گفتار شماره‌ی ۲۶۲_ تضاد دیالکتیکی،در رشد اندیشه‌ها و آرمان‌ها

به اشتراک بگذارید
۵
(۳)

تو! مو می‌بینی و،

من!؟ پیچش مو!

تو! ابرو،

من!؟ اشارت‌های ابرو!،

تو! قد می‌بینی و،

من!؟ جلوه‌ی ناز!

تو! دیده،

من!؟ نگاه ناوک‌انداز!

وحشی بافقی(۹۹۱-۹۳۹ه.ق/۱۵۸۳-۱۵۳۲م)

***

این وجد و سماع ما؟!:

_مجازی، نبود!!

وین رقص، که می‌کنیم؟! :

_بازی، نبود!!

با بی‌خبران بگوی!:

_کای بی‌خردان!!:

_بیهوده سخن؟!:

_ بدین، درازی نبود!!!

عارف بزرگ، علاءالدوله سمنانی (۷۳۶-۶۵۹ه.ق/۱۳۳۶-۱۲۶۱م)

از سپهسالارانِ افتخاراتِ خط معرفت فرهنگی ما

_نماد وحدت ملی در نظام شاهنشاهی، چیست؟؟!! و یا، کیست؟؟!!

مفهوم متضادِ پدر ملت

در یک مهمانی شبانه_مهرماه ۹۸/ اکتبر ۲۰۱۹_یکی از حاضران_که در این گفتار، از او به نام “آقای دال”، نام می‌بریم_ این پرسش را، مطرح کرد که:

“چه عیب دارد که ملتی، نظام پادشاهی را برگزیند، به ویژه”پادشاه” را، به عنوان نماد وحدت ملی،”پدر ملت” بخواند؟؟!!_درست مانند انگلستان،  سوئد، هلند، و یا اسپانیا، که دارای پادشاه اند؟؟!!”

 آقای دیگری_که از ایشان نیز، به نام “آقای لام” یاد خواهیم کرد_از حاضران اجازه خواست، که با “آقای دال” به گفتگو پردازد. “آقای لام”، در پاسخ به “آقای دال” گفت:

_دوست عزیز! من مایلم توپ را، برگردانم و به زمین خود شما بیندازم، و از شما بپرسم که:

_بفرمایید، اصولا چه لزومی دارد، که برای اداره‌ی یک کشور، ما شخصی را، که مسلما، عمرش خیلی کوتاه‌تر از عمر یک ملت است، به عنوان” نماد وحدت” یک ملت برگزینیم، در حالی که، بدون وجود چنین نماد وحدتی، و یا مفهوم انتزاعی”پدر ملت”، کار یک کشور، می‌تواند به خوبی اداره شود؟؟!! مانند سوئیس، فرانسه، آلمان، ایتالیا، یونان، روسیه، امریکا، کانادا، مالزی، پاکستان، و هنوز کشورهای بسیار دیگری، که همه غیر سلطنتی‌اند، و به ‌گونه‌ی جمهوری اداره می‌شوند؟؟!!

به ویژه، توجه فرمایید، که تنها دو کشور چین و هندوستان_ چین به شیوه‌ی اشتراکی، و هندوستان به عنوان بزرگترین کشور دموکراسی جهان، به گونه‌ی جمهوری، یعنی غیر سلطنتی اداره می‌شوند_که مجموع جمعیت آنها بالغ بر دو میلیارد و ۵۰۰ میلیون نفر، یعنی حتی اندکی بیش از یک سوم کل جمعیت کره‌ی زمین را، تشکیل می‌دهند. و این هر دو کشور_چنانکه اشاره رفت_هر دو غیر سلطنتی، یعنی جمهوری‌اند!!؟…”

***

_تضاد، در مفهوم “پدر نمادین وحدت ملی”

افزون بر آنچه که در گفتگوی “آقایان لام و دال” بیان شده ‌است، “پدر نمادین وحدت یک ملت” مفهومی، دارای تضاد ذاتی است. زیرا، با ذکر مفهوم “پدر ملت”_ و نه “مادر ملت”_ شما نیمی از جمعیت بشریت را، که زنان باشند، از برخورداری از حق برابر چنین عنوان نمادین وحدتی، محروم می‌دارید!!؟؟ به دیگر سخن، مفهوم نمادین “پدر وحدت ملی”_ و نه “مادر وحدت ملی”_ مفهومی آنتی فمینیسم، یعنی عین آپارتاید، یا تبعیض جنسیتی، میان زن و مرد، و کاملاً به دور از مفهوم آرمانی برابری زن و مرد است!!؟

 خوشبختانه، در میان مثال‌هایی که آقای دال آورده ‌است_انگلستان، هلند و اسپانیا_ دو کشور مورد استناد ایشان، یعنی انگلستان، دارای ملکه ‌است. و هلند نیز تا همین چند سال پیش، دارای ملکه بوده‌ است. یعنی، به عنوان برداشت آقای دال، از شخصی به عنوان “نماد وحدت”،  پدر نیستند، بلکه، مادرند.

پرتره‌ی الیزابت اول(۱۶۰۳-۱۵۳۳م) ، فرزند هنری هشتم.

_مفهوم اثر بی‌اثر عنوان نمادین وحدت بخش پدر، یا مادر یک ملت

اکنون توجه فرمایید به اثرِ در حقیقت بی‌اثر عنوان نمادین وحدت بخش پدر، یا مادر یک ملت!!؟؟

انگلستان، در تاریخی که “آقایان دال و لام”، به گفتگو نشسته‌ اند_مهرماه ۹۸/ اکتبر ۲۰۱۹_گرفتار تفرقه‌ی “برکزیت” است.  می‌دانیم که برکزیت، عبارت خلاصه شده‌ی انگلیسی، بمعنی خروج بریتانیا، از اتحادیه اروپا است.

گروهی از انگلیسی‌ها، در یک همه پرسی شتابزده_۲۳ژوئن ۲۰۱۶/ ۳ تیر ۱۳۹۵_بدون توجه به عوارض، و زیان ناشی از خروج بریتانیا، از اتحادیه‌ی اروپا، به خروج از آن، “بله” گفتند. لکن با اکثریت ناچیزی بالغ بر۵۱/۸۹ درصد، یعنی اندکی کمتر از ۵۲ درصد از جمعیت، در برابر مخالفان، با ۴۸/۱۱ درصد!!؟

 پس از، این همه‌پرسی، یکباره، چند درصدی از ارزش”پوند”_یا ” لیره”، واحد پول انگلستان_در برابر ” دلار” و” یورو”_پول واحد کشورهای متحده‌ی اروپا_ سقوط کرد. دقیق‌تر گفته شود، به عبارت ویکی پدیا: 

“…بهای پوند نسبت به دلار، به سطحی سقوط کرد که از سال ۱۹۸۵ بی‌سابقه بوده‌است.

نخست‌وزیر بریتانیا، دیوید کمرون، که از حامیان ماندن در اتحادیه‌ی اروپا بود، استعفا داد…

با خروج ⁧بریتانیا از ⁧اروپا، لیگ برتر فوتبال انگلستان، در خطر از دست دادن بیش از ۱۲۰ بازیکن اروپایی شاغل، در این لیگ قرار گرفت.

بهای نفت ۶٪ کاهش یافت. ارزش پوند، به کمترین مقدار در۳۰سال اخیر و شاخص بورس لندن به پایین‌ترین سطح آن، از سال ۲۰۰۸ رسید…”(ویکی پدیا، برکزیت/ همچنین رک به کانال‌ تلگرام و اینستاگرام “فردا شدن امروز”، گفتار ۱۵۹)

بلافاصله، مخالفان خروج از اتحادیه‌ی اروپا، به نقد و برشماری عوارض و زیان‌های ناشی از این همه‌پرسی شتابزده، پرداختند. و به طور کلی خروج بریتانیا از اروپا، جنجالی تا مرز ریزش اتحادیه‌ی کشور انگلستان_یعنی ایالات متحده‌ی بریتانیا_را دامن زد.

باید توجه شود، که کشوری را که ما، به سادگی، انگلستان می‌نامیم، دارای عنوانی رسمی است: UK_مخفف از یونایتد کینگدام United Kingdom_ یعنی پادشاهی‌ متحده، که از اتحاد چهار بخش انگلستان، اسکاتلند، ولز، و ایرلند شمالی، تشکیل شده‌ است. 

 از این‌رو، اکثریت مردم اسکاتلند، و ایرلند شمالی، که هر یک دارای استقلال داخلی هستند، پس از این همه‌پرسی، با ابراز ناخرسندی از این جدایی تاریخی، صریحاً، اعلام کردند که: ما حاضر نیستیم از اروپای متحده خارج شویم.

در کشاکش این جنجال، ملکه‌ی انگلستان_که بنا بر قانون، حق هیچگونه دخالتی، در امر اداره‌ی مملکت را ندارد، و پادشاهی‌اش، فقط، جنبه تشریفاتی دارد_ناچار، سترون، و منفعل، سکوت کامل، اختیار نمود، و از اثر جادویی وحدت بخشی‌اش به ملت انگلستان، و دیگر بخش‌های متحد با آن، مثل اسکاتلند و ایرلند، کوچکترین اثری، دیده نشد. زیرا، پادشاه انگلستان، بنابر تصریح قانون اساسی، می‌بایستی، فرا حزبی، و فرا ایالتی، باقی بماند، تمایلی خاص به هیچ دسته و گروه و ایالتی، از پادشاهی متحده را، از خود نشان ندهد، و همه باید، برای او، یکسان باشند!!؟؟

بدیگر سخن، ملکه‌ی انگلیس_نماد به اصطلاح وحدت بخش جامعه‌ی انگلستا‌ن_گوئیا حتی، حق نداشت، در این همه پرسی شرکت کند، و یک رای “آری”، یا “نه”، بگوید. زیرا، “آری گفتنش”، جانبداری از “آری گویان” به خروج انگلستان، از اتحادیه‌ی اروپا، بشمار می‌رفت، و “نه گفتنش” طرفداری از مخالفانِ خروج انگلستان، از اتحادیه اروپا، تلقی می‌شد. و این، نقض آشکار بیطرفی فرا حزبی، و فرا ایالتی بودن پادشاه، محسوب می‌گردید!!؟

طنز آمیز است، که این نمادِ وحدت‌بخش، حتی حق نداشت، مانند یک انگلیسی بسیار ساده، یک شهروند عادی، در یک همه‌پرسی معمولی، شرکت جوید، و عقیده شخصی‌اش را، با یک “بله”، یا “نه” ابراز نماید!!!؟

بگفته‌ی یک شهروند انگلیسی، پادشاه ما، زمانی که “مرد” باشد، یک “خروس اخته” است. و زمانی که یک “زن” باشد، یعنی یک ملکه، یک “مرغک عقیم”، فاقد قدرت تخم گذاری است؟؟؟!

و این، بدرستی، معنی راستین یک پادشاه واقعی مشروطه است!!!؟

_رنج خنثائی یک انسان، در اثرگذاری

رنج تحمل ناپذیر خنثائی پادشاه مشروطه‌ی انگلستان، عصیان برانگیز است. زیرا، بخاطر مقام تشریفاتی، و نمادین پادشاهی در انگلستان، که نباید هیچگونه اظهار نظری، و یا عملی که معنی طرفداری از یکطرف، و مخالفت با طرفی دیگر را داشته باشد، برای همه‌ی انسان‌های آزاده، که دارای استقلال رای، و جهان بینی ویژه‌اند، تحمل‌ناپذیر است!؟

_عصیان ادوارد هشتم،

و استعفای او، از پادشاهی

نمونه‌ی بسیار جنجالی، و بحث انگیز این عصیان، مورد استعفای ادوارد هشتم(۱۹۷۲-۱۸۹۴م) ولیعهد پدرش، جرج پنجم(۱۹۳۶-۱۸۶۵م) بشمار می‌رود. ادوارد هشتم، به دو سبب آشکار که بر خلاف نقش بیطرفی او، بعنوان پادشاه انگلستان بشمار می‌رفت، پادشاهی را رها کرد، و آزادگی، یعنی خود بودن خویش را، اختیار نمود.

۱)_ادوارد هشتم عاشق بانویی به نام والیس سیمپسون(۱۹۸۶-۱۸۹۶م) گردید. و رسما ابراز تمایل، به ازدواج با او نمود. این بانو امریکایی بود، از خاندان سلطنتی بشمار نمی‌رفت، و افزون بر این، مطلقه بود. حتی او، نه یکبار، بلکه قبلا، دوبار با مردانی عادی، ازدواج‌ نموده، و طلاق گرفته بوده‌ است. و این امر، بزرگترین سنت شکنی، در نظام سلطنتی انگلستان، در طول تاریخ آن بشمار می‌رفته ‌است.

۲)_در سال ۱۹۳۶، که قرار بود ادوارد هشتم، تاجگذاری نماید، سه سال بود که هیتلر به صدر اعظمی آلمان انتخاب شده بود. البته هیتلر، هنوز، جنگ جهانی را، آغاز نکرده بود، و کوره‌های آدمسوزی را، برای کشتن یهودیان و مخالفان خود، برپا ننموده بود.

ادوارد هشتم، اینجا و آنجا، از هیتلر، خوشش آمده بود، که چگونه یک انسان، از سرجوخگی در آلمان، توانسته است، به مقام صدر اعظمی برسد؟؟!

مساله‌ی هیتلر، آن زمان، در انگلستان، خود یکی از جنجالی‌ترین مسائل سیاسی بشمار می‌رفت.

اظهار نظر ساده‌ی ادوارد هشتم، که تمایل قلبی خود را، درباره‌ی هیتلر ابراز نموده بود، شدیدا، برخلاف بیطرفی کسی بشمار می‌رفت که باید، پادشاهِ از هر جهت بیطرف انگلستان باشد!؟

ادوارد هشتم، عطای سلطنت انگلستان را، به لقای تاج و تخت آن فرو بخشید، و به سود برادر کوچکترش، جرج ششم(۱۹۵۲-۱۸۹۵م)_پدر فقید ملکه‌‌ی سابق انگلستان_از مقام سلطنت، استعفا نمود. و سال بعد_۱۹۳۷م_ با خانم سیمپسون، ازدواج کرد. و این، زوج عاشقانه‌ترین، و با تفاهم‌ترین زناشویی را، تا پایان عمر، در سده‌ی بیستم، با هم سپری ساختند، و از بزرگترین عشاق رمانتیک تاریخ بشمار رفته‌اند. و ضمنا، برای ادعای بزرگ حافظ، مصداقی انکار‌ناپذیر را، به تاریخ ادبیات ما، اعطا نموده‌اند که:

به پادشاهی عالم؟! :_

_فرو نیارد سر؟؟!!

اگر، ز سر قناعت، خبر شود درویش(غزل شماره‌ی ۱۵)

و یا،

هرگز، نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده‌ی عالم، دوام ما(غزل شماره‌ی ۱۱)

*

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود

ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست(غزل شماره‌ی ۳۷)

از بقایای افتخارات سلطنتی انگلستان، به این پادشاه یاغی مستعفی، و همسرش، لطفا، از طرف برادرش جرج ششم، دو عنوان اشرافی سلطنتی، اعطا گردید: دوک، و دوشس وینزور.

آنان یا مجاز نبودند، و یا نخواستند در انگلستان زندگی کنند. از اینرو، بیشتر عمر خود را، تا هنگام مرگ، همانند چارلی چاپلین، در سوئیس، سپری ساختند. سوئیس، کشوری که بدون داشتن یک “پدر وحدت بخش نمادین”، به الگویی از عالی‌ترین و حسرت انگیزترین نمونه‌ی کشورها، متشکل از چهار قوم: آلمانی، فرانسوی، ایتالیایی زبان و اقلیتی متکلم به زبان “رومانش” یا “رتو رومان”، به بهترین شکل همزیستی محبت‌آمیز، و تعاونی، بیش از دو قرن است که، با هم زیسته‌اند.

ادوارد هشتم، و همسرش والیس سیمپسون در دیدار با ریچارد نیکسون(۱۹۹۴۴-۱۹۱۳م)، سی و هفتمین رئیس جمهور ایالت متحده، در سال ۱۹۷۰ میلادی

_ولی، پادشاهان مشروطه‌ی ما؟!

تلنگری روانکاوانه: لکن، پادشاهان مشروطه‌ی ما، با وجود قید سلطنت نمادین بیطرفی، همانند پادشاه انگلستان_که در قانون اساسی مشروطیت ایران، نوشته و تاکید شده بود_ راه تقیه‌ی سلطنتی، یا بگفته‌ی سعدی،” دروغ مصلحت آمیز” را، در پیش گرفتند.

محمد‌علی شاه، آشکارا، به هیچ وجه، زیر بار قید “اختگی” پادشاه نرفت. علیه آن عصیان کرد، مجلس را به توپ بست، و ناچار خلع و تبعید ناشی از آن را، پذیرفت. اما، دو پادشاه مشروطه‌ی دیگر ما_ پهلوی اول، و پهلوی دوم_ ظاهرا، به حفظ و رعایت قانون اساسی مشروطه‌ی ایران، سوگند خوردند، ولی، در عمل، راه کوروش‌ها و داریوش‌ها، و دیگر قدرقدرت‌های تاریخ ایران را، در پیش گرفتند، و مصداقی بارز و شفاف، به سبب شرطی شدن مردمان_جسارت نباشد، همانند سگ پاولو!!؟_ در طول ۲۵۰۰ سال به سلطنت استبدادی، به مضمون این شعر فردوسی، اقدام نمودند که:

چه فرمان یزدان، چه فرمان شاه

که یزدان خدا هست و شه، پادشاه!!؟ 

سوکمندانه، هنوز، این خطر_خطر شرطی شدن مردمان، به پذیرش سلطنت استبدادی_بهیچ روی، برطرف نشده‌است. در اظهارات بیشتر از سلطنت‌طلبان، دیده می‌شود که گویی آنها، در انتظار ظهور“شاه-خدا”ئی هستند، که بیاید و یک تنه، همه کارها را، طبق میل ایشان به سامان رساند، و نه یک شاه نمادین مشروطه‌ی بیطرف خنثی!!؟

انتظار ظهور“شاه-خدا”، صورت دگر دیسه شده ‌ای، از همان انتظار به ظهور موعود بزرگ است. که مسیحیان آن را، در بازگشت حضرت عیسی‌مسیح، زرتشتیان در ظهور سوشیانت، و مسلمانان بویژه شیعیان‌اثنی‌عشری، در ظهور حضرت موعود بزرگ، می‌جویند.

 در نتیجه، هرگاه، صحبت از “شاه” شود، “شاه‌پرستان جاوید‌شاهی”، فیلشان یاد هندوستان می‌کند، و مقصود و آرزویشان، همان”شاه-خدا” است!!؟ و در ژرفا، و عمق روحشان، مفهوم پادشاه مشروطه، هرگز، مصداقی نخواهد داشت. چون:

سعدی به روزگاران!؟

“مهری”، نشسته بر دل!!؟:

بیرون نمی‌توان کرد!

الا، به روزگاران!!؟

_پادشاه انگلستان، پاپ انگلستان

تا اینجا، توجه یافتیم که بنا به تعریف دموکراسی انگلستان از پادشاه_چه زن باشد؟! و چه مرد؟!_آن بوده و هست که، پادشاه باید، فراتر از حزب، و ایالتهای نیمه خود مختار_ اسکاتلند، ولز، انگلند، و ایرلند شمالی_رفتار نماید!! و در نتیجه، نمی‌تواند به یک اظهارنظر شخصی، بپردازد، البته رسماً، و آشکارا. اگرچه ممکن است، پادشاه نیز، در میان خانواده، و در بحث‌های معمولی، مانند هر انسان دیگری، مخالفت با یکی، و موافقت با دیگری، و یا مخالفت با هر دو جانب را، ابراز نماید!!؟

اما، بنابر نزاعی که در سده‌ی شانزدهم، میان هنری هشتم(۵۵سال=۱۵۴۷-۱۴۹۱م)، و کلیسای کاتولیک، در زمان پاپ کلمنت هفتم(۵۶سال=۱۵۳۴-۱۴۷۸م) در گرفت، هنری هشتم، در برابر پارلمان انگلستان_با یکی کردن ریاست دینی و دولتی_خود را افزون بر پادشاهی، پاپ انگلستان، و عالی‌ترین مرجع رهبری کلیسای انگلستان نیز، اعلام نمود!!؟ و کلیسای انگلستان را، از قلمرو حاکمیت پاپ کاتولیک، خارج کرد، و آن را مستقل ساخت.

هنری هشتم، به همراه پرنس ادوارد و مادرش، جین سیمور، سومین همسر هنری هشتم

_سه شاخه‌ی مهم مسیحیت، در غرب اروپا

صرفنظر از مسیحیت ارتدکس، که عموما، به شرق اروپا و روسیه تعلق دارد، از زمان هنری هشتم، سه شاخه‌ی مهم مسیحیت، در اروپای غربی، و بویژه انگلستان، به صورت رقیبان ستیهنده‌ی پر آزار یکدیگر، بدر آمده‌اند!

این سه شاخه‌ی مسیحیت، عبارتند از:

۱)_مذهب کاتولیک: پیروان پاپ اعظم، در واتیکان ایتالیا.

۲)_مذهب مسیحی کلیسای ویژه‌ی انگلستان، به نام انگلیکنAnglican، با ریاست، یا پاپ اعظم انگلیس، متحد با شخص پادشاه انگلستان، که از حدود سال ۱۵۳۵میلادی تا به امروز، همچنان، پابرجاست. با این تفاوت که، پادشاه انگلیس از طرف خود، شخصی را به نام “اسقف اعظم کانتربری” برمی‌گزیند، که ریاست عمومی کلیساهای انگلستان را، به نیابت از جانب سلطنت، اداره نماید. (رک از جمله فرهنگ مصاحب: هنری هشتم، و توماس مور)

۳)_پیروان مذهب پروتستان، که نخستین بار از آلمان، در سال ۱۵۱۷میلادی، توسط مارتین لوتر(۱۵۴۶-۱۴۸۳م)، با ایجاد کلیسایی ویژه‌ی پروتستان‌ها، از پاپ کاتولیک جدا شدند، و اندکی بعد در میان فرانسوی زبان ها نیز، کالوین(۱۵۶۴- ۱۵۰۹م) جدایی دیگری، به نام کالوینیسم را، رقم زده است. (برای اطلاع بیشتر درباره‌ی کالوین و اعتقاداتش، اثر بسیار ارزنده‌ی استفان تسوایگ(۱۹۴۲-۱۸۸۱م): تسامح یا تعصب (وجدان بیدار)، ترجمه‌ی سیروس آرین‌پور، نشر فروزان روز، ۱۳۷۶_ همچنان که توماس مان(۱۹۵۵-۱۸۷۵م)، برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ۱۹۲۹، نیز تاکید کرده‌است_سخت، در خور توصیه ‌است.)

حکاکی پرتره‌ی جان کالوین(۱۵۶۴-۱۵۰۹م)، در در ۵۳ سالگی، اثر رنه بویوین(۱۵۹۸-۱۵۲۵م)، حکاک فرانسوی

_خدشه در بیطرفی پادشاه انگلستان

بدین ترتیب، پادشاه انگلستان، و حتی ملکه‌ی فقید آن، به خاطر داشتن مقام عالیه‌ی ریاست کلیسای انگلستان، نمی‌توانند _از نظر تئوری_ نسبت به کاتولیک‌ها، و پروتستان‌ها، کاملاً، بی‌طرف بمانند. هر چند در عمل، شخص پادشاه انگلستان، می‌کوشد، این طرفداری را، حتی المقدور، ابراز ننماید!!؟

_توماس مور، مردی برای تمام فصول

 A Man For All Seasons

“مردی برای تمام فصول”، لقب و عنوانی است، که اراسموس Erasmus(۱۵۳۶-۱۴۶۶م)، هومانیست بزرگ قرن شانزدهم، از دوستان توماس مور(۱۵۳۵-۱۴۷۸م)، به او اعطا نموده‌است (=Omnium horarum homo).

البته، دقیق‌تر به ترجمه‌ی تحت اللفظی لاتین: “افتخاری برای تمام فصول”، بمنظور اراسموس، نزدیکتر است. و این لقب، بعدها با نمایشنامه‌، و نیز فیلمی به همین نام، نوشته‌ی رابرت بولت Robert Bolt  (۱۹۲۴-۱۹۹۵م)_در سال ۱۹۶۰_و کارگردانی فرد زینمنFred Zinnemann (۱۹۰۷-۱۹۹۷م)_در سال ۱۹۶۷م_شهرتی جهانی یافت.

شادمندانه، این فیلم_ مردی برای تمام فصول _به زبان فارسی نیز، دوبله شده‌است. از جمعیت یاران، اجازه می‌طلبیم، که خوانندگان گرامی، این فیلم را_در صورت حوصله و فرصت_به افتخار تماشای خود، نائل فرمایند!!؟

زیرا، فیلم مردی برای تمام فصول، از شاهکارهای افسونگر فریب، و وارونه نمایی هنر هفتم، از یک ضد قهرمان، به گونه‌ی یک قهرمان مقدس است!!؟ یعنی، این ضد قهرمان_توماس مور_ بخاطر پایداری در ایمانش_در حقیقت، بخاطر لجبازی، و قشری‌گری انعطاف ناپذیرش؟؟!!_به نام، و بهانه‌ی مسیحیت کاتولیک، شهید شده‌است!!؟؟

توماس مور، در قرن شانزدهم میلادی، اعدام شده‌است. اما کلیسای کاتولیک، چهار قرن بعد، در سده‌ی بیستم، بوسیله‌ی پاپ پیوس یازدهم(۱۹۳۹-۱۸۵۷) در سال ۱۹۳۵، او را از زمره‌ی قدیسان خود، با لقب قدیس_سِنتSaint_مفتخر گردانید: سِنت توماس مور!!؟؟

اساس فیلم “مردی برای تمام فصول”، بر پایه داستانی واقعی است، از درخواست طلاق و زناشویی مجدد هنری هشتم، بخاطر اصرار لجبازانه _ضد فمینیسم_ به داشتن پسری، برای جانشینی و ولیعهدی‌اش. در حالیکه، در انگلستان و اسکاتلند، مردم با پادشاهی زنان، مخالفتی نمی‌ورزیدند. و این اصرار و لجبازی شخصی هنری هشتم بود، که ولیعهد او، باید یک مرد _و قطعا، نه یک زن_ باشد!!؟

پرتره‌ی توماس مور، اثر هنرمند آلمانی، هانس هولباین پسر(۱۵۴۳-۱۴۹۷م)

_همانندی هنری هشتم، و پهلوی دوم در انتخاب ولیعهد

شباهت این اصرار، به “مرد سالاری”، و داشتن پسری_ و نه دختری_ بعنوان ولیعهد، و به ناچار، غرق شدن در ماجرای چند طلاق و زناشویی پر ماجرای غیر ضروری را، ما در مورد پهلوی دوم هم، تکرارش را، در ایران، سوکمندانه، شاهد بوده‌ایم. آن هم در شرایطی که، در ایران عصر ساسانی، دو تن از دختران خسرو پرویز_ آزرمیدخت و پوراندخت_ به شاهنشاهی انتخاب ‌شده ‌‌بوده‌اند. و پیش از آنها نیز، ما همچنان در ایران عصر ‌هخامنشی، با پادشاهی ملکه‌ی آفتاب، تومی‌ریس_ پادشاه بخشی از شمال ایران_در زمان کوروش، روبرو بوده ‌ایم، که در گفتارهای پیشین بدان پرداخته ‌ایم. و حتی در ایران دوره‌ی اسلامی نیز، با شاهنشاهی زنی به نام سیده ملک خاتون(زندگی۵۷=۴۱۹-?۳۶۲ه.ق/ ۱۰۲۹-?۹۷۲م) در عصر غزنوی روبرو هستیم.

که سوکمندانه قلمرو سلطنت مستقل‌ شاهبانو تومیریس، مورد‌ آز سیری‌ناپذیر گسترش قدرت امپراطوری کوروش، قرار گرفت، و موجب جنگ میان آن دو گردید. و دست بر قضا، گوئیا تقدیر تاریخ، بر این جاری بوده ‌است که، کوروش، که در همه جبهه‌ها، در جنگ با مردان پیروز می‌گردید، در این واپسین جنگش، به دست یک زن_شاه‌بانوی ایران، تومی‌ریس_کشته شود. و ناچار این واپسین جنگ کوروش، عاقبت شوم بیشتر از پادشاهان ایران را، در تاریخ زندگانی کوروش نیز، رقم بزند. (درباره تومی‌ریس، رک‌به: تاریخ ایران باستان، ج۱، ص+۳۸۶ و کانال‌‌های اینستاگرام، و تلگرام “فردا شدن امروز”، گفتارهای۱۱۶،۱۳۳،۱۵۴،۱۶۹/و درباره‌ی آزرمیدخت رک‌به: ترجمه‌ی تاریخ طبری، ج۲، ص+۷۸۲)

بردن سر کوروش بزرگ، نزد تومیریس، ملکه‌ی ماساژت‌ها، اثر پیتر پل روبنس(۱۶۴۰-۱۵۷۷م) نقاش مشهور سبک باروک

_هنری هشتم، و درخواست طلاق و زناشویی مجدد

در مذهب کاتولیک رومی یا واتیکانی، “طلاق” ممنوع است. مگر آنکه پاپ، با اختیاراتی که بنابر مدعا، از حضرت ‌مسیح، و ذات پروردگار، بطور انحصاری به او داده ‌شده ‌است، بنابر مصلحت، جواز طلاق، یا حتی ازدواجی ممنوع_ازدواج پسرعمو و دخترعمو_را حلال شمارد.

هنری هشتم، با اصرار به مردسالاری ولیعهدش، چون از همسر اول خود، کاترین آراگون(۱۵۳۶-۱۴۸۵م)، نتوانست پسری داشته باشد، و تنها دختری به نام ماری(۱۵۵۸-۱۵۱۶) _مشهور به ماری خونریز_ وارث تاج و تخت او می‌شد، تصمیم به طلاق کاترین گرفت. و برای داشتن وارث مرد، اصرار داشت با ندیمه‌ی کاترین، آن‌بولین(۱۵۳۶-۱۵۰۱م) ازدواج نماید. از این رو با اصرار، و لجاجت، از پاپ درخواست طلاق، و ازدواجی مجدد نمود.

توماس‌مور، دوست نوجوانی هنری هشتم بود. که به صدراعظمی او نیز، نائل گردیده بود، و از بزرگان مذهب کاتولیک بشمار می‌رفت. هنری، برای رسیدن به مقصود خود، از توماس مور، درخواست کرد که او، به واتیکان در رم برود، و طوری با پاپ صحبت کند، و جنبه‌ی درخواست استثنایی او را، توجیه نماید، تا پاپ اجازه این طلاق و زناشویی مجدد را، به او (هنری) بدهد!؟

 توماس‌مور هم، با لجاجت، و تعصبی شخصی_ چون خود او نیز، با طلاق، به عنوان یک کاتولیک، مخالف بود_حتی، از پذیرش چنین رسالتی، سرباز زد که: “این کار گناه است، و من وسیله‌ی ارتکاب به چنین گناهی، نخواهم شد.”

در حالیکه، این وظیفه‌ی او نبود، بلکه وظیفه‌ی پاپ بود، که بدین درخواست، جواب رد یا قبول بدهد. بگفته‌ی مشهور، توماس مور، کاتولیک‌تر از پاپ شده بود. گوئیا که دچار عقده‌ی“خود-پاپ بینی” گشته بود، و لجوجانه، می‌خواست که نقش منفی پاپ را، در برابر هنری، بازی کند. 

بدیگر سخن، تعصب شگفت توماس‌مور از اینجاست، که او بخوبی، می‌دانست در مواردی، پاپ، اجازه می‌دهد، و بارها چنین اجازه‌ای، از طرف پاپ صادر شده ‌بوده است. و به آسانی می‌توانست، این رسالت را بخاطر دل دوست و پادشاه خود _و سلامت خویش_ انجام دهد. و تصمیم تحریم، یا روا داشت این زناشویی را، به خود پاپ واگذار کند، که تنها مرجع چنین فتوایی، در جهان کاتولیک، بشمار می‌رفت.

 توماس مور، به جرم خیانت به سلطنت، و نافرمانی از اطاعت شاه، در برج لندن، زندانی، و محکوم به اعدام گردید. و سرانجام، با تبر سرش را از بدن، جدا کردند.

البته، قبل از اجرای حکم اعدام، هنری هشتم، کوشش کرد با فرستادن همسر و فرزندان توماس‌مور، به برج لندن، او را، از خر شیطان، پایین بیاورد، و با قبول چنین رسالتی، هم خود را، از مرگ برهاند، و هم خانواده‌ی خویش را، قربانی چنین لجاجتی نکند!!؟ ولی، گوئیا، مرغ، یک پا داشت، و به‌تعبیر دیگر، حرف مرد یکی بود: نه، که نه!!!؟

 توماس‌مور، بهمین سبب، در نزد کاتولیک‌ها_چنانکه بدان اشاره رفت_به یک قدیس، به یک شهید، که در استواری در ایمان خود، جان فدا نموده ‌است، به لقب سنت توماس مور افتخار یافت. البته پس از چهار قرن، بعد از فنای جسمانی‌اش!!؟

_برکزیت، حرکتی خلاف جهت توماس‌مور

شگفتمندانه، امروزه، در نهضت برکزیت، جنبش‌ جدایی‌طلب انگلستان، از اروپا، حرکتی برخلاف جهت توماس‌مور، دیده‌می‌شود.

توماس‌مور، می‌خواست بیشتر جهانی بماند، و“انگلیسی‌ افراطی” شمرده ‌نشود. لکن امروزه، دهها میلیون، یعنی تقریبا نیمی از جمعیت انگلستان، ‌مایلند همچنان انگلیسی‌ افراطی باقی ‌بمانند، و اروپایی_نیمه راه جهانی‌شدن_نگردند!!؟

_توماس مور، مخالف ترجمه‌ی کتابهای مقدس، به زبان انگلیسی

 توماس مور، در حقیقت یکی از واپسین مردان بزرگ پاییز خاکستری غروب قرون وسطا، در رویارویی با رنسانس_ بمعنی تجدیدنظر خواهی، نوزائی، و مدرنیسم_ به شمار می‌رود. بدیگر سخن، توماس مور، تجسم تنازع یک ایدئولوژی جهانی(مسیحیت)، با ناسیونالیسم افراطی انگلیسی بوده‌است: تنازع ایدئولوژی جهانی، با ناسیونالیسم ملی!!؟

 توماس مور، حتی مخالف ترجمه‌ی کتاب‌های مقدس، از عبری، یونانی، یا لاتین به زبان انگلیسی، بوده است. کاری که در آلمان، مارتین لوتر در ترجمه‌ی کتاب‌های مقدس، به زبان آلمانی نمود. و کالوین در بخش فرانسوی زبان سوئیس، ترجمه‌ی کتاب‌های مقدس به زبان فرانسوی را، روا شمرد، و به اجرای آن کوشید!!؟

از طنزهای شگفت تاریخ است، که اگر توماس مور، لجاجت در عدم قبول رسالت، برای درخواست فتوای طلاق، و ازدواج مجدد، برای هنری هشتم نمی‌نمود، هنری هشتم، انگیزه واکنشی لجوجانه، برای جدایی از پاپ، و مذهب کاتولیک_به احتمال قوی_ نمی‌توانست داشته باشد.

 توماس مور، اگر کشته نمی‌شد، و درِ کلیسای انگلیس، بر همان پاشنه‌ی قدیمی کاتولیکی خود می‌گردید، انجیل‌ها، به زبان انگلیسی ترجمه نمی‌شدند، و احیانا، امروز، زبان انگلیسی چنین گسترشی جهانی را، نمی‌توانست شاهد باشد. زیرا، اگر “هنری هشتم”، اصرار به ترویج زبان انگلیسی، در کلیساهای انگلیکن، برای اجرای مراسم عشاء ربانی، و دیگر مراسم کلیسایی نمی‌نمود، از جمله، تشویق و فرمان به ترجمه‌ی سرودها، و مندرجات کتاب مقدس، به زبان انگلیسی نمی‌کرد، شاید زبان انگلیسی، همچنان محدود و محصور در خانه، باقی می‌ماند، و نفوذی اینچنین جهانی را، تجربه نمی‌نمود؟؟!

لطفا، در مورد ترجمه‌ی سرودهای کلیسایی به انگلیسی، به سرودِ: ” پروردگار من، شبان من است.The Lord is My Shepherd”، از همین سلسله گفتارها، به گفتار شماره‌ی ۱۷۶، شاه شبانی ، در کانال تلگرام “فردا شدن امروز”، و گفتار شماره‌ی ۲۶۰ در سایت خط چهارم_بذل توجه مجدد فرمایید.

_ توماس مور، و دشمنی با ترجمه‌ی انجیل‌ها و

ویلیام تیندل، پدر کتاب مقدس انگلیسی

یک دانشمند مسیحی زبانشناس، به نام ویلیام تیندل(۱۵۳۶-?۱۴۹۶م)، تصمیم گرفت انجیل‌ها را، از زبان اصلی آنها، برای نخستین بار به زبان انگلیسی، ترجمه نماید، تا عموم مردم بتوانند، براحتی، از آن استفاده کنند.

این اقدام تیندل، به هیچ وجه، مورد تایید مقامات کلیسای کاتولیک، نبود، و عملی بدعت گذارانه_پروتستانی، و نه کاتولیکی_ و مستوجب اشد مجازات، یعنی مرگ، و زنده زنده سوزاندن در آتش، تلقی می‌گردید. توماس مور_ این به اصطلاح “مردی برای تمام فصولِ” جنگ‌ها، لجبازی‌ها، و تعصب‌ورزی‌های آشتی‌ناپذیر کاتولیکی!!؟_ یکی از مخالفان سرسخت ویلیام تیندل بود، که رسما، او را فرمانده‌ی بدعت‌کاران انگلیس می‌دانست، و به او حمله‌های تندی می‌کرد.

ویلیام تیندل که می‌دانست، انگلستان جای امنی برای انتشار ترجمه‌ی کتاب مقدس نیست، و با مخالفت‌های بسیاری روبرو بود، برای نجات جان خود، و ترجمه‌هایش، از انگلستان گریخت، و به آلمان (مهد پرورش پروتستانی مارتین‌لوتری) پناهنده شد.

تیندل، در سال۱۵۳۰، در آنتوِرپ_شهری در بلژیک_ نخستین سری ترجمه‌های خود را، به چاپ رسانید، و منتشر ساخت. عهد جدیدی که تیندل ترجمه کرده بود، به انگلستان، قاچاق شد. اما تعدادی از نسخ آن، به دست تانستال_یکی از ماموران انکیزیسیون، سازمان هولناک تفتیش عقاید کاتولیکی_رسید. تانستال، علیه ‌این ترجمه‌ها موعظه کرد، و آنها را در آتش سوزاند.

چند سال پس از آن، اسقف اعظم کانتربری، به خرید تعداد زیادی از ‌این ترجمه‌ها، اقدام کرد، و با‌ این کار، عملا، به چاپ سری بعدی، کمک مالی شایانی نمود. ترجمه‌ی تیندل، به قدری در دنیای انگلیسی زبان موثر واقع شد، که او را “پدر کتاب مقدس انگلیسی”، لقب دادند.

اما تیندل، که متهم به مخالفت با کلیسای کاتولیک شده بود، در سال ۱۵۳۵م_ شاید بعنوان یکی از آخرین قربانیان زنده سوزی، در آتش کلیسای کاتولیک_در پی شکایت افرادی نظیر توماس مور، در آنتوِرپ دستگیر شد، و در سال ۱۵۳۶، با یک درجه تخفیف در عذاب او، نخست او را خفه کردند، و سپس جسدش را در آتش فرو در افکندند، تا در میان هیمه‌های شعله‌ور آتش، به خاکستر بدل گردد، و هیچ اثری از جسد او، و احیاناً قبر او باقی نماند. (رک از جمله به: سایت راسخون، تونی لین: “ترجمه‌ی کتاب مقدس، به زبان انگلیسی”، ترجمه‌ی روبرت آسریان)

ویلیام تیندل(۱۵۳۶-?۱۸۴۸م)، محقق و مترجم کتاب مقدس به زبان انگلیسی

_مدینه‌ی فاضله‌ی توماس مور

اتوپیا Utopia، این واژه برگرفته از زبان لاتین، به معنی”هیچ جا” است. ترجمه‌ی آن به انگلیسی”No Where”، معنی تحت الفظی “لامکان” یا “هیچ کجا” ست. و در بازی‌های کودکانه‌، فارسی زبانان، برای بیان چنین مفهومی، تعبیر “نیست در جهان!؟”، را به کار می‌برند.

 لکن، قرن ها پیش از توماس مور، شیخ شهاب الدین سهروردی(۵۸۷-۵۴۹ه.ق / ۱۱۹۱-۱۱۵۴ م)، مشهور به شهاب‌الدین مقتول، در آثار فارسی خودش، از تعبیر “لامکان”، به اصطلاح “ناکجاآباد” یاد کرده است.

“اوتوپیا”، یا ” لامکان” یا ” نا کجا آباد “، اسامی خاص، برای مفهوم عام مدینه‌ی فاضله، به شمار می‌روند.

عنوان “مدینه‌‌ی فاضله” را ما در اثری نوشته‌ی فارابی(۳۳۹-۲۵۹ه.ق/۹۵۰-۸۷۲م) حدود ۳۲۰ه.ق/۹۳۲م_ ۱۱ سال پس از اعدام حلاج در بغداد_ به فیلسوف بزرگ اسلامی،”ابونصر فارابی” مدیونیم.

 اصل اثر، عنوان “آراءُ اهلِ مدینهِ الفاضله” بوده است، که اصل و ترجمه‌ی آن خوشبختانه در دسترس است. این اثر به قلم زنده یاد، دکتر سید جعفر سجادی(۱۳۹۲-۱۳۰۳ه.ش)، تحت عنوان “اندیشه‌های اهل مدینه‌ی فاضله” به فارسی ترجمه شده، و در سال ۱۳۷۹، برای اولین بار انتشار یافته‌است، و آخرین چاپ آن در سال ۱۳۹۳ منتشر گردیده‌است.

منظور از مدینه فاضله، یک دولت آرمانی است، که از آن به عنوان “آرمانشهر” نیز، یاد کرده‌اند. مترجم گرامی آقای داریوش آشوری (تولد۱۳۱۷ ه.ش)، اصطلاح آرمانشهر را، در ترجمه‌ی اتوپیای توماس مور، به زبان فارسی، به کار برده است، که در سال ۱۳۶۱، به همت انتشارات خوارزمی، انتشار یافته است.

بسیار تامل‌برانگیز است که یک مرد متعصب کاتولیک، مخالف هر نوع نوآوری، تجدیدنظر طلبی، آرمانشهری برای مردمان بنویسد، و آنان را در شهری با دیوارهای آهنین، همانند “مزرعه‌ی حیوانات” جرج اورول(۱۹۵۰-۱۹۰۳م)، احتمالا، بصورت یک کاتولیک خوب_ یکدنده، لجباز، قشری، و سانسورچی_احیانا عین خودش، تولید، تکثیر و تربیت نماید؟؟!! چون بنا به گفته‌ی مشهور، از کوزه همان برون تراود که در اوست!!؟

تصویر نخستین چاپ کتاب اتوپیای توماس مور، در سال ۱۵۱۶ میلادی

_تضاد دیالکتیکی، در رشد اندیشه‌ها، و آرمان‌ها

کوتاه سخن، تعصب ورزی‌های افراطی، در دیالکتیک زندگی، و جهان بینی‌ها، چه نقش انگیرنده‌‌ئی را، در پیشبرد اندیشه‌ها، به عهده دارند.

باز هم بگفته‌ی مشهور: “عدو شود سبب خیر، اگر خدا خواهد؟؟!” :

۱)_اصرار هنری هشتم، به طلاق همسرش که برایش دختری زائیده است، برای ازدواج مجدد، تا یک پسر، بعنوان ولیعهد او، برایش بیاورد.

۲)_تعصب و اصرار توماس مور، که این کار حرام است، و من حاضر نیستم، حتی به خاطر دریافت اجازه‌ی این کار حرام، به نزد جانشین عیسی مسیح و خداوند بر روی زمین بروم، و از او درخواست اجابت کنم.

۳)_لجاجت هنری، در پاسخ به نفی درخواست، از طرف پاپ، به ایجاد مذهبی تازه در انگلستان_ یعنی کلیسای انگلیکن یا مذهب کاتولیک انگلیسی_ به ریاست خودش، بر ضد کاتولیک‌ها.

۴)_مخالفت سرسخت توماس مور، همچنان با ترجمه‌ی کتاب‌های مقدس به انگلیسی، و شکایت، تعقیب و محکومیت ویلیام تیندل بیچاره، از طرف توماس مور.

۵)_اصرار ویلیام تیندل، به بهای جان خودش، به ترجمه‌ی کتابهای مقدس تورات و انجیل به زبان انگلیسی، در سرزمین و عرصه‌ی مذهبی چون کاتولیک، که ترجمه‌ی آن آثار را، به هر زبان دیگری، حرام می‌شمرده است.

۶)_ اصرار کلیسای نوبنیاد انگلیکن در انگلستان، به ترجمه‌ی انجیل‌ها، و کتاب مقدس به زبان انگلیسی، پس از محکومیت، خفه کردن و سوزاندن اولین مترجم بیچاره‌ی آن، و، و، و.‌‌

سلطنت_ اسم و شکلش مهم نیست_ در هر حال، “پاشنه‌ی آشیل!”، نقطه‌ی ضعف بزرگ ملت ایران است.

***

پرتره‌ی مارتین لوتر(۱۵۴۶-۱۴۸۳م) کشیش آلمانی، و رهبر جنبش رفورمیسم پروتستان‌ها، اثر لوکاس کراناخ(۱۵۵۳-۱۴۷۲م)، هنرمند آلمانی

این گفتار نخستین بار در کانال تلگرام “فردا شدن امروز” به شماره‌ی ۱۷۸، در تاریخ جمعه ۸ آذر ۹۸/ ۲۹ نوامبر ۲۰۱۹، منتشر شده است.

تاریخ انتشار در سایت “خط چهارم”، با تجدید نظر و اضافات: یکشنبه ۱۸ آذر ۱۴۰۳/ ۸ دسامبر ۲۰۲۴.

با سپاس از همکاری صمیمانه‌ی بانو زهره رمضانی، در تایپ، جستجوی منابع، و باز یافت تصاویر مناسب برای این گفتار.

 

این گفتار را چگونه ارزیابی می کنید؟ لطفا ستاره‌ها را، طبق خط فارسی از راست به چپ، انتخاب فرمایید ۱، ۲، ۳، ۴، ۵ ضعیف، معمولی، متوسط، خوب، عالی

متوسط ۵ / ۵. ۳

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *