ضمیرهای شخصی_ من، تو، او، آن، ما، شما، ایشان، آنها_ همه واژگانی استوار و ثابت اند، تا در جای اسمهای مختلف و متغیر فرو نشینند، و از تکرار غیر ضروری آنها بکاهند، و بر فصاحت کلام بیفزایند. همچنین، ضمیرهای بازگرا_ خود، خودم، خودت، خودش، خود او، خود آن، خودمان، خودتان، خودشان، خود آنها_ نیز همانند ضمیرهای شخصی، واژگانی ثابت اند، برای جایگزینی اسمهای متغیر، و کاهش تکرار غیر ضروری آنها.
این ویژگی_ ثبات ضمیرهای شخصی و خودگرا، برای جایگزینی بجای اسمهای مختلف و متغیر_ فرصت مناسبی بدست میدهد، تا استادان با تجربهی “زبانهای غیر مادری”، برای تمرین نو آموزان زبانها، با حذف ضمیرها، از آنها بخواهند، تا ضمیرهای درست را، در جاهای خود، فرو نشانند. معمولا، برای این تمرین در زبانهای غیر مادری، یعنی فرونهادن ضمیرهای درست حذف شده بجای خود، استادان متنهایی از تاریخ و یا موضوعات روز را، بر میگزینند، تا نو آموزان، هم تمرین نمایند، و هم بر اطلاعات خود در مباحث تاریخی و یا اخبار مهم روزانه، آگاهی بیشتر یابند!
یکی از خوانندگان گرامی خط چهارم_ بانو عاطفه شین.نون_ یکی از این متنها را، که اصل آن به زبان جهانی اسپرانتو بوده است، برای ما ارسال داشته اند. البته نه برای نشان دادن مکان درست ضمیرها در تمرین خود، بلکه برای عرضه داشت متنی دربارهی ماهیت سلطنت در گرجستان قرون وسطی، و نشان دادن همانندیهای آن، با سیستم سلطنت تاریخی در ایران!!؟
با سپاس از این بانوی گرامی اینک، اصل این متن مهم تاریخی را، نخست به زبان فارسی، از نظر خوانندگان گرامی میگذرانیم. این متن میگوید:
“تامار(۱۲۱۳-۱۱۶۰م)، که بعنوان تامار کبیر، و تامار مقدس نیز شناخته میشود، ملکهی قرون وسطایی گرجستان است، که دوران حکومت و سلطنت مستقلش از سال ۱۱۸۴ میلادی، تا ۱۲۱۳ بطول انجامیده است. دوران سلطنت تامار، دوران طلایی در پادشاهی گرجستان بشمار میرود، زیرا پادشاهی گرجستان، بیشترین توسعه، و شکوفایی فرهنگی را، در این دوران تجربه کرده است.
تامار در سال ۱۱۷۸، بعنوان وارث تاج و تخت پدرش معرفی شد، و به مدت شش سال، بهمراه پدرش، جرج سوم (سلطنت۱۱۸۴-۱۱۵۶م)، بر گرجستان پادشاهی نمود_{درست بر خلاف رفتار کاملا منفی پهلوی دوم، نسبت به فرزند اولش، شهناز پهلوی، آن هم پس از سپری گشت حدود هشت قرن، در سدهی بیستم!!؟}
اما، پس از مرگ پدرش، ملکه تامار، دیری نگذشت، که با مخالفتهای جدی اشراف روبرو شد!؟؟ با این وصف، تامار، توانست با موفقیت بر مخالفانش غلبه کند، و سیاست خارجی پر جنب و جوشی را آغاز نماید. ملکه تامار، با حمایت نخبگان نظامی قدرتمند، و تکیه بر موفقیتهای پادشاهان پیش از خود، امپراتوریاش را، بنا نهاد.
نسبت تامار، با دوران شکوفایی و تجدید حیات فرهنگی و سیاسی گرجستان، بعنوان یک ملکه، به ایدهآل عاشقانهی او منجر شد. تامار بعنوان یک سمبل مهم، در فرهنگ گرجستان باقی ماند، و همچنین در کلیسای ارتدکس گرجستان تقدیس شد.
از آنجایی که تا پیش از تامار، گرجستان، هرگز، پادشاه زن یا ملکه نداشته بوده است، در آغاز سلطنت او، بخشی از اشراف و بلند پایهگان دربار، در مشروعیت و قانونی بودن سلطنت تامار، تردید ورزیدند؛ و در همین زمان عدهئی نیز کوشیدند، تا با بهره برداری از جوانی و ضعف فرضی ملکه تامار، قدرت و اختیارات بیشتری را، برای خودمختاری و استقلال خویش، مطالبه نمایند!!؟
در این میان اما، اقدامات پر جنب و جوش عمهی با نفوذ تامار، ملکه روسودان، و حمایتهای پاتریارک یا اسقف اعظم گرجستان، میخائیل پنجم، میریانیسدزه، نقش تعیین کنندهئی داشته اند. با این وصف، ملکهی جوان، مجبور شد از جهات مختلف در برابر اشراف تسلیم شود، و با انتصاب پاتریارک، بعنوان مشاور و صدر اعظم خود، به او پاداش دهد. بدین ترتیب، ملکه تارمار، میخائیل پنجم را، در بالاترین مقام سلسله مراتبی کلیسا و لائیک نیز قرار داد.
همچنین ملکه تامار، در نهایت مجبور شد، برای جلب رضایت اشراف ناراضی، تعدادی از کارمندان و مقامات منتخب پدرش، بویژه از طبقات فرو دست و غیر اشرافی را، از قدرت حذف نماید.
پس از مرگ نابهنگام اسقف اعظم، پاتریارک، میخائیل پنجم، در سال ۱۱۸۴میلادی، ملکه تامار، حامی پر نفوذ خود را از دست داد. شاهبانو تامار، این بار، آنتوان گنولیستاویسدزه را، بعنوان جانشین پاتریارک فقید، برگزید. و حقوق دیگر اشراف را افزون ساخت، و بدین ترتیب آرام آرام موقعیت شخصی خود را، تقویت نمود.
علیرغم همهی تلاشها و اقدامات، تامار هنوز بطور کامل موفق نگردید، تا بر تلاش اشراف برای محدود کردن قدرتش غلبه نماید. ملکه تامار مجبور شد، همسری مردی را که اشراف، برای ازدواج با او انتخاب کرده بودند، بپذیرد. زیرا بنا بر اعتقادات آن زمان در گرجستان، ضروری مینمود که شاهبانو تامار، برای تعیین فرماندهی برای ارتش، و همچنین به دنیا آوردن یک وارث و جانشین، برای سلطنت خود، ازدواج نماید!!؟
اشراف گرجستان، مردی به نام پرنس یوری، شاهزادهئی از روسیهی کییف را، برای همسری شاهبانو انتخاب کردند. این همسر تحمیلی، مورد تایید عمهی شاهبانو، ملکه روسودان نیز، قرار گرفت.
پرنس یوری، در سال ۱۱۸۵_ بیست و پنج سالگی شاهبانو تامار_ برای ازدواج با ملکه، ندیده و نشناخته، از کییف روسیه، به گرجستان آمد. پرنس یوری، نشان داد که سرباز با کفایتی است، اما او شخصیت دشواری داشت، و بسیار زود، با همسرش، شاهبانو تامار، درگیر و دچار اختلاف گردید. روابط تیره، میان ملکه و همسرش، به سبب تضاد و اختلاف شدید میان احزاب دربار، بر سر قدرت بود.
همسر ملکه، پرنس یوری، به کمک تعدادی از اشراف گرجستان، دوبار برای کودتا و محدود کردن قدرت در حال رشد شاهبانو تامار، اقدام ورزید. ولی کودتاها شکست خوردند، و اقدامات ضد ملکه، همه بینتیجه از کار در آمدند. شاهبانو تامار، با اجازه کلیسا، در سال ۱۱۸۷میلادی، از پرنس یوری جدا شد، و در همان سال، شاهبانو تامار، اشراف مشاور را متقاعد ساخت، که ازدواج مجدد او را، تایید نمایند.
شاهبانو تامار، این بار، همسر دوم خویش، پرنس دیوید سوسلان، شاهزادهئی اهل آلانیا در ترکیه را، خود انتخاب نمود. پرنس سوسلان فرماندهی نیرومند ارتش، و حامی همسر خویش، شاهبانو تامار گردید.
تامار و دیوید، صاحب دو فرزند شدند. در سال ۱۱۹۱ میلادی، فرزند ارشد آنها، جرج چهارم، جانشین بعدی ملکه، به دنیا آمد. و دو سال بعد، در سال ۱۱۹۳ میلادی، فرزند دوم آنها، روسودان متولد گردید، که او نیز پس از برادرش، جرج چهارم، بر تخت پادشاهی گرجستان فرو در نشست.”
از شگفتیهای روابط فرو در هم پیچیدهی فرهنگ انسانی، یکی نیز، رابطهی ظریفی از گرجستان و شاهبانو تامار، با ایران است که کمتر بدان توجه شده است.
در چهل و چهار سالگی شاهبانو تامار، یکی از نقاشان همزمانش، چهرهی او را، بگونهی یک “خورشید خانوم” کشیده، و به او تقدیم داشته است. این چهرهی ویژهی خورشید خانوم، در دوران مشروطیت ایران، بر پرچم سه رنگ ایران راه یافت. پرچمی که تا انقلاب اسلامی ایران، پرچم رسمی ایران بشمار میرفت. خورشید خانوم، بگونهی خورشید طالع، بر پشت شیری سوار بود، که شمشیر بدست آمادگی خود را برای دفاع از ایران، تجسم میبخشید.
البته، زنان گرجی، که عموما خود را بگونهی شاهبانو تامار، آرایش می کردند، در حرمسرای پادشاهان قاجار کم نبوده اند. و از اینرو، تصویرهای دیگری از نقاشان ایرانی، بوجود آمد، که کم و بیش، خورشید خانوم را، نشان میدادند. و در این باره، از جمله، ویکی پدیا، دایره المعارف جهانی، دربارهی منشاء خورشید خانوم مینویسد که:
“خورشید خانوم از تصویر ملکه تامار اقتباس شده است. این نقش مایه، صورت خورشید را، بصورت زنی تصویر میکند، با ابروان پیوسته، و موهای مشکی، با فرق از وسط باز شده، و گیسهایی به صورت هلال بر روی صورت آورده شده، و لبانی کوچک.
در اطراف صورت، گاهی مواقع شعاع نور و در دهههای اخیر، چارقد کشیده میشود. نمونه هایی از تصاویر خورشید خانوم، در تکیه معاون الملک، از بناهای تاریخی دورهی قاجار، در کرمان، به یادگار مانده است.”( ویکی پدیا: خورشید خانوم)
نخستین تصویر باقی مانده از ملکه تامار و پدرش جرج سوم، کشف شده بر دیوار غار صومعهئی درمنطقهی باستانی واردزیای گرجستانملکه تامار (دوران سلطنت ۱۲۱۳ -۱۱۸۴م)، پادشاه قرون وسطایی گرجستان
پرچم شیر و خورشید ایران که در بیشتر سفرهای خارجی ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه و نیز نمایشگاههای جهانی دوران این دو شاه به کار میرفته است.
از نظر رابطهی انسان با سیستم سلطنت استبدادی، نمونهی پر توطئهی سلطنت ملکهی تامار، در گرجستان، مصداقی است که کاملا در سیستم سلطنت استبدادی ایران نیز، دیده میشود. در آنجا، در گرجستان، شوهر را میبینیم، که علیه همسر شاهبانویش، کودتا میکند، و در ایران، پسری چون محمدعلی شاه قاجار، علیه پدرش و دستاورد فرمان مشروطیت او، قیام میکند، و مجلس شورای ملی ایران را، به توپ میبندد!!؟
سیستم استبدادی سلطنت، بخاطر کسب قدرت مطلق یکتا، قربانیان مخالف خود را از هر جنس و طبقه، اختیار مینماید. در این سیستم، و تنازع بقایش، فرقی میان پدر و فرزند، برادر و برادر، و دیگر نزدیکان گذارده نمیشود!!؟
باید یادآور شد، که در طول دو هزار و هفتصد و نه سال_ از ۷۳۰ قبل از میلاد تا ۱۹۷۹ میلادی_ البته، در طول بلندای عمودی تاریخ، و نه در خط افقی آن، ایران دارای ۴۳۲ پادشاه بوده است؛ که نه تن از آنها_ پنج پادشاه پارس و انزان، و چهار پادشاه ماد_ قبل از کوروش، بر ایران سلطنت کرده اند. بدیگر سخن، کوروش نخستین پادشاه ایران نبوده است. بلکه، کوروش خود، آخرین پادشاه ماد، آستیاگ_ پدر بزرگ مادری خودش_ را از تخت سلطنت فرو درکشید، تا سلسلهی خود را، بعنوان نخستین شاهنشاهی ایران، در تاریخ به ثبت برساند. و سلطنت نه پادشاه ایرانی پیش از خود را، در محاق فراموشی تاریخ قرار دهد!!؟
و باز در همین ایران باستان، کوروش بزرگ، قبل از شکستش بدست ملکه میترا، و بریده شدن سرش، و فرو افکندن آن در خمرهئی مملو از خون_ کنایه از خونخواری و سیر خونی_ پسر ارشدش، کمبوجیه را، به ولیعهدی خود بر میگزیند. و به پسر دوم خود، بردیا، قطعهئی از ایران را میبخشد، که او همزمان با ولیعهد و جانشینش در قطعهی مربوط خود، به سلطنت کوچکتری را، ادامه دهد. ولی کمبوجیه، بر خلاف نظر پدرش کوروش، نخست برادرش، بردیا را، پنهانی به قتل میرساند، و سپس به مصر میرود. و برخلاف رفتار مهرآمیز کوروش، پدرش، با مردم بابل و بت اعظمشان، مردوک رفتار میکند. یعنی با مصریان میجنگد، گاو آپیس، گاو مقدس مصریان را میکشد، و جسد مومیایی شدهی یکی از فراعنهی مصر را، از تابوتش فرا در کشیده، به آتش میسوزاند، و نفرت میان مصر و ایران را، بنیان مینهد!!؟
در ایران نیز، شخصی، گئومات نام، بعنوان بردیا، به دروغ قیام میکند، و مشغول جنگ تسخیری در ایران میشود. کمبوجیه پس از اطلاع از قیام این بردیای دروغین، اقدام به خودکشی میورزد. و این داستان، در سنگنوشتهی بیستون، توسط داریوش، با صراحت و شفافیت، به سه زبان_ پارسی باستان، عیلامی و آسوری _مورد اشاره قرار میگیرد.
در ترجمهی بند دهم و یازدهم، از کتیبهی بیستون، داریوش شاه میگوید:
“…بود کمبوجیه نامی، پسر کوروش از دودمان ما، که پیش از این شاه بود. از این کمبوجیه، برادری بود، بردیا نام، از یک مادر، و یک پدر با کمبوجیه. بعد کمبوجیه، بردیا را کشت. با اینکه کمبوجیه، بردیا را کشت، مردم نمیدانستند او کشته شده، کمبوجیه به مصر رفت. بعد از اینکه به مصر رفت، دل مردم از او برگشت. اخبار دروغ در پارس، ماد، و سایر ممالک، شدیداً، منتشر شد.”(تاریخ ایران باستان: مشیرالدوله پیرنیا، انتشارات نگاه، ۱۳۸۶، ج۱، ص۴۵۳/ همچنین رک: کانال تلگرام فردا شدن امروز، گفتار شمارهی ۱۵۰)
سنگنوشتهی بیستون، میراث جهانی یونسکو
این ماجرای قتل خویشاوندان و برادران، بخاطر کسب قدرت سلطنتی انحصاری، همچنان در تاریخ ما، تکرار شده است. مثال مشهورش در رابطهی شیرویه (شش یا هشت ماه سلطنت سال ۶۲۸م)، پسر خسرو پرویز، با پدرش خسرو پرویز (سلطنت۳۸=۶۲۸-۵۹۰م) است.
در جلد دوم تاریخ طبری، دربارهی رابطهی این پسر و پدر_ شیرویه و خسرو پرویز_چنین آمده است که:
“…وقتی شیرویه [با جنگ علیه پدرش] به پادشاهی رسید… بگفت تا خسرو پرویز_ پدرش _ را از پایتخت ببرند در… [خانهئی دور از پایتخت، بشیوهی حصر خانگی زندانی نمایند]. …
[پس از آن] …، شیرویه همهی بزرگان و سران خاندانها را …[ برای کسب تکلیف!؟؟ فراهم آورد]…
بزرگان پارسی… به او گفتند:”ما را دو شاه نباید؛ یا کسرا را بکش، و ما بندگان فرمانبردار تو باشیم. و یا تو را برداریم؛ و مانند پیش، از او فرمان بریم. [رسمی متداول در نظام سلطنتی، که سعدی به استمرار انحصار طلبانهی آن، در ایران_(که البته در بسیاری کشورهای دیگر، و از جمله در میان مغول)_ همواره ادامه داشته است، با این تعبیر فرمولوار تصریح کرده است که:
” ده درویش در گلیمی بخسبند!، و دو پادشاه، در اقلیمی نگنجند.” (گلستان: باب اول، حکایت سوم)
این سخن در شیرویه اثر کرد، مردی را [ که پدرش مورد آزار خسرو قرار گرفته بود] مأمور کرد، و بگفت تا خسرو را بکشد!
…وقتی خبر قتل خسرو، به شیرویه رسید؛ گریبان درید، و بگریست و بگفت پیکر وی را، برای دفن کردن، ببرند. و بزرگان و عامهی کسان، به تشییع آن قیام کردند. و بفرمود تا قاتل خسرو را_بدون توجه به این اصل که “مامور فرمانبردار، معذور است”_ بکشند”. (ترجمه تاریخ طبری: ابوالقاسم پاینده، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۸، ج۲، صص۷۷۹_۷۷۸/ همچنین رک: کانال تلگرام “فردا شدن امروز”: گفتار شمارهی ۱۰۶، رستاخیز جوانان)
_کمبوجیه از هخامنشیان، شیرویه از ساسانیان، و المنتصر از عباسیان؟؟!
و شیرویه هم مانند کمبوجیه، عاقبت بخیر نگردید!!؟ تاریخ فخری، در سال ۷۰۱ه.ق/ ۱۳۰۱م، در این باره، مینویسد که:
“…منتصر_یازدهمین خلیفهی عباسی(زندگی۲۶=۲۴۸-۲۲۲ه.ق/۸۶۲-۸۳۶م)_ مردی چالاک و دلیر و خونریز بود. چون پدرش متوکل_دهمین خلیفهی عباسی(خلافت۱۵=۲۴۷-۲۳۲ه.ق/زندگی۴۱=۲۴۷-۲۰۶ه.ق)_ را کشت، مردم به یکدیگر میگفتند: “منتصر، پس از پدرش دیری نخواهد زیست؛ و او را به شیرویه، پسر خسرو پرویز، که پدرش را کشت؛ و پس از وی، از پادشاهی کامیاب نشد، تشبیه میکردند.
گویند پس از آنکه منتصر، پدرش، متوکل را کشت، و میخواستند با او به خلافت بیعت کنند؛ روی فرشی نشست، که مردم مانند آن را، ندیده بودند؛ و به فارسی چیزی بر آن نوشته شده بود، منتصر بدان نگریسته، از آن خوشش آمده، و از کسانی که آنجا حاضر بودند، پرسید معنی این نوشته را میدانید؟
آنها از بیم منتصر، خودداری کرده، گفتند نمیدانیم. منتصر، مردی عجمی و غریب را، احضار کرده، بدو فرمان داد، معنی آن نوشته را برایش بگوید. آن مرد نیز از بیم، خودداری کرد. منتصر بدو گفت:”بگو و نترس! زیرا تو گناهی نداری!
آن مرد گفت: بر روی فرش نوشته شده:”من شیرویه، پسر خسرو هستم. من پدرم را کشتم، و پس از وی بیش از شش ماه از پادشاهی برخوردار نشدم!”
منتصر نیز آن را به فال بد گرفته، خشمناک از جای خود برخاست. و از آن پس شش ماه نگذشت که زندگی را، ظاهرا، بعلت طاعون، بدرود گفت. این در سال ۲۴۸ه.ق(۸۶۲م) بود.” (تاریخ الفخری: محمد بن علی ابن طقطقی، مترجم: محمد وحید گلپایگانی، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ ۵، ۱۳۹۰، ص۳۳۰)
نگارهئی از شیرویه در کتاب نامهی خسروان. نامهٔ خسروان اثری سهجلدی در تاریخ عمومی ایران، نوشتهٔ جلالالدین میرزا قاجار است که در فاصلهٔ میان سالهای ۱۲۸۵ تا ۱۲۸۸ هجری قمری نگاشته شده است.
چنانکه ملاحظه میشود، استبداد در کاربرد قدرت، تفاوتی میان سلطنت و خلافت، نمیگذارد؛ هر دو را از یک جنس، و فقط به دو نام مختلف، فرا میشناسد!!؟
_رابطهی پسران هارون، امین و مامون با یکدیگر؟؟!
و باز، مثالی دیگر از تقسیم ناپذیری قدرت، در تاریخ ایران پس از اسلام، و امپراتوری اسلام، رابطهی امین و مامون، دو پسر هارون الرشید، پس از مرگ هارون است. هارون الرشید، در حجه الوداع خود، یعنی آخرین حج خود از بیت الحرام در نوشتهئی که آن را از دیوار خانهی کعبه فرو میآویزد، و در حضور حاجیانی که از اقصی نقاط امپراتوری اسلام به حج آمده بودند، وصیت میکند، که پس از او، پسرش امین جانشین خلافت خواهد بود، و پس از امین، نوبت مامون است.
اما، با مرگ هارون الرشید، جنگ میان امین و مامون آغاز میشود. و مامون رضایت نمیدهد که امین خلیفه شود. او را به قتل میرساند و خود، در جایگاه خلافت، پس از هارون، قرار میگیرد!!؟
_آنتی فمینیسم، یا زن ستیزی در جهان!!؟
“زن ستیزی” یا آنتی فمینیسم موجود در جهان، هنوز اجازه نداده است که، حتی در پیشرفتهترین کشورها، زنان از هر جهت، در حقوق خود، با مردان برابر باشند!!؟
بزرگترین دشمن شاهبانو تامار، در گرجستان قرون وسطی، خود، زن بودن او، بوده است!!؟ همین زن بودن او، به شوهر اولش، اجازه داد که با او بستیزد، تا جایی که با همراهی گروهی از اشراف زن ستیز، اگرچه بیهوده، ولی، با سخت ستیزی، دوبار، علیه همسر خود، به کودتاهای نافرجام، دست یازد.
اگر فرضا، شاهبانو تامار، مرد بود؛ آیا هرگز به خیال همسرش میرسید، که علیه او، کودتا کند؟! او را از تخت شاهی برکنار نهد؟! و خود، بجای او بر تخت شاهی فرو نشیند؟
در ایران عصر پهلوی اول، با همهی تعصب و اصرار او، در بیحجابی زنان، همانند مردان، هنگامی که همسرش، ملکه مادر، نخستین فرزند خود، شمس پهلوی را، به دنیا آورد؛ کوچکترین فکر یا اقدامی از طرف پدرش، پهلوی اول، آشکار نگشت، که بخواهد او را، بعنوان پادشاه مشروطهی ایران، ولیعهد و جانشین خود سازد!!؟
در دومین تولد دوقلوهایش، اشرف و محمد رضا، از ملکهی مادر، بیتردید، محمدرضا را، بعنوان ولیعهد خود برگزید! هر چند بعدها شایع شد که او، گفته بوده است که، اگر اشرف مرد بود، برای سلطنت مناسبتر بود!!؟
و پهلوی دوم، سه بار ازدواج پر ماجرا کرد، تا سرانجام فرزند پسری، به دنیا آورد تا ولیعهد و جانشین خویشتنش سازد!!؟ در صورتیکه همسر اول او، ملکه فوزیه، نخستین فرزندش، شهناز پهلوی را، به او تقدیم داشته بود. ولی آنتی فمینیسم، اجازه نداد که پهلوی دوم، نخستین فرزندش، شهناز را، چون زن بود، به ولیعهدی خود، بعنوان شاه آیندهی ایران برگزیند!!؟ با آنکه مبلغ اعطای امکان برابری زنان با مردان در انتخابات بود، آن هم در زمانی که از رسیدن به آستان تمدن بزرگ تبلیغ مینمود!!؟
تاریخ استبداد سلطنتی در ایران، حتی نتوانسته است، برای نمونه، یکبار هم که شده، پدری مانند جرج سوم، پدر ملکه تامار بوجود آورد، تا با شریک ساختن دختر خود در سلطنت، مدتی را که برای تمرین، کارآموزی، و آمادگی او، برای ادامهی مستقل سلطنت لازم است، به او اعطا نماید؛ و پادشاه بانویی نظیر ملکه تامار به ایران تقدیم دارد، که تا امروز در تاریخ پادشاهی گرجستان هم از نظر تاریخی یک ملکهی محترم، و هم از نظر دینی یک قدیس محسوب گردد، و،و، و!!؟
والسلام، درود بر کسانی که، با نیت پاک خدمت به خلق، پای در راه هدایت و خیر راستین، فرو در مینهند!!
“تومروس”، تلفظ دیگری از همان نام “تومیریس”، ملکهی ماساژتها یا ملکهی آفتاب است.
با سپاس از همکاری صمیمانهی بانو زهره رمضانی، در تایپ، جستجوی منابع، و باز یافت تصاویر مناسب برای این گفتار.
تاریخ انتشار: پنجشنبه ۴ بهمن۱۴۰۳/ ۲۳ ژانویه ۲۰۲۵
این گفتار را چگونه ارزیابی می کنید؟ لطفا ستارهها را، طبق خط فارسی از راست به چپ، انتخاب فرمایید ۱، ۲، ۳، ۴، ۵ ضعیف، معمولی، متوسط، خوب، عالی
متوسط ۵ / ۵. ۸
یک دیدگاه
این گفتار اطلاعات بسیار ارزشمندی درباره گرجستان و ملکه تامار بدست میدهد که بسیار جالب و جدید بود. علاوه بر این درسی پربها برای سلاطین، پادشاهان و حکمرانان میدهد که از مردسالاری بپرهیزند و به جنس مونث التفات بیشتری داشته باشند. خوشبختانه این امر در زمانهای دور بسیار اتفاق میافتاد، مثلا در تاریخ ایران باستان، حکمرانان و پادشاهان زن نیز داشته ایم. ولی متاسفانه امروزه روز شاید بخاطر سنتها و طرز فکر ادیان مختلف، حتی در کشورهایی که دموکراسی در آنها حاکم است، همچنان رغبت به مردسالاری، در دنیای سیاست دیده میشود. اما خوشبختانه اگر بدقت به حکمرانان دنیای امروز بنگریم، آنجایی که عقل و خرد حکمفرماست، این طرز فکر مردسالارانه در دنیای سیاست دارد میرود که به تاریخ بپیوندد. از همه دست اندر کاران تشکر فراوان دارم که نکات تاریک تاریخ را برای عموم روشن میسازند.
این سایت برای بهینه سازی استفاده ی کاربران از کوکی استفاده می کند قبول
Privacy & Cookies Policy
Privacy Overview
This website uses cookies to improve your experience while you navigate through the website. Out of these cookies, the cookies that are categorized as necessary are stored on your browser as they are essential for the working of basic functionalities of the website. We also use third-party cookies that help us analyze and understand how you use this website. These cookies will be stored in your browser only with your consent. You also have the option to opt-out of these cookies. But opting out of some of these cookies may have an effect on your browsing experience.
Necessary cookies are absolutely essential for the website to function properly. This category only includes cookies that ensures basic functionalities and security features of the website. These cookies do not store any personal information.
Any cookies that may not be particularly necessary for the website to function and is used specifically to collect user personal data via analytics, ads, other embedded contents are termed as non-necessary cookies. It is mandatory to procure user consent prior to running these cookies on your website.
این گفتار اطلاعات بسیار ارزشمندی درباره گرجستان و ملکه تامار بدست میدهد که بسیار جالب و جدید بود. علاوه بر این درسی پربها برای سلاطین، پادشاهان و حکمرانان میدهد که از مردسالاری بپرهیزند و به جنس مونث التفات بیشتری داشته باشند. خوشبختانه این امر در زمانهای دور بسیار اتفاق میافتاد، مثلا در تاریخ ایران باستان، حکمرانان و پادشاهان زن نیز داشته ایم. ولی متاسفانه امروزه روز شاید بخاطر سنتها و طرز فکر ادیان مختلف، حتی در کشورهایی که دموکراسی در آنها حاکم است، همچنان رغبت به مردسالاری، در دنیای سیاست دیده میشود. اما خوشبختانه اگر بدقت به حکمرانان دنیای امروز بنگریم، آنجایی که عقل و خرد حکمفرماست، این طرز فکر مردسالارانه در دنیای سیاست دارد میرود که به تاریخ بپیوندد. از همه دست اندر کاران تشکر فراوان دارم که نکات تاریک تاریخ را برای عموم روشن میسازند.