گفتار شماره‌ی ۱۸۹_ کتمان حقیقت!؟ توطئه‌ی سکوت

توطئه ی سکوت
به اشتراک بگذارید
۴.۹
(۱۵)

کنونت که امکان گفتار هست

بگوی ای برادر، به لطف و خوشی

که فردا، چو پیک اجل در رسد

به حکم ضرورت، زبان در کشی

#گلستان_سعدی، دیباچه

خوشتر آن باشد، که سرّ دلبران

گفته آید، در حدیث دیگران

#مثنوی_مولوی، دفتر اول/ بخش ۶

قافیه اندیشم و، دلدار من

گویدم مندیش، جز دیدار من…

لفظ و، وزن و، قافیه بر هم زنم،

تا که بی این هر سه، با تو دم زنم!

#مثنوی_مولوی، دفتر اول/ بخش ۹۰

میان پرده ی فوری زمانمند،

بخاطر پیشآمد یک مساله‌ی حساس

_کتمان حقیقت؟؟!!

عارضه ای بدخیم، شایع در میان بسیاری از هموطنان ما!!؟

“کتمان حقیقت” در صورتیکه برای پوشاندن حقایقی درباره ی مسائل شخصی هر کس باشد، از طرف خود او، عموما، یک نوع وسیله ی دفاعی بشمار می رود. لکن، کتمان حقیقت درباره ی دیگران_ که سوکمندانه، شایع هم هست_ دیگر، چه معنی می تواند داشته باشد؟؟!

دست کم در درک بهتر دو معنی متفاوت کتمان حقیقت، لازم به یادآوری است، که آنها را در جامعه ای_ مانند جامعه ی خود ما_ مورد بررسی قرار دهیم، که در آن ضمنا، دو عارضه ی دیگر نیز، بیش از حد ضرورت، فراگیر و شایع است:

۱)- دروغ مصلحت آمیز!؟

۲)- غیبت درباره ی دیگران

دروغ مصلحت آمیز نیز، معمولا هم جنبه ی دفاعی دارد، و هم جنبه ی آفندی و تهاجمی، برای تعریف و ستایش از خویشتن، بخاطر جلب سود و یا دفع شرّی!؟

لکن غیبت از دیگران، عموما، شامل بدگویی، تهمت زدن به دیگران، و دشمنی و تحقیر آنان است، که آن هم متاسفانه در کشور ما شایع است.

البته، نه #دروغ_مصلحت_آمیز، و نه غیبت کردن از دیگران، تنها از خلقیات ویژه ی ملت ما بشمار نمی روند، بلکه دیگران نیز با نسبتهای متفاوتی بدان دو بلیه، گرفتار اند.

لکن در اینجا، ما خود را، فعلا، بیشتر درباره‌ی آسیب شناسی و ریشه یابی این خلقیات و منش های نکوهیده، که بعنوان نشانه ها، و فصل هایی، از آسیب شناسی اجتماعی و فرهنگی ما، بشمار می رود، مسئول می دانیم.

کتمان حقیقت درباره ی دیگران، بیشتر عمدی و نوعی از “توطئه ی سکوت” محسوب می شود. و باز هم، این “کتمان حقیقت” یا “توطئه ی سکوت”_دانسته یا نا دانسته، آگاه یا نا آگاه_ از امتیازات منفی ۲۵۰۰ ساله‌ی نظام شاهنشاهی ایران است.

زیرا، پادشاهان استبداد، عمد داشته اند، که همه‌ی خیرات، مزایا، و نعمت های بکر و زیبا را، به خود نسبت دهند، و نه به غیر. و البته بدی ها، هیچ گاه خودی، و از آنان نبوده است!؟ بلکه به دیگران_ شیاطین، اهرمنان، اجنه، عفریت ها، جادو گران، و دیگر مزدوران دشمن، و فتنه گران، و انسانهای خبیث، و بد فطرت_ تعلق داشته اند.

آنچه که فاجعه ی پلیدی و آلودگی این خلق و خوی را افزون می سازد، آنست که این اخلاق، بگونه ی کهن الگوها_یا به اصطلاح آرکه تایپ ها_ خواسته و نا خواسته، مورد تقلید بسیاری از مردم قرار گرفته است.

اگرچه آنرا امرزوه نیز، درمیان مردم شایع می بینیم، نباید خام طبعانه تصور رود، که امری تازه و مدرن است. بلکه “توطئه ی سکوت” در برابر نیکی ها، فضایل و صفت های دیگران، دارای سوءسابقه ای تاریخی_ دست کم چنانکه اشاره رفت، بطول زیانبار نظام شاهنشاهی ایران_ بوده است.

خاستگاه این عبارت ضرب المثل گونه، که می گوید“الناس علی دین ملوکهم” بمعنی مردمان همگی به شیوه ی آیین و روش فرمانروایان خود زندگی می کنند، در همین نکته است که، از دیر باز، دیده شده است که مردمان برای ایجاد شخصیت در خود، به روش زندگی و آیین بالا دست های خود می نگرند، و به تقلید از آنان می پردازند. یعنی به اصطلاح به تقلیدِ ” #از_ما_بهتران!؟” می کوشند. و در ایران، چه کسی بیش از پادشاهان و اشرافیت درباری، گل سر سبد و “از ما بهتران مردم ایران” بشمار می رفته اند!!؟؟

توطئه‌ی سکوت

نمونه ای تازه را، یک فیلم مستند از وقایع خلع ید از کمپانی انگلیسی بریتیش پترولیوم(BP) در همین یکی دو هفته ی پیش، بدست ما داده است، که در نوع خود، فاجعه آمیز، و بسیار اندک، جبران پذیر می نماید.

گفتیم در دو سه هفته ی اخیر_ اواخر دهه ی اول خرداد ۱۳۹۹/ دهه ی آخر می ۲۰۲۰_ یکی از فرستنده های پارسی زبان ماهواره ای، مستندی از  جریان تحویل تاسیسات شرکت نفت را_ طبق قانون ملی شدن صنعت نفت_ به فرستندگان دولت مصدق، به نمایش گذارده بود.

نویسنده ی این گفتار، سوکمندانه، در اواسط این مستند، موفق به شنیدن صدا و گفتگوی کسانی گشت، که هنوز از آن جریان، زنده مانده بودند، و گزارشی دست اول ارائه می کردند.

مصاحب تهیه کننده ی مستند، از شخصی_ که متاسفانه نامش برده نشد، و به احتمال قوی در آغاز برنامه از او یاد شده بوده است_ بدین مضمون پرسید که:

_ آقای مهندس، شما چگونه بدین نهضت پیوستید؟

آن آقای مهندس، که باید اینک حدود نود سال داشته بوده باشد، بدین مضمون یاد آور شد که:

_من وقتی لیسانسم را گرفتم، دانشگاه به من یک بورس سه ساله، برای دوره ی دکترا داد. و برای تکمیل تحصیلاتم به انگلستان رفته بودم. زمان تحصیل من، آقای مهندس بازرگان (۸۷=۱۳۷۳-۱۲۸۶ه.ش/۱۹۹۴ -۱۹۰۷م) ریاست دانشکده‌ی فنی دانشگاه تهران را، بعهده داشت. زمانی که در انگلستان بودم، شنیدم که دولت مصدق، آقای مهندس بازرگان، مهندس حسیبی (۸۴=۱۳۶۹-۱۲۸۵ه.ش /۱۹۹۰-۱۹۰۶م)، و شماری دیگر را، به سرپرستی مهندس بازرگان، به عنوان هیئت انتقال شرکت نفت به دولت ایران، مامور کرده بود، که به آبادان بروند، و تاسیسات را، به سلامت از آنها تحویل بگیرند.

من با شنیدن این خبر، تمام تعلقات خود، نسبت به ادامه ی تحصیل را از دست دادم، و با عرق ملی، به ایران شتافتم. و نزد مهندس بازرگان رفتم، و خود را معرفی نمودم. هنگام ورود من، مشکل بزرگی که برای ایران پیش آمده بود، این بود که ىر آنزمان شرکت نفت، یک کارخانه ی تولید روغن موتور ساخته بود، که تازه تمام شده بود. ولی هنوز آنرا به کار نینداخته بودند. قبل از رسیدن هیئت تحویل، همه ی رؤسا و کارمندان خارجی شرکت نفت، ایران را ترک کرده بودند. و تمام مشخصات فنی، نقشه و دستورالعمل راه اندازی این کارخانه را، با خودشان برده بودند. در نتیجه، ایران هیچ نوع منبعی برای تهیه ی روغن موتور نداشت، و باید از خارج وارد می کرد. شرکت سابق نفت هم، با کمک سایر شرکتهای نفتی، روی فروش روغن موتور به ایران تحریم گذاشته بودند. و این گرفتاری عجیبی ایجاد کرده بود.

بنده با چهار نفر دیگر از فارغ التحصیلان دانشگاه ایران، مامور شدیم که این کارخانه را به کار بیندازیم. و مدت شش ماه کار کردیم، تا توانستیم نقشه ی کارخانه را پیاده کنیم. و واحد به واحد این کارخانه را بکارانداختیم. و بالاخره اولین محصول روغن موتور ایران را به بازار ایران عرضه کردیم.

آقای دکتر مصدق هم، تقدیر نامه ای به اسم بنده و آن چهارنفر دیگر صادر فرمودند، که این برای من افتخاری خاص، برای همیشه باقی خواهد بود.

***

این صحنه، پایان سخنان این مرد بود، و مصاحبه گر، پس از آن به شخص دیگری پرداخت، که بزودی به ذکر نکته ی ارزنده ای که در این بخش از مستند مطرح شد، خواهیم پرداخت. لکن، آنچه که برای من بصورت یک ضربه و شوک، از گفتار آن مهندس، و تکیه بر افتخارش، بخاطر دریافت تشویق نامه اش، حاصل شد، این بود که او درباره ی چهار کارشناس دیگری که با او سبب شده بودند، که ایران در آن روزگار، از بار گران تحریم روغن موتور، رهایی یابد، و خود مستقلا، در تولید روغن موتور داخلی، خودکفا گردد، مرتکب یک ” #توطئه_سکوت ” شد.

حسرت خوردم که چگونه مردی که، شاید، در آخرین فرصت در زندگانی اش می توانست، از همکاری دیگران_ آن چهارتن دیگر نیز_ با ذکر نام یاد کند، بخل ورزید؟! شاید یکی دو تن از آنها هنوز زنده می بودند، و از شنیدن نامشان، در یک مستند استثنایی، شادمان و مفتخر می گشتند. و بویژه فرزندان، نوادگان، و دیگر دوستان و نزدیکانشان نیز، از این رابطه ی خویشاوندی، با دیگر خدمتگزاران ایران مفتخر می شدند، و برای نسل‌های آینده تعریف می کردند.

بی اعتنایی و عدم توجه به این “توطئه ی سکوت”، از طرف مصاحبی که گفتگوهای آن مستند را رهبری می کرد، نیز، البته به هیچ وجه، کمتر از بخل این مرد خود-مدار نبود، که می خواست همه ی افتخارات به نام او ثبت شود، و اجازه نداد که از نام ایران مداران واقعی چهارگانه‌ی دیگر، در وقتی مناسب و مستندی استثنایی، یاد شود، و برای همیشه، نامشان در تاریخ ثبت گردد.

چگونه آن شخص مصاحب نیز، باید تحت تاثیر یک بیماری مزمن“توطئه ی سکوت” درباره ی فضایل دیگران، گرفتار آمده باشد؟؟! و هرگز به خاطرش خطور نکند، که از آن ناجوانمرد خود شیفته‌ی خود محور، بخواهد که مثلا:

_ آیا ممکن است شما، نام آن چهار تن دیگر را، که همکار شما در تیم استثنایی نخستین تولید روغن موتور داخلی، بدست کارشناسان ایرانی، بودند، یاد کنید؟!

_ آیا آنها هنوز زنده اند؟!

_ آیا آنها در ایران، یا در خارج زندگی می کنند؟!

_آیا هیچگونه دسترسی بدانها نیز، وجود دارد  که آنها هم، خاطرات خود را در این مستند به ثبت رسانند؟! #و_و_و

شما خواننده ی محترم فکر فرمایید، که یک شخص ایران دوست، یا شرکتی، سرمایه گذاری کند، و با انتخاب فردی، برای مدیریت و تهیه ی مصاحبه برای یک مستند استثنایی، درباره‌ی مبارزه ی ایران با شرکت نفت انگلستان، برای نسل های آینده سندی برجای باقی گذارد، و آنوقت نه یکی از اعضای آن تیم، و نه مصاحب هدایتگر آن مستند، به فکر نیفتند که اعضای آن تیم نجات بخش پنج نفره چه کسانی بوده اند، که او با یکی از آنان، یعنی با ۲۰ درصد از آن تیم، مشغول مصاحبه است؟! و چگونه ممکن است، حتی سئوالی در مورد ۸۰ درصد دیگر آن تیم، ننماید؟؟!!

ملاحظه می فرمایید، در اینجا، نه شاهی، نه شاهنشاهی، و نه وزیر تبلیغات نظام آن شاهنشاه، نه سانسور پلیس مخفی، و یا وزارت اطلاعات آن پادشاه، در میان نبوده است که چنین سانسوری، را بر ۸۰ درصد یک تیم تحمیل نماید!؟ بلکه، دو فرد عادی، همانند من و شما، که در این برنامه شرکت جسته اند، و آزادانه گزارش می کرده اند، و می پرسیده اند، دستخوش چنین غفلت و ضایعه‌ی آسیب شناسانه ی توطئه ی سکوت، قرار گرفته اند، و هیچ کس نیز بدانها، احیانا، درباره‌ی این نقیصه، تذکری نداده بوده باشد؟!

با این وصف، از حداقل امکان به شما خوانندگان گرامی، پناه می جویم که هر کدامتان، در داخل یا خارج از کشور، به چنین برنامه ای دسترس داشته اید، و آنرا دیده اید، این نقیصه را به هر صورت که ممکن است، بدان ایستگاه فرستنده، و یا مستند سازان آن فیلم برسانید، که تا شاید، بشیوه ای آن نقیصه‌ی بزرگ را جبران نمایند.

و اما، خبر خوش، از این گفتگویی که شخص دیگری در ادامه‌ی مصاحبه یادآور شد، که برای شخص خود من، بسیار ارزنده بود و تازگی داشت. زیرا در زمان فرایند خلع ید، من  در ایران نبودم، و در خارج از کشور، مشغول تحصیل بودم.

آن خبر خوش، کاربرد یک تمثیل بسیار خلاق و بسیار مدافعانه، و میخکوب کننده ی ایرانیان تحت نفوذ حزب توده ی شوروی، بشمار می رود، که چوب لای چرخ قانونگذاری علیه خلع ید از شرکت انگلیسی نفت می نمودند.

آن گوینده ی ارجمند، که مرد کهنسالی، همچنان در حدود هشتاد می نمود_و متاسفانه ذکر نامش در این مجال تکرار نگردید، چون به احتمال قوی در آغاز برنامه ذکر شده بوده است، و متاسفانه مصاحب لازم ندیده است که آنرا تکرار کند_ می گفت که:

_وکیلان مجلس، گروه هواداران دادن امتیاز نفت شمال به شوروی، در مجلس یادآور شدند که ایران در شرایطی است که نفت جنوب در اختیار انگلیس است، اگر نفت شمال نیز، امتیازش به شوروی داده شود، تعادلی در میان این دو قدرت بوجود می آید، که ایران در این میان آسوده تر  به فعالیت‌های خود ادامه خواهد داد، و با بهره برداری از سود امتیازها، می تواند به حیات خویش ادامه دهد. در اینجا #دکتر_محمد_مصدق، برخاست و گفت:

_ این درست مانند آنست که، ما بگوییم که چون شخصی، یک دستش را بریده اند، و آنرا از دست داده است، برای ایجاد تعادل در دست های او، لازم است که دست دیگرش را نیز، قطع نمایند. ما گرفتار یک شرکت، و اتکای به انگلیس در جنوب هستیم، و حالا، آقایان خواستار آنند که ما این گرفتاری را با تقدیم امتیاز نفت شمال، به شوروی مضاعف سازیم!؟

و به گفته ی ناطق، همین استدلال، سبب گشت که مصدق را به نخست وزیری برگزینند. و رهبری استقلال نفت ایران، و بازگیری آن از دولت انگلیس را بدست او سپارند، که بزرگترین موفقیت برای ایران بود.

نخستین هیئت مدیره‌ی خلع ید شرکت نفت انگلیس

یادآوری‌ها:

۱)- در اینجا، این یادآوری را لازم می شماریم که، متاسفانه، هنگام تماشای این برنامه، هیچگونه وسیله ی ضبط عین سخنان کسانی که، مضمون آن را از مستند یادآور شدیم، در اختیار نداشتیم، و همه را به قید حافظه_ که ضمنا، بایگان بسیار امینی نیز، بشمار نمی رود_ با شما، در میان گذاشته ایم. افزون بر این، با تاسف بسیار، حتی نام و مشخصات کانالی را، که این مستند را منتشر ساخت، نتوانستیم تشخیص دهیم.

از اینرو، بسیار بجا خواهد بود، که کسانی که توانایی آنرا دارند، آن مستند را بیابند، و گفتگوهای آنرا ضبط نمایند و با چاپ و انتشار آن در وبسایتی، یا حتی سایت “خط چهارم”، منتشر سازند، که عین عبارات ضبط گردد. اما با همه ی این احوال، حداکثر اطمینان را دارا هستیم که مطالب، محتوایش تقریبا همان است که در اینجا، به اطلاع خوانندگان گرامی رسیده است، و  تنها الفاظ ممکن است تغیراتی کرده باشند.

و اگر احیانا، کسی از نام آن چهار ایرانی خدمتگزار دیگر، که در به راه انداختن دستگاههای تولید بنزین داخلی، دست داشته اند، آگاهی دارد، حتما، دیگران و ما را مطلع فرماید.

۲)- ضمنا، برای اطلاع بیشتر درباره‌ی این ضایعه ی اخلاقی، “توطئه ی سکوت” از جمله می توانید به گفتارهای زیر مراجعه فرمایید :

الف)- راز کرشمه ها، انتشارات عطایی، سال ۱۳۴۱، گفتار ۲۳: در چاپلوسی افراط، در تشویق بخل می ورزند!/ صص۱۷۳تا ۱۷۹.

ب)- کانال تلگرام فردا شدن امروز، میان پرده ی اول : موردی از آسیب شناسی های فرهنگ ما، و سابقه ی طولانی آن، دوشنبه ۱۱آذر۱۳۹۸/ ۲ دسامبر۲۰۱۹

ج)_کانال تلگرام فردا شدن امروز، میان پرده ی دوم: واکنش نسبت به نامه‌ی توماس مان، به اشتفان تسوایگ، سه شنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۸/ ۳ دسامبر ۲۰۱۹

د)- کانال تلگرام فردا شدن امروز، گفتار شماره ی ۱۴۸: ماکیاولیسم، مکتب ماکیاولی!، یکشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۸/ ۲۰ ژوئیه ۲۰۱۹

با تشکر و ابراز ارادت و احترام_ خط چهارم

تاریخ انتشار: یکشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۹/ ۷ ژوئن ۲۰۲۰

این گفتار را چگونه ارزیابی می کنید؟ لطفا ستاره‌ها را، طبق خط فارسی از راست به چپ، انتخاب فرمایید ۱، ۲، ۳، ۴، ۵ ضعیف، معمولی، متوسط، خوب، عالی

متوسط ۴.۹ / ۵. ۱۵

۱۱ دیدگاه

  1. با تقدیم سلام و احترام
    به دست اندرکاران و خوانندگان خط چهارم

    آقای مجتبی، دوست گرامی! گفتار ارزنده ی نویسنده ی خط چهارم، و دیدگاه شما را، خواندم. اینهمه، انگیزه ای شد، تا از این فرصت مناسب، استفاده کنم و در این باره، تجربه ی خود را به عنوان مصداق و شاهد مثالی دیگر، در تایید این گفتار_ کتمان حقیقت، و توطئه ی سکوت_ با شما و خوانندگان خط چهارم به اشتراک بگذارم.
    به نظر من، استاد، نه تنها یک روانشناس عالی، که بیشتر یک جامعه شناس فوق العاده است. پدیده هایی را که آسیب شناسی و تفسیر می کنه، اغلب، از مهم‌ترین مشکلات جامعه، و انسان غافل امروزی ماست!
    موضوع کتمان حقیقت هم، همینطوره که در کشور ما – به خصوص- ریشه های تاریخی داره، و هم از نظر جامعه شناسی، و هم به لحاظ روانشناسی، شایسته‌ی تبیین و تحلیل است. و خیلی از ما، در واقع، هم قربانی آن شده ایم، و هم خیلی ها را، با کتمان حقیقت یا سکوت، قربانی کرده ایم؛ کافی است که، یه کمی در باره اش فکر کنیم!!؟
    مثال استاد، در مورد اون تیم پنج نفره، که خط تولید روغن موتور را_پس از خلع ید ایران، از کمپانی نفت انگلیس، بوسیله ی شادروان دکتر مصدق_ راه می اندازند، و فقط به اسم یه نفر تموم میشود، و هیچ جا از چهار نفر دیگه، نام و نشانی نیست، مثال کاملا درست و دقیقی است.
    در طول ۳۷ سال کار مطبوعاتی، و اطلاع‌رسانی و رسانه ای من، بدون اغراق، صدها طرح و پروژه کوچک و بزرگ، کم‌نظیر و حتی بی نظیر، از صفر تا صدش را، به تنهایی یا با همکاری گروهی از افراد حرفه‌ای و کاربلد، انجام داده ام؛ ولی چون اغلب آنها، سفارشی بودن یا یه مدیر، رئیس، دبیر و سردبیر و حتی یک دوست قدیمی و امثال آنان بالای سرمون بودن، همه کارها، به نام آنها تمام شده است، و نامی از من و ما نیست!
    البته برای من، این موضوع _ استثنائا، چندان_ خیلی مهم نبوده، و نیست. مهم، لذت وصف ناشدنی پایان کاری سخت، و تکرار این عبارت جادویی، در اعماق ذهن و، وجودم بوده است که: «خب من بودم، که آنها را انجام داده‌ام»، همین و بس!
    آخریش هم، بنیانگذاری یک روزنامه سینمایی … بود، که یک کار تیمی بود، با رهبری و برنامه ریزی و خلاقیت و سردبیری، مبتنی بر تجربه بیست سال روزنامه‌نگاری خودم، در سال آغاز انتشارش( ۱۳۸۲) که تا سال ۸۷ ادامه داشت، و با ناجوانمردی دوستی قدیمی(میم.دال فلان بن فلان) که فقط نام صاحب امتیاز، و مدیر مسئول را، یدک می کشید، … در اوج بالندگی و محبوبیت روزنامه، خود خواسته، مجبور به ترک کاری شدم، که حتی سلامتی ام را، در راه اعتلای اون گذاشته بودم!…
    اما، اینها را گفتم، تا فقط مشتی نمونه از خروار باشد، از ده ها بار قربانی شدنم، در چارچوب همان بلای جانسوزی که نویسنده ی“خط چهارم” از آن با عنوان «کتمان حقیقت» و«توطئه ی سکوت» یاد کرده است و . . .

    اما، حکایت تمام نشده، همانطور که در ابتدای این مطلب گفتم، اعتراف می کنم که، ما هم، احتمالا، دانسته یا نادانسته، خواسته یا ناخواسته، به سهو یا به عمد، یک یا چند نفر را هم، قربانی توطئه ی سکوت، و کتمان حقیقت خود، کرده ایم! که جزء تجربیات تلخ زندگیمان، باقی مانده است.

    به طور مثال، یک نمونه بارز، از قربانی کردن تیمی سه نفره، از همکاران عزیزم، به دورانی باز می گردد، که در یک روزنامه فوق العاده تاثیر گذار و حرفه ای…، به عنوان دبیر سرویس اقتصادی، فعالیت می کردم.
    آزرده خاطرم، بابت آنچه که، فقط، یکبار رخ داد، و پس از آن تلاش کردم که دیگر، تکرار نشود. اما، هنوز هم وجدانم را، راحت نمی گذارد، چرا که فرصت جبران این سکوت ناخواسته، که خدا را شاهد می گیرم، حاصل هیجان زدگی آنی بود، رهایم نمی کند!
    داستان، از این قرار بود که، سرویس اقتصادی روزنامه…، چند سال پیاپی از طرف مدیران، سردبیر و اساتید برجسته روزنامه نگاری…، که حکم معاونان سردبیر در صفحات رویی(خبری)، و فیچر(لایی) را داشتند، در جشنی کوچک و داخلی، به عنوان بهترین سرویس روزنامه، معرفی می شد. در سال آخری که، گروه اقتصادی ما، به عنوان بهترین سرویس خبری در جشنی داخلی معرفی شد، و شوربختانه، مصادف با آخرین سال انتشار روزنامه… بود، اساتید ارجمندم، بسیار بزرگ منشانه، و با لطف بسیار، از بنده یاد کردند، و در پایان، به ایراد سخنانی توسط اینجانب، امر فرمودند، تا انتقال تجربه ای به همکاران صورت پذیرد.
    حقیر جوگیر هم، در باره همه چیز گفتم، الا تشکر و قدردانی، از هنرنمایی و قدرت و تلاش همان سه نفر همکار خبرنگارم(آقایان اکبر.میم، علی.دال، محسن.ئیل) که بدون زحمات طاقت فرسای آنان، امکان نداشت، گروه اقتصادی روزنامه به آن موفقیت های چشمگیر، دست یابد.
    بعد از پایان جلسه، یکی از همان دوستان سه‌گانه، با خنده و شوخی گفت: اگر از ما هم یادی می کردی، بد نبود! کلامی که، با گذشت ۱۷ سال از آن روز، همچنان آویزه گوشهایم مانده است؛ اما چه حاصل، که دیگر جای جبران نیست. اما به هر صورت – فارغ از دلایل بوجود آمدن آن- به نوعی همان توطئه ی سکوت محسوب می‌شود، ولی در ابعاد تأثیرگذاری کوچکتر و محدودتر. چون این واقعه، در جایی مکتوب نشد. اما، من، هرگز خودم را نبخشیده‌ام. و با مطلبی که از دکتر خواندم، فکر کردم بهترین فرصت جبران است، که حداقل با اعتراف به خطای خود، از رنج آن، اندکی رهایی یابم.
    با سپاس از شما، که این مطلب را با من به اشتراک گذاشتید.
    و با سپاس مجدد، از نویسنده و دست اندرکاران خط چهارم_ جلیل مجیدی

    1. یادآوری مهم درباره‌ی دیدگاه خواننده ی گرامی آقای مجیدی:
      با سپاس از آقای مجیدی، بخاطر دیدگاه ارزنده اشان
      لکن، ما بخاطر مصالح خاص خط چهارم، نام آن بزرگواران را، بگونه ی مخفف بدست داده ایم. ولی آقای مجیدی، می توانند با ارایه ی آن نام ها و این توضیح به آن دوستان ارجمندشان، تا حدی به جبران مافات نایل شده باشند. شاید آن سه بزرگوار نیز، به جمع خط چهارمی ها بپیوندند، و این پیوند نیز، بر همه ی ما، مبارک باد!
      با درود و احترام _خط چهارم

      1. دوستان در پرده می‌گویم سخن
        گفته خواهد شد به دستان نیز هم
        چون سر آمد دولت شب‌های وصل
        بگذرد ایام هجران نیز هم!
        (حافظ)

        جناب مجیدی عزیز، با تشکر از دیدگاه عمیق و جلیلتون و اشاره انگیزه یی و همدردیتون؛ در همدردی با “جلال” کلامتون، همینقدر اشارکی:
        غم مرگ برادر را، برادر مرده میداند!

        با تشکر از استاد عزیز در پیگیری دیدگاه ها نیز، بعد از گفتارهای عقده گشا گونه و سکوت شکنانه شان که به شکرانه قلم جراح و آرام بخششان زخمهای کهنه_پنهان دردآورمان آرام و.. ؛ آرام/آرام تا التیام!
        این بهترین نمونه عینی از همان دورکاری
        معمول/معروف در ایام کروناست؛ اینجا دوریاری تا دوردرمانی و همزمان انبوه درمانی نیز؛ به امید دور-/مانی/پایی استاد و خلوص خطوطش مخصوصا چهارمینش!!
        ******
        ******

        (پوزش اگه باز هم خلاف منشور عدم تعریف از استاد عمل کردم؛ این یکی دیگه نمیشد؛ دست خودم نبود؛ البته منظورم بیشتر تشکر از درمان بود و تعریف/تمجیدکی نیز از خط چهارم؛ پس لطفا به دیده اغماص نگریسته و به قول اون ضرب المثل:
        این یکی رو بکش قلم!)

      2. با درود بیکران ، عرض ادب و احترام خدمت استاد عزیز و گرانمایه؛ نیز سپاس ویژه از ایشان به پاس توجه عمیق و پدرانه شان به دیدگاه دیگران.
        . . . و اما بعد؛ به فرموده علی بن ابیطالب : من علمنی حرفا فقد صیرنی عبدا ( هر کس کلمه ای به من بیاموزد مرا بنده احسان خود کرده است ).من که هزار هزار از شما آموخته ام . . . چشم! ادامه نمیدهم! – منشور خط چهارم در باب تعریف نکردن از استاد را میگویم – ؛ اما این نمی تواند از ارادت ۴۰ ساله این ۶۰ ساله به استاد عزیز که فقط سعادت حضور ۱۲-۱۰ جلسه در کلاس های آموزش ابتدایی اسپرانتو در سالهای نخستین دهه ۶۰ خورشیدی ایشان نصیبش شد، چیزی کم کند؛ جلساتی به ظاهر کم شمار به لحاظ کمیت و به واقع پر محتوا از نظر کیفیت و آموزه های بی پایان و جاودانه اش که چونان چراغی، از آن پس تا کنون با چاشنی کتاب ها و سخنرانی ها و فضای روح افزای «خط سوم»و «خط چهارم» -و البته غیر حضوری- روشنی بخش راه من و ما بوده است . . . . با عرض ارادت و تشکر بابت عنایت تان.
        ارادتمند شما – مجیدی

  2. سکوت، سر شار از ناگفته هاست!
    دلتنگی های آدمی را، باد ترانه میخواند
    رویاهایش را، آسمان پر ستاره نادیده میگیرد
    وهر دانه برفی
    به اشکی نریخته میماند.
    سکوت، سرشار از سخنان ناگفته است.

    در این سکوت، حقیقت ما نهفته است
    حقیقت تو و من!

    پرواز اعتماد را با یکدیگر تجربه کنیم
    وگرنه میشکنیم بال های دوستی مان را
    با در افکندن خود به دره
    تا شاید سر انجام، به شناسایی خود توفیق یابیم!
    (شاعر آلمانی مارگوت بیکل؛ ترجمه بامداد)

    موضوع این گفتار در زمینه توطئه سکوت و عدم اعلام مستند حداقل اسامی افراد در وقایع و پروژه های ماندگار (مثبت) تاریخی، یادآور معضل مشابه و رایج در کشور با عنوان معروف “کپی رایت” میباشد.
    در واقع عدم رعایت کپی رایت در عرصه/رشته های مختلف هنری، فرهنگی و حتی علمی نیز نمونه مبرهن دیگریست که بسیاری هنوز دستبردانه بدان همت و غایت_عادت میورزند، آن نیز در سکوت تمام و گاها با کمال افتخار!
    و در ادامه، به شکل خیلی عام تر- و اینروزها بسیار معمول- بسیاری جملات و اشعاری که خیلی ها در گفتارهای شخصی/جمعی و نیز رسانه یی از آنها به نفع خویش مصادره به مطلوب در راستای مطرح/معروف کردن خود و انواع بهره های مادی و معنوی، بدون ذکر منبع/منشاء و صاحب اثر با سقوط در سکوت!

    [البته بعضی نیز برعکس کپی رایت عمل کرده و جملات و اشعار و آثار خود را به نام افراد معروف روانه بازار رسانه میکنند تا بدینگونه آراء و افکار ،گاه مشمئز، خود را منتشر و ثبت کنند؛ همانی که سبب ساز معضل “منسوب” در آثار فرهنگی/ادبی شده است.]

    در راستای موضوع گفتار “توطئه سکوت” به موازات عدم رعایت کپی رایت، نه فقط از لحاظ حقوقی که اینبار صرفا معنوی، بعنوان سند زنده- با اجازه استاد – خاطره یی مربوط به یکی از دانشجویان استاد ذکر میکنم، حتما بدون اعلام نام ایشان، تا دچار عادت شوم غیبت، حتی از نوع حقیقت گونه، نشده باشم!
    (فارغ از هر گونه غیبت یا بدگویی، هدف اصلی از حکایت این خاطره، بیشتر نشان دادن سندی ملموس از توطئه سکوت از نوعی دیگر است، نوع مکتوب، و نیز درس_آموز و شاید برانگیختنی نیز، با توجه به نقش استاد در این خاطره و نتیجه جالب/جذاب آن!)
    سالها پیش، بارها شاهد بودم که یکی از دانشجویان استاد، بعنوان معرفی زبان اسپرانتو، از مقدمه کتاب “زبان دوم”(تالیف استاد)، مطالبی را دقیقا از متن کتاب رونویسی کرده و در نشریات مختلف یه اسم خودش چاپ میکرد، و نه تنها اشاره یی به منبع مطلب نمیکرد که هیچ، بخاطر رضای خدا هم که شده حتی یک جمله یا یک کلمه هم از قلم خویش به مطلب اضافه نمیکرد؛ البته بجز اسم خودش بعنوان نویسنده در بالا یا پایین مطلب، با حروف درشت تر از مطلب!
    بالاخره یک مرتبه (بعد از بارها/سالها اتفاق مشابه) این مسئله را به استاد گفتم، البته نه بعنوان غیبت یا چغولی، فقط بعنوان اشاره و جهت اطلاع، که استاد با سعه صدر تمام فرمودند:
    به چند دلیل به رویش نیاوریم؛ اولا خب درست نیست، طرف دچار شرمندگی بشه که دور از جوانمردیست، ثانیا به هر حال ایشان همینکه در مطبوعات زبان اسپرانتو را معرفی میکنند، کار شایسته یست… و بالاخره اینکه خب ایشون با اینکار میخوان خودشونو مطرح کنند و نیز دریافت حق التحریری بر اساس نیاز زندگی، … باقی به بقای صالحین!

    و اما در(د!) ادامه، شخصا متاسفانه بسیاری خاطرات تلخ از دوران اشتغال مطبوعاتی در همین مورد و موارد مشابه دارم که پرداختن به آنها بسان مثنوی هفتاد من و بیفایده، و نیز مصدع اوقات.
    فقط بعنوان نه مشت، بلکه تنها مشتکی از نمونه انبوه خروارهای معضلات اینچنینی، به خاطره یی مستند و گویا بسنده کرده برای خواندن فاتحه حدیث مفصل از این مجمل!
    زمان زلزله معروف رودبار در شمال ایران (در ۳۱ خرداد سال ۱۳۶۹، قدرت۷.۴ ریشتر، ۳۷،۰۰۰ نفر کشته، ۶۰،۰۰۰ نفر زخمی و ۵۰۰،۰۰۰ نفر بی خانمان) اینجانب بعنوان خبرنگار/عکاس، تقریبا حدود سه تا چهار ساعت بعد از وقوع زلزله(که لرزش شدیدی را در منزلم در تهران حس کردم)، بدون هیچ سفارش کاری یا ماموریتی، بر اساس ضرورت و وظیفه کاری/انسانی، و بدون هیچ کمک یا امتیازی، خیلی سریع و شبانه خودم را به رودبار رساندم، جهت تهیه عکس و خبر…؛ خلاصه اینکه به فاصله کوتاهی نه تنها عکسهایم، بعنوان یکی از اولین تصاویر زلزله، بدون حتی ذکر عنوان عکاس در چندین نشریه چاپ شد که هیچ، و نه تنها حق ماموریتی نیز برایم لحاظ نشد که هیچ، تا چه رسد به تشویق، اما جالبتر از همه توبیخ هم شدم، چرا که بدون هماهنگی اداری و اطلاع مسئولین نشریه یی که در آن مشغول بودم، سرخود به رودبار رفته بودم!!
    (با توجه به اینکه آنموقع موبایل -برای تماس و هماهنگی ماموریت رسمی- نبود، از طرفی شبی که زلزله آمده بود،پنجشنبه، یعنی فردایش جمعه تعطیل بود، پس فرصتی نبود برای هماهنگی با مسئولین نشریه مربوطه یی که در آن مشغول بودم و…؛ اینگونه قصص، دراز سرها دارند!)

    یادآوری مجدد/مشدد در ارتباط این خاطره با این گفتار اینکه، عکسهای زلزله در بسیاری نشریات داخلی، و حتی خارجی نیز، توسط نشریه یی که در آن مشغول بودم فروخته و چاپ شد، بدون ذکر عکاس( شبه توطئه سکوت) و نیز بی هیچ پرداخت حقوق مادی و معنوی… و در آخر نیز توبیخ/جریمه به سبب تصمیم سرخود برای خدمت (خبری) به مردم زلزله زده!!
    جان کلام این خاطره:
    چاپ عکسها بدون ذکر نام مولف تصاویر در نشریات؛ به نوعی نه تنها سکوت از نوع توطئه یی در ذکر صاحب و نیز نه تنها پرداخت حقوق مادی ک معنوی پیشکش، حتی توبیخ که پیشکش تشویق؛ در نتیجه… تشویش؛ شاید!
    (البته گفتنی ست، تنها نشریه یی که آنزمان عکسهایم را به اسم خودم منتشر کرد، مجله اسپرانتو زبان Monato_ماهنامه ی خبری زبان اسپرانتو_ بود که حتی در صفحه اول مجله نیز بعنوان خبر اول و مهم چاپ شده بود.)

    مقصود این دیدگاه که محصول این گفتارست، ذکر تنها نمونه ها یی زنده و مستند از تجربه شخصی برای اثبات شوری بسیار آش در اینگونه مباحث بود؛ هر چند خوشبختانه گفتارهای اینچنینی راه گشا و آگاهی بخش خواهد بود برای حداقل آیندگان دور و نزدیک در توجه و همت بیشتر نسبت به استناد ها و نیز منشاء و منابع اخبار؛ رعایت کپی رایت پیشکش!

    جان هر زنده دلی زنده بجانی دگرست
    سخن اهل حقیقت ز زبانی دگرست!
    (خواجوی کرمانی)

    1. 👆
      توضیح:
      در دیدگاه قبلی، خودم نیز متاسفانه کمی دچار “توطئه سکوت” البته از نوع شبه توطئه، یعنی ناخواسته بدلیل فراموشی شدم؛ اما خوشبختانه بعد از متوجه شدن، تصمیم به توضیح/جبران گرفتم؛ جلوگیری از ضرر در هر زمان سود است، حتی دیر، که دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن!

      در دیدگاه قبلی در مورد ماهنامه اسپرانتو زبان Monato اشاره کردم، تنها نشریه یی بود که عکسهای خبری زلزله رودبار را به اسم خودم چاپ کرد؛ سپس یادم آمد که مسئولین نشریه مذکور حتی حق التصویری نیز برایم در نظر گرفته بودند، اما نه بصورت پرداختی مستقیم یا دستی، بلکه برابر با قیمت عکسها، یکسال آبونه رایگان مجله.

      در معرفی نشریه نیز دچار گویا سکوتکی یا کم گویی- به تعبیری کم فروشی!- شدم و حال، جبران!
      در باب آشنایی مختصر این نشریه قبل از هر چیز عنوان آن Monato در اسپرانتو به معنی “ماه” میباشد(ماه زمانی، جمع سی روز).
      ماهنامه بین المللی Monato یکی از معروفترین و حرفه یی ترین نشریات اسپرانتو زبان در سطح جهان است؛ محل انتشار آن در بلژیک از سال ۱۹۷۹، که در زمینه مهمترین اخبار سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، ورزشی و علمی/هنری در سطح بین المللی فعال بوده که به زعم/ظن کارشناسان، از نظر مقام و رتبه خبری و تحلیلی در عالم مطبوعات، همطراز با معروفترین نشریات جهان از جمله Time و Newsweek میباشد.
      ضمنا این نشریه اخبار درجه دو، یعنی ترجمه یی، قبول نکرده، اما اخبار مهم مختلفی از این نشریه بعنوان منبع خبر در نشریات معتبر جهان به انواع زبانهای ملی ترجمه و چاپ میشود.
      (از جمله خودم و تعدادی از دوستان نیز به دفعات، طی تقریبا سی سال گذشته، مطالبی را ترجمه و در نشریات مختلف ایرانی به چاپ رسانده ایم.)
      برجسته ترین امتیاز این نشریه، بین المللی بودن هیئت تحریریه و کارکنان آزاد خبری بی هیچ محدوده و مرز جغرافیایی میباشد؛ یعنی همکاری از اقصی نقاط جهان توسط اسپرانتودانان ساکن هر کشور.

      و بالاخره، لینک زیر مربوط به نشریه Monato و دریافت آخرین شماره های منتشر شده و آرشیوی سالهای گذشته:
      http://www.monato.be

  3. سیاهی لشکر نیاید به کار،
    یکی مرد جنگی به از صد هزار!
    (فردوسی)

    (منظور از مرد جنگی،اینجا، همانا مرد/زن یا شخص تلاشگر!)

    احسنت به دقت، سرعت و همت جناب جمالیه نوبهار محترم و حدت و وحدت کلام شان در تکمیل اسناد این گفتار؛ عالی بود، انگیزشی نیز! به سهم پاسداشت خود==》سپاس فراوان.👇

  4. پیوست در تکمیل داده های درخواستی در گفتار شماره ی ۱۸۹_کتمان حقیقت!؟ و توطئه ی سکوت!؟
    با سلام، و سپاس محترما، پیرو درخواست شما، یاد آور می شود که:
    ۱)- مستندی را که شما بدان استناد جسته اید، بخش دوم از مستندی پنج قسمتی، درباره ی نفت ایران است، تحت عنوان” نفت؟! بلا، یا برکت؟؟!”
    این سریال ارزنده را، آقای سام غفارزاده(۱۳۶۰ه.ش/ ۱۹۸۱م)، به همراهی یک تیم تهیه نموده است. در مصاحبه ای که درباره‌ی چگونگی ساخت و مراحل تدوین این سریال مستند، با آقای سام غفارزاده، انجام گرفته است، ایشان می گوید که:
    “… ساخت این مستند، فقط کار من نیست، و بهر حال محصول یک کار تیمی است، که من بعنوان کاپیتان آن بوده ام…”
    https://www.youtube.com/watch?v=PHGrMfrJDzs
    نکته ی انتقادی شما، که چرا در این مستند تاریخی، گوینده ی مورد نظر، نام همکاران دیگر خود را یاد نکرده اند_ بقول شما سوکمندانه_ شامل حال تهیه کننده ی جوان تر این مستند_ آقای سام غفارزاده_ نیز می گردد. زیرا، این بزرگوار، با آنکه معترف است، که او به تنهایی اقدام به تهیه ی چنین مستند مهمی نکرده است، و موفقیت خود را مدیون همکاری تیمی می داند، که او سرپرستی آنرا بعهده داشته است، و به اصطلاح کاپیتان آن بوده است، لکن، برخلاف حتی عرف مستند سازی در غرب نیز، نام این همکاران هم تیم خود را، همچنان باز نگفته، و آن زحمتکشان گمنام را، مشمول “توطئه ی سکوت” بیمارگونه قرار داده است.
    ۲)-آقایی که، در آن بخش از فیلم که شما دیده اید، از خود و افتخاراتش سخن می گوید،که بهنگام خلع ید از شرکت نفت انگلیس، در انگلستان مشغول تحصیل بوده است، و با شنیدن این خبر به ایران باز می گردد و،و،و،… ، آقای دکتر پرویز مینا، ساکن فرانسه، متولد سال۱۳۰۶ه.ش/ ۱۹۲۷م است.
    فیلم مستند یاد شده_“نفت، بلا ؟! یا برکت؟!”_ اردیبهشت ۱۳۹۷/۲۰۱۸م برای نخستین بار روی آنتن رفته است. بنابر فرض، اگر مصاحبه با آقای دکتر پرویز مینا، یکسال پیش از اکران فیلم مستند، انجام شده بوده باشد، یعنی در سال ۱۳۹۶/ ۲۰۱۷م، دکتر پرویز مینا در آنزمان، باید دقیقا ۹۰ ساله می بوده باشند!؟
    باز هم بقول شما، سوکمندانه، در هیچ یک از گفتگوهای قبلی و بعدی خود نیز_ تا آنجا که ما جستجو کرده ایم_ از سایر چهار تن همکاران دیگر خود، به نام یاد نکرده است.
    افزون بر این قصور، آقای دکتر پرویز مینا، در گفتگوها و مقالات دیگر نیز، از جمله مثلا در مصاحبه ی مستقل دیگری که با عنوان ” نهضت ملی نفت، موتور محرکه ی قرارداد کنسرسیوم و تجدید نظر در آن“، که در نشریه ی انجمن اقتصاد انرژی، در سال ۱۳۹۰، از ایشان بچاپ رسیده است، همچنان از همکاران تیمی خود نام نبرده اند. ( نشریه ی انجمن اقتصاد انرژی، شماره ی ۱۴۸، ۱۴۷ بهمن و اسفند ۱۳۹۰، صص۴۷-۳۱) لینک مصاحبه برای مطالعه ی بیشتر شما در اینجا داده شده است.
    http://www.iraee.org/res/PublicationArchive/fa-147-web.pdf
    و یا در مصاحبه‌ای دیگر، در ماه می ۲۰۱۶ / اردیبهشت ۱۳۹۵، که آقای دکتر پرویز مینا، در برنامه ی “چهره ها و گفتگوها” مهمان رادیو فرانسه بوده اند، همچنان باز، در یادکرد از سوابق و افتخارات شغلی خود، از ذکر نام همکاران تیم خود، پرهیز جسته است. (لینک مصاحبه برای مطالعه ی بیشتر شما در اینجا داده شده است)
    https://www.sepidedam.com/single-post/2016/05/10/%D9%85%D9%88%D9%81%D9%82%DB%8C%D8%AA-%D9%82%D8%B1%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%AF-%D8%B3%D8%A7%D9%84-%DB%B1%DB%B9%DB%B7%DB%B3-%D8%A8%D8%A7-%DA%A9%D9%86%D8%B3%D8%B1%D8%B3%DB%8C%D9%88%D9%85
    3)-باز هم سوکمندانه، مردانی نظیر آقای مهندس بازرگان نیز، که در آن سالها کاملا درگیر ماجرای خلع ید از شرکت نفت انگلیس بوده اند، در گفتگوها و مصاحبه های خود، تقریبا این توطئه ی سکوت بیمارگونه‌ی معتاد را، در مورد همه ی آن پنج جوان هم تیم، از جمله حتی آقای دکتر پرویز مینای فعلی، مهندس جوان آنزمان، به ناروایی، روا می دارندگویا، آنزمان هنوز جوان ها را، داخل آدم نمی دانسته اند؟؟!! _ یکی دیگر از مشکلات نسل کهنسال ما، در رابطه با جوانان!!؟
    ۴)- ما لازم نیست که زیاد برای نقد این نقیصه‌ی توطئه‌ی سکوت، درباره‌ی سهم خلاق دیگران، در همکاری های با خودمان، سراغ حقوق بشر امروزی برویم. دست کم در عرف اخلاقی ۱۴۰۰ساله ی ایران اسلامی ما، سخن از دو رشته حق درباره‌ی خالق و مخلوق رفته است، بدینسان که:
    الف)- حق الله
    ب)- حق الناس
    در عرف مفسران و معلمان اخلاقی ما، بصورت یک قانون نوشته و نانوشته ی مشهور در آمده است که:
    “خدای تعالی ممکن است از حق خود، در گذرد، و بنده ی حق ناشناس را، حتی عفو فرماید. لکن، هرگز، از حق الناس در نمی گذرد، مگر آنکه خود مردمان، افراد مدیون به حقوق خویش را، عفو فرمایند.”
    به بزرگی گفتند، که فلانی حق فلان کس را خورده است. ایشان فرمودند که:
    _در اینصورت مجرم و مطرود است. مگر آنکه توبه کند و به ادای دین خود، بپردازد. و از طلبکاران خویش، طلب عفو و بخشایش نماید!؟
    بدینسان آقای دکتر پرویز مینا، و سام غفارزاده، نسبت به یاران هم تیم خویش، همکاران باصفا، و گمنام خویش، از نظر حق الناس، و توطئه ی سکوتشان درباره ی ادای دین شان، مسئول، مدیون، و گناهکاراند. امید است که ایشان نیز، بهنگام، تا فرصت باقی است، به ادای دین خود، و جبران مافات خویش، و توطئه ی سکوتشان نسبت به همکاران وفادارشان اقدام نمایند.آنها باید بخاطر داشته باشند، که در این گفتارها در مستندات و مقالاتشان، با تاریخ سخن می گویند و ناگزیر، بخاطر داوری آینده باید، از جمله به حفظ امانت تاریخی، اقدام ورزند!!؟
    ۵)- ضمنا، در مورد استدلال و تمثیلی که زنده یاد دکتر مصدق، در برابر وکلای هوادار حزب توده در مجلس شورا، ایراد می کند، و شما در گفتار خود بدان اشاره داشته اید، شایسته ی یادآوری است که در دقیقه ی ۱۷ از مستند “نفت، بلا؟! یا برکت؟؟!”، یکی از مصاحبه شوندگانی که بنابه مصلحت، به اختصار به نام دکتر شین.ف، از ایشان یاد می‌کنیم، بدین ماجرا، اشاره کرده‌اند.
    ما در جستجوهای بعدی خود، عین عبارت دکتر مصدق را، که در مذاکرات و نطق های مجلس، ثبت شده است، در مقاله ای یافته ایم که، بخش مورد نظر شما را، عینا از آنجا نقل می کنیم، و برای اطلاع بیشتر خوانندگان گرامی، لینک آن مقاله را نیز، در همین جا، به اشتراک می گذاریم:
    “…دکتر مصدق در یازدهم آذر ۱۳۲۲ ش/ ۱۹۴۴م، در نطق معروفی که در زمان طرح مسأله اعطای امتیاز نفت شمال به شوروی سابق، در برابر مجلس چهاردهم ایراد نمود، دلایل امتناع از دادن چنین امتیازی را شرح داد، و سیاستی را که بعد ها به “سیاست موازنه‌ی منفی” معروف شد چنین بیان کرد که؛ هر گاه ما از سیاست موازنه‌ی مثبت پیروی کنیم، باید امتیاز نفت شمال را برای مدت ۹۲ سال به شوروی بدهیم، و بدین طریق، میان دو دولت انگلیس و روسیه موازنه سیاسی برقرار کنیم.
    گذشته از اینکه ملت ایران برای همیشه، و اکنون مجلس، با این کار موافق نیست، و دادن امتیاز مثل این است که انسان مقطوع الیدی برای حفظ موازنه، راضی شود تا دست دیگر او را هم قطع کنند….”( علیرضا عطاری: سیاست موازنه ی منفی دکتر مصدق و بازتاب های خارجی آن، تاریخنامه ی خوارزمی سال سوم، بهار ۱۳۹۵، ص ۴۸ http://ensani.ir/fa/article/download/352302 )
    همین مقاومت مصدق نیز، در مجلس چهاردهم موجب شد که طرح تحریم مذاکرات نفتی با دولتهای خارجی به تصویب مجلس برسد.
    ۶) _ و اما نکته ی دیگری که، در دقیقه‌ی ۳۲ مستند” نفت، بلا یا برکت؟؟”، همان مصاحبه شونده ” آقای دکتر شین.ف” عنوان کرد، ماجرای چگونگی انتخاب دکتر مصدق، به نخست وزیری در مجلس شانزدهم بود.
    “…در مجلس شانزدهم، دکتر مصدق رئیس فراکسیون نفت بود، و جمال امامی که از نمایندگان حامی دربار، بشمار می رفت، نعل وارونه زده و به اعتراض می گوید:” آقای مصدق، شما که به همه ایراد می گیرید، و هر کس نخست وزیر می شود متهمش می کنید، من پیشنهاد می کنم که مجلس، به شما رای تمایل بدهد!” مصدق، بسرعت گفت: قبول می کنم!
    و با همین تصادف مصدق به نخست وزیری رسید.

    توضیح آنکه، وقتی مجلس به نماینده ای رای تمایل می داد، این رای به سمع و نظر شخص اول مملکت می رسید، او فرمان نخست
    وزیری صادر می کرد، و دوباره مجلس به آن شخص رای اعتماد می داد. “( مستند نفت بلا یا برکت، قسمت دوم

    https://www.aparat.com/v/gZl6z/%D9%86%D9%81%D8%AA%D8%8C_%D8%A8%D9%84%D8%A7_%DB%8C%D8%A7_%D8%A8%D8%B1%DA%A9%D8%AA_-_%D9%82%D8%B3%D9%85%D8%AA_%DB%B2 )

    با ادای احترام و سپاس
    احمدرضا جمالیه نوبهار

    1. جناب آقای جمالیه نوبهار،
      سپاس بی پایان از بزرگواری و همت و همکاریتان به منظور تکمیل مدارک و مستندات.
      بذل توجه و کوششتان بسیار ارزشمند و گرانمایه می باشد.

      1. بانوی گرامی، اشک آتش
        از هشیاری و همت قابل تقدیرتان، در ثبت بهنگام دیدگاه، و دست و دلبازی بیدریغتان در تشویق و ابراز سپاس از دیگران، کمال تشکر را دارم.
        دیگر آنکه، همانطور که شما خود نیز، بخوبی در واکنش به گفتار شماره ی ۱۸۳D- جدال رنگ ها…، اظهار داشته اید، سه ویژگی مهم یک نوشتار ماندگار، چنانکه نویسنده ی خط چهارم، در مقدمه ی کتاب روح بشر به شیوایی تمام، به تفصیل بدانها پرداخته است، عبارتند از :
        ۱)-گیرندگی
        ۲)- آموزندگی
        ۳)- انگیزندگی
        الحق و الانصاف، آثار نویسنده ی خط چهارم، خود از این سه ویژگی، بخوبی برخوردار اند. یقین بدانید که تلاش ناچیز این کمینه نیز، در تکمیل مستندات این گفتار_ کتمان حقیقت، توطئه ی سکوت_که البته، هنوز جای جستجوهای فراوان دیگر دارد، نتیجه و حاصل همان ویژگی سوم، یعنی انگیزندگی این گفتار بوده است.
        ضمنا، انگیزندگی که در کتاب روح بشر و دیگر آثار نویسنده، مطرح شده است، هنوز جنبه ی کامل آسیب شناسی نداشته است، یعنی برانگیختن به شناخت آسیبهای اجتماعی و فرهنگی.
        لکن، گفتارهای خط چهارم، عموما، جنبه ی آسیب شناسانه دارند، و هر یک به شکلی و شگردی، ما را، به جنبه های غلط بسیاری از عادات، کلی بافی ضرب المثل ها، عدم توجه به پویایی ها و نسبیت ها، و یا تعمیم بسیار غلط جزء بر کل، و قیاس های مع الفارق، و، و، و، …آگاه و رهنمون می شوند.
        من در همین اواخر، متوجه شدم که، انگیزندگی گفتارهای خط چهارم، که بصورت سیستماتیک، ما را متوجه “نهاد سلطنت”_ تکرار می کنم “نهاد سلطنت”، و نه خود شخص خودکامه، که خود قربانی اسیر دور باطل نهاد سلطنت است_ می نماید، که بالغ بر ۲۵۰۰ سال، بر ایران حاکم بوده است. و بدون این که مردمان خود بدانند، به تقلید آن پرداخته، و در روابط خود، بدان شکل منفی_ عدم رعایت حق الناس_ بگونه ای بدیهی، زندگی می نمایند.
        من همانطور که اشاره رفت، در این اواخر متوجه شدم، که در هر گفتگو، در هر نوشته یا فیلم، و شعر و ترانه، و فولکلور، بی اختیار متوجه جنبه های منفی آن، و به اصطلاح آسیب شناسی آنها می گردم. و در این فرایند آسیب شناسانه، خود را بیش از هر چیز، مدیون جنبه ی سوم حسن یک گفتار_ گیرندگی، آموزندگی و انگیزندگی_ می دانم.
        چه درست، در لفاف این حدیث واره، گفته شده است که:
        کسانی که از مردمان، قدردانی نمی کنند، نسبت به خداوند نیز، ناسپاس اند.( من لم یشکر الناس، لم یشکر الله)
        بدون مبالغه و اغراق، من خط چهارم را، فرصت، و عرضه داشت برکتی می دانم، که می تواند، موجب شناخت متقابل جمعی از فرهیختگان نقاد، و آسیب شناس، در میان جمع ما فارسی زبانان گردد. من فکر می کنم که شما نیز، همانند من، چنین درکی را، احساس فرموده اید؟؟!!
        اگر کاری کردم، که بنظر شما، جای قدردانی و سپاس دارد، در حقیقت، حاصل احساسی جدی، برای تلافی کمبودهای خود، در گذشته، و ادای دین به روح آموزندگی، و انگیزندگی خط چهارم است و ، بس.
        با سپاس مجدد از سپاس شما
        و تقدیم ارادت_احمدرضا جمالیه نوبهار

    2. “خط چهارم” در پاسخ به جمالیه ی نوبهار؟؟!!:
      آقای جمالیه ی نوبهار عزیز!
      پس از درود فراوان، شتاب بی درنگ شما، در پاسخ به درخواست همیاری ما، فوق العاده بوده است. بذل توجه انحصاری به اصل موضوع مورد درخواست، و نه حواشی آن_ شناخت آسیب شناسانه‌ی ناخواسته‌ی کتمان حقیقت، و توطئه ی سکوت شاهنشاهی_ نیز بس ستایش انگیز است.
      افزون بر این، تشخیص مشترک آسیب شناسانه ی شما، درباره ی بیماری مزمن یاد شده، بس تشویق آمیز، همگام با تائید مضاعف است.
      ضمنا، این همیاری شما، آشکار ساخت که چه توان بالقوه ی ناشناخته ای، در شرایط زمان ما، در گستره ی جهان مجازی، در روابط انسانی، به خط چهارم، توان تحقق بلندای یک آرزو، در افق های دور از دسترسِ همگان را، صفا، تجلی، و کمال بخشیده است.
      شما، همانند یکی از کرام الکاتبین های بر شانه ی چپ انسان ها فرو در نشسته، طراز نامه ی نکوهیدگی های ناسپاسان، نسبت به ادای حق الناس را، عرضه داشته اید.
      امید است که، سدهای در راه شنودِ نداهای حق گسترانه، مانع از رسیدن هر چه زودتر این مژده ی خبر جبرانی، به “اصحاب عله!؟” نگردد، و آنها، به آسانی بتوانند با ادای سپاس، به جبران مافات خود، کامیاب گردند. و از تذکار شما و ما، نه تنها دلخور نشوند، بلکه شادمان، و سپاسمند نیز، گردند.
      از اینرو، بخاطر همه ی این نیکی های والا، سپاس عمیق ما، بر شما مبارک باد!
      و بر صفات جمالیه ی شما، صفات کمالیه نیز، افزون باد، و بهارانتان نیز، همیشه بهاران، و ستاره باران باد!
      کوتاه سخن، حال ما را شاد کردید، شما هم شادمان باشید، ان‌شاءالله.
      با تقدیم ارادت_ خط چهارم

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *