گفتار شماره‌ی ۲۲۵_واحه‌های آزادی در برهوت استبداد( قسمت دوم)

به اشتراک بگذارید
۵
(۱۶)

به چه کار آیدت ز گل طبقی

از گلستان من، ببر ورقی

گل همین پنج روز و شش باشد

وین گلستان، همیشه خوش باشد

#سعدی، گلستان، مقدمه

*

مگر بویی از “عشق“، مستت کند

طلبکار عهد الستت کند

#سعدی، بوستان، مقدمه

*

چشم دل باز کن!!؟_ که جان بینی:

_آنچه نادیدنی است؟؟!_ آن بینی

دل هر ذره را که بشکافی؟؟!
_آفتابیش، در میان بینی!!؟

گر، به اقلیم عشق!؟، روی آری؟؟!:

_همه آفاق!؟ گل-ستان بینی

#هاتف_اصفهانی

*

…من ز مردان نا امیدم بی‌گمان

کاوه‌ی آینده‌ی ایران زن است!!!؟…

#فریدون_مشیری

*

تصویرها درآینه‌ها نعره می کشند

ما را، ز چهار چوب طلایی، رها کنید!!؟

ما، در جهان خویشتن، آزاد بوده ایم…

#نادرپور

#فمینیسم + آنتی-فمینیسم

 #آپارتاید + آنتی-آپارتاید

#دایی_جان_ناپلئونیسم

دغدغه‌ی فراگیر توطئه

واحه-رود در برهوت

_واحه‌های رهایی بخش در جنبش‌های دانشجویی

جنبشهای دانشجویی از‌ توانش‌های قرون معاصر، بویژه در سده بیستم و بیست و یکم بشمار می‌‌روند. در گذشته، کمتر از جنبشهای دانشجویی خبرهای خاصی را، می‌‌توانستیم شنید!!؟

دلایلی را که برای جنبشهای دانشجویی و ویژگیهای آن می‌‌توان بر شمرد، عبارتند از دست کم، پنج ویژگی به ترتیب زیر:

۱)_ همسنی و قدرت وحدت نسلی: با تعیین پایه‌های سنی، برای آغاز تحصیلات دوره ابتدایی _۵، ۶ یا ۷ سالگی_خود بخود نسلهای دبستانی، دبیرستانی، و دانشگاهی را، کم و بیش، از نظر سنی و نسلی، بسیار نزدیک بهم، و یا حتی یکدست می‌‌یابیم.

گسترش تحصیلات عالی در جهان معاصر، بر اثر کثرت دانشگاهها، و آموزشگاههای عالی، گروههای نسلی همسانی را، بالغ بر صدها میلیون انسان همنسل، و همسن و سال، مشخص ساخته است، که در گذشته نظیری نداشته اند.

تحصیلات در جندی شاپور، نظامیه‌های بغداد و نیشابور و یا حوزه‌های علمی و فقهی در نجف، قم، اصفهان، مشهد، تهران، تبریز و غیر آن، از نظر سنی و نسلی، بسیار با هم متفاوت بوده اند!!؟ بطوریکه فردی در ۳۰ سالگی مایل به تحصیل می‌‌شده است، درحالیکه شاگرد و طلبه‌ی دیگری که کنار او می‌‌نشسته است، و همدرس او محسوب می‌‌شده است، ۱۵ یا ۱۶ ساله بوده است، و البته با وجود همه‌ی اختلافها در پسندها، نیازها، و ویژگیهای سنی، عاطفی، و دیگر ویژگیهای روانشناختی کاملا مختلف آنها، با یکدیگر.

در صورتیکه در مدارس جدید و دانشگاهها، دانشجویان، معمولا، از ۱۸ تا ۲۴ سالگی را، اکثریت از ۷۰ درصد از نسل جوان تشکیل می‌‌دهند، که عموما همسن و سال یکدیگر اند، یا حداکثر یکی دو سال با هم اختلاف سنی، ممکن است داشته باشند!!؟

این همنسلی و هم سنی، که برای نخستین بار در جمعیتهای بشری بوجود آمده است، احساس قدرتی به این دانشجویان می‌‌بخشد، که آن نیز در تاریخ، سابقه نداشته است!!؟

در “نهضت کاوه‌ی آهنگر“، علیه ستمبارگی ضحاک ماردوش، اسطوره‌ها روایت می‌‌کنند، هنگامی که شانزدهمین یا هفدهمین پسر #کاوه را، برای در آوردن مغز سرش، بخاطر خوراک مارهای روییده بر شانه‌های #ضحاک می‌‌برده‌اند، کاوه یکباره، چرم پیش بند آهنگری خود را به دست می‌‌گیرد، و با جنباندن آن، همانند پرچمها، علیه ضحاک می‌‌خروشد؛ که چرا هر چه خوراک مارهای توست، باید از فرزندان جوان من انتخاب شوند؟؟؟!

دراین نهضت، عده‌ئی به کاوه می‌‌پیوندند، و این عده، عموما پدرانی بوده اند، که فرزندانشان را، بخاطر تغذیه مارهای روییده بر شانه‌های ضحاک، گرفته، و کشته بوده اند.

بدیگر سخن، جنبش کاوه‌ی آهنگر، جنبش پدران یا به تعبیر دیگر، جنبش پیران، به سود حفظ مصونیت جوانان بوده است؛ و نه برعکس.

در صورتیکه در نهضت ضد جنگ ویتنام در آمریکا، و جنبش ماه می ۱۹۶۸ در فرانسه_بر خلاف نهضت پیران کاوه_ این جوانان بوده‌اند، که علیه پیران محافظه کار، و نسلهای بزرگتری که، مرتکب جنگها، و دیگر لغزشهای اجتماعی آنها شده بوده اند، به پا خاسته اند.

جین فوندا (متولد۱۳۱۶ه.ش/۱۹۳۷م)، هنرپیشه‌ی مشهور امریکایی، مظهر فمینیسم صلح طلب، مصداق رهبری جوانان بر ضد جنگ در ویتنام، در جبهه‌ی ویتنام، پیشاهنگ سربازان مهر طلب ویتنامی، بر ضد امریکا.

۲)_ همگامی، و هماهنگی جنسیتی زن و مرد، یعنی ضد آپارتاید جنسیتی: در نهضتهای دانشجویی امروزی، دختران جوان، پا به پای پسران جوان، هماهنگ و متحد با آنان، قیام می‌‌نمایند. در حالیکه، در نهضت امثال کاوه‌ی آهنگر، اثری از زنان، یا مادران دیده نمی‌‌شده است؛ تا جایی که آن نهضتها، بیشتر یکدست، نرینه بوده، و در نتیجه، نهضتهای مرد سالارانه، بشمار می‌‌رفته اند. بدیگر سخن، نهضتهایی همراه با “آپارتاید جنسیتی” بوده اند!!؟_بدون کوچکترین اثری از #فمینیسم و انواع گوناگون آن!!؟

اما در نهضت دانشجویی جوانان امروز، عموما، آثاری از مردسالاری اگر هم باشد، بیشتر کم رنگ، و بی اثر است!!؟ و تجلی “فمینیسم” را، در آنها آشکارا، بگونه‌ئی صلح آمیز، با همگامی و همزیستی مسالمت آمیز، با پسران دانشجو، خوشبختانه می‌‌توان مشاهده نمود!!؟

۳)_سبقت جویی دختران دانشجو در قیامهای دانشجویی: در بسیاری از قیامهای دانشجویی، حتی ملاحظه می‌‌شود که، نخست زنان بر می‌‌خیزند، و حتی پسران و برادران خود را، به همکاری دعوت می‌‌نمایند.

 در روزگار ما، که پس از بیست سال آزادی نسبی، برای زنان در افغانستان، برای شرکت در دانشگاهها، خبرنگاریها و رسانه‌ها، مانند رادیو و تلویزیون، یکباره طالبان در افغانستان پیروز شده اند، همچنان این زنان اند که، در آنجا نسبت به مردان، قیام علیه تبعیضها را بعهده گرفته‌اند. زیرا اکثریت مردان افغانستان، سوکمندانه، هنوز، از نظر مردسالاری و زن ستیزی و تبعیضهای علیه زنان_ضد فمینیسم_ کم و بیش، خود همانند طالبان می‌‌اندیشند!؟؟

در سبقت جویی دختران دانشجو، حتی در رشته‌های تحصیلی، چنانکه در پاره‌ئی موارد، در همین ایران عزیز ما دیده شده است، شمار زنان، گاه تا ۵۶ درصد از کل دانشجویان دختر و پسر را، تشکیل می‌‌دهد!!؟ چنانکه پاره‌ئی از مسئولان در انتخاب رشته، برای دختران، به فکر ایجاد محدودیتهایی افتاده اند، که به سود برابری، و تعادل بین دو جنس تمام شود!!؟_ان‌شاء الله!!؟ (رک به : ۵۶ درصد از دانشجویان دانشگاههای دولتی در ایران )

شاعر نامی ‌‌فقید، فریدون مشیری (۱۳۷۹-۱۳۰۵ه.ش/ ۲۰۰۰-۱۹۲۶م) در تایید روند چشمگیر استثنایی پیشگامی، و سبقت‌جویی زنان جوان در نهضتهای اجتماعی، با اعتماد به نفس نسبت به پیش بینی خود، می‌‌سراید که: “کاوه آینده ایران زن است!!!؟

در اینجا، ضرورت اقتضا می‌‌کند که، بخش مهمتری از این سروده‌ی زیبای شادروان فریدون مشیری خوانده شود، و مورد تحلیل قرار گیرد. زیرا، شاعر در خشمش نسبت به آپارتاید جنسیتی و تبعیضهای مردان علیه زنان، بیشتر راه افراطیِ انتقامجویانه_ به اصطلاح راه نوعی فمینیسم رادیکال_ را، در پیش می‌‌گیرد، تا راه تعادل آشتی جویانه میان دو جنس را. چنانکه می‌‌گوید:

بر سر ما، سایه‌ی اهریمن است

هستی ما، زیر پای دشمن است

در مزار آباد ما، آهسته رو

کاندر این مرداب، خون تا دامن است…

در افقها چهره ئی می‌‌پرورد

ماه رخساری که پشت توسن است…

گیسوان افشانده بر تاراج باد

تیغ بر کف، راست، چون رویین تن است

باش تا گرد آفریدی، بر جهد

تا ببینی زن، نه آتش، آهن است…

من ز مردان نا امیدم بی گمان

کاوه‌ی آینده‌ی ایران زن است!!!؟

در تکاپوی همزیستی مسالمت آمیز_بویژه در تلاش و چالشهای بهینه زیستی انسانها از هر دو جنس_ ما باید بسیار مواظب باشیم، که از شدت برانگیختگی خشممان، از چاه در نیامده به چاله، و یا از چاله در نیامده به چاه، فرو در نیفتیم!!؟؟؟

شعر “کاوه‌ی آینده‌ی ایران زن است” با همه زیبایی اش، تجلی صلح و آرامش نیست!؟ مظهر انتقامجویی است، که می‌‌گوید چونکه مدتها، مردها، یکه تاز میدان سالاری بوده اند، حال دیگر نوبت زنان است، که سالاری کنند، و از مردان انتقام بجویند!!؟

در حالیکه دنیای آینده‌ی ما، به هیچ وجه، به شعبان جعفری‌های بی‌مخ، از نوع زنانه‌اش، نیازی ندارد. بلکه، بیشتر نیازمند فلورانس نایتینگل‌ها، مادر ترزاها، و مریم میرزاخانی‌هاست. زن و مرد دو بال سیمرغ اند. سیمرغ، با یک بال نمی‌‌تواند پرواز کند، و اوج بگیرد. هر دو با هم، زن و مرد، چون دو بال برترین، باید هماهنگ پرواز کنند، تا به برترین آشیانه‌ی کهکشانی خود، فرا بر رسند، و این جوجه‌های بازمانده از آشیانه‌ی بهینه‌ی تاریخ را، به مقصد اعلای خود برسانند!!؟

زنهایی که اینک، در دانشگاهها، سعی می‌‌کنند از مردان عقب نمانند، و حتی گهگاه از آنها جلو بزنند، نشانه‌ی آشنای یک بامداد صلح و آرامش و همیاری و همدلی را، بدست می‌‌دهند. چرا ما نباید اینشتین هایی از نوع مادینه داشته باشیم؟؟! و چه نیازی هست که بجای گردنکشان نرینه، نوبتی هم، به گردنکشان مادینه دهیم، تا آنان دوباره آرامشهای آرزویی را، به تعویق اندازند؟؟؟! بگفته‌ی حافظ:

آسایش دو گیتی، تفسیر این دو حرف است:

با دوستان مروت، با دشمنان مدارا!؟؟

۴)_ نهضتهای دانشجویی، بیشتر آرمانی و گذرا، و نه صنفی و دراز مدت: نهضتهای دانشجویی، برزخی، ترانزیتی، موقت و زودگذر‌اند، و بر خلاف نهضتهای دیگر کارگران شرکتهای نفتی، فولاد، ذوب آهن، معلمان، پرستاران، مددکاران اجتماعی، و دیگر اصناف، جنبه‌ی صنفی و طولانی مدت ندارد. یعنی درخواستهای صنفی ندارند؛ بلکه بیشتر جنبه‌ی ایده آلیستی، ایدئولوژیهای آرمانی ناکجا آبادی، ویژه‌ی مدینه‌های فاضله را دارا هستند، تا نقد زندگی روزمره، بهبود دستمزدها، بیمه‌ها، مسکن، و، و، و چیزهای دیگر را!!؟

۵)_کوته عمری نهضتهای دانشجویی: نهضتهای دانشجویی، کوتاه مدت اند، و بنا به طبیعت تحصیلات ۴ ،۵ ساله یک دانشجو، بیشتر تحت شرایط جنبشهای نسلی و سنی قرار نمی‌‌گیرند. دانشجویان، غالبا پس از دوره‌ی لیسانس، اکثرشان دانشگاهها را ترک می‌‌گویند، و برای جستجوی شغل و کار، در سراسر کشور پراکنده می‌‌شوند؛ و یا حتی به خارج از کشور، برای ادامه‌ی تحصیلات، و یا ملاحظاتی دیگر سفر می‌‌کنند. دانشجویان بعدی هم، که جای آنها را می‌‌گیرند، به هیچ وجه معلوم نیست که، با آمال و آرزوهای دانشجویان پیش از خود، چندان هماهنگی داشته باشند. بطور خلاصه، هر سال، با فارغ التحصیل شدن دانشجویان سال آخر لیسانس، و ورود دانشجویان قبول شده در سال اول، هر دوره‌ی لیسانس در هر سال، ۲۵ درصد از دانشجویانش، مشمول تغییر می‌‌گردند، و عوض می‌‌شوند. بدین ترتیب هر چهار سال یکبار، تغییر سنی و دانشجویی به صد در صد می‌‌رسد، و یک خانه تکانی سنی و نسلی در دانشگاهها، بوقوع می‌‌پیوندد!!!؟

در صورتیکه اصناف، از آغاز تا هنگام بازنشستگی، بالغ بر ۳۰ تا ۳۵ سال، در همکاری با یکدیگر، همگام، همدل، و همصدا، معمولا خواسته‌های مشترک حرفه‌ئی و صنفی ثابتی دارند؛ که کمتر کوتاه مدت اند و یا دستخوش تغییر می‌‌گردند. از جمله بر اثر زناشوییها، میان خود و همکارانشان، حتی بسیاری از آنان خویشاوندان سببی و نسبی یکدیگر می‌‌گردند!!؟

در حالیکه دانشجویان، بخاطر جوانی خود، شکارچی لحظه‌های موجهای سیاسی-اجتماعی، حتی بیشتر با جهش‌ها، در جهت‌های افراطی تفریطی مدها، و پارتیزانی‌ها هستند؛ بدیگر سخن، نسلهای جوان، بیشتر شیفته‌ی مبالغه‌ها و گزافه‌ها، در تجربه‌های هیجان‌ آفرین اند، و نه دوستدار روزمرگی‌های کسالت افزا، و خواب آلودگی‌ها، و اشتغالات انگیخته از بی‌حوصلگی‌ها. چنانکه، بخشی از آنان، گاه قلندر وار سر و رو می‌‌تراشند، خالکوبی می‌‌کنند، آویزه‌ها به گوش و لب و بینی خود می‌‌اندازند، و یا بر عکس، چون هیپی‌ها، جلوی رشد موی سر و روی خود را رها می‌‌کنند، و چون هیولاهای پشمالو، در این مسیر پر تحول و تغییر، زندگی و ابراز وجود و آرمان، می‌‌نمایند!!؟؟؟

و در همه‌ی این احوال، همین دانشجویان در تمام موارد، “آنتی تز“، “ضد وضع موجود” اند!!!؟ چنانکه، دانشکده و گروههای موافق خود را، چون واحه‌ئی رهایی بخش می‌‌پندارند، در آن سنگر می‌گیرند، و از آن بهره جسته، یعنی با “وضع موجود“، عموما، مخالفت می‌‌ورزند. زیرا، به هیچ روی، وضع موجود را، هرگز، “کمال مطلوب” خود نمی‌‌پندارند. خودکامگیها را، هدف قرار می‌‌دهند.

سخن از هیجان‌زدگی نسل جوان به میان آمد، موردی را اسد الله علم، در خاطرات خود از کتک زدن رئیس دانشکده‌ی دانشجویان نقل کرده است که ما پیشتر آن را در گفتار شماره‌ی ۱۳۴_در کانال تلگرام فردا شدن امروز، ۱۲ خرداد ۱۳۹۸/ ۲ ژوئن ۲۰۱۹_ آورده ایم که مناسب می یابیم، دوباره عینا، در اینجا روایت شود، بویژه که پهلوی دوم، در آنجا می گوید: این عصیان جوانان چیست که دلیلش را نمی دانیم:

_”…آقای #علم در یادداشتهای خود، در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۳۵۵/ ۵ می ۱۹۷۶_ حدود دو سال قبل از آغاز انقلاب ۱۳۵۷_ درباره‌ی موردی که در بابلسر اتفاق افتاده‌است، گزارش جالبی، بویژه با ذکر تشخیص، و برشمردن عوامل روانی آن، برای #پهلوی_دوم یادآور می‌شود که، واکنش بی تفاهم وی را در برابر آن آشکار می‌سازد:

“دانشجویان دانشکده‌ی بابلسر… رئیس دانشکده را کتک زده بودند، گزارش عرض کردم. فرمودند، اطلاع به من رسیده، و خیلی جای تعجب است که ما بالاخره، نتوانسته‌ایم این دانشگاهها را اداره کنیم. اگر در کشوری بود که کاری انجام نمی‌شد، قابل قبول بود، ولی در اینجا چرا؟
عرض کردم، یک مقداری تنبلی و بهانه جویی، یک مقداری تحریک خارجی و یک مقداری هم معایب کارهای ماست. فرمودند چه عیبی است که ما نمی دانیم؟
عرض کردم، احساسات جوان‌ها را، نمی‌دانیم؛ گرفتاری‌های خانوادگی و عقده‌های آنها را نمی‌خواهیم درک کنیم، گفت و شنود با آن‌ها نداریم، وقت هم صرف آن‌ها نمی‌کنیم؛ آن وقت دشمن، با زیرکی و هوشیاری، انگشت روی کوچکترین معایب ما می‌گذارد.

دیگر شاهنشاه چیزی نفرمودند. عرض کردم، از وضع دانشجویان ایرانی در خارج هم که خبر دارم، عین همین مطلب صادق است. باز هم چیزی نفرمودند، و امری صادر نکردند.”  (#یادداشت‌های_علم ، انتشارات معین، چاپ سیزدهم، ۱۳۹۴، ج ۶، صص۸۵_۸۴)

البته، داستان بهمان سادگی که آقای علم روایت کرده‌اند، و پهلوی دوم هم گفتند که، این چیست که ما نمی‌دانیم، تمام نشده است!؟؟ یعنی دانشجویان راحت رئیس دانشکده را بزنند، و با خوشحالی و سلامت به خانه هایشان بروند، راحت بخوابند و خوش باشند، و فردای آن روز برای هم داستان را تعریف کنند و قاه‌قاه بخندند؟؟؟! هرکس وظیفه‌ئی دارد در اینصورت ساواک، و ماموران حفاظت و امنیت دانشگاه نیز، البته که به وظایف رو کم کنی خود، بخوبی عمل کرده اند!!؟ از همان نوع رفتارهایی که در همان سالها با گروهها و افرادی چون خسرو گلسرخی‌ها انجام داده بوده اند، بخوبی و با وظیفه شناسی کامل!!!؟ که نتایجش را، در اطلاعات و کیهان ها، همان هنگام نیز، منتشر ساخته اند.

شوربختی است که کسانی که درباره‌ی انقلاب ایران، می‌نشینند، و در ماهواره‌ها، گفتگو می‌کنند، کمتر بخود زحمت داده اند که دست کم، همین خاطرات آقای علم را بخوانند، و بعد به جلسات بحث و گفتگو بروند و داد سخن، در دهند!؟؟؟

با توجه به همه‌ی این فراز و نشیب‌ها، برد و باختها، در عصیان جوانان، بویژه دانشجویان، در عین حال، دانشجویان، نه یکباره، بلکه اندک اندک، در طول زمان، تا حد بسیار زیادی، اثری مثبت روی تحولات اجتماعی می‌گذارند، و با نفوذی ناپیدا، ولی سحر آمیز و، افسانه‌وش، موجب عقب نشینی دستگاههای محافظه کار، و ملایمتهایی در شیوه‌های سیاسی نیز می‌‌گردند، که در گذشته‌های دور، چنین فرصتها و امکاناتی، هرگز، وجود نداشته است!!!؟ _آری، اندک اندک، “نکته سنجان” می‌رسند!؟ اندک اندک، “داد خواهان” می‌رسند!؟ اندک اندک، “مهر جویان” می‌رسند!؟ اندک اندک، “بت ستیزان” می‌رسند!؟ اندک اندک، “حق ستایان” می‌رسند!؟ و، و، و؟؟!

 بدیگر سخن، در آکادمی‌‌های افلاطون و نو افلاطونی، در جندی شاپورها، نظامیه‌ها، و در حوزه‌های مذهبی و تحصیلات قدیمه_چنانکه اشاره رفت_ اینگونه واحه‌های رهایی بخش، کمتر برای دانشجویان، محصلین و طلبه‌های آن زمانها، وجود می‌‌داشته است!!؟

از آنجا که علم و تکنولوژی، و آموزشهای عالی و تخصصی در آنها، رکن اساسی زندگانی جدید را، تشکیل می‌‌دهند؛ و همچنان استوار و در نسبت به آینده، بالنده و تعالی جو هستند، به امیدِ آنکه واحه‌های رهایی بخش آزادی، بر برهوتهای استبداد و خودکامگی پیروزی یابند؛ و سرانجام، چشم انداز پر امید نوید بخش، و حتی یقین آفرینی را، در پیش دیدگان ما، تا به افقهای دور، فرا بر گشایند.

آینده شایسته است، که بذر ابدیت در حرمت، و بهینگی در جاودانگی را، تجربه نموده، و در دلها فرو بنشاند!!؟؟؟

_ واحه‌ی آزادی در بزم سخن؟!

ده شب شعر در انستیتو گوته

از ۱۸ تا ۲۷ مهر ۵۶/ ۱۰ تا ۱۹ اکتبر ۱۹۷۷

نمونه‌ئی دیگر، از واحه‌های آزادی_هر چند بسیار کوتاه مدت، حتی فقط در ده شب، ولی چه ده شبی؟؟؟!_ تشکیل شبهای شعر آزاد، در انستیتو گوته به میزبانی سفارت آلمان، توسط مسئولان انستیتو گوته که محل آموزش زبان آلمانی بوده است، در آستانه‌ی انقلاب ایران تشکیل گردید. همانطور که اشاره رفت، مدت عمر این واحه‌ی آزادی، بسیار کوتاه، فقط ده شب بوده است. لکن، هنوز اثر و نفوذ اهمیت بسیارِ بلندا، ژرفا، و حجم سترگی آن، در نهضت بیداری آزادیخواهی در ایران، بدرستی شناخته، ارزشیابی، و یا معرفی نگشته است!؟؟؟

این ده شب، که اکثر شاعران، سخن پردازان، از گوینده و شنونده، برای نخستین بار در داخل کشور، ولی در محیطی مصون از هجوم ماموران امنیت دولت ایران، گرد هم آمدند، و در اختیار هر ایرا‌نی‌ئی‌ که می‌‌خواست و می‌‌توانست بدانجا برود، بدون نگرانی از دستگیری، و یا ضرب و شتم “گزمه‌های دولتی!؟؟“، قرار گرفته بود؛ در طول تاریخ ادبیات و سیاست ایران، بی شک، بی نظیر بوده است!!!؟

تا پیش از این ده شب شعر، عموما، آزاد اندیشانی که، هر یک بیشتر، بطور انفرادی، در تنهایی با خود، در چالش و تردید، با افسردگی، و خشم و اندوه بسر می‌‌برده‌اند، و پیوسته، با امیدی خام و پر تردید، به احتمال وجود هم اندیشان آزادیخواه دیگری، همانند خویش، می‌‌اندیشیده‌اند؛ یکباره، در ده شب شعر، همانند یک مائده‌ی آسمانی، خود را از امکان وجود آزادیخواهان دیگر، با شادمانی و شگفتی بیسابقه ئی روبرو یافتند!؟؟_بطور عینی، ملموس، و در خور گفتگو، با همدلی و همسخنی، تجسم یافته از وجود بالقوه‌ی هزاران میرزاده عشقی‌ها، فرخی یزدی‌ها، “خسرو- گلسرخی‌ها“، و، و، و زنده و بالنده، نکوهنده، و شفاف!!!؟؟

یکی از آخرین کلنگهای نفرین آفرین، بر گور استبداد: محکومیت ۱۲تن، به توهم توطئه‌ی خرابکاری، در بهمن ۱۳۵۲ه.ش/۱۹۷۴م.

اکثر از شرکت کنندگان در آن ده شب بینظیر شعر آزاد و انتقادی، به یکباره، به درک عظمت قدرت اتحاد خود، با دیگر آزادیخواهان، به وقوف کامل فرا رسیدند_همانند اتحاد نفسهای جزیی، در اتحاد کلی سیمرغ وحدت، در آشیانه‌ئی بر بلندای تارک کوه قاف!!؟

در میان جاذبه‌ی کشش مرموزی که، همه‌ی شرکت کنندگان شبهای بزم شعر و شاعری را، به هم می‌‌پیوست، خط وصلی نامرئی، از ژرفای نوعی “عطش هم-کیشی“_ از همان نوع که شیخ الاکبر، محیی الدین العربی، در ترانه‌ئی از عشقی هماهنگ کننده‌ی همه‌ی ناهماهنگیها، سخن می‌‌سراید_موج می‌‌زد و، حکمفرمای وصل انسانی مطلق شده بود!!؟؟؟

_”بر خلاف دیروز، قلب من امروز، پذیرای هر نقش شده است:_چراگاه آهوان!؟ صومعه‌ی راهبان!؟ بتکده!؟ کعبه!؟ الواح تورات!؟ مصحف قران!؟…”(درباره‌ی “عطش همکیشی“، برای اطلاع بیشتر رک به: کتاب “راز کرشمه‌ها”، گفتار شماره‌ی ۳۱، صص۲۴۸-۲۳۹/ همچنین کتاب “خط سوم“: تصوف عشق، صص۳۰۵ تا ۳۴۲/ سایت خط چهارم، گفتار شماره‌ی ۲۱۸)

مسلما، اگر بخواهند عاملهای مهمی، برای ایجاد بیداری عظیم انقلابی مردم ایران، در نیمه‌ی دوم سال ۵۷، فراهم شمارند، بدون تردید، اثر ده شب واحه‌ی آزادی و با مصونیت انستیتو گوته‌ی آلمان در تهران، یکی از مهمترین انگیزه‌ها، و عوامل پویایی و بالندگی انقلاب ایران بشمار رفته، می‌‌رود، و خواهد رفت_ چه کسانی موافق، یا مخالف انقلاب باشند، و آن را مثبت یا منفی ببینند؛ و یا به هر نام دیگری که بخواهند آن را بخوانند، یا بنامند، اثر شهود آن ده شب شعر موعود را، نمی‌‌توانند، انکار نمایند!!؟؟

#سفارت_آلمان، باغ انستیتو گوته در تهران_واحه‌ئی آلمانی، در برهوت خودمانی

این ده شب بزم شعر و سخن، از نظر جمعیتی که، از دور و نزدیک، حتی از شهرستانها خود را، بخاطر آن به هر زحمتی انداخته بودند، که بتوانند در آن بزمگاه آزاد سخن، شرکت جویند، قیامتی بشمار می‌‌رفت!!؟

جمعیت، چون دیگر امکان ورود به انستیتو را نداشت، زیرا، تمام جاها پر شده بود؛ در بیرون، جایگاه والای بزم شعر و سخن را، چون قبله گاهی، همانند زائران حج بیت الله الحرام، که کعبه‌ی مقصود را، دایره وار، در میان می‌گیرند، در میان گرفته بودند!!!؟

همچنین، این ده شب بزم شعر سخن، از نظر محتوا، مظهر و مصداق مژدگانی وحی‌یی آسمانی بشمار می‌‌رفت، که موسی را از پی شبان لب دوخته‌ی جانسوخته دوانید، تا به او بگوید که، مژده! مژده! دیگر : هیچ ترتیبی و آدابی مجوی، هر چه می‌‌خواهد دل تنگت بگوی!!؟ (دفتر دوم مثنوی، داستان موسی و شبان)

_ده شب سحر آمیز استثنایی حادثه آفرین!؟

در بلندای تاریخ کلان ایران

ده شب بینظیر بزم شعر و سخن، یک حادثه‌ی استثنایی نیز، از نظر روابط انسانی در ایران، بشمار می‌‌رفت!!؟ حادثه‌ئی کم و بیش، همانند هفتمین شهر عشق عطار، در آستان وحدت بخش سیمرغ، بدون تبعیضهای مزاحم موجود، میان زن و مرد، پیر و جوان، باسواد و بیسواد، استاد دانشگاه و کارگر ساده‌ی بنایی، بطوریکه همه گویی در یک کاخ آیینه، از صدها قطعه آینه‌ی کوچک تزیین شده، خود را یکسره، تکثیر شده می‌‌یافتند؟؟!

هر کس، گویی به صدها کپی، برابر اصل، تبدیل گشته بود. آداب تشریفاتی معمول دو بیگانه، که بهم می‌‌رسند، مانند ببخشیدها، سلام و علیک ها، و، و ، و، همه از میان برداشته شده بود. همه، گویی سالها با هم آشنا، خویشاوند، و ساکن یک محله و شهر بودند!؟_ مصداق عینی راستینی برای این تعبیر از روانشناسی انسانی، در روابط مهر و همدلی که، “بینَ الاحبابِ، تَسقُطُ الادابُ”: میان حبیبان، همه تشریفات مناسک و آداب، فرو در می‌‌ریزند!!؟؟؟ همه از شدت احساس آشنایی و صمیمیت، گوئیا حریف حجره و گرمابه و گلستان، یکدگر گردیده بودند؟؟؟!! و گفتگوهایی اینچنین، بینشان رد و بدل می‌‌گردید که:

_تو هم، دیشب اینجا بودی؟؟!

_من متاسفانه دیشب نبودم. خبر خاصی هم بود؟؟!

_آخ، کاشکی این ده شب، هزار و یک شب طول می‌‌کشید!؟؟

_چی می‌‌گی بابا؟؟! هزار و یک شب، خودش، چند سال می‌‌شه. کی می‌‌تونه، اینهمه صبر کنه؟؟! من امیدوارم، چند شب از ده شب نگذشته، اونوقت، همیشه، مثل ده شب بشه، نه فقط هزار و یک شب!!؟؟؟

_واقعا نمی‌‌دونم خواب می‌‌بینم، یا بیدارم؟! چون به خواب هم، باور نمی‌‌شد که چنین قیامتی برپا بشه، آن هم علیه دولت؟! با شعر و انتقاد، از دولت بدگویی کنند، و دولت و ساواک هم، هیچ دفاعی از خودش نکنه؟؟!

_ همینطوره! همینطوره! همه اش هم، با هلهله و شور، یا سوت می‌‌زنن، یا آفرین می‌‌گن! مردم، شاعرا رو تشویق می‌‌کنن، و فریاد می‌‌کشن، دوباره، دوباره! یعنی، شعرشون رو دوباره از نو بخونن، یا بعضی بیتهاش رو، دوباره که چه عرض کنم، چندبار دیگه، بخونن و تکرار کنن، و، و، و!!؟

_ خب، اینها رو بهش می‌‌گن علائم آخر الزمانی دیگه! نمردیم و بالاخره دیدیم که، یه روز هم که می‌‌گن “ز منجنیق فلک، سنگ فتنه می‌‌باره“، ایندفعه نه بر سر مردم، بلکه بر سر دولت می‌‌باره!؟؟

_ فکر می‌‌کنی، “انقلاب” به همین زودی، همه چیز رو، زیر و رو می‌‌کنه؟؟!

_ تو هم به انقلابیون می‌‌پیوندی؟؟!

_ تو انقلاب، تو می‌‌خواهی چی کار کنی؟؟!

_من که وضعم معلومه! هر چه رهبران انقلاب دستور بدن، با جان و دل و تن اطاعت می‌‌کنم. جون چیه، که ما بخواهیم آن را از انقلاب دریغ کنیم. زنده باد انقلاب!!!؟ و، و، و.

هزار و یک شب، ۴ جلدی از انتشارات آسو، به ترجمه‌ی عبداللطیف طسوجی (?۱۲۶۲-?۱۱۸۹ه.ش/ ?۱۸۸۳-?۱۸۱۰م) از مترجمان عهد قاجار، شاهکاری کلاسیک، از نویسندگانی گمنام، از ایرانی و عرب، از نخستین معماران واحه‌های آزادی، در برهوت استبداد، و آفریننده‌ی “شهرزاد”، مظهر قهرمان ایثار آزادی_ خاتون هزار و یک شب!!!؟

نه تاریخ، و نه زندگانی معاصر، قبل از ده شب بزم شعر و سخن، وحدتی اینگونه، بی تبعیض، بدون آپارتاید جنسیتی! و غیر آن، با احساس قدرت و شجاعتی فوق تصور، به همه، هرگز، فرا نبخشیده بوده است!!؟ و تاریخ هم، احتمالا، نشانی اینچنین آزاد و، بی پروا در گفتگو، و ابراز راز و نیاز گویی صمیمانه‌ی سیاسی و انقلابی، نسبت به یکدیگر، هرگز، بدست نداده بوده است!!!؟؟؟…

براستی ده شب عقده گشایی، روان پالایی تاریخی، از جسم و جان، و خودِ آگاه، نیمه آگاه، و ناآگاه مردمان_ به تعبیر عامیانه از خانه تکانی هُم‌ ها فی خالدونشان به بیرون، فرا فرو ریخته نشده بوده است_ که فقط از عهده‌ی ایجاد شرایط کلان استثنایی انقلابی، در بر خورد با یک فضای استبدادی، می‌‌توانست پدید آمده بوده باشد و، بس!؟!؟!؟

بازتاب طوفان و هیجان بس بیسابقه، و سترگ این ده شب را، در پایان آن، می‌‌توان از بهم ریختگی ناشی از احساس عمیق مغبونیت در کلافگی، و سراسیمگی پایان شب دهم، هنگامی که جماعت، به بیرون از انستیتو ریختند، مشاهده نمود؛ که بر خلاف همه‌ی نه شب گذشته، به درگیری، و کشتار و خونبارگی با ماموران دولتی حاضر در خیابانها، فرا در کشیده شد!!؟؟

درباره‌ی این درگیری استثنایی، و هیجانی، یرواند آبراهامیان (متولد۱۳۱۹ه.ش/۱۹۴۰م) در کتاب بسیار خواندنی “تاریخ ایران مدرن“، از جمله، یادآور می‌‌شود که:

_”…در این برنامه_ شب شعر گوته_ نویسندگانی که همگی، از مخالفان سرشناس بودند، به انتقاد از رژیم، پرداختند، و نهایتا، در شب پایانی این برنامه، شرکت کنندگان، همگی به خیابانها ریختند، و با پلیس درگیر شدند.

شایع بود که، در این تظاهرات، یک دانشجو کشته، و هفتاد نفر زخمی، و همچنین بیش از یکصد نفر دستگیر شدند!!؟؟…”(یرواند آبراهامیان: تاریخ ایران مدرن، نشر نی، ۱۳۸۹، ص ۲۸۲)

#یرواند_آبراهامیان پژوهشگر ارزنده‌ئی که بخش مهم عمر پژوهشی خود را، وقف تاریخ معاصر ایران از مشروطیت تا زمان ما، نموده است. قلمش گرامی باد! و زندگانی اش، طولانی!

_شب بزم و شعر، واقعی، یا یک توطئه؟؟!

شبیخون بزرگ دایی جان ناپلئونیسم؟؟!

و آنانکه، در مورد هر جنبش، بویژه در کشورهای جهان سوم، به فرضیه‌ی توطئه، اعتقاد دارند_ و شاید هم، نه چندان نا‌بحق؟؟!_ می‌‌گفتند که، امریکا، از آلمان غربی خواسته است، تا بر اثر تجربه‌ئی که، در پیکار با کمونیسم آلمان شرقی دارد، بصورت تست، برنامه‌ئی را در ایران پیاده کند، تا معلوم شود، آیا توده‌های ایرانی، به مرحله ‌ئی از بلوغ و آمادگی، برای یک قیام عمومی و انقلابی رسیده اند، یا نه؟؟!!

بنابر این تئوری، آلمان غربی، در روشن کردن شعله‌های انقلاب در ایران، سهمی بسزا داشته است. و الا، یک موسسه‌ی آموزش زبان آلمانی به ایرانیان_ مثل انستیتو گوته_ مسلما، عاشق چشم و ابروی حافظ و سعدی و نیما، شاملو، اخوان ثالث، فروغ فرخزاد، سیمین بهبهانی و، و، و، نبوده است، که بخاطر آنها، در آستانه‌ی آشفتگی پیش از آغاز انقلاب، ده شبی را، به میزبانی بزم شعر و سخن فارسی، به خود زحمت و هزینه‌ی بسیار تحمیل نماید!؟؟؟

و اگر این فرضیه درست باشد، بنابر این آلمان، تیر نقطه‌زن تدبیر خود را، بسیار با مهارت، به کانون مرکزی آخگاه انقلابی ایران، فرو در افکنده است!!؟

طلوع در گندمزار_ بستر مائده‌ی رزق انسانی
باش تا صبح دولتش بدمد! / کاین هنوز از نتایج سحر است!؟؟؟ *** 
مگر بویی از “عشق“، مستت کند/ طلبکار عهد الستت کند…ادیم زمین، سفره‌ی عام اوست/ بر این خوان یغما، چه دشمن چه دوست… چنان پهن، خوان کرم گسترد/ که سیمرغ، در قاف قسمت خورد…#سعدی 
تاریخ انتشار: یکشنبه ساعت ۷ بعد از ظهر، لحظه‌ی تحویل سال کهن به سال نو، ۲۹ اسفند ۱۴۰۰/ ۲۰ مارس ۲۰۲۲
تقدیم برای عرض تبریک_ و این سال نو،  با سلامتی پایدار، با احترامی پاینده، و سپاسی کامکار ، بر شما همه عزیزان گرامی، مبارک باد! _ خط چهارم شما

و این قصه، همچنان ادامه دارد، ان‌شاء الله.

این گفتار را چگونه ارزیابی می کنید؟ لطفا ستاره‌ها را، طبق خط فارسی از راست به چپ، انتخاب فرمایید ۱، ۲، ۳، ۴، ۵ ضعیف، معمولی، متوسط، خوب، عالی

متوسط ۵ / ۵. ۱۶

۴ دیدگاه

  1. دیدگاه واحه‌گون، واقعی!
    وقتی همان چند خط اول گفتار – بخش اول، ۲۲۴ – را با موضوع محوری “واحه و برهوت” خواندم، ناگهان نکته ای در ذهنم جرقه زد؛ حیفم آمد آنرا همین جا – به مناسبت روح گفتار – مطرح نکنم و حق شراکت پند آموز دیگر خوانندگان خط چهارم را در اینمورد نادیده بگیرم!!
    و آن نکته این بود که، از تعبیر واحد واحه در برهوت ناسوت، یاد آن شعله لرزان کوچک شمعی در سیاهی شب هایی افتادم که سالها پیش، استاد همیشه در بیاناتشون – برای نشان دادن اهمیت امیدهای هرچند به ظاهر کوچک، و گهگاه حتی ضعیف، در محض ظلمات های نادانی و گم_راهی ذکر میکردند!
    بدین معنی که نور شمع بسیار کوچک لرزان در ظلمت های مطلق، از مهابت مطلقیت استبداد ظلمت می کاهد، و آنرا به ظلمت نسبی چالش بر انگیز قابل تحمل تری بدل می نماید، که به رهپیمایان جدی اجازه‌ی رهیابی و حرکت_ هر چند به زحمت_ می دهد تا آنان سرانجام به قلمرو روشنایی راه یابند. راهی که در حقیقت اکثر از انسان های برجای مانده در تاریخ پر فراز و نشیب، و چالش های ویرانگر تا به امروز دوام آورده، و چون نسل های گذشته‌ی ما و خود ما تاکنون سرانجام برجای مانده و باقی مانده اند. نه ما و نه پدران ما، همه قهرمانانی نه چون فریدون فرخ ها، و رستم های داستانها بوده اند. شاید موران ضعیفی بیش نبوده، ولی در هر حال باقی مانده و دوام آورده اند!!؟؟

    واهمه واحه واهی!
    البته چنانکه می دانیم، در واقع، هر واحه ای، همیشه هم واقعی نیست.
    از جمله پناه بردن بسیاری از آزادیخواهان به انواع و اقسام گروه ها، احزاب و انجمن ها و سازمان های سیاسی (بعضا منحرف)، در برهه های مختلف سیاسی و حکومتی، که برخی از آنها جز فریب و تباهی برای گروندگان، نتیجه دیگری نداشته، و نمی دارند!!
    بدیگر سخن اینها همه از برهوتی به برهوتی دیگر، تغییر مسیر می دهند. به مثال مشهور که خر همان خر است، و فقط پالانش عوض شده است.
    فرار از وحشتی و پناه به وحشتی دیگر از نوع بزک کرده به انواع مکاتب و مظاهر عقیدتی و… و حتی پناه به انواع طریقت های عرفانی(بعضا دروغین).
    در نتیجه وضعیت اکثر پناه جویان سیاسی و آزادیخواه و معنویت_جو، بعد از فرار از برهوت و افتادن در دام هپروت سیاسی/معنوی، همونی است که بقول شاعر:
    از هر طرف که رفتم، جز وحشتم نیفزود!
    و شوربختانه، نه راه پیش دارند و نه راه پس!

    1. آقای خیرخواه عزیز، گستره‌ و غنای میدان خاطره‌ها، و تداعی‌های شما که سبب نکته سنجی‌های فراوان و ارزنده می گردد، بسیار قابل تحسین و تبریک است. آری، اندک اندک، جمع گردد، وانگهی دریا شود.
      مثال این که هر کس می تواند چون شعله‌ی شمع لرزانی در تاریکی مطلق باشد، که در نتیجه ظلمت استبداد مطلق را فرو در شکند، مثالی شایسته‌ی یادآوری، و ارجاعی همیشگی است که ضمنا، دیگر مبالغه آمیز و ایده آلی هم نیست، عملی و همواره نیز اثر بخش است. با سپاس از شرکت شما، در جمع خط چهارم خودتان_ خط چهارم

  2. از نظر من اینگونه مطالب نایاب در این عصر اینترنت، که خیلی از مطالبش اراجیفه، نعمتی است. خدا شما رو حفظ کنه، و سلامتی بده که این مطالب را ما دنبال کنیم.

    1. بانوی گرامی ناهید افخمی، سلام بر شما و عیدتان مبارک!
      از یادداشت هایی که برای گفتار ۲۲۵ دریافت داشته ایم، یادداشت شما، از همه کوتاهتر و در عین حال، جوابگوتر، و دلگرم کننده تر بوده است. نمی دانیم ارزش و اعتباری که شما در مقایسه با دیگر نوشته هایی که امروزه، بقول شما در اینترنت متداول است، برای ما قائل شده اید، چند درصد آن، ناشی از حسن نیت یا حسن تشخیص شماست؛ و چند درصد آن را، مدیون تلاش های خود، برای عرضه داشت نکته های معتبر می باشیم. در هر صورت سپاس مجدد ما را، در این سال نو، که ان‌شاء الله بر همه مبارک باشد، از ما بپذیرید_ خط چهارم شما

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *