گفتار شماره‌ی ۶۶_دکتر آلن، درس محبت، و نبوغ انگیزه آفرینی

به اشتراک بگذارید
۵
(۸)

درس معلم، ار بود زمزمه‌ی محبتی

جمعه به مکتب آورد، طفل گریز پای را                                            

نظیری نیشابوری (۱۰۲۱-?۹۶۰ه.ق/ ۱۶۱۲-?۱۵۵۳)   

_”محبت، فقط جنبه‌ی عاطفی و معنوی ندارد، بلکه مادی هم می‌تواند باشد!!؟ برای نمونه، به نیازمندی اگر پولی بدهید، که نیازش را بر آورد، محبت هم می‌آورد!!؟”

 _که ناقوس‌ها، نه مرگ، که زندگی را می نوازند!؟

“… در سفر مطالعاتی به امریکا، اوایل مرداد ماه ۱۳۴۶ برابر با جولای ۱۹۶۷، به سانفرانسیسکو رسیدم.

“دانشگاه استنفورد” ، در فاصله ۶۰ کیلومتری سانفرانسیسکو قرار دارد. و ماشینهای شرکت  اتوبوس رانی ” گِرِی هاند غربی” ، طبق برنامه مرتب، در فواصل کوتاه، یک ساعته، مسافران را از سانفرانسیسکو به “استنفورد” و بالعکس می‌رساندند!

 چهارشنبه ۴ مرداد ماه ۱۳۴۶/ ۲۶ جولای ۱۹۶۷، ساعت ده صبح، وارد دانشگاه استنفورد شدم. در نخستین لحظات ورود به دانشگاه، به پیشنهاد دانشجویی که از طرف اداره‌ی روابط عمومی دانشگاه استنفورد، برای همراهی و راهنمایی من آمده بود، بطرف یکی از برج‌ها، بر فراز کوی استنفورد، رفتیم. …

 سانفرانسیسکو و خلیج آن را، به نامهای مختلفی خوانده اند، مانند “خلیج پل دروازه‌ی طلایی”( Golden Gate)، خلیج شهر تپه‌ها و ماهورها. لیکن، شاید نام دیگری که به سلسله نام‌های آن بتوان افزود، ” خلیج ناقوس‌ها” باشد. زیرا در اطراف آن … علاوه بر کلیساهای بسیار، دانشگاه‌های فراوانی قرار دارند، که غالباً دارای برج‌های بلندِ ناقوس اند. ناقوس‌ها، عموماً شبانه‌روز، در فواصل معینی می‌نوازند. و طنین دلپذیری، در فضای خلیج، منتشر می‌سازند!!؟

“استنفورد” زیباست و بسیار هم زیباست، و از فراز برج ناقوس‌های کوی دانشگاه آن، زیبایی‌های طبیعی آن را، بهتر می‌توان دید!؟ لیکن زیبایی‌های دیگری که همواره، در خلال و در جوار زیبایی‌های طبیعی، کشف آنها مورد توجه من بوده است، فرصتی چندان، برای وصف زیبایی‌های طبیعی استنفورد برایم باقی نمی‌گذارد.”

نمایی از “Golden Gate گُلدِن گِیت”، “خلیج پل دروازه‌ی طلایی”

_دکتر آلن، و نبوغ انگیزش‌های مثبت

“… کانون جهانگردان سانفرانسیسکو، بنا به خواهش نویسنده، برای چهارشنبه چهارم مرداد ماه ۱۳۴۶/ ۲۶ جولای ۱۹۶۷، چهار برنامه ترتیب داده بود که یکی از آنها دیدار از بخش روان سنجی دانشگاه استنفورد بود :

…آرام، آرام از پلکانهای مرکز روان سنجی دانشگاه استنفورد، بالا رفتم…در طبقه‌ی دوم عمارت، صدای ملایم و مهربان مامور اطلاعات….، مرا به خود آورد.

 _ با کسی کار داشتید؟

_ بله. با دکتر “آلن”_ آلن بر وزن کاهن [(۸۴ =۲۰۱۶- ۱۹۳۲م)]_ قرار ملاقات داشتم.

_ خواهش می‌کنم بفرمایید بنشینید، تا من ورود شما را به ایشان اطلاع دهم…

 هنگامی که در انتظار نشسته بودم، دری در انتهای سالن باز شد، و خانمی که … روی “صندلی چرخدار”، نشسته بود، در حالی که خود با دست، چرخ‌های صندلی را حرکت می‌داد، به طرفم آمد و… اظهار داشت که:

_ من دکتر آلن هستم!

… با موقعیت غیر منتظره‌ئی روبرو شده بودم!؟؟… نخست از روی نام “دکتر آلن” … حدس نزده بودم که میزبان من یک خانم است، و بعد کمتر به خاطرم خطور کرده بود که کارشناسی را که با او ملاقات داریم، روی صندلی چرخدار خواهم یافت!؟؟ این برخورد، اگر غیر منتظره بود، … از آغاز شادمانم ساخت، که باز با موقعیت تازه، کم‌سابقه، و احیاناً آموزنده‌ئی روبه رو شده ام!؟؟

… پس از گفتگویی مقدماتی با دکتر آلن، چون احساس کردم که “دکتر آلن”، احیاناً گفتنی‌های فراوان دارد،… تصمیم گرفتم موضوع مصاحبه را به ایشان واگذار کنم، تا از فرصت کمی که در اختیار داشتیم، حداکثر استفاده را ببریم… 

دکتر آلن با آرامی و تفاهم پرسید:

_ بسیار خوب. از کجا شروع کنیم؟!

_ از هر کجا که شما می‌اندیشید، دانستنش برای من ضروری است. از دیدِ خودتان. از آنگونه که شما امریکا و مسائل آن را می‌بینید. از انتقادهایتان!؟ از دلایل انتقادهایتان!؟ از پیشنهادهایتان!؟ از نگرانی‌های اجتماعی تان!؟ از جایی که فکر می‌کنید امریکا در سال‌های آینده، بدان طرف کشیده می‌شود، و نظیر آن….!؟؟

دکتر آلن، مانند آنکه آتشی زیر خاکستر را، در درون از نو باز دامن زده باشند…به سرعت اظهار داشت که:

_مساله‌ی مهم امریکا، “مسئله‌ی انسان‌ها” است!؟ انسانهای محروم: محرومان مالی، محرومان فرهنگی و آموزشی، و محرومان عاطفی !… .

… دکتر آلن، در فرصت کمی که در اختیار داشتیم به رسایی تمام، درباره‌ی هر یک از این مسائل، و آسیبهای اجتماعی دیگری نظیر بیکاری، تحصیل، تبعیض نژادی، اقلیتهای نژادی، نقص برنامه‌های آموزشی، و سیاست‌های ناقص و نارسای دولت در حل این مشکلات سخن گفت….

لیکن، از خود و کرده‌های خود، چندان سخن نمی‌گفت. … من، بعدا بر اثر مذاکره با افراد مختلف، به ویژه با یکی دو تن از اعضای اداره روابط عمومی دانشگاه استنفورد، درباره او، دریافتم که وی در مورد تمام گفته‌های خود، نه تنها صمیمی و صادق است، بلکه تا مرحله‌ی از خودگذشتگی و فداکاری، به خاطر تحقق آنها، پیش رفته است!!؟

تانی گِرِی تامپسون(۱۹۶۹م++)، سیاستمدار و ورزشکار بریتانیایی، همتای خانم دکتر آلن، در غلبه بر ضعف های جسمانی خویش

_دکتر آلن، و والایش مستضعفان

هنگام خداحافظی از دکتر آلن…. _برای آشنایی بیشتر با افکار و اندیشه‌ها و همچنین شخصیت وی_ از دکتر آلن، جویا شدم که آیا او کتاب، تحقیق یا مقاله‌ئی ندارد که بتواند در اختیار من گذارد، یا نام و نشانی آنها را به من بدهد؟! ….، دکتر آلن به طور موقت دو نوشته‌ی خود را…، به من داد. در یکی از این دو نوشته بود که، من…  بخشی از  گمشده‌ی خود را _دکتر آلن که بود؟!_ یافتم:

 این پژوهش را بفارسی می‌توان این چنین عنوان کرد: “تغییر عادت تحصیلی محرومان تربیتی” (Behavior Modification of Study Habits of Educationally Disadvantaged Students)

 دکتر آلن نتیجه کار و تحقیق انسانی و ارزنده‌ی خود را، در این اثر تدوین کرده بود، و در ماه ژانویه ۱۹۶۶ در برابر انجمن روانشناسان کالیفرنیا، در سانفرانسیسکو عرضه داشته بود. 

 عنوان تحقیق دکتر آلن، با وجود طول و رسایی فنی کلماتی که در اصل انگلیسی آن به کار رفته بود، هنوز قادر به بیان اهمیت انسانی آن، و انسان‌دوستی مولف آن نبود!؟؟ کوشش دکتر آلن، دریچه‌ئی از امید، هر چند هم اندک، به روی محرومان و مطرودان می‌گشود. این کوشش دکتر آلن، برای کمک به محرومان تربیتی، از ماه سپتامبر سال ۱۹۶۴، یعنی از شهریور ماه ۱۳۴۳ آغاز گشته بود؛ و همچنان ادامه یافته بود. “محرومان تربیتی” در نظر دکتر آلن، دانش‌آموزان و دانشجویانی هستند که: 

 ۱)_ در مدرسه، عموماً دارای نمره‌های ضعیف و پایینی بشمار می‌روند!؟ 

 ۲)_آزمون‌ها و تست‌های آموزشی نشان می‌دهد، که اطلاعات و قدرت یادگیری و ورزیدگی آنان، زیر حد متوسط مقبول است!؟ 

 ۳)_ آشکارا، از تحصیل و مدرسه، اظهار نفرت می‌نمایند!؟

 ۴)_ از نظر اجتماعی و اقتصادی، از طبقات پایین و تهیدست هستند!؟

۵)_ متکی به اقلیتی هستند که سایه شوم تبعیض‌های نژادی و قومی بر سر آنان است، نظیر سیاهپوستان و مهاجران مکزیکی!؟

 دکتر آلن وجهه‌ی همت خود قرار می‌دهد که، با بکار گرفتن روش خاص، نشان دهد که این کیفیت‌ها در بسیاری از جوانان واخورده، و مطرود مدرسه، فطری نیست،” عارضی” است و همانطور که او خود در گفتگویش آشکارا اعلام داشته بود، ناشی از نقص و نارسایی اجتماع بی تفاهمی است که، این قربانیان تبعیض و تنگدستی، زاییده‌ی آنند!!؟ 

 دکتر آلن، برای آزمایش خود، گروهی از دانش آموزان و دانشجویان را برمی‌گزیند، که عموماً تمام صفات منفی برشمرده در بالا، وجه مشترک آنان بوده است؛ و اولیا و مسئولان تربیتی آنها، به کلی از آنان قطع امید کرده بودند!!؟ دکتر آلن، پس از انتخاب گروهی از این افراد_ به عبارت خود او_ به آنها که “بیکار” و” بیکاره” بوده‌اند، و هیچ امکانی نداشته‌اند، و کسی به آنها شغلی ارجاع نمی‌کرده است، “شغلی” ارجاع می‌کند؟؟! 

 شغل نویافته‌ی‌ این گروه، آن بوده است که هر یک در کلاس در خور فهم و پایه تحصیلی خویش، شرکت جویند، و از درس معلمان، گزارشی برای دکتر آلن تنظیم نمایند!؟

 دانش آموزان و دانشجویان، در برابر هر ساعت شرکت در کلاس، مزد خاصی دریافت می‌دارند، و برای گزارش خود، به نسبت کیفیت و خوبی آن، وجهی علاوه می‌گیرند!!؟ درآمد ماهیانه‌ی این از تحصیل بیزاران و مطرود از اجتماع، یکباره برای نخستین بار تنها به خاطر حضور در کلاس، ماهیانه به ۵۰ دلار و برای تهیه‌ی گزارش‌های تحصیلی به ۱۰ تا ۲۵ دلار، بالغ می‌گردد!!؟

 این مدرسه گریزان محبت نادیده_ و از نظر مادی، سخت نیازمند_ همه، یکباره تمام وقت، در کلاس درس حاضر می‌شوند. و به خاطر تنظیم بهتر گزارش خویش، در کلاس، سراپا گوش می‌گردند. و در خارج از کلاس، برای رفع نارسایی‌ها و افتادگی‌های گزارش خود، با معلمان تماس مرتب می‌گیرند!!؟ این  تماس، به جای گریز از کلاس و درس، موجب آشنایی، و آشنایی موجب ایجاد انس و علاقه و صمیمیت، میان آنان و معلمان آنان می‌شود، و صمیمیت و نزدیکی هم، سبب درد دل گویی، عقده‌گشایی، و یاری جویی آنها خواهد بود!!؟ علاوه بر “پاداش نقدی”، تشویق و تحسین‌های کتبی و شفاهی، توام با محبت و احترام، بر انگیزه‌ی مرده‌ی محرومان تربیتی، جانی تازه می‌بخشد!!؟ معلمان اختصاصی و درس‌های تکمیلی، نارسایی‌های پایه، و ضعف‌ها و عقب ماندگی‌های تحصیلی آنان را جبران می‌کند!!

“لذت موفقیت”، برای نخستین بار، بر غرورهای سرکوفته، و جریحه‌های شخصیت تحقیر شده‌ی آنان، مرهم می‌نهد. مطرودان، خویشتن را مقبول، مأیوسان، امیدوار، و بیکاران، وجود خالی و بی اهمیت خود را مفید و موفق می‌یابند!!!؟ 

 معجزه؟؟! البته که نه: بلکه “اصل علیت اصیل” همراه با “سنخیت هماهنگ”، بیدارسازی و بکارگیری صحیح انگیزه‌ها، کار خود را می‌کند. یعنی، شبه معجزه می‌سازد، و نبوغ انگیزه آفرینی، کارسازِ راه والایش می‌گردد!!!؟ عقب ماندگان تحصیلی، دو اسبه پیش می‌تازند. عقب‌ماندگی‌ها را جبران می‌نمایند. یک دانشجو، شش ماه بعد، از دریافت “دستمزد تحصیلی” خود، امتناع می‌ورزد. دلیل امتناع وی:

_”شما به روی من، دری گشودید که من در نتیجه، “شخصیت گمشده‌ی خود” را یافتم. برای این خود یابی، دیگر از گرفتن مزد شرمگینم!!؟

 من، اینک وسیله‌ئی دارم که به سهولت می‌توانم، زندگی خود را اداره کنم: اعتماد به نفس!”

“دانشگاه استنفورد” اینک، این برنامه را پذیرفته است، و می‌کوشد هر ساله با اختصاص بودجه‌ی خاصی، گروهی بین ۸۰ تا ۱۰۰ نفر از دانشجویان ضعیف خود را بدین ترتیب، به دست دکتر ” آلن” ، بسپارد…. 

_دکتر آلن که بود؟

زنی مغرور؟! از مردمان بیزار که گویی همه مسئول نقص پاهای او بوده‌اند؟! و در نتیجه با همه سر جنگ و دعوا دارد! کینه توزی، خوی ثانوی او شده است! و بی جهت فتنه بر می‌انگیزد! و بر اثر حسادت، هر که را بر سر کاری موفق ببیند، با او به خصومت بر می‌خیزد؟! منفی باف است؟ آیه‌ی یاس است؟ حضورش در خور تحمل نیست؟! 

 یا مظهر کوششی خستگی‌ناپذیر و موفق است؟! دختری است که در ۱۴ سالگی، بر اثر ابتلاء به بیماری فلج اطفال، هر دو پای خود را از دست داده است. لیکن، “اراده” اش و “اعتماد به نفس”اش هرگز فلج نگشته است!!!؟ گویی نیروی از دست رفته‌ی جسمانی را نیز، به نیروی روانی خویش افزوده است. در عین خردسالی و ناتوانی، به نبردی بزرگ، دست آزیده است. به تمام نیروهای خویش، برای جبران مصیبت ناخوانده خود، بسیج داده است! تلاش پیگیر او، از وی شخصیتی حساس، پیوسته بیدار، همواره در حال دفاع، و آماده‌ی حمله، پدید آورده است! اینک که بسیاری از رنج‌ها و ناکامی‌های فردی را، پشت سر نهاده است، قدرت ضربه‌ای خطاناپذیر خویش را، متوجه نابسامانی‌های اجتماع ساخته است. و با رنج‌های عمومی و اجتماعی در افتاده است. 

 انتقاد او، بیدار کننده و موشکافی است. منفی بافی و نق نق نیست. گفتار او، لفاظی و سخن پردازی نیست؛ فصاحت عملی است. روشن گوییِ طراحی روشن بین، و روشنگریِ مدیری عامل! …

کوتاه سخن، “دکتر آلن”، مظهر این ایده‌آل شخصیت والای مفروض است که در ادبیات عامیانه‌ی ایران می‌گوید: بیا سوته دلان گرد هم آییم، که تا بهتر جهانی برگزینیم!!؟

                                ***

 یاد آوری‌ها:

۱)_تمام نکات و صفات منفی که در انتهای متن، در تفسیرهای ما، درباره‌ی دکتر آلن، بدان‌ها اشاره شده است، برگرفته از عباراتی است که دکتر آلن، در نخستین لحظه‌های ملاقات و گفتگو، او خود درباره‌ی خویشتن از زبان دیگران، به ما اظهار داشته است. ما، بنا به رعایت اصل “اختصار و تلخیص”، در اینجا، اظهارات منفی وی را در بالا حذف کردیم.

۲) _”درس محبت”، فقط ابراز محبت خشک و خالی به افراد گرسنه نیست، ابراز محبت به گرسنگان از جمله تهیه‌ی وسایل رفع گرسنگی آنان نیز می‌باشد. دکتر آلن، درست استمرار توجه به این نکته را، با  تاکید، تایید نموده است. و با انجام این مهم، الگویی برای ایجاد شیفتگی به تحصیل، در دانش آموزان فراری از مدرسه، در رویکرد جدی به تحصیل، فرا روی ما قرار داده است. 

_واژگونی ارزش‌ها، “منفی”، “مثبت” و “مثبت”، “منفی” گردد!؟

۳)_ نتایج کار “دکتر آلن”، نمونه، و مصداق کاملی است از یکی از کلمات قصار نیچه( ۵۶= ۱۹۰۰_ ۱۸۴۴م)، فیلسوف نامی آلمانی که از جمله لزوم “واژگونی ارزش‌ها” در غرب، به گمان نیچه، ضرورتی فلسفی و اخلاقی بوده است.

  کلمه‌ی قصاری که در بالا بدان اشاره شد، که نمونه‌ی کاملی برای نتیجه‌ی تلاش راستین دکتر آلن است، عبارتست از این جمله:  

” آنچه که ما را زخم زده است، همان باید مرهم ما گردد. “

اصل عبارت نیچه به آلمانی : !?Was uns Wundet Soll uns Heilen

 ۴)_ این گفتار گزیده‌ئی است از  مقاله‌ئی با عنوان “برکنار خلیج ناقوس ها … “. ” برکنار خلیج ناقوس ها” نخستین بار در مجله‌ی ادبی نگین، شماره‌ی ۳۳، بهمن ۱۳۴۶/ ژانویه ۱۹۶۸، صفحات ۲۶ تا ۳۶، به چاپ رسیده است. علاقمندان به مطالعه‌ی اصل این گزارش، لطفا به سایت نور مگزین به آدرس اینترنتی: www.noormags.ir مراجعه فرمایند.

تاریخ انتشار گزیده‌ی گزارش، در کانال تلگرام “فردا شدن امروز” : ۷مرداد۹۷/ ۲۹جولای۲۰۱۸

تاریخ بازنشر با تجدید نظر و اضافات در سایت خط چهارم: یکشنبه ۱۵ مرداد ۱۴۰۲/ ۶ آگوست ۲۰۲۳

نمایی از برج “هُووِر” واقع در دانشگاه استنفورد

این گفتار را چگونه ارزیابی می کنید؟ لطفا ستاره‌ها را، طبق خط فارسی از راست به چپ، انتخاب فرمایید ۱، ۲، ۳، ۴، ۵ ضعیف، معمولی، متوسط، خوب، عالی

متوسط ۵ / ۵. ۸

۱۲ دیدگاه

  1. درود فراوان خدمت دوست و استاد گرامی دکتر صاحب الزمانی عزیز .
    چقدر مطالب شما دل نشین و جذاب هست به شکلی که بنده حقیر را برغم بیگانه بودن با مطالب روان شناختی همانند یکی از شاگردان خانم آلن پای در چهار چوب آموختن به بند کشید .خاطره ای در من زنده شد که اوایل دبیرستان دبیری داشتیم به نام آقای مسیح بهرامیان برای تدریس ادبیات تا پیش از حضور ایشان کلاس ادبیات کم رونق و تقریبا تعطیل بود .ولی روش تدریس ، ذوق شاعرانه بسیار زیبا، دنیای محبت و بیان لطیف و ماهرانه این مرد کاری کرد که دنیای فکری من و اکثر شاگردان کلاس نسبت به ادبیات تغیر کند و عاشقانه به مطالب ادبیات نگاه کنیم .خود جنابعالی هم نقشی کمتر یک سازنده مجرب نداشتید .هرگز فراموش نمیکنم چگونه در هر دیدار با شما پنجره جدیدی برای( شناخت )در ذهن من و اطرافیان حاضر باز میشد .
    آرزوی سلامت و تندرستی برای شما دوست و معلم گرامی دارم .

    1. جناب مهندس برمایه‌ور عزیز
      سلام و درود بر شما
      واقعا موجب کمال شادمانی است که هنوز خط چهارم، مطالبی دارد که افراد با تجربه و مطلعی چون شما را به وجد می آورد و بر اطلاعات گرانقدر شما می افزاید. از ابراز شادمانی شما، بسیار شادمانیم و امیدواریم که همچنان رابطه‌ی صمیمانه‌ی شما با خط چهارم در داد و ستد اطلاعات و تجربیات مکمل هم باشند.
      شاد و سلامت باشید، پایدار و انگیزنده_ خط چهارم شما

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *