گفتار شماره‌ی ۲۲۸_شاه مشروطه، مظهر وحدت نمادین ملی؟؟! یا قیاسی مع الفارق؟؟!

به اشتراک بگذارید
۴.۹
(۳۵)

“جنون مشرکانه؟؟!

مالیخولیای خدا آفرینی ناراستین”

…مقلدان بی‌بصر، ز شیخ و شاب، تن به تن

گرفته‌اند، خالقی، بقدر فهم خویشتن!!؟

برند عالی و دنی، تمام، سجده بر وَثَن (بت، صنم)!؟؟

من آن نیم که فهمشان، بود، محیط فهم من!!؟:

_مراست فهم و مشعری، بقدر خویش، لاجرم!!؟

خدای وهم خویش را، نه راکعم، نه ساجدم

محاط فهم خویش را، نه عابدم، نه حامدم

در این عقیده و گمان، نه مفتیم، نه زاهدم…

 (به نقل از کتاب دیباچه‌ئی بر رهبری، ص۱۸۷ )

یادآوری: این شعر ترکیبی از ساخته‌ی مولف، و مرثیه‌ئی از میرزا فتح‌اله قدسی کرمانی، متخلص به “فُؤاد” (۱۳۵۸-۱۲۶۸ه.ق/۱۹۳۹-۱۸۵۲م) است.

آنچه در این گفتار می خوانیم

_ سلطنت مشروطه؟؟!:

مظهر وحدت نمادین ملی؟!:

فرضی محال، یا ممکن؟!

قیاسی مع الفارق؟! یا قیاسی راستین؟؟!

از هنگام سقوط سلطنت در ایران_ یکشنبه ۲۲ بهمن۱۳۵۷/ ۱۱ فوریه ۱۹۷۹_ گروههایی بوده و هستند که، بازگشت سلطنت در ایران را، در ذهن و گفتار خویش، آرزو می‌کنند، و حتی آن را، توصیه می‌نمایند!؟؟

بیشترین دلیل این نسخه پیچان سلطنت برای ایران، آن است که سلطنت، یک سنت چند هزار ساله در ایران بوده است، و نمی‌توان یکباره، آن را یکسره، به کناری نهاد!!؟

از طرفی دیگر، بیشتر افراد از همین گروه، ابراز می‌دارند که: ما، خواهان “سلطنت مشروطه” هستیم!!؟ و البته “سلطنت مشروطه‌ی موروثی“!!؟

در میان کسانی که، خواهان بازگشت سلطنت به ایران اند، و آن هم از نوع مشروطه‌ی آن _و نه سلطنت استبدادی_ افراد بسیاری هستند که، به اصطلاح باسواد، و روشنفکر، و بگفته‌ی مشهور، اهل اصطلاح و سیاست اند، و نه افرادی بیسواد، کم تجربه، و البته خدای ناکرده، یکسره، فاقد حافظه‌ی تاریخی!!؟

روی سخن ما، در این جستار، البته بیشتر با این هموطنان گرامی اهل اصطلاح، سیاست، منطق، و فلسفه است!!؟

و تصادفا، بیشتر این افراد، آرزومند، و حتی عملا نیز، مانند پهلوی دوم، معمار آرمان جشن‌های دو هزار و پانصد ساله‌ی شاهنشاهی تاریخ ایران، بشمار می‌رفته اند_ (از سه شنبه ۲۰ مهر تا ۲۴ مهر ۱۳۵۰/ ۱۲ تا ۱۶ اکتبر ۱۹۷۱).

در این بررسی از نظر نظری، و منطقی، متوجه می‌شویم که “آرزوی بازگشت سلطنت“، از نوع شاهنشاهی آن، و بزرگداشت آن، در جشنهای دو هزار و پانصد ساله، امری کاملا غیر منطقی، و حتی ضد منطق است!!؟_یعنی، فرضی است که در عمل، اجرا و تحققش، ناممکن است. پروا کنیم و بگوییم، تحققش، تصوری باطل و آرزویی محال است_ چگونه و چرا؟؟؟! : دست کم، به چهار دلیل!!؟

تفصیل و تحلیل این ادعا را، می‌توان چنین شماره نمود:

۱)_انقلاب مشروطیت“، در حقیقت، نخستین “پایان، و فسخ استمرار شاهنشاهی استبدادی سه هزار ساله“، در ایران بوده است_ و نه جشن بزرگداشت و استمرار آن!!؟

زیرا، اگر به قانون اساسی مشروطیت ایران بنگریم، “پادشاه مشروطه” در قانون اساسی، “سمتی تشریفاتی“، بدون حق دخالت، در کارهای بویژه سه‌گانه‌ی قانونگذاری، انجام وظایف قضایی، و اجرایی است که، با عنوان محترمانه‌ی “پادشاه از هر مسئولیت مبراست“، بیان و تایید شده است!!!؟ یعنی، برای نخستین بار در تاریخ ایران، انقلاب مشروطیت، انقلابی بر ضد سلطنت استبدادی شاهنشاهی، و اعلام پایان و ختم آن در ایران، و سر آغاز دورانی از مدیریت سیاسی کشور، کاملا بر خلاف نظام گذشته‌ی استبدادی، بشمار رفته است!!؟

حال اگر سخن از جشن‌ها‌ی دو هزار و پانصد ساله‌ی شاهنشاهی در ایران، بیان استمرار یک واقعیت تاریخی باشد، معنی‌اش مهمل بودن مشروطیت است!!؟ یعنی در حقیقت یکی شمردن، وحدت، و یکسانی دو امر متضاد است!!؟ بدین معنی که “پادشاه مشروطه“، با “پادشاه مستبد“، هر دو یکسان اند، بی هیچ تفاوت!!؟ بدیگر سخن، این همانی یکدیگر اند، اگرچه در این میان، فقط اسم و لقب عوض کرده باشند!!؟ با فرمول کوتاهی این تضاد، این معادله را بدست می‌دهد که:

مشروطه، مساوی است با استبداد (مشروطه= استبداد) ؟؟!

بدیگر کلام، همه‌ی انقلاب مشروطیت ایران، و جریان مخالفت با آن، محمدعلی شاه، و به توپ بستن مجلس شورای ملی، در هم شکستن قاب عدل مظفر، باغشاه و دریدن شکم قربانیانی چون ملک المتکلمین‌ها، و کشتن سید جمال‌الدین‌ها و، و، و، حمله‌ی ستارخان و باقرخان، و دیگر سرداران مخالف استبداد، و مشتاق استقرار مشروطیت در ایران، همه به گفته‌ی شکسپیر، “هیاهویی بسیار، بر سر هیچ” بوده اند، و یا همه، کابوسی طولانی بوده است که، پهلوی‌ها‌، بویژه جشن‌ها‌ی دو هزار و پانصد ساله‌ی شاهنشاهی اشان، مردمان را، از آن خواب غفلت دهشتناک، و کابوس واره بیدار کرده‌اند، تا مردمان دوباره، در استمرار استبداد شاهنشاهی ایران، از زمان کوروش‌ها و داریوش‌ها، تا زمان پهلوی دوم، با شادی و خوشبختی و سرافرازی، در یک خط مستقیم عمودی یکسان استبدادی، از دیرباز تا آن روز، به زندگانی خود ادامه دهند؟؟؟! و فرمان شاهنشاه را، همانند فرمان خداوند، به سمع جان، اطاعت ورزند؛ زیرا به روایت فردوسی، از زبان شاه پرستان مشرک:

چه فرمان یزدان؟؟! چه فرمان شاه؟؟!

که یزدان خدا هست و، شه پادشاه (شاه=خدا)!!؟

۲)_ دو هزار و پانصد سال استمرار تاریخ شاهنشاهی، یعنی هزار و پانصد سال تاریخ اسلام، یعنی تاریخ شمسی یا قمری نیز، جزیی از کل دو هزار و پانصد سال شاهنشاهی ایران است!؟؟ بدیگر سخن، هجوم اعراب به ایران، سلطنت مغول در ایران، سلطنت صفویان بعنوان دوره‌ی‌ سلطنت تشیع در ایران، اصلا وجود نداشته است؛ و همه همان ادامه‌ی سلطنت شاهنشاهی در ایران بوده اند؟؟؟!!

در اینصورت همه‌ی شکایت‌ها‌ از حمله‌ی‌ اعراب، و تغییر خط و زبان و دین، و ماههای حرام، بزرگداشت تاسوعا و عاشورا، و شبهای احیاء ماه مبارک رمضان، همه‌ی اینها، و کم اهمیت گرفتن جشنهای نوروز و سده و مهرگان، چهارشنبه سوری و، و، و، همه در حقیقت همان ادامه‌ی سلطنت تاریخ شاهنشاهی در ایران بوده است، و نه چیز دیگر؛ نه کسی آمده و نه کسی رفته، و هیچ تغییری در هیچ چیز، در طول دو هزار و پانصد سال تاریخ شاهنشاهی ایران، اتفاق نیفتاده است!؟؟؟ و خط شاهنشاهی _به ادعای پهلوی دوم_ چون یک امانت مقدس، دست نخورده، بکر و باکره، از کوروش آغاز شده، و مستقیم به پهلوی دوم، انتقال یافته است؟؟؟!

۳)_ پهلوی اول و دوم نیز، پادشاهان مشروطه بشمار نمی‌روند!؟؟ هنگامی که پهلوی دوم، کوروش را، مورد خطاب قرار می‌دهد، و می‌گوید که: “کوروش، آسوده بخواب که ما بیداریم“، در حقیقت، خود را جانشین مستقیم کوروش، می‌پندارد، و نیز خود را، اینچنین به ملت ایران و جهان، معرفی می‌نماید!؟؟؟ یعنی تاریخ شاهنشاهی از کوروش آغاز شده، و در خطی مستقیم به او رسیده است؛ تا از وی به ولیعهد و جانشینان بعدی اش انتقال یابد!؟؟

آیا کوروش، پادشاه مشروطه بوده است که، پهلوی دوم، بعنوان پادشاه مشروطه، در خط شاهنشاهی ایران، خود را جانشین کوروش، محسوب می‌دارد؟؟!

بدینسان جشن‌ها‌ی دو هزار و پانصد ساله، در واپسین تحلیل، اعتراف پهلوی دوم، بدین حقیقت تلخ است که: من پادشاه مشروطه نیستم، من یک پادشاه مستبد در سلسله‌ی‌ شاهنشاهی، چون کوروش، و یا حداقل یک نادر شاه، یا آغامحمدخان قاجار و یا ناصر الدین شاهم؛ که حق حاکمیت، و دخالت در تمام امور ایران، بطور مطلق از آنِ من است، و لا غیر؛ و نه مانند احمدشاه مفلوک بیچاره‌ی بیکاره‌ی هیچ کاره، پادشاهی چون تصویری بر روی یک ورق بازی!!؟

و یا آیا برعکس، این کوروش، بوده است که، فقط پادشاهی نمادین، بدون حق دخالت در هیچ امری از امور کشورش_همانند احمدشاه قاجار_ بوده است؟؟؟!

اگر نه، کوروش امپراتوری مستبد_ خوب یا بد_ بوده، و در هر کار دخالت می‌کرده است، جانشین وی نیز، اگر در همان خط شاهنشاهی کوروش، میراث دار او بوده است، پس او نیز فردی مستبد، و مداخله‌گر در همه‌ی امور بوده، و هیچ ربطی به پادشاه مشروطه، طبق تعریف قانون اساسی ایران نداشته است!!؟_ که اتفاقا پهلوی دوم، واقعا نیز، فعال و مداخله گر، در تمام امور، بوده است؛ و هیچ کس در برابرش، حق یا جرأت اعتراض و نقد، نداشته است!!؟

۴)_ تشکیل حزب رستاخیز ایران، که ذکر شده است شامل دو رکن اساسی است:

۱/۴)_ ایمان به نظام شاهنشاهی و استمرار دو هزار و پانصد ساله‌ی‌ آن، از کوروش تا پهلوی دوم!!!؟

۲/۴)_ و اعتقاد به تمامیت مطلقه‌ی‌ قانون اساسی مشروطه‌ی‌ ایران؟؟؟!

در اینجا نیز، دوباره ما، با همان معادله‌ی ضد منطقی پیشین، بیان شده در شماره‌ی‌ یک، یعنی “مشروطیت مساوی است با استبداد“، و یا “پادشاه مشروطه، مساوی است با، پادشاه ضد مشروطه و مستبد“، و بالاخره، “پهلوی دوم، مساوی است با کوروش“، و “شیوه‌ی اداره‌ی کشورش، همانند شیوه‌ی پادشاهی کوروش بزرگ، به سبک یک امپراتوری تمامیت خواه مطلق“، روبرو می‌شویم؟؟؟!

سربازان گارد شاهنشاهی پهلوی دوم، در حال ادای احترام به آرامگاه کوروش

_آیا پادشاه مشروطه،

نماد وحدت ملی است؟؟!

یا قیاسی مع الفارق است؟؟!

قیاس مع الفارق چیست؟؟!

در گفتار شماره‌ی ۲۰۴، از سلسله گفتارهای خط چهارم، درباره‌ی‌ قیاس مع الفارق به تفصیل سخن رفته است، در اینجا بخش کوتاهی از آن را یاد آور می‌شویم. لکن، برای اطلاع بیشتر، لطفا به همان گفتار مراجعه فرمایید:

_” …در ترجمه‌ی آثار ارسطو، در سنت آموزش منطق، در مدارس حوزوی اسلامی، برای “قیاس نادرست“، یا مقایسه‌ی کاذب و آکنده از غلط، میان دو چیز، اصطلاح “قیاس مع الفارق” را، به‌عنوان نام آن برگزیده اند. #قیاس_مع_الفارق، در برابر “قیاس بلا فارق”، یعنی ضدِ آن، قرار دارد.

قیاس مع الفارق، یعنی قیاسی نادرست، با وجود فرق‌ها و تفاوت‌ها، بین دو موضوع، که مورد مقایسه قرار گرفته‌اند، و به غلط، همسان نشان داده شده‌اند، بکار رفته است… ” ( سایت خط چهارم: گفتار شماره‌ی ۲۰۴)

در آموزش و پرورش، معلمان، ناچار برای تفهیم بهتر موضوعات، عموما، به تمثیل‌ها‌، و مثال‌ها‌، روی می‌آورند. برای نمونه، در درس جغرافیا، در مدارس ابتدایی، معلمی ممکن است که، یک توپ فوتبال را بدست گیرد، و به شاگردان خود بگوید که:

_این نمونه‌ی یک شکل کروی است، یعنی یک چیز گرد است، کره‌ی‌ خورشید هم گرد است، کروی است، مانند این توپ فوتبال!!؟

این مثال، در عین حال که برای شاگردان، شکل کره‌ی‌ خورشید را، مشخص می‌دارد، چیز بیشتری دیگر نمی‌گوید. در صورتیکه بین کره‌ی‌ خورشید، و توپ فوتبال، صدها یا هزاران فرق (فارِق، یعنی عامل فرق گذارنده) وجود دارد!!!؟

این مثال زدن شکل توپ فوتبال به کره‌ی خورشید، یک قیاس مع الفارق است. زیرا، غیر از شکل کروی خورشید، و توپ فوتبال، دیگر هیچ وجه مشترک و همسان دیگری، بین کره‌ی خورشید، و توپ فوتبال وجود ندارد. برای نمونه، کره ی خورشید، هنگام طلوع، تمام تاریکی شب را می‌زداید، و شب تیره را، به روز روشن بدل می‌نماید!!؟ ولی توپ فوتبال، هرگز چنین کاری را، نمی‌تواند انجام دهد، و، و، و!!؟

بدین ترتیب وجه مشترک میان توپ فوتبال و خورشید، همان شکل کروی آن است، و دیگر در هیچ چیز، نمی‌توان توپ فوتبال را، نماینده‌ی‌ خورشید دانست، و یا خورشید را، یک توپ فوتبال بشمار آورد. بدیگر سخن، خورشید مساوی با توپ فوتبال، و یا توپ فوتبال مساوی با خورشید، نیست (خورشید ≠ توپ فوتبال)، و، و، و!؟؟؟

به زبان بسیار ساده، و خودمانی، قیاس مع الفارق، قیاس ناجور_ قیاس بی‌ربط با اصل موضوع_ یا قیاس عوضی و نامربوط است!!؟

عموما، درباره‌ی پادشاه مشروطه، گفته می‌شود که: “پادشاه مشروطه، حق دخالت در امور مختلف قانونگذاری (قوه‌ی مقننه)، قوه‌ی قضاییه و مجریه را ندارد؛ بلکه او، تنها مظهر نمادین وحدت ملی است!!؟”

معمولا، هنگامی که صحبت از مشروطیت و “نماد وحدت ملی“، از پادشاه مشروطه می‌شود، قبل از هر مثال دیگری در زمان ما، بیشتر به ملکه‌ی انگلستان مثال می‌زنند!!؟

اینک، ببینیم در عمل، این ” #نماد_وحدت_ملی “، براستی چه معنی می‌دهد؟؟!

_پادشاه انگلستان، و وحدت نمادین ملی؟؟!

برای نمونه، در انگلستان، در همین پنج شش سال گذشته_ یعنی ۲۳ ژوئن ۲۰۱۶/۳ تیر ۱۳۹۵_ تحت عنوان برگزیت (Brexit) یعنی خروج انگلستان از اتحادیه‌ی اروپا _که در گفتار شماره‌ی ۱۷۸، از سلسله گفتارهای فردا شدن امروز در تلگرام، با تفصیل بیشتری بدان پرداخته شده است_ برای تعیین اکثریت موافق، و اقلیت مخالف برگزیت، یک همه‌پرسی انجام گرفت. نتیجه‌ی این همه‌پرسی، درباره‌ی برگزیت، این ارقام را بدست داد که:

۱)_اکثریتی، با ۵۱.۸۹ درصد (۵۱.۸۹%)، موافق برگزیت، یعنی موافق خروج انگلستان از اتحادیه اروپا بودند.

۲)_و اقلیتی، با ۴۸.۱۱ درصد نیز، مخالف برگزیت، یعنی مخالف خروج انگلستان از اتحادیه اروپا بودند.

۳)_تفاوت اکثریت با اقلیت، تنها شامل رقم ناچیز ۳.۷۸ درصد_یعنی نزدیک به چهار درصد_ بوده است!!؟

اینک، این سئوال درباره‌ی نمایندگی نمادین وحدت ملی ملکه‌ی انگلستان، مطرح می‌شود که:

_این پادشاه مشروطه‌ی انگلستان، نماینده‌ی نمادین وحدت کدامیک از اقلیت، یا اکثریت موافق و مخالف برگزیت است؟؟!!

یعنی آیا، این وحدت نمادین ملی، برای پادشاه مشروطه انگلستان، صادق است، یا کاذب؟؟!! یعنی رساست یا نارساست؟؟!! مگر می‌شود که، کسی پادشاه وحدت نمادین دو گروه متضاد همزمان با هم باشد؟؟! در صورتیکه او، در حقیقت، و در واقع، بیشتر نماد عدم وحدت این دو گروه متضاد با یکدیگر است، تا وحدتشان!!؟

_برگزیت مذهبی تاریخی انگلستان، از قاره‌ی اروپا

البته، این برگزیت انگلستان در عصر ما، یعنی خروج انگلستان از اتحاد سیاسی اروپا، تنها، برگزیت انگلستان از قاره‌ی اروپا نبوده است. پیشتر، در سده‌ی شانزدهم، انگلستان، به سبب اختلاف مذهبی با اروپا، به یک برگزیت مذهبی، یعنی خروج از وحدت دینی مسیحی کاتولیک، از اروپا رسیده بوده است؛ و خود مستقلا، به نوع دیگری از کاتولیک، یعنی مسیحیت آنگلیکن از سلطه‌ی مذهبی کلیسای رم، و پاپ اعظم آن، خارج شده بوده است!!؟

داستان این برگزیت، مربوط به هنری هشتم (۱۵۴۷-۱۴۹۱م) است، که می‌خواست همسر نازای خود را طلاق دهد، و همسر دیگری برگزیند، تا به احتمال قوی، صاحب فرزند پسر یا دختری برای ولایتعهدی خود گردد!!؟_ کم و بیش، همانند پهلوی دوم، که از همسر دوم خود، ملکه ثریا، نیز، با وجود علاقه‌ئی که، بین آنها وجود داشت، جدا شد، تنها بخاطر این که همسر دیگری اختیار کند، که ان شاء الله، او حتما، پسری برایش بزاید، تا بتواند جانشین، و ولیعهد او گردد؟؟! چون فرزند اولش، از همسر اولش، ملکه فوزیه مصری، دختری بود، به نام شهناز پهلوی!!؟

خط چهارم، داستان این جدایی_قصه‌ی پرغصه‌ی این برگزیت مذهبی انگلستان_را در گفتار شماره‌ی ۲۱۴_مشروطیت، انقلابی معجزه آسا_ به اطلاع خوانندگان گرامی خود، رسانیده است.

مخالفت توماس مور (۱۵۳۵-۱۴۷۸م) صدر اعظم هنری هشتم، بسبب اعتقاد به این که طلاق در مسیحیت کاتولیک، حرام است، مگر آن که پاپ اعظم در شرایطی خاص، وقوع طلاق میان دو همسر را اجازه دهد!؟؟ با این وصف با وجود این امکان که پاپ ممکن است طلاق را اجازه دهد، باز هم بر اثر تعصب، توماس مور، حتی حاضر نشد، تا به فرموده‌ی هنری هشتم، به واتیکان در ایتالیا سفر کند، و درخواست هنری را، به سمع پاپ برساند، و از او کسب اجازه نماید، موجب اعدامش گردید، که داستان آن نیز، در نمایشنامه و فیلمی بعنوان “مردی برای تمام فصول“، به صحنه و اکران کشیده شده است. (در این باره، افزون بر گفتار شماره‌ی ۲۱۴ سایت خط چهارم، برای اطلاع بیشتر رک به: کانال تلگرام فردا شدن امروز، گفتار شماره‌ی ۱۷۸)

_ایران-اگزیت Iran Exit

خروج ایران از آیین زرتشت، و از آیین تسنن

جالب است که شبیه این #برگزیت مذهبی انگلستان، در ایران نیز، دست کم، دوبار اتفاق افتاده است. گفتیم دست کم، دوبار، چون مذهب پیش از وخشور زرتشت در ایران، بیشتر میترائیسم، یا میترا پرستی بوده است. اما، تاریخ دقیق “ایر-اگزیت” ایران از میترائیسم، به آیین عمومی زرتشت، بدرستی مشخص نیست!؟؟

 در مورد دوبار مشخص ایران-اگزیت، یا خروج ایران از مذهب عمومی و رسمی خویش، این دو مورد را، می‌توان بر شمرد :

۱)_ایر-اگزیت” _صورت کوتاهتری از “ایران-اگزیت“_ خروج مذهبی ایران، از آیین زرتشت: نخستین “ایر-اگزیت” ایران، پس از حمله‌ی اعراب، جدایی از آیین زرتشت، و پذیرش آیین اسلام، بوده است!!؟ البته این فرایند در ایران، تدریجی، در مدت دو سه قرن بطول انجامیده است، و نه مانند ایر-اگزیت مذهبی انگلستان که یکباره، و یک شبه، به فرمان یک پادشاه خودکامه_هنری هشتم_ انجام گرفته است!!؟

۲)_ایر-اگزیت، خروج مذهبی ایران، از تسنن، و پذیرش آیین تشیع: برگزیت دوم یا خروج مذهبی دوم ایران، از آیین تسنن، و تشرف به آیین تشیع، که آن نیز، البته بوسیله‌ی جهاد شمشیری یک پادشاه_شاه اسماعیل صفوی (زندگی ۹۳۰-۸۸۳ه.ق/ ۱۵۲۴-۱۴۸۷م)_انجام گرفته است. این خروج از تسنن، بخاطر جدایی از سلطه‌ی خلافت عثمانی، و کسب استقلال ملی برای ایران، دیگر مانند انگلستان، یک شبه بوجود نیامده است!؟؟ بلکه کم و بیش، بخش اعظم زندگانی شاه اسماعیل را، به خود اختصاص داده است؛ و در کل، صفویه، در گسترش آیین تشیع، بعنوان مذهب رسمی ایران، بگونه‌ئی کم و بیش، تمام وقت، درگیر آن بوده اند!!؟

نبرد چالدُران(۹۲۰ه.ق/۱۵۱۴م)، میان شاه اسماعیل صفوی و سلطان سلیم عثمانی، از نبردهای مهم تاریخ خاورمیانه

_ خروج هنری هشتم، از مذهب کاتولیک

و تفاوت آن با خروج صفویه، از مذهب تسنن

هنری هشتم، با غروری فرعونی، خود را در برابر پاپ کاتولیک قرار داده، می‌گوید: او پاپ اعظم رم است، من نیز خود را، پاپ اعظم انگلستان می‌خوانم!!!؟ بدین ترتیب، خاستگاه خروج انگلستان از قید سلطه‌ی پاپ رم، بیشتر جنبه‌ی خودخواهی شخصی #هنری_هشتم را، دارا بوده است!!؟ زیرا، او با کمال سادگی می‌توانست شخص دیگری غیر از توماس مور را به واتیکان بفرستد، و بسیار فروتنانه مساله‌ی‌ خود را طرح نماید، که به احتمال قوی پاپ نیز _برای حفظ سلطنت مذهبی خود در قلمرو انگلستان_به آسانی جواز طلاق و ازدواج مجدد را، به هنری هشتم اعطاء می‌نمود!!؟ ولی نه، هنری، مغرورانه و تمامیت خواهانه، در فرمانروایی خویش، مثل این که اصلا از پیش، پی بهانه می‌گشته است؛ تا بخاطر استقلال خود در خودکامگی، از سلطه‌ی‌ پاپ اعظم واتیکان، شانه خالی کند!؟؟

هنری _همانند همه‌ی‌ خودکامگان_ در توهمِ خود قدر قدرت بینی، می‌پنداشت که این خود اوست که، این تصمیم‌ها را می‌گیرد، و گرفته است که از جمله از پاپ رم جدا شود و خود، بساط رقیبانه‌ی‌ دیگری، در برابر بساط واتیکان فرو در چیند. در صورتیکه، هنری بدون آن که خود بداند، همانند همه‌ی خودکامگان دیگر، تنها حمال اراده‌ی‌ تاریخ بوده است، تا از این ستیزها، از حرکت دیالکتیکی تاریخ، “رنسانس“، متولد گردد!؟؟ و اروپا، نخستین گام‌ها‌ را، برای گشودن در‌ها‌ و پنجره‌ها‌، به روی یک “جامعه‌ی‌ باز، و سرکوب دشمنانش“، و وزش نسیم آزادی هر چه بیشتر بر دارد، و با بی اعتنایی تمام، بساط فرقه گرایی‌ها‌ی کوته بینانه‌ی قرون وسطایی را، پایان بخشد!!؟

و اما در ایران، بر عکس خروج هنری هشتم، از وحدت با پاپ کاتولیک در رم، صفویه خروج خود را، از سلطه‌ی وحدت خلفای عثمانی، نه با غرور، بلکه بعنوان حقانیت تشیع، همانند یک پیرو بنده سان مولای متقیان، امیر المومنین (ع) اعلام داشته اند!!؟

اعلام مذهب شیعه، به عنوان مذهب رسمی ایران، در مسجد جامع تبریز در سال۹۰۶ه.ق/ ۱۵۰۱ میلادی

ضمنا، با آنکه، بنیانگذار صفویه، شاه اسماعیل صفوی بوده است، با این وصف او را، شاه اسماعیل بزرگ یا کبیر نخوانده اند. بلکه، عنوان کبیر یا بزرگ، به جانشین او _شاه عباس اول (زندگی۱۰۳۸-۹۷۸ه.ق/۱۶۲۹-۱۵۷۱م)_ داده شده است!!؟

از ظرافت‌ها‌ی فروتنی در حد اعلای خود است که، شاه عباس به خود، لقب “کلب آستان علی (ع)” یعنی سگ آستان شاه ولایت داده بوده است!!!؟

از جمله مولف قصص العلما، محمد بن سلیمان تنکابنی (۱۳۰۲-۱۲۳۴ه.ق/۱۸۸۵-۱۸۱۹م)، در اثر ارزنده‌ی خود، به نقل از سید نعمت الله جزایری (۱۱۱۲-۱۰۵۰ه.ق/۱۷۰۰-۱۶۴۰م) در تالیف زُهَرُ الرَّبیع (شکوفه‌ها‌ی بهاری) آورده است که:

_”…در زمان زنده یاد مقدس اردبیلی (۹۹۳-?۹۰۵ه.ق/۱۵۸۵-۱۵۰۰م) در مشهد، علوی شخصی، از امرای سلطان عادل، شاه عباس اول، تقصیری در خدمت کرد.

پس التماس از ملا احمد_ مقدس اردبیلی_ نمود که، نامه‌ئی به سلطان نویسد، و او را شفاعت کند. پس محقق اردبیلی، نامه‌ئی به فارسی نوشت، به این عبارت که:

_”بانی مُلک عاریه، عباس، بداند اگرچه این مرد، در اول ظالم بود، اکنون، مظلوم می‌نماید. چنانچه از تقصیر او بگذری، شاید حق_سبحانه و تعالی_ از پاره‌ئی از تقصیرات تو بگذرد. کَتَبَهُ بنده‌ی شاه ولایت، احمد اردبیلی.”

و جواب شاه عباس به نامه‌ی مقدس اردبیلی:

_” به عرض می‌رساند عباس، که خدماتی که فرموده بودند، به جان منت داشته، به تقدیم رسانید، که این محب را از دعای خیر فراموش نکنند. کَتَبَهُ کلب آستان علی، عباس.” (محمدبن سلیمان تنکابنی: قصص العلماء، به کوشش محمدرضا برزگر خالقی و عفت کرباسی، انتشارات علمی فرهنگی، ۱۳۸۳، ص ۴۴۵)

«به تاریخ غره شهر ذی قعده الحرام ۱۰۳۷ وقف نمود این کتاب را با یک صد و نوزده جلد کتاب دیگر، کلب آستان علی بن ابی طالب (ع) عباس الصفوی الحسینی بر آستانه مقدسه متبرکه امام زاده واجب التعظیم و التکریم امامزاده عبدالعظیم و بر مدرسه آستانه مذکره واقعه در بلوک غار ری که طلبه از آنها منتفع شوند، مشروط بر آن که از روضه و مدسه بیرون نبرند. هر کس بیرون برد در خون حضرت ابی عبدالله الحسین شریک بوده باشد…”

بدینسان صفویه، کم و بیش، جز خدمتگزاری بصورت دل و جان سپردگی فروتنانه، در خروج از مذهب تسنن، در خدمت به استقلال رسمی تشیع اثنی عشری، و ناسیونالیسم ایران _بعنوان کشوری مستقل، نه تابع این و آن، و نه جزئی از این و آن_ سهم چندانی برای خود، قائل نبوده اند!!؟ این تواضع فروتنانه را، که ما، در کبیر پادشاهان صفویه مشاهده می‌کنیم، نه در کوروش، و داریوش مشاهده شده است، نه در سامانیان، نه در سلجوقیان، نه در غزنویان، و نه در قاجاریه، و حتی نه در پهلوی‌ها‌، هرگز، نظیرش دیده نشده است!!!؟ با این وصف، آیا هنوز می‌توان از خط واحد شاهنشاهی دو هزار و پانصد ساله‌ی ایران گفتگو کرد، در حالیکه، دست کم، یک شاهنشاه آن، خود را “کلب آستان شاه ولایت” می‌خواند، و پای پیاده به زیارت حضرت ثامن الائمه در مشهد، مشرف می‌گردد؟؟؟!!

بنابر این ملاحظه می‌شود، که چسباندن این قطعات بسیار ناهماهنگ و متضاد، از خلق و خوی پادشاهان ایران، و عرضه داشت یک خط عمودی واحد یکسان، بعنوان شاهنشاهی ایران، از کوروش به پهلوی دوم، به گفته‌ی‌ طنز آمیز شوخ طبعان نقاد، بسیار غیر حقیقی، نادرست، غیر واقعی، و بلکه بسیار “لا یتچسبک” است و، بس!!؟

حالا یک بانوی هشتاد و اند ساله که زمانی ملکه‌ی‌ ایران بوده است، بنشیند و از نوروز ۲۵۸۱ سالگی تاریخ مستمر شاهنشاهی ایران، برای دلخوشی خود، به دیگر ایرانیان، تبریک بگوید. چه اشکالی دارد نه آسمانی به زمین می‌آید، و نه زمینی به آسمان می‌چسبد، آن ماده‌ی‌ چسبناک، چنانکه اشاره رفت، همچنان “لا یتچسبک” است و بس!!؟

یادآوری ۱: البته آنچه که درباره‌ی فروتنی پادشاهان صفوی گفته شد، نخست باید توجه داشت که، این فروتنی، امری مطلق نبوده، و نیست!!؟ بلکه، امری نسبی بوده است!!؟ دیگر آنکه، همه‌ی‌ پادشاهان صفوی، یکسان، از این فروتنی برخوردار نبوده اند!!؟ و ناچار، از لغزش‌ها‌یی که، در افراد خودکامه، روی می‌دهد نیز، مصونیت کامل نداشته اند!!؟

درست است که، شاه عباس اول، خود را “سگ آستان مولای متقیان” می‌خواند، ولی در برابر دیگران، خود را پادشاهی بزرگ می‌شمارد، و نه چون یک سگ خرده پای وفادار مردمان!!؟

افزون بر این، پادشاهان صفوی، در زمانی که، دموکراسی و یا مشروطه خواهی، همه جا، تسلط یافته بوده است، سلطنت ایران را، به اختیار نگرفته بوده اند؛ آنها نیز سوکمندانه، روی همان خط عمودی سلطنت استبدادی سنتی ایران، حرکت می‌کرده اند!!؟

کوتاه سخن، صفویه در مقایسه‌ی‌ با دیگر پادشاهان مستبد، کم و بیش، پادشاهان بهتری بوده اند!؟؟ و چنانکه اشاره رفت، نه به ذات خود، نه بطور مطلق و نه بنا به تجربه، گل بی خار جهان، بشمار نمی‌رفته اند!!؟ خلاصه‌ی‌ کلام، آنها هم، بالاخره شاهنشاه بوده اند، و خودکامه، همین و بس!!؟ و از ضعف‌ها‌ی بشری، بویژه، ضعفهای بشری قدر قدرتان، مصونیت معصومانه‌ی فرشتگان را، نداشته اند!!؟ و کوله‌بار سنگین میراث تلخی را، بر دوش خود، حمل می‌نموده اند!!؟

۱۰۰۹ قمری = ۱۶۰۱ میلادی

_نظام مقایسه‌ئی ارزشها

ارزشیابی موضوعات، از خوب و بد یا سودمند و زیانمند، بطور کلی به سه گونه، سه نوع، یا سه مقوله‌ی عمومی تقسیم می‌شود:

۱)_مقایسه‌ی‌ خوب با خوب‌تر

۲)_مقایسه‌ی‌ خوب با بد

۳)_مقایسه‌ی‌ بد با بدتر

در رهگذر این سه مقوله‌ی‌ مقایسه‌ئی از ارزشها نظام سلطنتی صفویه، ناچار از مقوله‌ی‌ سوم خواهد بود و نه مقوله‌ی‌ اول و دوم، چون نظام آنها نیز استبدادی بوده است؛ ولی در مقایسه با دیگر نظام‌ها‌ی استبدادی، می‌توان با ملایمت بیشتری، بدانها نگریست!!؟

اما، هر یک از این سه مقوله در درون خود، با تفاوت از یک تا بیکران، می‌توانند امکان برتری و بدتری داشته باشند!؟؟ برای مثال، کاشتن یک درخت، البته خوب و سودمند است. ولی، یک میلیارد درخت چطور؟؟ و یا حتی در مکانی که ریز گردها، امان از انسانها بریده اند، و یک فاجعه‌ی‌ انسانی را پدید آورده اند، که تفاوتی میان زن و مرد، پیر و جوان، و دارا و ندار نمی‌شناسد؛ کاشتن ده میلیارد درخت، چه نعمتی را، برای انسانها به ارمغان می‌آورد، و چه ریه‌ی‌ بزرگی را برای تنفس صحیح، و تلطیف هوا در اقلیم جغرافیایی عمومی چنان جنگلی، با ده میلیارد درخت پدید می‌آورد؟؟!

 این مقایسه را، همچنین برای مقایسه‌ی‌ بد از بدتر، باز می‌توان بکار برد. سوزاندن لاستیک یک اتوموبیل در فضای آزاد، البته بد است؛ ولی سوزاندن یک میلیارد لاستیک در فضای آزاد چطور؟؟! و، و، و.

در نظام ارزش‌ها‌ی اسلامی، هنوز ما با سه مقوله‌ی‌ ظریف دیگر، از ارزشها روبرو هستیم، با نامهای مستحب، مکروه و مباح. مستحب، به امری گفته می‌شود که، انجامش بهتر است از عدم انجام آن، در برابر بگونه‌ئی وارونه، مکروه، نماینده‌ی‌ ارزشی است که نکردنش، و عدم انجامش بهتر است از انجام آن. و سر انجام مباح، انجام و عدم انجامش، یکسان و بی‌تفاوت است!!؟ مانند این که کسی بپرسد که من، هنگام نشستن روی صندلی، آیا بهتر است که پای راستم را، بیفکنم روی پای چپم، یا بر عکس، پای چپم را بیفکنم روی پای راستم؟؟! فرهیخته‌ی‌ پاسخگو در جواب می‌گوید: تفاوت نمی‌کند، هر طور که راحتید، انجام دهید!!؟ هرگاه که پای راستتان را، روی پای چپ افکندید و خسته شدید، خود، برگردید، و عکس آن را انجام دهید، پای چپتان را، روی پای راست بیندازید!!؟ همین و بس، والسلام!

_دین یا مذهب؟؟!

کدامیک مفهومی عام؟! و کدامیک حاکی از مفهومی خاص است؟!

شاید برای بسیاری از خوانندگان گرامی، تفاوت دقیق و چندانی، میان کاربرد دین و مذهب، به دقت روشن نباشد.

دین“_ Religion_ دارای مفهومی کلی و عام است، مانند دین اسلام، دین مسیحیت، دین زرتشت، و، و، و.

اما “مذهب“_ sect_ جنبه‌ی خاص، بمعنی برداشتی ویژه، از دین است. مانند تشیع، یا تسنن از اسلام، و یا مذهب کاتولیک، و مذهب پروتستان در مسیحیت.

بدین ترتیب در مورد جنبه‌ی‌ عام و خاص دین و مذهب، می‌توان گفت که: هر شیعه‌ئی مسلمان است؛ ولی هر مسلمانی، شیعه نیست!!؟ یا، هر پروتستانی، مسیحی است؛ ولی هر مسیحی، پروتستان نیست!!؟

در منطق، به چنین وضعی “عموم و خصوص مطلق” می‌گویند، و مثال کلاسیک آن، در منطق حوزوی، در بیان مفهوم عام و خاص، چنین است که:

_هر گردو گرد است، ولی هر گردی، گردو نیست!!؟ و یا هر ماه و خورشیدی گرد و کروی است؛ ولی هر گرد و کروی‌ئی، مانند توپ فوتبال، یا توپ تنیس، ماه و خورشید نیستند!!؟ و، و، و.

_مذهب‌ها‌ی پنجگانه، در دین اسلام

در جهان اسلام، پنج برداشت بزرگ، مذهب‌ها‌ی اصلی دین اسلام را، تشکیل می‌دهند. از این پنج مذهب بزرگ، تشیع، یکی از آن پنج مذهب است. چهار مذهب دیگر، به ترتیب، مذهب شافعی است، مذهب حنفی است، مذهب مالکی است، و مذهب حنبلی است!!؟

هنوز، برداشتهایی محدودتر و خاص‌تری، مثلا از مذهب شیعه وجود دارد، مانند شیعیان زیدی مذهب!؟، شیعیان اسماعیلی و مذاهب دیگر!؟ تا جایی که، بنا بر یک حدیث، اسلام به هفتاد و دو، یا هفتاد و سه فرقه، یا مذهب تقسیم می‌شود؛ و حافظ، بدین مذاهب هفتاد و دوگانه، در این بیت خود اشاره دارد که:

جنگ هفتاد و دو ملت، همه را عذر بنه

چون ندیدند حقیقت، ره افسانه زدند

غزل شماره‌ی ۱۸۴

_ملت، مذهب، فرقه، و مکتب؟؟!

معنی امروزی “ملت“، با کاربرد قدیم آن، متفاوت است. امروزه وقتی از “ملت” صحبت می‌کنند، مثل ملت ایران، ملت آلمان، ملت فرانسه، و، و، و، بیشتر منظورشان، جمعیت یک کشور است که، همه تابع یک قانون اساسی هستند. لکن، در گذشته، ملت، بهمان معنی “مذهب” بوده است، که در بالا به تعریف آن اشاره رفت!!؟

چنانکه حافظ، با تاکید بر کاربرد قدیمی لفظ “ملت“، بجای “هفتاد و دو مذهب“، از جنگ “هفتاد و دو ملت” یاد می‌کند!!؟

کتاب بسیار آموزنده و ارزنده‌ی علامه زنده یاد عبدالکریم شهرستانی (۵۴۸-۴۷۹ه.ق/۱۱۵۳-۱۰۸۶م) “ملل و نحل“، شامل طرحی ابتکاری از مذهب شناسی دینی مقایسه‌ئی، و نیز تا حدودی شناخت مقایسه‌ئی مکاتب فلسفی_ منظورش، از ملل یعنی ملت‌ها‌، همان مذهب‌ها‌، بمعنی قدیم کلمه است، و نحل _بر وزن همان ملل_ جمع نحله‌ها‌، به فرقه‌ها‌ی غیر مذهبی و بیشتر مکتب‌ها‌ی فلسفی، اشاره داشته است!!؟

کم و بیش، بصورت مترادف، با “مذهب“، عنوان “فرقه” نیز، در گذشته بکار می‌رفته است. از جمله، کتاب “اَلفَرقُ بینَ الفِرَق” (بمعنی فرق میان فرقه‌ها‌ی اسلامی) تالیف ارزنده‌ی‌ عبدالقاهر بغدادی است (۴۲۹-? ۳۵۰ ه.ق/۱۰۳۷- ?۹۶۱م). کتاب “فرق میان فرقه‌ها” یا تفاوت میان مذاهب اسلامی، بوسیله‌ی شادروان استاد فقید، دکتر محمد جواد مشکور (۱۳۷۴-۱۲۹۷ه.ش/۱۹۹۵-۱۹۱۹م)، با حواشی سودمند، تحت عنوان “تاریخ مذاهب اسلام“، ترجمه شده است. این کتاب، در سال ۱۳۳۰ه.ش/ ۱۹۵۱م، توسط انتشارات اشراقی، انتشار یافته است.

امروزه ما، بجای نحله‌های غیر مذهبی یا فلسفی، بیشتر عنوان مکتب‌ها‌ی غیر مذهبی یا فلسفی را، در نظر می‌آوریم.

در یک کشور مانند ایران، غیر از تشیع، مذاهب دیگر اهل سنت نیز، وجود دارند، و افزون بر آن، پیروان ادیان دیگری نیز، مانند یهود، مسیحی یا نصرانی، زرتشتی، ایزدیان، و حتی سیک‌ها‌ی هندی، و یا شاید شمار قابل ملاحظه‌ئی از بوداییان و دیگر ادیان هم، زندگی با همزیستی و مسالمت آمیزی را با اکثریت مسلمانان ایران، تجربه می‌کنند!!؟ به چنین وضعی گفته می‌شود که مثلا ایران، کشوری و ملتی کثیر الادیان است. اتفاقا، انگلستان نیز، کشوری کثیر الادیان، و کثیر المذاهب است!!؟

یادآوری۲: در قرون وسطی در اروپا، بدلیل سختگیری بیرحمانه، و تعصب آمیز انکیزیسیون_ که زنده سوزاندن ژاندارک، تنها نمونه‌ی بسیار کوچکی از نتایج فجایع بسیار آن است_ اجازه‌ی مطالعه، و حتی اشاره به مذاهب دیگر هم داده نمی‌شد؛ زیرا مسیحیان قرون وسطی، تنها دین بر حق را، بطور مطلق، دین مسیح می‌دانستند. از اینرو پرداختن به دین‌ها‌ی باطل، برای یک مومن راه مستقیم مسیحیت، جز گناه و انحراف از راه صراط مستقیم، معنی دیگری نمی‌توانسته است، داشته باشد!!؟

در حالیکه در جهان اسلام، به جهت پذیرش زرتشتیان، مسیحیان، و یهودیان و حتی صابئین، بعنوان مذاهبی که می‌توانسته اند، حق حیات و زندگی، زناشویی، و عبادت بشیوه‌ی آیین‌ها‌ی خویش بنمایند، حتی یک رشته‌ی‌ ویژه‌ی‌ مطالعات مقایسه‌ئی، درباره‌ی‌ ادیان و مذاهب مختلف، چنانکه اشاره رفت، بوجود آمده است، که خیلی‌ها‌ مانند علامه شهرستانی بدان پرداخته، و درباره‌ی‌ آنها تالیفاتی نموده اند. از جمله، ابوریحان بیرونی (۷۸=۴۴۰-۳۶۲ه.ق/۱۰۴۹-۹۷۳م) مطالعات عمیقی، با فرا گرفتن زبان سانسکریت، درباره‌ی‌ ادیان هندی نموده است. این رشته‌ی مقایسه‌ئی درباره‌ی‌ ادیان، مذاهب و مکاتب فلسفی، حتی به همان نام رسمی ملل و نحل، شناخته شده بوده است_ نوعی مطالعه‌ی آزاد که در زمان خودش، بسیار جدید و پیشرفته، نسبت به قرون وسطای مسیحی اروپا بوده است!!؟

آنچه که می‌توانیم به گذشته‌ی‌ خود افتخار کنیم، در برابر اصرار بعضی به خط شاهنشاهی و پادشاهان، این است که ما، همراه بسیاری از توده‌ها‌ و اندیشمندان، با آزادگی و مدارای نسبتا والایی، می‌توانیم به خط موازی فکری، مانند مطالعات درباره‌ی‌ ادیان، فرق و مذاهب دینی و مکتب‌ها‌ی فلسفی آن، به خود ببالیم!!!؟

این توضیحات، شاید برای بسیاری، تکرار دانسته‌ها‌ی آنها باشد، ولی هستند بسیاری که، تفاوتهای دقیق مذهب، دین، فرقه، نحله، مکتب، یا ادیان و مذاهب مختلف آنها، به درستی برایشان روشن نباشد. امید است که این یادآوری‌ها، پاسخگوی عطش آگاهی آنان نیز، بوده باشد_ان شاء الله!!؟

_هنری هشتم، پاپ انگلستان!؟

هنری هشتم، با برگزیت مذهبی از واتیکان، افزون بر سلطنت، خود را، پاپ اعظم انگلستان نامید؛ سمتی که هنوز نیز، ملکه‌ی فعلی انگلستان_ الیزابت دوم (++۱۹۲۶م)_ از آن برخوردار است!!؟

البته، هنری هشتم، برای کاهش وظایف مذهبی خود، یک اسقف اعظم، با لقب اسقف اعظم کانتربری Archbishop of Canterbury را، برگزید، و اختیارات مذهبی خود را، به او واگذار نمود. و این نیز کاری است که، همچنان تا به امروز، در انگلستان متداول است. با این تفاوت که، اسقف اعظم کانتربری، فقط مسئول امور مذهبی مسیحیان آنگلیکن است، و نه مسئول مذهبی دیگران!!؟

لکن، در انگلستان، مذاهب مختلفی، چون کاتولیک رمی، پروتستان‌ها‌، و حتی مسلمانان، بوداییان، یهودیان و زرتشتیان نیز، با دارا بودن حق شهروندی انگلستان، از آزادی مذهب برخوردارند، و این کثرت مذاهب مختلف، بعنوان شهروندان انگلستان، موضوع “وحدت نمادین پادشاه مشروطه‌ی انگلستان“، از جمله ملکه‌ی فعلی آن را، بسیار پیچیده تر، و پر تضاد تر می‌سازد!؟؟ بدین معنی که آیا، پادشاه مشروطه‌ی انگلستان، ملکه‌ی فعلی، همچنان مظهر وحدت نمادین همه‌ی مذاهب مختلف شهروندان انگلستان نیز، بشمار می‌رود، یا نه؟؟؟! و، و، و.

کلیسای جامع کانتربری

_بازگشت به وحدت نمادین، اما بدون مصداقِ واقعیِ پادشاه مشروطه

بنابر آنچه که در بالا گذشت، آیا ذکر وحدت نمادین گروهها، و فرقه‌ها‌ی مذهبی، و مخالف یکدیگر، در حقیقت، و در مصداق عینی آن، یک قیاس طنز آمیز غیر واقعی مع الفارق نیست؟؟؟!

سالهاست که، بخشی از ایرلند شمالی که جزء انگلستان، بشمار می‌رود، با انگلستان مرکزی، در جنگ و زد و خورد، به سر می‌برند!!؟ همین گونه نیز، اسکاتلند، بخش بزرگی از بریتانی کبیر، پیوسته در کوشش استقلال و جدایی از انگلستان است!!؟ چنانکه در مورد برگزیت نیز، اکثر اسکاتلندی‌ها‌، مخالف برگزیت، و خواستار ادامه‌ی عضویت خود، در اتحادیه‌ی‌ اروپا بوده اند!!؟

اینک، باز همان سئوال تکرار می‌شود که، ملکه‌ی انگلستان، یعنی پادشاه مشروطه‌ی انگلستان، که اتفاقا اینک یک بانو است، نماد وحدت کدامیک از این مخالفان یکدیگر است؟؟! یعنی، آیا ملکه‌ی انگلستان، هنوز هم نماد وحدت انگلستان، با ایرلند شمالی و با اسکاتلند هست، یا نه؟؟!

و ملکه‌ی انگلستان، اکنون، در مورد آشتی دادن، و ترمیم این اختلافها و تضادها، بعنوان مظهر نمادین وحدت آنها، چه کاری از دستش بر می‌آید، و یا چه وظیفه‌ئی قانونی دارد، که در ترمیم این وحدت بکوشد؟؟!

در صورتیکه طبق قانون اساسی انگلستان، او، ملکه‌ی انگلستان، حتی حق نصیحت کردن به آنان را هم ندارد، که شما چنین و چنان کنید، و یا چنین و چنان نکنید!!؟؟ چون، در اینصورت به دخالتی که در اصل، حق آن را ندارد، ارتکاب ورزیده است!!؟

ملکه انگلستان، دخالت در سیاست؟؟! یا عدم مداخله در سیاست؟؟!

_اعتراض ادوارد هشتم، علیه بیطرفی، و وحدت نمادین پادشاه مشروطه در انگلستان

رنج خنثایی یک پادشاه نمادین، در اثر گذاری

هنگامی که، از کمیابی، و نادر بودن فرصت امکان خود خواسته، و داوطلبانه، بر استعفای از قدرت، سخن به میان آید، امکان دارد، که به ذهن پاره‌ئی از خوانندگان گرامی، خطور کند که، پس درباره ادوارد هشتم (۱۹۷۲- ۱۸۹۴م) چه می‌گویید که، خود خواسته، از پادشاهی انگلستان استعفا نمود؟؟!

 ادوارد هشتم_دوک وینزور بعدی_ در حقیقت، از “قدرت”، کناره نگرفت؛ بلکه از “بی قدرتی” استعفا نمود!؟

هیتلر در سال ۱۹۳۳میلادی، به صدر اعظمی آلمان انتخاب گردید. مشهور است که ادوارد هشتم، احیانا، در دوره‌ی‌ ولیعهدی، یا آغاز سلطنت خود، در جایی، از سخنان هیتلر، تمجید، و یا آنها را، تایید نموده بود!؟ به او اخطار کردند که، پادشاهان انگلستان، نماد وحدت ملی مردم بریتانیای کبیر اند!!! بنابر این، پادشاه نمی‌تواند، از کسی طرفداری کند، که در کشور ما، مخالفان بسیاری دارد؛ این، نوعی وحدت شکنی، در نماد سلطنت است!!؟

 افزون بر این، ادوارد، عاشق بانویی به نام والیس سیمپسون (۱۹۸۶ -۱۸۹۶م) گردید، و رسما ابراز تمایل، به ازدواج با او نمود!!؟ این بانو، امریکایی بود، از خاندان سلطنتی بشمار نمی‌رفت، و افزون بر این، مطلقه بود. حتی او، نه یکبار، بلکه قبلا، دوبار با مردانی عادی، ازدواج‌ نموده، و طلاق گرفته بوده‌است. و این امر، بزرگترین سنت شکنی، در نظام سلطنتی انگلستان، در طول تاریخ آن، بشمار می‌رفته است!!؟ این ابراز تمایل برای ازدواج، با آنچنان زنی، از نظر سوابق زناشویی، و تعلق به طبقه‌ی غیر اشرافی، باز مورد مخالفت شدید واقع گردید.

 ادوارد نیز، با صراحت تمام، ابراز داشت که:

_ هنگامی که من، به عنوان پادشاه انگلستان، حق نداشته باشم، مانند یک شخص عادی، اظهار عقیده‌ی شخصی، درباره‌ی کسی یا چیزی بکنم، و افزون بر این، چون پادشاه انگلستانم، نتوانم مانند یک فرد عادی، با زن دلخواه خود، ازدواج نمایم، من چنین مقامی را نمی‌خواهم، و عدمش را، به ز وجودش می‌پندارم!!؟

و بدین ترتیب، ادوارد هشتم، از سلطنت انگلستان کناره گرفت، و با همسر دلخواه خود، ازدواج کرد؛ و بیشتر عمر خود را در سوئیس، به زندگانی خود، بسیار سعادتمندانه، ادامه داد، و اتفاقا، از عشاق نامی و رمانتیک قرن بیستم نیز بشمار رفته است!!؟

_مشروطیت ایران؟!

در مقایسه، با مشروطیت انگلستان؟؟!

آنان که مشروطیت پادشاه ایران را، با مشروطیت پادشاه انگلستان مقایسه می‌کنند، دست کم، مرتکب “قیاسی مع الفارق” می‌شوند. زیرا، در انگلستان، چون جرج ششم، برادر و جانشین ادوارد هشتم_پادشاه مستعفی یاد شده‌ی انگلستان_ پسری نداشت که، ولیعهدش شود، دختر بزرگش، ملکه الیزابت، پس از مرگ پدر، پادشاه انگلستان گردید_ که هنوز سلطنتش ادامه دارد!!؟

ولی، پادشاه ایران، پهلوی دوم، رضایت نداد که دخترش، فرزند اولش، ولیعهد شود، و بخاطر اعتقاد به مردسالاری، سه بار ازدواج کرد، که دوبارش به طلاق منجر شد، تا در ازدواج سوم، پسری بوجود آمد، که بتواند خواست او را، که جانشینش باید یک مرد باشد، و نه یک زن، تحقق بخشد!!؟

در حالیکه در همین نظام شاهنشاهی‌ئی که پهلوی دوم، با چه تشریفات کم نظیری، جشن دو هزار و پانصد ساله‌ی آن را، بگونه جهانی اعلام می‌داشت، در اواخر دوره‌ی‌ ساسانیان، به علت نبود پسران مستقیمی که، ولیعهد و پادشاه ایران گردند، دو دختر از خسرو پرویز_ پوران دخت و آزرمیدخت_ به آسانی مورد قبول قرار گرفتند، و به شاهنشاهی ایران، برگزیده شدند!!!؟ این دو خواهر از ۶۳۰ تا ۶۳۲ میلادی، بعنوان شاهنشاه ایران، سلطنت کرده اند. یعنی، در آستانه‌ی تمدن بزرگ پهلوی دوم، نسبت به جشن‌ها‌ی دو هزار و پانصد ساله‌ی شاهنشاهی، حدود هجده قرن (دقیقا۱۸۷۰ سال= ۶۳۰-۲۵۰۰) ایران در نظام شاهنشاهی خودش، دو شاهبانو یا بانو-شاه را، بعنوان شاهنشاه ایران داشته است!!؟

پوراندخت، نخستین شاهبانوی ایران در عصر ساسانی، دختر خسرو پرویز
فواد فاروقی (++ ۱۳۲۳ه.ش/ ۱۹۴۴م)، لطفا به یادآوری ویژه‌ی اهمیت کار ایشان، در پایان این گفتار توجه شود.

بدین ترتیب، پهلوی دوم، در اصرار به پیروی از خط شاهنشاهی ایران نیز، گزینشی عمل کرده است؛ و نه سنتی و واقعی!؟؟

از اینرو نظام سلطنت پهلوی‌ها‌، شیوه‌ی‌ سلطنتشان، تاریخ گاهشمارشان، مذهبشان، و حزب واحد رستاخیزشان هم نیز، همه گزینشی و متضاد بوده است!!!؟ و به احتمال قوی، شرایط مقتضیات جامعه‌ی‌ ایران، اینهمه تضاد، و گزینش‌ها‌ی خودخواهانه، و آمرانه را، نمی‌توانسته است، بر تابد!؟؟

و به احتمال قوی، منطق تاریخ، به حذف عاملان موجب تضاد، در جامعه‌ی‌ ایران، ظاهرا، رای داده است. و مسلم‌تر آنکه، تکرار چنین شیوه‌ی‌ سلطنتی پر تضادی، همراه با قیاس‌ها‌ی مع الفارقش، دیگر نمی‌تواند آرامش، و خوشبختی ایران را، تضمین نماید!!؟

ادوارد هشتم استقلال شخصیت و احترام به ذهنیت و تشخیص خود را، بر سلطنتی یا خنثی، و اخته وار، به نام نمادین، ترجیح داد؛ و نه به تزویر و ریا، و دخالتهایی که، سر انجام یک فرد در راس حتی نمادین قدرت می‌تواند انجام دهد نپرداخت!!!؟

ولی شوربختانه، سلطنت بظاهر مشروطه‌ی ایران، به نام، مشروطه بود؛ و در حقیقت همان، استمرار سنتی استبداد شاهنشاهی تاریخی دو سه هزار ساله بود، تا بتواند همچنان، قدر قدرتی سلطنت استبدادی یک تنه را، بر کل جمعیت تحمیل نماید!!؟ بدیگر سخن، همان شیوه‌ی شاه-شبانی بود _ یعنی یک نفر، شبان، و بقیه گله‌ئی از گوسفندان، به نام رعیت یا ملت، تابعین مطلق!!؟

یادآوری: آقای فؤاد فاروقی، متولد ۸ شهریور ۱۳۲۳/ ۳۰ آگوست ۱۹۴۴، در بستک، لارستان، از استان فارس، است. 

فؤاد فاروقی، بی‌تردید یکی از ذخائر فرهنگی نسل معاصر ماست. فؤاد فاروقی پژوهشگری است با حوصله‌ئی صد نفره. شمار آثار پژوهش‌های ارزنده‌اش برای یک نفر اعجاب انگیز است. فؤاد فاروقی، بر جسته ساز نکته‌هایی در تاریخ ایران است_بویژه در آسیب شناسی تاریخ شاهنشاهی ایران_ که بیشتر در حاشیه قرار گرفته اند، و بویژه نسل‌های جوان، نسبت به شناخت آنها، آگاهی و احاطه‌ی لازم را، سوکمندانه، نداشته اند. با توجه به تاریخ تولد ایشان، فؤاد فاروقی اینک باید، حدود ۷۸ ساله باشند. هر کجا هستند، نامشان گرامی، یادشان پایدار، عمرشان طولانی، و سلامتشان بیشمار باد!

ذکر عنوانهای آثار ارزنده‌ی فؤاد فاروقی، از افتخارات آگاهی بخش خط چهارم بشمار می رود. زیرا، فؤاد فاروقی، از نظر شهرت لازم، برای یک چنین پژوهشگر پر کار و نکته سنجی، سهم شایسته‌ی خود را، تاکنون، به حد کفایت فرا نیافته است. مهمترین آثار این بزرگوار، به ترتیب تاریخ انتشار، از سال ۱۳۶۱ه.ش/ ۱۹۸۲م، از سی و هشت سالگی مولف به بعد، چنین است:

۱)_سیری در سفرنامه‌ها: با مقدمه‌ئی از دکتر حامد فولادوند، انتشارات عطایی، ۱۳۶۱ه.ش/ ۱۹۸۲م.

این کتاب گشت و گذاری در سفر نامه‌ها، شامل چهار بخش است:

۱/۱_به ایران آمده‌ها

۱/۲_ از ایران رفته‌ها

۱/۳_ سفرنامه‌های برگزیده

۱/۴_ سفرنامه نویسی معاصران

۲)_ کارنامه ادبی ایران: انتشارات عطایی، ۱۳۶۲ه.ش/ ۱۹۸۳م.

کند و کاوی در آثار ادبی متقدمان و متاخران، همراه با نمونه‌ئی از آثارشان، همچنین شامل مقالات انتقادی، ادبی که ثمره سالیان متمادی همکاری با مطبوعات است. 

۳)_**عروسی شاهانه: انتشارات عطایی، ۱۳۶۴ه.ش/ ۱۹۸۵م، مجموعه مقالات تاریخی با آمیزه‌ئی از طنز. 

۴)_**خواجه‌های تاریخ : انتشارات رسا، ۱۳۶۴ه.ش/ ۱۹۸۵م.

۵)_****پادشاهان سر بریده در تاریخ ایران: انتشارات خامه، ۱۳۶۴ه.ش/ ۱۹۸۵م.

۶)_***بهروزه خانم: انتشارات رسام، ۱۳۶۵ه.ش/ ۱۹۸۶م، سرگذشت سوگلی حرمسرای شاه اسماعیل اول صفوی.

۷)_سرنوشت انسان در تاریخ ایران: انتشارات عطایی، ۱۳۷۷ه.ش/۱۹۹۸م. با استناد به بیش از چهارصد کتاب تاریخی، این پژوهش نامه فراهم آمده است و زندگی انسان‌ها را، از دوره افسانه‌ها تا به امروز بررسی می‌نماید. 

۸)_***معراج عشق:انتشارات کوشش، ۱۳۸۲ ه.ش/ ۲۰۰۳م. سرگذشت شاه شجاع و رند شیراز حافظ، با چاشنی داستان و استناد به کتاب‌های تاریخی. 

۹)_***پانته‌آ بانوی افسونگر شوش:انتشارات نوین، ۱۳۸۲ه.ش/۲۰۰۳م. کتابی است درباره عشق پانته‌آ، به همسرش و زندگی نامه‌ی کوروش کبیر. 

۱۰)_***ندیمه:انتشارات نوین، ۱۳۸۳ه.ش/ ۲۰۰۴م.اسارت همسران شاه اسماعیل صفوی در کشور عثمانی، پس از جنگ چالدران. 

۱۱)_***بغداد خاتون در ۲ جلد: انتشارات کوشش، ۱۳۸۳ه.ش/۲۰۰۴م. زنی که فدای عشقی حرام شد، کتاب درباره ماجراهای دوره ایلخانان است. 

۱۲)_سیف القلم: انتشارات کوشش، ۱۳۸۳ه.ش/۲۰۰۴م. مردی که پس از مرگش هم جنایت می‌کرد، پردازش روانکاوانه به زندگی اولین قاتل سریالی معاصر ایران، همراه با بررسی زندگی قاتلان سریالی جهان. 

۱۳)_****حرمسرای خسرو پرویز: انتشارات فیپا، ۱۳۸۳ه.ش/۲۰۰۴م. این کتاب به زندگی خسرو پرویز ساسانی می‌پردازد، و هوسرانی هایش، همراه با زندگینامه باربد، و دیگر موسیقی دانان زمانش. 

۱۴)_شیطنت‌های تاریخ: انتشارات درسا، ۱۳۸۴ه.ش/۲۰۰۵م.

.۱۵)_داستانواره‌های تاریخی: انتشارات درسا، ۱۳۸۵ه.ش/ ۲۰۰۶م.

۱۶)_***رامشگر:انتشارات نوین، ۱۳۸۵ه.ش/۲۰۰۶م. حراج همسران تیمور لنگ در بازار مکاره… 

۱۷_***لعبت:انتشارات کوشش، ۱۳۸۵ه.ش/۲۰۰۶م. کتابی درباره بریز و بپاش‌ها، و هوسرانی‌های خلیفه هارون عباسی، و همسرش زبیده.

۱۸)_***خون بهای اسفندیار: انتشارات آشیانه‌ی کتاب، ۱۳۸۵ه.ش/ ۲۰۰۶م. سرگذشت بازماندگان جهان پهلوان رستم، برگردان به نثر از کتاب بهمن نامه اثر ایرانشاه بن ابی الخیر، حماسه سرای قرن پنجم هجری/ یازده میلادی.

۱۹)_***شهریار بی تاج و تخت:  انتشارات کوشش، ۱۳۸۵ه.ش/ ۲۰۰۶م. سرگذشت کریم خان زند، مردی که بر دلها فرمان می‌راند، و ماجرا‌های زمانش.

۲۰)_****سلطان عشق و حماسه: انتشارات کوشش، ۱۳۸۶ه.ش/ ۲۰۰۷م، در ۲ جلد، زندگی نامه بهرام گور، شاه عاشق پیشه دوره ساسانیان.

۲۱)_***شاه عباس: انتشارات کوشش، ۱۳۸۶ه.ش/ ۲۰۰۷م، در ۲ جلد: زندگینامه شاه عباس، شاه هزار چهره صفوی، و موسیقی دانان و شاعران زمانش.

۲۲)_****داریوش و دختران کوروش:انتشارات عطایی، ۱۳۸۶ه.ش/ ۲۰۰۷م، پردازش به زندگی داریوش اول هخامنشی، و سه دختر کوروش بزرگ، که یکی پس از دیگری به همسریش در آمدند.

۲۳)_***جاذبه ملیجک: انتشارات عطایی، ۱۳۸۶ه.ش/ ۲۰۰۷م، خار چشم زنان حرمسرا و درباریان زمان ناصر الدین شاه قاجار، مجموعه مقالات تاریخی. 

۲۴)_***رابعه: انتشارات کوشش، ۱۳۸۶ه.ش/ ۲۰۰۷م، زنی که کنیز غلامش شد، سرگذشت نخستین زن سخن سرای فارسی.

۲۵)_.سرو زرتشت: انتشارات کوشش، ۱۳۸۷ه.ش/ ۲۰۰۸م، زرتشت با دستان خود، دو سرو کاشت که هر یک بیش از هزار سال عمر کردند، این کتاب درباره سرو کاشمر است، همراه با سروده‌های مقدس پیامبر آریایی. 

۲۶)_***خواجه خسرو:انتشارات عطایی، ۱۳۹۰ه.ش/ ۲۰۱۱م، زندگینامه خسرو پسر لطفعلی خان زند، که پس از ارتقا به مقام خواجگی! در حرمسرای فتحعلیشاه قاجار به خدمت پرداخت. 

۲۷)_***آریو برزن: انتشارات شهرزاد، ۱۳۹۰ه.ش/۲۰۱۱م، نگاهی دیگر به زندگی سردار فداکاری که پاسدار تخت جمشید بود. 

۲۸)_***آتوسا:  انتشارات شهرزاد، ۱۳۹۰ه.ش/۲۰۱۱م، در ۲ جلد.

۲۹)_***پروشات : انتشارات سمیر، ۱۳۹۱ه.ش/ ۲۰۱۲م، در ۲ جلد: داریوش دوم و سوداهای خام یک زن، همراه با زندگینامه سقراط پدر فلسفه جهان. ….

۳۰)_***دلربا:انتشارات پل، چاپ دوم، ۱۳۹۵ه.ش/ ۲۰۱۶م، زندگی نامه مهر النسا، ملکه ایرانی هندوستان. 

۳۱)_****نادرشاه مرد حماسه‌ها:انتشارات پل، ۱۳۹۵ه.ش/۲۰۱۶م، سرگذشت نادر شاه افشار از تولد تا مرگ.

آثاری که بیشتر در تاریخ شاهنشاهی ایران ارتباط داشته است، به ترتیب اهمیت با سه یا چهار ستاره نموده شده است.

خدا برکت بدهد_ ان شاء الله.

فؤادفاروقی(++۱۳۲۳ه.ش/۱۹۴۴م)

تاریخ انتشار: جمعه ۱۳ خرداد ۱۴۰۱/ ۳ ژوئن ۲۰۲۲

و این داستان همچنان ادامه دارد.

این گفتار را چگونه ارزیابی می کنید؟ لطفا ستاره‌ها را، طبق خط فارسی از راست به چپ، انتخاب فرمایید ۱، ۲، ۳، ۴، ۵ ضعیف، معمولی، متوسط، خوب، عالی

متوسط ۴.۹ / ۵. ۳۵

۲۲ دیدگاه

  1. قدر دانی و سپاس خود را به خانم زهره رمضانی تقدیم می دارم که با تلاش و اشتیاق خاص خود، برای تدوین، حفظ و مراقبت و ثبت گفتارهای علمی استاد در خط چهارم زحمتی دشوار ولی شیرین را برخود هموار ساخته است.
    به شما بانوی جوان وباهوش، تبریک و آفرین می گویم که در پیشگاه انسانی بزرگ و استادی عالیقدر همچون دکتر ناصرالدین صاحب الزمانی افزون بر تلمذ، در ثبت و ضبط گفتارهای خط چهارم این چنین هوشمندانه و مسئولانه عمل می کنید، زیرا در تمامی گفتارهای خط چهارم حفظ سبک گفتاری و نوشتاری استاد بدون هیچگونه دخل و تصرفی کاریست ارزشمند که هر کسی نمی تواند از عهده اش برآید.

    با زیباترین آرزوها برای شما

  2. با سلام و احترام

    همواره از استاد گرانقدرم آقای دکتر ناصرالدین صاخب الزمانی صمیمانه سپاسگزارم که تمامی آثارشان از دیرباز تا اکنونی که در جریانست، برای اکثر گروههای سنی میانسال ،سالمند وجوانان معاصر این سرزمین نه تنها تاثیرگذار که دارویی است شفا بخش .
    این که بیاموزیم مفهوم تاریخ و وقایع تاریخی چگونه می تواند در روشن شدن ذهن و بیدار ساختن حس نکته سنجی وجهانبینی مخاطبان علاقمند موثر باشد و آنان را به همه زمانها و مکانها، هدایت کند و در نهایت به اندیشیدن وا دارد.
    خط چهارم استاد گرانقدرمان، ضرباهنگی بیدار کننده برای علاقمندان به مباحث تاریخی، فرهنگی و اجتماعی است که آگاه شوند تحت تاثیر تبلیغات دروغین سالوسیان ریا کار دوره های مختلف تاریخی روزگاران دور و نزدیک قرار نگیرند و نوشته های تاریخ نگاران دوره های مختلف را سندی بی عیب و نقص و درست و استوار تلقی نکنند.
    اگر چه به قول بیهقی مورخ بالنبه خوب قرن پنجم هجری : ((هیچ نبشته ای نیست که بیکبار خواندن نیرزد ))
    استادگرامی: از دست وزبان که برآید کز عهده شکرت به در آید
    با نهایت احترام و سپاس

  3. آلبرت اینشتین فیزیک دان معروف آلمانی در اواخر عمرش ،ضمن مصاحبه ای گفت: ((سعی نکنید مرد موفقی در زندگی باشید.بلکه بهتر آنست که مرد ارزش و اعتبار باشید. در زمان ما ، آن کس را موفق می نامند که بیش از آنچه به عالم عرضه می کند ،از آن نصیب ببرد. اما مرد باارزش آنست که بیش از آنچه سهم میبرد ،پیش کش کند )) (راوندی، مرتضی در تاریخ اجتماعی ایران ج ۶ ص۱۸۷ نشر امیر کبیر) از جمله دکتر ناصرالدین صاحب الزمانی استاد گرانقدر ،یکی از آن مردان با ارزش و تاثیر گذاری است که تمامی آثار و نوشته های دلنشین ایشان ترجمان این واقعیت است واین واقعیت نه مبالغه است و نه اغراق .
    یافته های علمی و دانسته های ذوقی ،احساسی و فکری استاد ، در زندگی علمی ،فرهنگی و اجتماعی، مطالعات مستمر ایشان ،اشراف بر دقایق و مسایل روانشناختی به گونه ی تخصصی،آشنایی با صاحبان فکر و اندیشه و نخبگان علمی جهان ،در تمانی آثار استاد از جمله در خط چهارم به روشنی احساس می شود .
    خط چهارم،تحلیلی است نوین و نگرشی علمی و منطقی به تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران از پیش از اسلام تا پایان عصر پهلوی که روحی تازه به تاریخ غمبار ما بخشیده است .آن هم با سبک گفتاری و نوشتاری خاص ایشان که مخاطب را به دنبال وقایع تاریخی می کشاند و به ما می آموزد که چگونه تاریخ را بخوانیم ،چگونه آن را تحلیل کنیم و به دیگران به ویژه به نسل جوان این سرزمین انتقال دهیم .
    خط چهارم با تحلیل های نوین و نکته سنجی های خلاقانه نویسنده ،از وقایع تاریخی سرزمینمان ایران ،پرده از حقایق و واقعیت های تاریخی بر می دارد و ماهیت آن را آشکار می سازد از این روی کاری است ماندگار تا معاصران و آیندگان این سرزمین پهناور بیاموزند که برای درک حقایق و واقعیت های تاریخی ، بهتر است مطالب تاریخی سره را از ناسره تشخیص دهند ودریابند که برای حفظ تمدن و میرات فرهنگی – تاریخی سرزمینشان معدود انسانهایی سخت کوش و اندیشمند تلاش می کنند واز جان و مال و وقت خود مایه می گذارند تا با آثار ارزشمند خویش دانش و معرفت را در فرهنگ و تمدن این سرزمین به مثابه میراتی ماندگار برای نسلهای آینده بر جای بگذارند.

    با سپاس فراوان از زحمات و تلاش های خستگی ناپذیر دکتر ناصرالدین صاحب الزمانی .

  4. از نکات جالب توجهی که در گفتارهای خط چهارم، با آن روبرو شده ام، که در نوشته های دیگر دیده می شود، اینست که خط چهارم مانند یک معلم بسیار ورزیده و خوب، در ارتباط با هر موضوعی، منابع و آثار مهمی را برای مزید اطلاع خوانندگان، افزون بر گفته های خود، یاد آور می شود، و حتی در برخی از موارد، لینک دسترسی به آن آثار، و پی دی اف آنها را نیز در اختیار خوانندگان قرار می دهد تا با کمترین زحمت از بیشترین فرصت، برای حداکثر اطلاع در مورد موضوع مورد گفتگو، مشتاقان کسب اطلاع بیشتر بدون هیچ سرگردانی به آسانی راهنمایی شوند. و بر وسعت دید و اطلاع خود، بدون زحمت بسیار بیفزایند. سپاسگزار اینهمه سعه‌ی صدر، که بیدریغانه مصداق زکات العلم نشره را، گشاده دستانه، تحقق می بخشد، هستیم.

    1. جناب آرش اولیایی گرامی، دنیای معرفت، جهانی است که بخل ورزیدن در اشاعه ی آن، و بقول مشهور کم فروشی در آن، گناه کبیره است. آن هم در برابر علت کل معرفتی که امروزه در دسترس ماست، نسبت به آنچه که در آینده، به وجود خواهد آمد، حقیقتا کم فروشی بخیلانه‌ئی بیش نیست. ذکر این موضوع، یادآور حقیقتی است که در بیکرانی معرفت حدود شانزده قرن پیش، یکی از فرزندان پر افتخار ما، بزرگمهر حکیم گفته است که:
      “همه چیز را، همگان دانند!!؟ و همگان؟؟! هنوز، از مادر نزائیده اند.”
      با تقدیم ارادت و سپاس، نسبت به نکته سنجی و نکته گویی شما_ خط چهارم شما

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *