درباره ی خط چهارم

به اشتراک بگذارید
۵
(۲۳)

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه!!
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند…
#حافظ_

              خط چهارم

۴۷ سال پس از انتشارِ            

       خط سوم _ در سال ۱۳۵۱ه.ش/ ۱۹۷۲م_
… و آن خطاط سرنوشت، نه سه خط، که چهار‌گونه خط نوشتی:
        یکی آنکه : خود خواندی، ونه دیگری!!؟
            دوم آنکه : هم خود خواندی، و هم دیگری!؟
                سوم آنکه : نه خود خواندی، و نه دیگری_و آن “خط سوم” است!؟
و“خط چهارم” آنکه، هر کس آنرا، به گونه‌ای دیگر خواندی!؟_
و آن خط هرمنویتیک است : خط دریافت‌ها، برداشت‌ها، تفسیرها، تعبیرها، و تاویل‌های مختلف است.
خط چهارم، خط خوانش‌های مختلف هفتاد و دو ملت حافظ است
خط خوانش واقعیت مجازی است
خط خوانش مجاز حقیقی است…
خط دریافت‌های تازه، از متن‌های کهن است!؟…

خط پیوند تاریخ دیروز به امروز، و امروز، به فرداهای آینده است: چون، ” زندگی، پیوسته با آینده است!!! :
        _هر که را آینده باشد، زنده است!!!؟؟… “
و سرانجام خط چهارم، خط فعلی تفصیل‌ها و مجمل‌های ما، در این گفتارهاست!…

بدیگر سخن، خط چهارم، بیان دیدی از دیدهاست. نسبیت محض است، و نه خط دعوی‌های مطلق زده، یا خط توجیه پیشداوری‌ها، و القای اغراض نامتبارک…

کوتاه سخن، خط چهارم، خط همگان است

خط من و، تو، خط او، ما، شما، و ایشان است

خط درس و تمرین آزادگی، در دموکراسی است

خط همه‌ی آن چیزهایی است که، بخاطر کرامت انسانی، نوشته، گفته، و به خود و دیگران، والایش، القا و تعالی می‌بخشد، و نه خط انحراف‌ها، پیشداوری‌ها، تعصب‌ورزی‌ها، و کینه‌توزی‌هاست!!؟…

خلاصه‌ی کلام، خط چهارم، خط گفتگو، درد دل، در میان گذاشتن رازها، و رمزها، شادی‌ها، و غصه‌ها، میان هر دو نفر، یا چند نفر از انسان‌هاست، با صمیمیتی بیکران، بدون توجه به فرا دستی‌ها، و فرو دستی‌ها!!؟

خط چهارم، خط یکسان نگری فرا دستان، با فرو دستان است، و کوشش برای ارتقاء همه فرو دستان، به فرا دستی، و جوانمردی و، نیکویی خواهی است!؟

آخرین کلام: خط چهارم، خط شهروندی، در عین جهانوندی است، خط عرفان والای فرهنگی و مدنی است!!؟…

پس بیایید تا با هم، صمیمانه، گفتگو کنیم

با تقدیم ارادت و سپاس- خط چهارم شما

سخنی درباره ی عکس ها و تصویرها

خوانندگان گرامی، عکس ها و تصویرهایی را که در وبسایت”خط چهارم” مشاهده می فرمایید، بیشترین آن ها، از منابع اینترنتی، که به معرض تماشای عموم، گذاشته شده بوده اند برگزیده شده اند. با تقدیم سپاس به مبتکران انتخاب این عکس ها، شرح هایی که این تصاویر مکمل آن ها بوده اند نیز، بصورت شرح متمم عرضه می شوند.

 بدین ترتیب، با توجه به آنکه “معرفت امری همگانی، و دسته جمعی است”، در برابر اهداء رایگان عکس ها، ما نیز شرح مکمل خود را، برای تکمیل بیان پیام، و رسالت شفاف عکس ها، به صاحبان معنوی این تصاویر، همچنان تقدیم می نماییم.

و این همکاری دسته جمعی که فقط در عصر ما، به برکت رسانه ی اینترنت میسر شده است را،  به همه ی مولفان مشترک خود، و به خود تبریک می گوییم.

 بدون این همکاری، هرگز، چنین نقدی_نقدی جامعه شناختی و تاریخی_ از دور باطل سلطنت موروثی استبدادی، بویژه در این زمان، امکانش میسر نمی گردید.

با تقدیم احترام و سپاس مجدد، از طرف همه ی همکاران دیگر این سلسله گفتارها_ خط چهارم

این گفتار را چگونه ارزیابی می کنید؟ لطفا ستاره‌ها را، طبق خط فارسی از راست به چپ، انتخاب فرمایید ۱، ۲، ۳، ۴، ۵ ضعیف، معمولی، متوسط، خوب، عالی

متوسط ۵ / ۵. ۲۳

۱۶ دیدگاه

  1. تصحیح در مورد املاء قسمت مربوط به کتاب ١٩٨۴ !

    در سال ١٩۵۴ ، یعنى ٩ سال بعد از جنگ ، جورج اورویل با روند روبرو قرار گرفتن شرق و غرب و تمهیداتى که براى جنگ سرد تدارک شده و در حال توسعه بود کتابى نوشت بنام ١٩٨۴ که در این کتاب فضاسازى و برچسب سازى را بخوبى بیان کرد . او پیش بینى کرد که سى سال بعد در سال ١٩٨۴ ، چه بلایى به سر آزادى انسانها خواهد آمد و “برچسب سازى” و کنترل آدمها به کجا خواهد رسید . بعد ها آراء او بسیار نزدیک به واقعیّت از آب درآمد . البته او با بودن در غرب این فضا سازى را در جهت ایجاد ترس از شرق داستان پردازى کرده است ولى بخوبى پیداست در غرب هم همین کار انجام شده است .

  2. فکر میکردم که در یادداشت اخیر موضعم را در قبال چت رومى بنام خط چهارم توضیح داده باشم . به گمانم ، یادداشت اخیر از نظر بعضى نگذشته باشد و یا قرائت متفاوتى از آن سطور مغایر قصد نویسنده شده باشد .

    بگذارید ابتدائاً در اینجا ، در تکرار آنچه اخیرا نوشتم ، اشاره کنم که من با هرمینوتیکس نه تنها مخالف نیستم ، بلکه از آن استقبال هم میکنم . مشکل من با محدودیتهایى است که در پروتکل خط چهارم گنجانده شده است . بنظر میاید ، علیرغم اینکه تلویحاً القاً شده است که این محدودیّتها در جهت فراهم کردن فضایى براى “تمرین آزادى ، در دموکراسى” ایجاد شده است ، پایه گذارى این محدودیَتها دقیقاً صد و هشتاد درجه با این فکر القاً شده زاویه دارد !

    ١ – …پس از جنگ جهانى دوم ، در بسترسازى ایجاد جنگ سرد بین شرق و غرب ، در جهان اوَل ، فضایى براى تخطئه ى افکار عمومى و بستن دهان آدمها ، کنترل افکار و عقائد ، ایجاد ترس از انتقاد ، و قطع تبادل نظرات و اندیشه ها ، در تمام مجامع “ایسمى” جهان بوجود آمد . در سال ١٩۵۴ ، یعنى ٩ سال بعد از جنگ جورج اورویل با روند روبرو قرار گرفتن شرق و غرب و تمهیداتى که براى جنگ سرد تدارک شده و در حال توسعه بود کتابى نوشت بنام ١٩٨۴ که در این کتاب فضاسازى و برچسب سازى را بخوبى بیان کرد . او پیش بینى کرد که سى سال بعد در سال ١٩٨۴ ، چه بلایى به سر آزادى انسانها خواند آمد و “برچسب سازى” و کنترل آدمها به مجا خواند رسید . بعد ها آراء او بسیار وردیه به واقعیّت از آب درآمد . البته او با بودن در غرب این فضا سازى را در جهت ایجاد ترس از شرق داستان پردازى کرده است ولى بخوبى پیداست در غرب هم همین کار انجام شده است . بدین ترتیب که در دنیاى چپ گرایانه ى شرق به نام “دفاع از برابرى و مساوات”، و در دنیاى راستگرایانه ى غرب ، به نام ” دفاع از آزادى” ، متفقاً به این شیوه و تکنیک براى ایجاد فضاى “کنترل خود” ، self control گرویدند و در اذهان عمومى القاء کردند که مواظب حرکات همه هستیم و همه را با حظور محسوس و نامحسوس نظاره میکنیم و از قبل فضاى ترس و واهمه زا از طرق مختلف ، با معرفى برچسب هاى ترساناک ، با معرّفى چند علامت مشخصّه ، Buzz Word , براى هر نهله ى فکرى ، زنگ خطرى درست کردند و بالاى هر چند خطى از این علائم مشخصه ، یک “بر چسب” ، و یک Label درست کردند . به محض اینکه کسى بخواهد اظهار نظرى در زمینه هاى اجتماعى و تایید و تکذیب نظریه اى یا عملکرد کسى یا باز خوانى کلمات قصارى ، یا در قبول و ایراد پیشنهادى ، یا نقد و رد عملکرد یا نظریه اى بنماید عملکرد شخص را با “مشخّصه ها” مقایسه میکنند و فوراً “بر چسب” متناسب با آن عملکرد را به فرد میچسبانند . فلانى چپیه ، یا اون دیگرى خورده بورژواى مزدور امپریالیزمه ، اون یکى که خر مذهبه ، و هکذا … و براى هرکدام از بر چسب هاى اصلى ، ده ها شاخه و ده ها برچسب فرعى و ویژه درست کردند .. برچسب سازى و تبلیغات آگاهانه باعث شده است که برچسب ها در ذهن عموم مردم نقش ببندد و ناظرین این واقعه ، به ناچار به خود سانسورى بیفتند . متاسّفانه این برچسب ها ، کمو بیش ، در تمامى جوامع ، مثل یک ویروس و یک مَل وِر در ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه در ذهن افراد جا گرفته است و عملکرد آن بصورت … رفتار انفعالى داشتن ، خودسانسورى ، و در حاشیه نظاره کردن میباشد .در مورد یک چت روم و فضاى مجازى ، بر چسب هایى آماده ، در ذهنیت بسیارى در مورد حمایت و طرفدارى ، و یا در تقابل و ضدّیت با نهاد و نهله هاى فکرى ، اعتقادات و مذاهب ، جناحهاى اجتماعى و سیاسى ،…از قبل شکل گرفته است که با ظهور علایم مشخصى در نوشتار اشخاص آشکار میگردد و نوعى ذهنیّت پیشداورى شده prejudicial ، در رد آنها ، rejection & resentment, ایجاد میشود .
    در مثال خط چهارم ، محدودیت هاى گنجانده شده در پروتکل ، زنگ خطر دایمى است براى هشدار دادن ,…که آهاااااى…، کجایى که الان غرض ورزى و تعصب و مطلق گرایى ، همه هستى و نیستى دموکراسى را ازت میگیرد !…که اثر این زنگ خطر روى ذهنهاى از پیش آماده شده و انتقال یافته ى از نسل به نسل ، conditioned brainwash in the name of freedom from ! توسط انواع برچسب هاى کلیشه اى از پیش طرّاحى شده ,… آزمایش سگ پاولف را بیاد میاورد.

    البته بدترین و مهلک ترین ضربات انشاء این محدودیتها ، نقش “بازدارندگى” ، deterrent , آنها میباشد و فرد را بطور خودآگاه و یا ناخودآگاه ، subliminally ، “وادار” به خود-سانسورى میکند تا جاییکه اگر فرد حس کند فکر چپگرایانه ى او و یا ایده هاى راستگرایانه ى او ، و یا از همه ترساننده تر ،…عقاید مذهبى او !…در معرض انواع برچسبهاى ناگوار واقع میگردد ، مجبور میشود در بیان نظراتش دروغ بگوید و ریا بورزد . و این فضایى استکه با فضاى ادعا شده براى “تمرین آزادى ، در دموکراسى” صد و هشتاد درجه زاویه دارد .

    فضاى تمرین آزادى ، جاییستکه “آزادى براى… freedom for “ را با توان “ایجابى” آن تمرین کند . در حالیکه دستاورد هاى این فضا به دیوارى بنام “نسبیّت محض” برخورد میکند ، آیا میتوان این فضًا را فضاى “تمرین آزادى ” خواند در حالیکه شرکت کنندگان آن براى جلوگیرى از سرزنش نشدن ، و دور شدن از انواع برچسب هاى داغ کننده ، مجبور شوند مکنونات و عقاید و اعتقادات قلبى خود را کتمان کنند و ریاکارانه دروغ مصلحتى بگویند !؟ در جاییکه یکى از مشهورترین برچسب هایى که توسط بیگانگان طرّاحى شده و نطفه ى آن در قرن هجدهم میلادى در اروپا منعقدگردید که بنام “بازدارنده ى پیشرفت” بخصوص در میان جهان سوّمى ها شایع گردید ، بوده …و هست …، که اعتقاد به ماورائ الطبیعه ، خرافاتست ! نقش بازدارندگى ناخودآگاه ، subliminal deterrence ، باعث شد که جهان سومى هاى کثیرى ابا داشته باشند که بگویند به خدا اعتقاد دارند و جامعه pre-condition شده است که با نگاه تحقیر آمیز ، آنها را طرد کند ، و مسلّماً محدودیتهاى اعمال شده اى مثل غرض ورزى و تعصب ،… برچسبهایى هستند که با احساس ترس ، شرم و خجالت ، خفّت و حقارت و کم خودبینى ، آنها را وادار به سکوت و حتى تظاهر به بى اعتقادى میکند .

    ٢- … فضاى یاس و نامیدى ، تحقیر و احساس بى ارزش بودن ، و عدم خودباورى !

    و این فضاى “نسبیت محض” است . با وجود این محدودیت حس میکنى دارى وقتتو تلف میکنى . اصلاً چرا باید اهمیت بدى و نظرى را در سایه ى محدودیت هاى برچسبى ، مطرح کنى!؟ چرا باید در باره ى موضوعى شب و روز فکر و مطالعه کنى وقتى که کسى براى آن ارزشى قائل نیست و بهت میگن ، اى بابا … اینم نظرى یه دیگه ، انقدر سخت نگیر …. رفته رفته به خودت هم شک میکنى و میگى ” مهم نیست … بى خیال !”

    مَخلص کلام اینکه ، فضاى وام گرفته شده ى هرمینوتیکس را استقبال میکنم ولى با محدودیّتهاى اعمال شده که در تضاد و تناقض با فضاى ادعا شده ى ” تمرین آزادى” است ، مخالفم ! چرا که برچسبهاى ” توجیه پیشداورى ، اغراض نامتبارک ، تعصب ورزى ، کینه توزى ، دعوى هاى مطلق زده ” ، و برچسبهاى اختراعى دیگرى که در آینده باید منتظر آنها باشیم ، همه و همه ، در درجه ى اوّل ،…نقش بسیار مخرَبِ خودسانسورى را در افراد دارد . و چه بسا افراد فرهیخته و صاحب نظرات “ایجابى” خوب و سازنده اى را که به دلیل وجود فضاى “ترس انفعالى از برچسب خوردن” به
    انزوا و خودسانسورى میکشاند .

    ثانیاً ، در سایه ى شوم ترس از برچسبها و وصله هاى ناجور خوردن ، میخ آخر ” نسبیّت محض” بر تابوت تمامى امید ها و آرزوهاى مفید بودن و سازندگى و خودباورىِ شما میخورد .

    امیدوارم توانسته باشم علّت مخالفت خودم رو با محدودیتهاى اعمال شده طىّ چند نوشتار گذشته بیان کرده باشم .

    P.S

    ١- براى نظر اینکه کردیت و اعتبار و ارزش انگیزندگى فضاى انتقاد رو تماماً متوجه خط چهارم میداند ، من بیشتر این کردیت رو به پیشرفت تکنولوژى و فراهم شدنِ زمانىِ امکانِ وجودِ چت روم میبینم و نه یک اطاقى که اسمش خط چهارم باشد .

    ٢- عیب می اینهمه گفتی، هنرش نیز بگوی!! …تنها هنر این اطاق گفتگو “وام گرفتن” واژه ى هرمینوتیکس است و بس

    ٣- من سوپر تزى در اینجا نمیبینم . فونداسیون بسیار غلطى را میبینم که سعى میکنم آنرا درست کنم.

    خشت اوّل چون نهد معمار کج !
    تا ثریّا میرود دیوار کج .

    ۴- مقایسه ى یک اطاق گفتگو ، تفکر ، رشد ذهنى ، دینامیسم سازندگى ، خود باورى ، امید ، تلاش و مطالعه ، اشتیاق روز افزون به نوآورى ، ووو…
    ( صفات مثبت “ایجابى” در فقدان محدودیتها ! )
    با شرکت و عضویت در یک باشگاه ورزشى با فعالیّتهاى خوب سلامتسازى تفریحى ، مناسبت چندانى نداره . آنچه رایى که در خلال این مقایسه ، مثبت دیدن محدودیتهاى ذکر شده در اطاق گفتگوى خط چهارم بعنوان ایجاد کننده ى فضایى براى پیوستن دیدگاه هاى مشترک ، بدون نفى و انکار یکدیگر ، توصیف شده است ، کاملاً برعکس این دیدگاه ، با توضیحات و تشریح فضاى ترس از برچسب خوردن و در نتیجه “خود سانسورى” ،… و همچنین فضاى ناامیدى ، عدم خودباورى و عبث و بیحاصلِ “نسبیّت محض” خواندن حاصل گفتگو ها ، چیزى جز عزلت و گوشه نشینى و سکوت و به حاشیه کشاندن افراد و نظرات نمیبینم .

  3. با عرض سلام متقابل ،

    هرمنوتیکس ، Hermeneutics ، اختراع و ساخته و پرداخته ى خط چهارم نیست . خط چهارم ، اسم پروتکلى است که وامدار این واژه و تعریف آن شده است و این واژه را سرمشق قرار داده است . نه تنها با این واژه مشکلى ندارم ، بلکه از آن استقبال هم میکنم . ( حیرت انگیزست است که مفهوم این واژه بطور اختصاصى در کلام الهى مسلمانان در فضاى کاملاً بسته ى ١۴٠٠ سال پیش نیز وارد شده است در حالیکه انجیل تا ۵٠٠ سال پیش فقط و فقط در اختیار اربابان کلیسا بود و با همّت و از جان گذشتگى James بود که براى اولین بار ، انجیل در اختیار عموم قرار گرفت ! ) مشکلى که دارم با محدودیّت هاى اعمال شده در تدوین پروتکلى که خط چهارم نامگذارى شده ، میباشد که مجموعه ى آن ترکیبى است از یک هویج و چندین چوب و ترکه ى بلند
    ، carrot and sticks!
    که با نگهداشتن هویج هرمنوتیک در مقابل شما ، اگر کوچکترین تخلّفى از گفتار شما سر بزند در هر لحظه ، با ترکه ى برچسب هاى، توجیه پیشداورى ، اتهام به افراز دعوى هاى مطلق زده ، القاء اغراض نامتبارک ، انحرافات ، تعصّب ورزى ، و کینه توزى ، شما را سیاه و کبود میکنند . هر کلام شما میتواند بطور پارادوکسیکال ، با دید هرمنوتیک ، به یکى یا چند عدد از غرض ورزى هاى فوق تعبیر شود و تمامى آرا و گفتار و نوشتار شما را محکوم کند . اینجاست که علیرغم آزادى اى که در این فضا از آن یاد شده ، در واقع برخوردى انتزاعى با تمامى یافته هاى مستدل شما در زندگى میشود و بیان دلائل شما هم توجیه پیشداورى ، و یا القاء اغراض نا متبارک تلقّى و بازخوانى میشود .

    بگذارید با یک دید فلسفى به چگونگى عملکرد این محدودیّتها بپردازیم تا شاید فضاى هولناک ، آنچه رایى که فضاى “درس و تمرین آزادى ، در دموکراسى” تعریف شده است ، روشنتر شود !

    فضاى تعریف شده در خط چهارم فضایى است که زیر پاى شما را خالى میکند و شما را بدون دسترسى به هیچگونه ریسمانى به درون گردابى میفرستد که هیچگاه پاى شما به ته این باطلاق نمیرسد و برروى هیچ زمین محکم و استوارى که بتوانید به آن اطمینان کنید قرار نمیگیرد ،…و در اندیشه ى رسیدن به جایگاهى مطمئن ، هیچگونه نهاد و اصل و شالوده اى را براى تفکرى متقن براى انسان باقى نمیگذارد . همه ى آنچه رایى که سَیَلان تفکرات شما باشد ، الفباى آن آلوده به نوعى پیشداورى-شده ، تعبیر میشود . این فضاى حاکم میگوید که هرگونه انتخابى که از روى سلیقه ، و “درست پنداشتن آن” انجام دهید ، و تمامى آنچه را یى را که دوست ندارید و کنار میگذارید ، و حتّى کاملاً آگاهانه و با دلیل و منطق ، چیزى را میپذیرید یا نفى میکنید ، همه و همه را زاییده ى منطق “شما” میداند که با منطق دیگرى فرق میکند و بنا بر اصل نسبیت محضى که در تعریف خط چهارم گنجانده شده است ” بالقوّه” … فقط و فقط …میتواند براى “شما” قابل قبول و ارزشمند باشد و لاغیر !
    و هر گونه دستاورد چنین فضایى نسبیّت محض است و غیر قابل تحکیم و تمکین ! بیان فلسفى نسبیت و حشتناکى که در خط چهارم تعریف شده است شما را در بستر تعمیم این اندیشه به جایى میبرد که اگر فضاى گفتگوى نسبى محض را بجاى محاوره ى جمعى ، این فضا را به داخل وجود خودتان ببرید و اندیشیدن با خود را …محاوره ى ذهنى با خود …در نظر بگیرید ، در اینجا تز و آنتى تز در داخل وجود شما شکل میگیرد و با خود دائماً در جدالى بى امان و بى سرانجام خواهید بود . بعنوان مثال ، فرض کنید فکرى عالى در ذهن شما بوجود بیاید که در پروسه ى تشکل و رشد آن ، شما را بر آن میدارد که جستجو ى ذهنى کنید که ریشه و اساس بوجود آمدن چنین فکرى چه بوده است . خواهید دید پایه و اساس آن ، اصول و پیشفرضهایى بوده است که زمانى آنها را ، در بهترین وجه ممکن” با منطق خود پذیرفته اید . در اینجا برسر دوراهى غامضى قرار میگیرید که هر دو راه شما را به بن بست میرساند !

    ١- عوامل منطقى خارجى :

    از خود میپرسید این منطق من از کجا آمده ؟! آیا این منطق … زائیده ى اندیشه ارسطو و افلاطون بوده است که در طول تکوین آن بشما صغرا …کبرا چیدن را آموخته است ؟ بعد از خود میپرسید که اگر نظریه ى آنها را نسبیتِ محضِ بیان شده در خط چهارم بدانیم ، اساس منطق فکرى شما هم ” نسبیت محض” است و بیان هر گفتار بر پایه ى این نسبیت محض ، محکوم به پیشداورى است و چنانچه بر آن اصرار ورزید ، به غرض ورزى نامتبارک متهم میشوید . در اینجاست که خط چهارم شما را مجکوم میکند که فکر عالى شما ” فکر بکرى” نبوده و شالوده ى آن بر منطقى “نسبى” بنا شده و فکر عالى شما بر طبق پروتکل خط چهارم … مردود خواهد بود !

    ٢- عوامل منطقى داخلى .
    درون انسان شالوده اى بنام “عقل” وجود دارد که حتى اگر تحصیلات آکادمیک هم نداشته باشید ، در حوزه و محدوده اى که متناسب با هوش و cognitive capacity مادر زادى شما باشد درست بودن و غلط بودن را بطور فطرى درک میکنید . اگر این درک را به هیچ نهاد از پیش تعریف شده اى نچسبانید ، باز هم فلسفه در تحلیل چنین نتیجه گیرى از شالوده اى بنام عقل ، … میگوید که برداشت ما از این پروسه ى فکرى براى قبول “یک اصل” ، خلاصه میشود به انتقال سیگنالهاى عصبى با ولتاژى زیر ٧٠ میلى ولت که مشاهدات ما را به واحد پروسه ى مرکزى central processing unit , که مغز باشد میرساند که آنهم بر اساس فرایند هاى پیچیده ى الکتریکى و شیمیایى صورت میگیرد ! پس درک من منوط میشود به این فرایند هاى الکتریکى و شیمیایى ،…! و من از کجا بدانم این فرایند در وجود من “درست” کار میکند و چه بسا میتواند متاثر از عوامل خارجى مثل خوردن یک أسپرین ، آلودگى هوا ، غذاى ادویه دار و محرَک ، کمبود هاى ویتامینى و هورمونى و آنزیمى ، و یا کابوسها و خوابهاى آشفته ، … و بسیارى عوامل داخلى و خارجى دیگر باشد . با این تفاصیل ، چگونه من میتوانم حتى به عقل تحلیلگر خود اعتماد کنم ! لذا ، این مورد دوم هم به بن بست میرسد و چیزى قابل اتّکا و تمکین به دست نمیدهد !

    میبینیم که هردوى عوامل داخلى و خارجى ، ما را به نتیجه اى در راستاى گفته ى مولوى میرساند که

    پاى. استدلالیان چوبین بود
    پاى چوبین سخت بى تمکین بود

    هر چند که روح مولوى از این دغدغه ى فکرى در جهت از بین رفتن اعتماد انسان به برداشتهاى عقلانى خود ، با قرار دادن سد فکرى عظیمى بنام “نسبیّت محض” خواندن گفتار و لاجرم ، بستر تکوین و رشد گفتار ، که تفکر و اندیشه باشد ،… بیخبر بود و منظور او از “استدلال” ، تقابل عقل و دل در سلوک عرفانى بود ، و لاکن این شعر ، ایهام رسیدن به مطرود ساختن عقل را نیز تداعى میکند چرا که بنا به گفتار فوق الذکر جزمیّت عقل نیز کاملاً زیر سوال میرود !

    امیدوارم با این توضیح مختصر ، خوانندگان این سطور ، به وخامت و عمق فلاکتى که در چارچوب محدودیت هاى تعریف شده در فضاى گفتگوى خط چهارم گنجانده شده است پى برده باشند ، و در قمارى که کارتهاى در دست شما به گونه ایستکه ، هیچ دو کارت مشابه و ارزشمندى را به دست شما نداده اند ، و فقط یک کارت ژوکرى بنام “آزادى” را در میان آن ها بشما نشانداده اند ، شما را بازنده نکند، و این تنها شانس برنده شدن در تنها وتنها یکبار زندگى کردن را از شما نگیرد ! که این برنده شدن ، بسته به برداشت شما از زندگى ، بهشت جاودان براى آنهایى که معتقد به وجود “عقل کل مطلقی” هستند که تدبیرى “واقعى” براى جهان هستى نموده است ،… و یا عدّه اى که عمرى را در تلاطم روحى بسر میبرند و قائل به ” نسبیّت محض” در همه چیز بوده و زندگى را بدون هدف غایى انگاشته …( چرا که قائل بودن به “هدف” خود جزمیّتى متضاد با نسبیّت را میطلبد) و تمامى راهبرد هاى آنرا ، که شامل گوهر شبچراخ عقل باشد ، نسبى و غیر قابل اتّکا تعریف کرده اند ، و در ظلمات “غیر قابل اتکا بودن همه چیز ” ، …تمام عمر …ویلان و سرگردان …در جستجوى هر چه بیشتر “نسبیّت هاى محض” …به هیچ تکیه گاه آرام بخشى نمیرسند.

    سؤالى براى تفکر خوانندگان،

    در وانفساى این هیاهوى زندگى و امواج سهمناک نابود کننده اى که به نام نامى “آزادى ” همه ى معیار ها را ، منجمله جزمیّت عقل را ، با “نسبیّت محض” خواندن همه چیز و هر گونه تفکرى ، از ما میگیرد ، و شروع آن به قرن هجدهم میلادى در اروپا بر میگردد ، …. چه کنیم !

    1. آقای مسعودی، برادر گرامی!
      چقدر سخت، غامض و پیچیده موضوعات رو بیان می کنید. من که واقعا از یادداشت های شما سر در نمی یارم و نمی فهمم که مقصود شما از اینهمه آسمون و ریسمون بهم بافتن چیه؟
      برادر من، شما اگه مقالات و مطالب این سایت رو نمی پسندی و بهش ایراد داری، اینجا چه می کنی؟ من جای شما بودم، می رفتم و پشت سرم رو هم نگاه نمی کردم.
      من خودم، شخصا، وقتی مقالات این نویسنده رو می خونم، در تنهایی و خلوت کلی افکار و اندیشه های گوناگون به ذهنم هجوم می یاره، و بعد از مدتی کلنجار رفتن با لشکری از اندیشه های مختلف، به نتایجی می رسم، که کلی نگاه و اصطلاحا، جهان بینی منو نسبت به مسایل عوض کرده.
      اگه برای شما چنین اتفاقی نمی افته، بنظرم بهتره که خودتون رو زیاد درگیر این مباحث نکنید. و در سایت ها و مکان هایی فعال و پیگیر باشید که شما رو به نتایج بهتری می رسونه.
      در پایان، اگر احیانا نتونستم منظورم رو برسونم و یا فکر می کنید توهینی به شما کردم، برادرانه پوزش می خوام. قصد و غرضی نداشتم.
      از دست اندرکاران سایت هم کمال تشکر رو دارم. پاینده و استوار باشید.
      پوریا- بهزادی

    2. حق باشماست!
      خط چهارم خوانندگان زیادی ندارد. ولی آیا فکر می کنید که نوشته های شما، نکته سنجی ها و آگاهی های شما، بر حسب موضوع و شیوه پرداخت، می تواند خوانندگان زیادی داشته باشد؟
      این طبیعت استعلایی دانش است که هر چه بالاتر می‌رود، مشتاقان کمتری می یابد.
      به شمار کودکان دبستانی نظر فکر کنید، در همین ایران ما، بیش از ۱۰ میلیون نفرند. ولی به فوق تخصص ها که می رسد، شاید، داوطلبانش به چند صد نفر هم نرسند!
      این نظم استعلایی نخبه گرایی است، که به احتمال قوی شما خودتان، یکی از آنان هستید. پس باز هم درست است که، یک ده آباد، به از صد شهر خراب است.
      با تقدیم ارادت و احترام_ آتوسا درویشان

    3. با تقدیم ارادت و سلام
      سخن آخر این که، بنازم به قدرت انگیزندگی خط چهارم، که سر انجام پس از شصت سال، مرغ خاموشی را، به طوطی گویای نکته سنجی مانند شما، باز آفریده است!!؟
      با احترام مجدد- پریسا پور مهدی ابیانه

  4. با درود بسیار، و تقدیم احترام
    در تعریف خط چهارم، در همان آغاز یکی از تعریف ها، اینست که:
    خط چهارم، خطی هرمنویتیکی است، یعنی تفسیری، بازخوانی، توجیهی، تاویلی و برداشت های شخصی مختلف است. شما مگر با ذکر نقطه نظرهای خود، درباره ی خط چهارم، یا موارد دیگر، مثل مقایسه ی اردشیر زاهدی با حربن یزید ریاحی_ در گفتار های ۱۹۲ و ۱۹۴_ کاری غیر از تکیه بر دیدگاههای شخصی خود نموده اید؟؟!!
    بنابر این شما خودتان نیز، یک خط چهارمی هستید_البته هم بطور نسبی، و نه بطور مطلق!
    با تقدیم احترام مجدد_ احمدرضا میر آفتابی

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *