یک قصه بیش نیست غم عشق و وین عجب
کز هر زبان که میشنوم نا مکرر است
حافظ، غزل شمارهی ۳۹
از جمله دیدگاههایی که در واکنش به گفتار شمارهی ۲۳۴_ عشقی به تابناکی خورشید نیمروز_ دریافت داشته ایم، دیدگاه نسبتا مفصل بانو دکتر طلعت کاویانپور استاد دانشگاه است، که نمیتوان آن را کوتاه ساخت. زیرا، از نکته سنجیها و زاویه جوییهای ابتکار انگیزش، حقا نمیتوان چشمپوشی نمود. از اینرو تصمیم بر آن گرفته شده که دیدگاه نامبرده را تحت شمارهی ویژهئی منتشر سازیم، که روایت دیگری از همان “عشقی به تابناکی خورشید نیمروز” را با سبک و جلوهی ویژهی خاصی عرضه میدارد. بنابر این خوانندگان گرامی را به خواندن و تامل دربارهی آن در ضمن گفتار شمارهی ۲۳۹، دعوت مینماییم.
این دیدگاه، چنانکه در بالا بدان اشاره رفت، به قلم استادی که دهها سال سابقهی تدریس دانشگاهی از جمله در دانشگاه شریف دارد، نگاشته شده است. بانو استاد کاویانپور با نبض آموزشی دانشجویان، و نیاز به تکرار موضوعات با روایتهای مختلف آنها برای سلطهی هر چه بیشتر بر ابعاد، و افقهای تازهی هر موضوع، کاملا آشناست.
از اینرو ما نیز لازم دیدیم که یکبار دیگر، این گفتار، به قلمی دیگر با دگردیسیهای طبیعی و ادبی خاص آن، به قلم بانو دکتر کاویانپور بطور مستقل منتشر گردد؛ و حق مطلب از نظر مفهوم اصلی خط چهارم نیز، که قرائت تازهئی از خط اصلی باشد، به بهترین وجه تحقق یابد. با سپاس از دقت و زحمات ایشان، اینک، با روایت تازهئی از “عشقی به تابناکی خورشید نیمروز” از قلم این نویسنده توانا آشنا میشوید، که ضمنا موجب شادمانی و افتخار ماست.
در پیرامون گفتار شمارهی۲۳۴ تحت عنوان «عشقی به تابناکی خورشید نیمروز و فرار اجباری مغزها، بدون گریز اختیاری دلها»
مقالهی علمی – پژوهشی و داستانی «عشقی به تابناکی خورشید نیمروز و فرار اجباری مغزها، بدون گریز اختیاری دلها» بر محور دو شخصیت شریف و متعهد میچرخد، دکتر «شین»_ دکتر کیوان شافع_ دوست دیرین هم دانشگاهی نویسندهی ارجمند که روزگارانی نه چندان دور در کنار یکدیگر در آلمان مشغول تحصیل بودند و دیگر بانویی ۶۷ ساله، مددکار اجتماعی و نیکو اندیشی دوست داشتنی به نام «تانته ماتیلده» که از اقوام و نزدیکان همسر آقای دکتر «شین» میباشد.
در این گفتار، این دو شخصیت از آغاز تا پایان مقاله، نیکو بهانهای هستند تا نویسنده خلّاق، از بعد روانشناختی، جامعه شناختی و اجتماعی، مسائلی را مطرح سازد که نه دیروز و نه امروز بلکه در همهی مقاطع زندگی انسان معاصر وجود داشته و دارد.
به راستی گفتار شمارهی ۲۳۴، با آن عنوان دلنواز و دلنشین، بیانگر واقعیتهای تلخ و شیرینی است که بیشک در زندگی انسان ها فارغ از رنگ، نژاد، پوست و مذهب، دارا و ندار، زیبا و زشت، رُخ میدهد و نکتهی باریکتر از موی اینست که ما بهتر است چگونه برخوردی با وقایع تلخ و شیرین زندگیمان داشته باشیم تا در نیمه راه زندگی خرقه تهی نکنیم، و خدای ناکرده سَر از آسایشگاه-های روانی در نیاوریم.
در آغاز نگارشم، این مقاله را، علمی – پژوهشی و داستانی نامیدهام، زیرا این مقاله یا گفتار، با توجه به عنوان زیبایش از «لونی دیگر» است که مخاطب را به خود جذب میکند. از سبک نگارش مقاله، جملهبندیها، ترکیبات، به کارگیری افعال مرکب با برخورداری از پیشوندها، پسوندها، اسم و صفت و ظرافتهای دستوری موجب میشود که وقوع ماجرا و شدت و دشواری حوادث، رفتارهای انسانی در خور ستایش و نیز رفتارهای غیرانسانی انسانها را که در طول زندگیمان دیدهایم و شنیدهایم و خواندهایم و انجام دادهایم به مخاطب انتقال میدهد.
مقاله، ابتدا با قطعهای زیبا و عاشقانه از زندهیاد فریدون مشیری آغاز شده است که محتوا و مضمون آن شعر زیبا در سراسر گفتار، جریان دارد. برخورداری از گنجینهی ادب پارسی به تناسب موضوعات و عنوانهای نوشتاری نویسندهی ارجمند، نه تنها در مجموعهی خط چهارم که در تمامی آثار تالیف شدهی نامبرده میدرخشد و موضوع را برای خواننده، دلنشینتر میسازد. مقاله، دو شخصیت مورد علاقهی نویسنده را به تصویر میکشد، اگرچه حال و هوای علمی و پژوهشی و تاریخیاش را حفظ کرده است، ولی زمانی که به ادامهی مطالعه گفتار میپـردازیم، گویی با یک داستان کوتاه با همه ویژگیهای خوبش است روبرو میشویم. موقعیت زمانی، مکانی رویدادها و روحیات و درون شخصیتهای مقاله واکنشها و احساسات و عواطف انسانی، غمها و شادیهایشان، زیبایی و زشتی¬های رفتارها و کنشهای قهرمان یک داستان را همانند یک دوربین عکاسی در این مقاله ثبت کرده است و مخاطب را همچون کهربا به چند بار خواندن این متن منحصر به فرد میکشاند.
فرصت را مغتنم میشمارم و به اختصار، به چند نکتهی مهم، با ذکر شواهدِ برگرفته از اصلِ متن گفتار نویسنده¬ی ارجمند می پردازم.
از جمله: داستان فراز و نشیبهای زندگی دکتر «شین» دوست هم¬دانشگاهی دوران جوانی نویسنده در آلمان، که پس از ۱۵ سال، چنان او را تحت تأثیر عمیقی قرار داده است، که به زیبایی آن را بیان کرده است. آنجا که مینگارد:
«میدیدم که داستان دوستم، قسمتی از درام پرفاجعهی بسیاری از انسانهایِ زمان ماست که از لابلای هزاران پیچ و تاب دهلیز های نامرئی و تاریک انتخاب طبیعی، تنازع طبقاتی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی موجود در کشورهای عقب¬مانده، بیمناک و خسته دل رَه میسِپَرند»
این وضعیت و حالت تنها ترجمان حالات و روحیات «دکتر شین» نیست. بلکه وصف حال روحیات و حالات صدها دکتر شین دیگر است که در اروپا و آمریکا و سایر کشورهای خارجی دنیا زندگی میکنند. و بنا به قول نویسنده¬ی ارجمند گفتار ۲۳۴، «دکتر شین اینک یک شاهد اندوهبار دیگری است از انبوه این پیروزمندان ناکام» که با نویسنده¬ی ارجمندمان بستگی عاطفیِ بیشتری داشت. نویسنده در این گفتار با بسیاری از اینگونه هموطنان گله¬مند خویش در اروپا و آمریکا بارها و بارها روبرو شده است. آنجا که می نویسد:
« … ناظر گریه¬های خشک و یا چشمان اشکبار آنان، هنگام یاد وطن و تذکار حسرت بارشان از انبوه این پیروزمندان ناکام به شمار می¬رفت در جلای زادگاه به فراوانی بوده¬ام.”
شایان ذکر است که گفتار شماره¬ی ۲۳۴، افزون بر ¬شاکله¬ی داستانی بودنش، به منزله¬ی سفرنامه¬ای است که مخاطب را مشتاقانه به ادامه¬ی مطالعه سوق میدهد و به شگفتی وا می¬دارد. آنجا که نویسنده¬ی ارجمند می¬نویسد:
« … سفرم به سویِ دوست، سفری روشنگر بود. روحاً نیز برایم ارزشی تصفیه¬آمیز و تسکینی داشت. ارزیابی ۱۵سال است از نقش¬پذیرترین، نیرومندترین، زایاترین و سازنده¬ترین سال¬های زندگی یک فرد، فرصتی ناچیز و بیثمر نیست، بلکه موهبتی است بس گرانقدر و کمیاب»
با توجه به شواهد برگرفته از متن این گفتار دلنشین در می¬یابیم که تحلیل روحیات تحصیل¬کرده¬های خارج از کشور که به وطن برگشتند و سرخوردگیشان بعد از برگشت به وطن، ترجمان اکثر دانش آموختگانی است که اکنون پس از سالها کسب دانش و تخصص در کشورهای غریب به وطن برمیگردند و گرفتار افسردگی، ناخرسندی، زندگیشان را سپری میکنند.
یکی از ویژگی¬های خوب این گفتار، توصیف مکان، فضا، و جزئیات آن در این مقاله¬ی داستان¬گونه ولی علمی است که خواننده¬ی علاقمند را با اشتیاق، به ادامه¬ی پیگیری حوادث می¬کشاند. به عنوان مثال: هنگام دیدار از یک بانوی فرهیخته و سالخورده به نام «تانته ماتیلده» یکی از اقوام نزدیک همسر آقای «دکتر شین» است که به مکانی به نام «دام موله» در چهار کیلومتری شهر ماربورگ رفته بود، نویسنده¬ی ارجمند، توصیفی زیبا را از دورنمای آن مکان ارائه می¬دهد. و مخاطب گویی خود در آنجا حضور فیزیکی داشته است. به این توصیف توجه کنیم:
« … راه ما، به درون جنگل می¬رفت. البته جنگل¬های دست¬آموزِ آلمان که در اکثر نقاط آن موجود است. هنگام ورودِ ما دیگر از روشنایی روز خبری نبود و پیرامون خانه «تانته ماتیلده» را تاریکی شامگاهیِ جنگل، فرا گرفته بود»
و یا: « … منظره¬ی خانه، جنگل، آسیاب آسیاب خاموش، با تاریکی خیال¬انگیز انبوه درختان، حرکت اسرارآمیز سایه¬ها و سکوت و خلوتی که صدای جیرجیرک¬ها و پرندگان، از دور، عمق تنهایی آن را بیشتر خاطرنشان می¬ساختند و در عین حال شکوهی کمنظیر، حیرت انگیز و هراس¬آفرین بود. »
با دقت¬نظر و اندکی تمرکز، مخاطب میتواند به روشنی دریابد که موقعیت مکانی، زمانی و زبان داستان و به تصویرکشانیدن آن مناظر و نحوه¬ی نگارش در این گفتار، توانمندی¬های منحصر به فرد و شعور متبلور درک نویسنده را نشان میدهد. و افزون بر این، مخاطب را در یک فضای داستانی رویایی و جذاب سوق میدهد.
یکی دیگر از ویژگیهای این گفتار اهمیت بخشی به یادگار¬های خانوادگی به عنوان یک ارزش است که اکثریت ما را به یاد خانواده¬های سنتی و اصیل میاندازد که تصاویری از بستگان نزدیک و درجه¬ی اوّل خود را در گوشه¬ای از سالن پذیرایی روی میز های گِرد یا مستطیل شکل قرار میدادند و نیز اهمیت بخشیدن به سخنان موثر و تاثیرگذار برگرفته از گنجینههای ادب و فرهنگ سرزمینشان را که با خط خوش، خوشنویسی شده باشد بر دیوارهای اتاقهایشان می¬آویختند.
نویسنده¬ی ارجمند این گفتار به هنگام ورود به خانه¬ی «تانته ماتیلده» به خوبی دریافته بود که با انسانی وفادار به ارزشهای خانوادگی و فرهنگی روبرو می¬شود. توصیف درون خانه¬ی این بانوی سالخورده خالی از لطف نیست که یکبار دیگر با نگارش منحصر به فرد نویسنده¬ی گفتار ۲۳۴ قرائت شود:
«تزیین درون خانه، تمیزی و نظم آن، از هر حیث قابل ملاحظه بود، داخل قصر
خاطره¬ی زندگی دوک¬ها، کنت¬ها را که گه¬گاه در فیلم¬ها نشان می¬دهند، به خاطر میآورد. در یک سمت دیوار، را قفسه¬ای سراسری پُر از کتاب¬های نسبتاً قدیمی فرا گرفته بود و در اتاقی دیگر که تانته ماتیلده با علاقه¬ای زیاد آن را به ما نشان می¬داد، تمام دیوارها پر از عکس¬های خانوادگی از دو، سه نسل پیش بود»
نقشی را که این زن و زندگانی بالنسبه شگفت¬انگیزش بر نویسنده گفتار ۲۳۴ باقی گذارده بود، به راستی نمیتوان از خاطر زدود. در سفر بعدی که برای نویسنده¬ی گفتار ۲۳۴ به آلمان رخ داده بود، بار دیگر این بانوی سالخورده را ملاقات کرد. فرصتی بود که به یکی از پاسخ¬های نامبرده که مربوط به همسر خانم ماتیلده بود، دست یابد. توصیف عشق خانم ماتیلده نسبت به همسرش موجب شگفتی نویسنده شده بود تا آنجا که می¬نویسد:
« … عشقی به مراتب عمیق¬تر، لطیف¬تر، باشکوه¬تر و بالاتر از همه واقعی¬تر از آنچه را که گویا در داستانها و فیلمها سروده و پرداخته¬اند، در حد یک زن معمولی و متوسط، سالهایی که شور جوانی¬اش سپری شده است، یکباره فروغش را با نیرومندترین و روشنی بخش¬ترین حالت پس از ۲۸ سال، بعد از مرگ مرد محبوبش در ۷۶ سالگی خویش با قدرت احساس میکند، که گویی همین دیروز اتفاق افتاده است. «چه بزرگ است انسان هنگامی که اوج میگیرد و چه حقیر است انسان، هنگامی¬که راه خویش گم می¬کند و با بهائم به رقابت می پردازد».
سپس نویسنده پس از توصیف شخصیت تانته ماتیلده، به نکته¬های بسیار ظریف و منطقی اشاره میکند و آن را نتیجه¬ی عناصر مهمی از جمله:
«هم آرمانی، همکاری، هم رَوِشی در تحقق آرمان¬ها، همکوشی در درک مفاهیم، رعایت احترام، ایجاد تحکیم مبانی ایمنی و اعتماد، احساس نیاز و همگانی و برخورداری متقابل از یکدیگر به حدّکمال خود وجود دانسته است»
عناصر بر شمرده از سوی نویسنده¬ی گرانقدر خط چهارم به درستی در شکوفایی و تداوم عشق و مهر و دوستی در زندگی، برای نسلهای جوان معاصرِ ما میتواند نقش و تاثیری بسزا داشته باشد این عناصر موثر با تمرین، ممارست و پیگیری و با درک عمیق مفهوم کلمات، استمرار و تداوم یک زندگی بالنسبه سالم را برای مردم آن جامعه به ویژه جوانان و نوجوانان به ارمغان می¬آورد و در ایجاد و تشکیل یک خانواده¬ی سالم و جامعه¬ی سالم نقشی ارزنده و بسزا دارد. این عناصر مهم در کلاس¬های آموزش خانواده¬ها اگر توضیح داده شود و همواره کارایی آن توسط کارشناسان تعلیم و تربیت با زبان و ادبیاتی ساده برای خانوادهها و جوانان خانواده تبیین شود، بسیار سازنده و تاثیرگذار خواهد بود. آزمونی ارزنده برای تداوم حیات یک زندگی، با کیفیتی مطلوب را در بر خواهد داشت.
نکته¬ی دیگر در این گفتار بی¬همتا، فرار مغزهاست. اصطلاح فرار مغزها برای اکثر کسانی که دلی دردمند دارند و با امکانات محدود ولی با، هوشِ سرشار خود، و در شرایط دشوار اقتصادی و اجتماعی، تحصیلات خود را با موفقیت به پایان میرسانند و با هزاران امید میخواهند یافتهها و دانسته¬های خود را به خدمت مردم وطن خود، بکار گیرند، چندان عجیب و غریب نیست. آنان با دشواریهای زندگی و ماجراهای مخاطرهآمیز وطن را ترک می¬گویند و گاهی هرگز به مقصد کشور غریب نمی¬رسند و به قول نویسنده¬ی اندیشمند خط چهارم، از خود و مخاطب می¬پرسند:
«آخر آیا مگر هر زمان که «مغزی می¬گریزد، «دلی» هم موافق با آن همراه است»؟ و هر دو با هم خواسته و با اختیار، ترک یار و دیار می¬کنند»؟
گریز مغزها، تبعات و نتایج فاجعه آمیزی را در دراز مدت برای مردم، برای تمدن و فرهنگ یک کشور در پی دارد. مردم جامعه اعم از باسواد وکم¬سواد، متخصص و آماتور در زمینه¬های مهارت زیستن و بودن، یک میراث اجتماعی به شمار میروند. فرار آنها به هر شکلی که باشد ضایعه و فاجعه¬ی انسانی است که: « … یک بیسامانی عاطفی، هجرزدگی تسکین ناپذیر، یک خاموشی دلها، و مرگ انگیزه¬ها برای صاحبان مغزهای فراری به شمار میرود. فراریان و قربانیان مجبور و مغروری که در کشاکش برخورد تمدنها، بسان « ابن مقفع¬ها تن برده¬اند و دل هم¬چنان در گروِ مهر وطن به خانه درون نهاده¬اند»
نکته¬ی مهم و ارزنده¬ی دیگری که می¬باید در این دیدگاه به آن بپردازم، حفظ امانت و امانت¬داری علمی – فرهنگی است. یکی از شیوه¬های درست و خوشایند در کار پژوهش و نگارش، رعایت حفظ امانت در آثار و نوشتار نویسندگان دیگر است که با زحمت و تلاش، اثری را پدید میآورند و در دسترس همنوعان خود قرار میدهند. این شیوه¬ی ارزشمند با نهایت شوربختی در حیطه¬ی معرفت و امانتداری هرکسی نیست که خود را اهل تحقیق و مطالعه میدانند. اما اینجانب که با اکثر آثار مکتوب و ارزشمند نویسنده¬ی ارجمند، دکتر ناصرالدین صاحب الزمانی آشنایی بالنسبه خوبی دارم، حفظ امانت و درست بودن منابع و مأخذ از تاریخ تولد مشاهیر جهان گرفته تا آثار مؤلفین و نویسندگانی که نقل قولی از آنها میشود، با نهایت دقت و درستی در داخل پرانتز ثبت می¬شود و در پایان هر تألیف تحت عنوان پینوشتها، به زیبایی می¬درخشد.
بر ماست که بیاموزیم و به نسلهای آینده امانتداری علمی – فرهنگی را بیاموزانیم و از صاحبان اندیشه که طریق شرافت و حفظ امانت را در آثار خود بر جای نهاد¬اند مثال بزنیم و سپاسگزار این خصلت شریف آنان باشیم. توضیح آنکه در روزگارانی که روز بازار سرقت در ابعاد مختلف زندگیِ فردی و اجتماعی است در میان اکثر انسانها، «پُخته¬خواری» رواج دارد، عنوان دلنشین و دلنواز گفتار ۲۳۴ تحت عنوان عشقی به تابناکی خورشید نیمروز نظر خواننده را به خود جلب می¬کند نویسنده بزرگوار، با صداقت درباره-ی آن شرحی کوتاه می¬نگارد و می¬نویسد که نام و عنوان «عشقی به تابناکی خورشید نیمروز در اصل از متن نویسنده نیست و به ظنّ اقوی از زنده یاد فریدون مشیری هم نیست. بلکه از زنده یاد فریدون مژده است» که بالغ بر نیم قرن نویسنده¬ی ارجمند گفتار ۲۳۴ را تحت فشار اوامر مبارک حضرت وجدانش قرار داده بود. تا در زمانی مناسب هر چه زودتر فرصتی یابد که نام گوینده و مبتکر آن عنوان والا با فریدون مژده را در جایی در خور، به شایستگی به ثبت رسانَد.
این پیوست درسی است آموزنده برای کسانی که می¬خواهند در کارهای علمی و پژوهشی، صادق باشند و علاقهمند به شرافت علمی و اخلاقی خویشند و به «حضرت وجدان» خود مراجعه کنند و مرتکب جُرم نشوند.
اهمیت و جذابیت موضوع در این است که بیاموزیم و بر این باور برسیم که حفظ امانت تا چه حدی برای کارهای علمی و پژوهشی اهمیت دارد تا آنجا که نویسنده و مؤلف خط چهارم در گفتار ۲۳۴ با بیانی برخاسته از صداقت و تواضع به عنوان «حضرت وجدان» از آن یاد می¬کند. افزون بر این در جهان معاصر و گسترش ابزار دیجیتالی، سرقات علمی و ادبی و… به روشنی، مُشت دزدان چراغ به دست را باز میکند و آنها را رسوا می¬سازد. و سخن پایانی این است که در پیوست شماره¬ی ۳، درباره¬ی ابن خرداد به مشهور به ابن¬¬مُقَفّع، توضیحی سرشار از نکتههای جامعهشناختی، روانشناختی و تاریخی، در پیرامون شخصیت علمی و فرهنگی ابن¬ خرداد آمده است که تاکنون کسی این «نام¬آور پرتلاش در عرصههای خلق آثار ارزنده¬ی علمی – فرهنگی را بدین زیبایی و روانی معرفی نکرده است.
ناگفته نمانَد. در پایان گفتار شماره¬ی ۲۳۴، سه پیوست مهم، عمیق و هوشمندانه به بسیاری از وقایع تاریخی و نکته¬هایی در پیرامون شخصیت¬های علمی – تاریخی با قلم منحصر به فرد به روشی موجز و دلنشین، توسط نویسنده¬ی توانای خط چهارم آمده است.
جای آن دارد که جداگانه به تفصیل درباره¬ی هر یک از نکته¬های باریکتر از مویِ این پیوستها نه به صورت دیدگاه، بلکه مقاله¬ای جداگانه نگاشته شود. انشاءالله
تاریخ انتشار : پنجشنبه ۱ تیر ۱۴۰۲/ ۲۲ ژوئن ۲۰۲۳
این گفتار را چگونه ارزیابی می کنید؟ لطفا ستارهها را، طبق خط فارسی از راست به چپ، انتخاب فرمایید ۱، ۲، ۳، ۴، ۵ ضعیف، معمولی، متوسط، خوب، عالی
متوسط ۵ / ۵. ۸