، معادلات جبری و ریاضی، ساختمان‌ها، خیابان‌ها، و راه‌ها، وجود دارد، و، و، و.

ما به آسانی می‌توانیم، زاویه‌ی یک مثلث را، مشخص سازیم. و تفاوت آن را، مثلاً در یک ساختمان و بالکن، با زاویه‌ی یک مربع، با دقت و بی‌طرفانه_چه غلط، چه درست_ بدون ابراز هیچ‌گونه احساسی، مشخص نماییم!!؟

ولی، هنگامی که به موارد انسانی، و رویدادهای نابسامان و ستم‌آکند تاریخی و اجتماعی می‌رسیم، وضع، عموما ناخواسته_و شوربختانه!؟_ بکلی، بسیار دیگرگونه است؟؟!!

برای نمونه، هر مورخ یا ناقدی که، رفتار آغامحمد خان قاجار را، با مردم بی‌دفاع کرمان، پس از پیروزی بر آنان، مشاهده کند، و ببیند که او، نه تنها بزرگسالان، بلکه کودکان خردسال_ و حتی نوزادان شیرخوار در قنداق پیچیده_ را، دستور می‌دهد نابینا کنند، بهیچ روی، نمی‌تواند بیطرف بایستد.

خویشتنداری از قضاوت، بدون سرزنش و احیاناً، دشنام و لعنت، نسبت به چنین سلاخی در تاریخ، به بهانه‌ی آنکه، او خود قربانی قدرت ویرانگر استبدادی است، بسیار خویشتنداری اخلاقی ریاکارانه، و پر سالوسی خواهد بود، که نقش هرگونه عاطفه، و همدلی، نسبت به قربانیان را، زیر پا گذاریم، و بخاطر “نقد بیطرف” از آغامحمدخان، و سلاخی‌های او، همانند نقد یک زاویه حاده، در یک مثلث، کاملاً، بدون کوچکترین احساسی، خرد ورزانه، از آن عبور نماییم!!؟

در جامعه‌ی ما، بیشتر از مردم، به چنین راوی بیطرفی، دشنام و نفرین کرده، و او را بعنوان انسانی بی‌عاطفه، حتی بی‌غیرت محکوم خواهند نمود!!؟

مگر ممکن است انسانی، بعنوان پژوهشگری بیطرف، نسبت به بزرگترین ستم‌ها، به قربانیانی معصوم و بی‌دفاع، در کمال خونسردی، همانند یک انسان مصنوعی، یک ربوت آدم نما، به سکوت مرگ آسای گورستانی، فرو رود؟؟!!

در همین اواخر پاییز ۲۰۱۹/ ۱۳۹۸ه.ش در ژاپن، نمایشگاهی از آخرین دستاوردهای شاهکارگونه‌ی ربوتیک، بر پای داشته بودند. در جلوی در نمایشگاه، یک “ربوت_بانو” با کمال زیبایی، ایستاده بود، که براستی بسیاری را، می‌توانست در نظر اول، به اشتباه اندازد، که آیا او یک انسان واقعی است، یا یک ربوت_بانوی واقعی است؟؟

این ربوت بانو به آیندگان درود می‌فرستاد، و خیر مقدم می‌گفت. و به روندگان، بدرود گفته، و آرزوی دیدار مجدد، می‌نمود. یکباره، جوانی بسیار بلند بالا و زیبا، روی در روی او قرار گرفت_آیا این هم برنامه ریزی شده بود، و یا کاملا اتفاقی بود؟؟_ و دو دست خود را، بالا گرفته، بگونه‌ئی که می‌خواست “ربوت_بانو” را، در آغوش بگیرد، و به وی گفت:

_ من، می‌خواهم با تو عشق بازی کنم!!؟

ربوت بانو، در کمال ظرافت و طنازی، بدو پاسخ داد:

_عزیزم! مگر متوجه نیستی، من یک ربوتم. من یک زن طبیعی، و واقعی نیستم، که بتوانم با تو عشق بازی کنم!!؟؟

آری، درست برعکس “ربوت_بانو”، ما نیز، ناسلامتی، آدمی طبیعی هستیم. ربوت، هومو ربوتیکوس Homo Roboticus نیستیم. در این صورت چگونه ممکن است، فاقد کلیه‌ی عواطف بشری باشیم؟؟!

_من فقط یک ربوت بانو هستم، متاسفانه، نمی توانم با شما ازدواج کنم.

در کشورهایی که، مجازات اعدام‌، اعمال می‌شود، با وجود این که جلادان کارکشته، و با سابقه را، به انجام اعمال کیفری اعدام بر می‌گمارند، با این وصف پیشاپیش بدانها، یک بطری از بهترین آشامیدنی‌های الکلی، مانند ویسکی، کنیاک، و یا شراب‌های بسیار گرانبها و قوی می‌دهند، تا آنها، پس از نوشیدن باده‌ی سکر آور، نیمه مست و بیخود از خود، بتوانند، با رهایی از بازدارنده‌های کامل عاطفی، تاحدودی آسوده‌تر، به اعمال کامل خزعبلاتی_ یعنی شیوه‌های رسمی مرسوم کشتن و اعدام یک نفر_ اقدام ورزند!!؟

خوشبختانه، یا شوربختانه، احتمالا هنوز، علم و تکنولوژی، قادر نیستند، از انسان‌ها در عین انسان طبیعی بودن، یک ربوت انسان نمای کامل، فرا سازند، تا از هرگونه تاثر عاطفی، مصون باشد!!؟

_ربوت هوشمند!!؟

انسانی‌تر از انسان!!؟

در سه شاخص مهم تفاوت انسان با حیوانات، که “فصل ممیز” میان نسل انسان و حیوانات بشمار می‌روند، یعنی ذهن خلاق، هوش سرشار، و حافظه‌ی سرشار از محفوظات، که بایگانی فرایافت‌ها یا اکتشافات ذهن خلاق و همچنین خاطرات فراساختی یا اختراعات هوش سرشار انسان است، “حافظه”، گهگاه دچار فراموشی می‌شود؛ که این کم و بیش طبیعی است؛ و همه‌ی انسانها دچار فراموشی های گهگاهی می‌شوند. و پس از چندی نیز خوشبختانه، بخاطر تداعی‌هایی، خاطرات فراموش شده را، دوباره به یاد می‌آورند!!؟ ولی خطر اصلی، در فراموشی مطلق است، که آن را در اصطلاح بین المللی، “آلزایمر” می‌نامند.

ربوت هوشمند، هرگز دچار فراموشی نمی‌شود_ یعنی نه گهگاهی، و نه فراموشی مطلق آلزایمری!! انسان، شوربختانه، آلزایمر می‌گیرد؛ ولی ربوت خلاق، هرگز آلزایمر نمی‌گیرد.

گفتنی است که هر سه شاخص روانشناختی انسان_ ذهن خلاق، هوش کشاف، و حافظه‌ی پربار_ در انسان، یکسره وابسته به جسم انسانی است. یعنی وابسته به انسانی هستند که زنده است، عمری نسبتا کوتاه دارد، و بدنش برای حیات نیازمند به داشتن جهازهای سالمی است. مثل جهاز گردش خون، جهاز هاضمه، جهاز تنفس، و دیگر جهازها مانند شبکه ی هورمون‌ها، ریه‌های سالم، لوزالمعده، مثانه، و کیسه‌ی صفرا، همچنین، خواب و خوراک و پوشاک و تمام چیزهایی که، موجود جاندار انسانی، برای حفظ حیات خود، بدان‌ها نیازمند است.

امتیاز یگانه‌ی ربوت هوشمند، در این است که به هیچ یک از نیازهای جسمانی انسان، برای فعالیت‌های مدام، نیازمند نیست. و این نکته، تا زمان ما_ در طول تمامی عمر بشر_ بیسابقه بوده است. از اینرو است که، عنوان “انسانی‌تر از انسان”، شایسته‌ی لقب ربوت هوشمند است.

افزون بر این، از فرآورده‌های بیسابقه‌ی تکنولوژی، در عصر ما، نسل جدید تلفن همراه(موبایل) بشمار می‌رود. تلفن همراه هوشمند، با ارتباط با دائره المعارف جهانی_ ویکی پدیا_ کم و بیش، به بیشتر از پرسش‌ها، به آسانی و ارزانی، و با سرعتی نزدیک به سرعت نور، همانند ربوت هوشمند، پاسخ های لازم را در اختیار کاربران می‌گذارد. در حقیقت ربوت هوشمند، و تلفن همراه، از یک سنخ فرا انسانی‌اند، که به موازات هم، به همکاری با یکدیگر، رو به گسترش اند.

در زبان فارسی، بیشتر ربوت هوشمند را، “هوش مصنوعی” می‌نامند. ولی ذکر صفت مصنوعی، در زبان ما، بار منفی سنگینی بهمراه دارد. مانند دست مصنوعی، پای مصنوعی، چشم مصنوعی و یا دندان مصنوعی، که بیشتر معنی بدلی_ بدل از اصل_ و غیر طبیعی و نا مطلوب را به همراه دارد. کسی که دندان‌های طبیعی سالمی دارد، هرگز حاضر به تبدیل آنها به دندان مصنوعی نیست. و چنین است سرنوشت دست و پای مصنوعی، و دیگر اعضای مصنوعی انسان که هیچ کس، اصل و طبیعی آنها را بجای بدل و غیر طبیعی، خواهان نیست. کوتاه سخن، اتکاء به اعضای مصنوعی در بشر، از روی ناچاری است. ولی، ربوت هوشمند، و تلفن همراه، به چنین کمک‌های بدلی نیاز ندارند، و فراتر از نیازهای انسانی، در تکاپو و پویایی هستند.

_انقلاب مخملی در افریقای جنوبی

 از جمله کسانی که، درباره‌ی تعبیر “انقلاب به اصطلاح مخملی”، در افریقای جنوبی، به دقت و انصاف پژوهیده‌اند، کوشیده‌اند، تا علل آسیب شناسی حکومت آپارتاید_ و به اصطلاح خواننده‌ی گرامی خشمگین ما، علل خزعبلاتی انقلاب مخملی آفریقای جنوبی_و بعد سقوط شگفت و استثنایی آن را، در تاریخ بشر، بررسی نمایند.

 زیرا، بنابر آمار مشهور، جمعیت افریقای جنوبی، از ۹۴ یا ۹۶ درصد سیاهپوست، و در نتیجه ۴ تا ۶ درصد سفیدپوست، تشکیل شده بوده است.

 پژوهشگران می‌خواهند بدانند که، چگونه ۴ یا ۶ درصد یک جمعیت_سفیدپوستان_ توانسته بوده‌‌اند، بر ۹۴ یا ۹۶ درصد جمعیت سیاهپوست، به طور مطلق، و جابرانه، دهها سال، حکومت نمایند؟؟! علل این سقوط، و این ناتوانی، واقعا چه بوده است؟؟!! که اقلیتی بسیار اندک، که دهها سال، بر اکثریتی بسیار زیاد، حکومت کرده‌اند، یکباره، احساس می‌کنند که، از ادامه‌ی چنین حکومتی عاجزند؟؟؟!!

در این مورد نیز، هیچ کس، این نقد و آسیب شناسی را پی نجست، که نسبت به گروه‌ها و افرادی، در میان این دو شاخه‌ی کاملا متضاد از جمعیت، کسانی را یا بپرستند_چنانکه در بسیاری از ادیان متداول است_ و یا بی هیچ نفرتی و ترسی، اکثریت سیاهپوست از اقلیت سفیدپوست، به علت‌های خزعبلاتی، کاملا، اطاعت ورزند!!؟؟

 اتفاقاً، در آنجا این بحث مطرح شد که، مجرمان بیایند، بدون هراس، به خاطر یک روان‌پالایی شخصی، و اجتماعی، به گناهان خود اعتراف ورزند، تا بدون هیچگونه کیفر و تعقیبی، مورد بخشش و عفو، قرار گیرند!!؟

اما، در همان هنگام نیز، بدین نکته‌ی عاطفی و انسانی تصریح شد که، ما البته نمی‌توانیم، آسیبی که به قربانیان رسیده‌است را، هرگز، فراموش کنیم. و آن را بدین صورت فرمول کردند که: می‌بخشیم ولی فراموش نمی‌کنیم. ( رک به: کانال تلگرام “فردا شدن امروز”، گفتار شماره‌ی ۱۷۲)

و)_ علل سقوط یک نظام بالغ بر دو هزار و هفتصد سال_ شاهنشاهی ایران_ را، نمی‌توان به‌گونه‌ی یک دشنام، “خزعبلات” نامید. و با ذکر تحقیرآمیز و دشنام گونه‌ی یک سلسله علل، هرگز، نمی‌توان از آثار آن، مصون ماند، یا چشم پوشید.

این چنین نامگذاری، ناشی از غرور شکست‌خوردگان است. درست مانند آن است که کسی بگوید، هوای فلان شهر، مثلاً تهران، لعنتی و کثیف است. این ابراز نفرت و بغض، به هیچ وجه، از زیان تنفس در چنین هوایی نمی‌کاهد، و بر قدرت مقاومت و مصونیت ریه‌های کسی، در چنین هوایی نیز، نمی‌افزاید!!؟

خوانند‌ه‌ی محترم!!؟ “ویروس ایدز” را، هر چه دلت می‌خواهد، فحش بده، و به بدنامی‌ها متهم ساز!! مثلا بگو: مزخرفات، جعلقات، معلقات، خزعبلات، سگ پدر مادر، ولد الزنا، حرامزاده،… هر چه دلت می‌خواهد بخوانش، تحقیرش کن، تا آنجا که می‌توانی!!! اما، اگر غافل از آن بشوی، دست کمش بگیری، پدر در می‌آورد!!؟ آن هم چه پدر در آوردنی!! اِبولا، نیز، چنین است! آنفولانزای مرغی، نیز، این‌گونه است! حتی، پشه‌ی ناچیز مالاریا نیز، بهمین ترتیب است!!؟؟ و، و، و.

 آسیب شناسان با وجدان بقراطی، این موذیان ضد بشری را، با فحش و انکار و تحقیر، چاره جویی نمی‌کنند. و آنها را، چنان که هستند، می‌کوشند تا بشناسند، بشناسانند، و ضد آنها را، بیافرینند. یعنی چاره‌جویی، ریشه‌کنی، و درمانشان کنند. و نه فقط با تحقیر، شانه بالا بیندازند، و از آنها، فرا در گذرند!!؟؟

ما نیز، سعی کنیم هر چیز را، آنچنان که هست، بد یا خوب، ارزشیابی کنیم. نه افراط، نه تفریط! در ستایش، یا ابراز نفرت به پدیده‌ها، اغراق نورزیم!!؟

 دو تیم فوتبال را در نظر بگیریم، یکی تیم فوتبال مسگران، و دیگری تیم فوتبال آهنگران. ممکن است هر یک از من و شما، طرفدار یکی از این دو تیم فوتبال باشیم، هنگامی‌که از علل باخت یک تیم، به تیم دیگر، صحبت می‌شود، بیشتر باید برای بهبود، رفع اشکال و اشتباهات هر یک از دو تیم باشد، و نه تحقیر یکی، و بت سازی از دیگری. بویژه، اگر هر دو تیم، از یک ملت و یک شهر باشند. مانند ملت ایران، یا از شهر تهران.

 سوکمندانه، در طول بالغ بر دو هزار هفتصد سال سلطنت استبدادی موروثی، به ما اجازه نداده‌اند که به نقد نظام سلطنت استبدادی بپردازیم. اینک، که تا حدودی، این امکان میسر شده است، خود، جاهلانه، این فرصت استثنایی و گرانقدر تاریخی را، به بهانه‌هایی دشنام‌آمیز، و خزعبلاتی خواندن آنها، از دست ندهیم. و با برچسب هایی مثل “این خزعبلات” یا “این مزخرفات” را، برای چه بگوییم و بشنویم؟…”، حقایق آسیب شناسانه را، که به ویژه برای آینده، چراغ راه است، با دست خود، با غرور و تعصب‌های ناشیانه و غلط، پایمال ننماییم!!!

در تاریخ ایران، این یک فرصت استثنایی کم و بیش دو هزار و هفتصد ساله‌ی خودشناسی است، که از استعدادات بالقوه و بالفعل خویش، و نیز کمبودها، و نیازمندیهای روانی، اجتماعی و سیاسی خود، بشیوه‌ی علمی آگاه گردیم!!؟

۲)_شکایت دوم: یکی از ناقدان گرامی ما، البته با تردیدی که حق اوست، و با برچسبی احتمالی، ولی به مراتب ملایم‌تر از برچسب ردیف کردن “خزعبلات”، نقد ما، از سیستم نظام استبدادی سلطنت موروثی را، اینگونه برداشت کرده‌است که:

_”… نمی‌دانم شما به چه فرقه‌ئی تعلق دارید، شاید فراماسیون باشید. من از زمره‌ی خوانندگان شما، خارج می‌شوم، تا هر وقت که مطلع شدم، شما که هستید، و به چه فرقه‌ئی تعلق دارید، به این گروه باز می‌گردم…”

 نازنین! اگر اشکال تو، همین یکی ‌است:_ما، فراماسیونی نیستیم!! ولی، فراماسیونی نیز، مخالف سیستم سلطنت استبدادی نیست. از اینرو، پهلوی دوم، خود، شدیداً علاقه داشت که رئیس فراماسیون‌ها گردد!!؟

پهلوی دوم، شریف امامی(۸۵=۱۳۷۷-۱۲۹۱ه.ش/۱۹۹۸-۱۹۱۲م) را، که مورد اعتماد کامل او بود، و سرپرستی کل بنیاد پهلوی، و ثروت‌های کلان و بیشمار آن را، به او سپرده بود، و آشکارا شهرت داشت که نه تنها یک فراماسیونی واقعی است، بلکه در آن فرقه از مقام حداعلای برتری، یعنی عنوان “استاد اعظمی” نیز، برخوردار است، به خاطر ایجاد آشتی ملی و حسن روابطش با روحانیون، در شامگاه شب یلدای انقلاب، به نخست وزیری برگزید!!؟( هوشنگ نهاوندی: آخرین شاهنشاه، ص۶۹۴)

استاد دکتر عباس میلانی، در این باره، در کتاب ارزنده‌ی خود “نگاهی به شاه” چنین گزارش می‌دهد:

“پهلوی دوم…وقتی سودای آشتی ملی پیدا کرد شریف امامی را، مسئول دولت نامید، که_به درست یا غلط_ آقای ۵ درصد شهرت داشت، و در اذهان عمومی، ریاست لژ فراماسونری، در ایران را، به عهده داشت…”(عباس میلانی: نگاهی به شاه، ص ۴۸۱)

اما، شریف امامی، با وجود قدرت فراماسیونی و مدیریتش، و حسن رابطه‌اش با روحانیت، نتوانست کمکی به شاهنشاهش بنماید. و ناچار، پادشاه او را معذور ساخت، و یک نظامی را_سپهبد ازهاری_که هیچگونه سابقه‌ی حزبی، و فعالیت‌های سیاسی نداشت، به نخست وزیری، و اعلام حکومت نظامی برگزید. از این دو نخست وزیر، یکی شریف امامی استاد اعظم فراماسیون، و دیگر سپهبد ازهاری(۹۰=۱۳۸۰-۱۲۹۰ه.ش /۲۰۰۱-۱۹۰۹م)، دو جمله و واکنش در حافظه‌ی تاریخی مردم ما، برجای مانده است.

 الف)_شریف امامی، نخسین روز نخست وزیری‌اش، در رادیو و تلویزیون اعلام داشت که من دیگر آن شریف امامی دیروزی نیستم. و با صدور اعلامیه‌ئی، همگان را به “آشتی ملی” دعوت کرد. اما، پاسخ مردم به او، لبخند و تمسخری بیش نبود، بدین معنی که:

 “خر خودتی، یک فراماسیونی ۶۶ ساله، یک دفعه نمی‌تواند، یک شبه، بکلی، عوض شود!!؟ بقول مشهور، خر همان خر است، فقط، پالانش عوض شده است!! (هوشنگ نهاوندی: آخرین شاهنشاه، ص۶۹۴)

 و ازهاری، هنگامی که با تکبیر‌های شبانه‌ی انقلابیون، روبرو شده بود، در مجلس گفت:

_این‌ها نمی‌توانند، آدمهای واقعی زنده باشند. این سر و صداها، همه نوار است، که همه جا پخش کرده‌اند!!!؟؟

و فردای آن شب، انبوهی که از شمار ما بیرون است، در خیابان‌های ایران راه می‌رفتند، و تکبیر می‌گفتند، و این شعار را فریاد می‌کشیدند که:

 ازهاری گوساله، بازهم می‌گی نواره

 نوار که پا نداره! (رادیو زمانه، ازهاری گوساله، بازم بگو نواره)

۳)_ و شکایت سوم، از یک خواننده‌ی شریف ما، که وقتی اظهار نظرش را شنیدیم، این بیت حافظ، بلافاصله در ذهن ما متداعی گشت که:

 پیر ما گفت: خطا بر قلم صنع نرفت!

 آفرین، بر نظر پاک خطاپوشش با!!

 این بزرگوار گفته بود که:

“در دنیای دیپلماسی، متداول است که مخالفان از سر صلح و آشتی، با هم به مذاکره بنشینند. رفتن پادشاه ایران و همسرش، به بلوک شرق و احترام متقابل آنها، با اعطای دکترای افتخاری به آنان را، نوعی از پیش درآمدهای دموکراسی، باید شمرد.”؟؟؟!!!

البته، اعطای سه درجه‌ی دکترای حقوق و فلسفه‌ی مارکسیستی، به یک پادشاه ضد کمونیست، که افزون بر دهها، اعدامی متهم به عضویت در حزب توده و کمونیست، در پرونده دارد، انصافا، چیزی خیلی بیشتر از یک گفتگوی ساده‌ی آشتی جویانه، بر مبنای دموکراسی است؟! اینطور نیست؟؟!!

بدیگر سخن، در پاسخ این حسن نیت، در توجیه رفتار طرفین_خانواده‌ی سلطنتی ایران، و رفتار دوستانه‌ی بلوک شرق کمونیستی_بخشی از یک حقیقت ناتمام بشمار می‌رود، که موجب تصور خوشبینانه‌ی خواننده‌ی خوش باور گرامی ما، قرار گرفته است.

اعطای دکترای افتخاری فلسفه در دانشگاه پراگ

در همان دوران سلطنت ایران، در برابر بلوک شرق، دولت شوروی، یک ایستگاه رادیویی اختصاصی را، برپا داشته بود، به نام “صدای ملی ایران”_البته افزون بر بخش فارسی رادیو مسکو، به نام “صدای روسیه”!!

رادیو “صدای ملی ایران”، هر شب، یکی دو ساعتی در لجن مالی نظام سرمایه‌داری، فئودالیستی، سلطنتی، و ضد کمونیستی ایران، و، و، و به قصد ترور شخصیت بویژه پادشاه ایران، سخن پراکنی‌های تندی می‌کرد.

مرکز فرستنده‌ی این رادیو، نامعلوم بود. و یکی از این سه مکان را، حدس می‌زدند: مسکو، برلین پایتخت آلمان شرقی، و باکو در قفقاز، جمهوری آذربایجان شوروی!؟

افزون بر رادیو صدای ملی، رادیو مسکو، خود مستقلا، برنامه‌ئی تبلیغاتی، برای گسترش کمونیسم در ایران داشت، که در کشاکش جنگ جهانی دوم_در سال ۱۹۴۱م/ ۱۳۲۰ه.ش_ آغاز شده بود.

و بعدها، همین “رادیو مسکو” نقش مهمی، به سود انقلاب ایران_ و به ضد سلطنت پهلوی دوم _داشت که همه، حتی پس از دعوت شاه به بلوک شوروی، و اعطای سه درجه‌ی دکترای افتخاری به خود او و همسرش، ادامه داشت. (ویکی‌ پدیا، صدای روسیه)

این‌ها، داستان” سیاست چماق و هویج” را، به خاطر می آوردند، که شاه را مجبور به امتیاز دادن بنمایند. و هنگامی هم که شاه، از سفر خود بازگشت، نه زندانیان کمونیست خود را، از زندان آزاد کرد، و نه از آنان، و خانواده‌های داغدیده‌ی اعدامیان، به جرم کمونیستی، دلجویی نمود!!؟ بلکه، در، بر همان پاشنه‌ی ضد کمونیست، و شکایت از اتحاد ارتجاع سرخ و سیاه، دقیقاً، می‌چرخید، تا سقوط رژیم، و باز شدن در زندان‌ها، که از جمله کمونیست‌ها نیز، همه آزاد شدند!!؟

این نکات را، می‌توانید در بسیاری از کتاب‌ها‌، که درباره‌ی انقلاب ایران، نوشته شده است، و نیز در مجموعه‌ی مقالات روز به روز، به ویژه در سالهای ۵۷ و ۵۸، روزنامه‌های اطلاعات، کیهان، و آیندگان، ملاحظه فرمایید. _ با سپاس

والسلام علی من اتبع الهدی: درود بر کسانی که، با نیت پاک خدمت به خلق، پای در راه هدایت و خیر راستین، فرو در می‌نهند!!

این گفتار نخستین بار در کانال تلگرام فردا شدن امروز، در تاریخ دوشنبه ۳۰ دی ۹۸/ ۲۰ ژانویه ۲۰۲۰، به شماره‌ی ۱۸۴ منتشر شده است.

تاریخ انتشار در سایت خط چهارم، با تجدید نظر و اضافات: یکشنبه ۱۶ دی ۱۴۰۳/ ۵ ژاتویه ۲۰۲۵

با سپاس از همکاری صمیمانه‌ی بانو زهره رمضانی، در تایپ، جستجوی منابع، و باز یافت تصاویر مناسب برای این گفتار.

این گفتار را چگونه ارزیابی می کنید؟ لطفا ستاره‌ها را، طبق خط فارسی از راست به چپ، انتخاب فرمایید ۱، ۲، ۳، ۴، ۵ ضعیف، معمولی، متوسط، خوب، عالی

متوسط ۵ / ۵. ۶

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *