گفتار شماره‌ی ۱۹۰_ زمان سعادت؟!

به اشتراک بگذارید
۵
(۱۰)

خفتگان را؟!، خبر از زمزمه ی مرغ سحر!؟

حیوان را؟!، خبر از عالم انسانی، نیست!!…

شب مردان خدا، روز جهان افروز است

روشنان را به حقیقت، شب ظلمانی نیست

#سعدی، قصاید

ای مرغ سحر، عشق ز پروانه بیاموز

کان سوخته را، جان شد و، آواز نیامد

این مدعیان، در طلبش، بی خبرانند

کانرا که خبر شد، خبری باز نیامد

#سعدی، دیباچه‌ی گلستان

گر کسی وصف او، ز من پرسد

بیدل از بی نشان چه گوید باز

عاشقان، کشتگان معشوقند

بر نیاید ز کشتگان، آواز

#سعدی، دیباچه‌ی گلستان

***

_سحرخیز باش، تا کامروا باشی!

***

از این پنج شین؟! :_

 روی غفلت متاب!

شب و!،

 شاهد و!،

      شمع و!،

        شهد و!،

          شراب!

#منسوب به فردوسی

بر سیه دل، چه سود خواندن وعظ!؟

نرود میخ آهنین در سنگ

#گلستان، باب دوم= در اخلاق درویشان/ ح۱۸

…کمال همنشین در من اثر کرد

وگرنه، من؟ همان خاکم که هستم

#دیباچه‌ی گلستان

زمان سعادت؟!

_چه اندک اند شاهدان خوشبختِ

طنازی”حرکت وضعیِ” مهد پرورش عزیز ما؟؟!

آگاهان دانش فضایی، به ما می گویند که:

_در تمامی منظومه ی شمسی، تنها مکانی که در آن، حیات بصورت کامل در سه سطح_گیاهی، جانوری، و انسانی_ ممکن است، تنها همین کره‌ی زمین عزیز ماست!!؟

همچنان همان آگاهان، درباره‌ی عمر این زمین نیز، رقمی در حدود کم و بیش، ۴ میلیارد سال، و احیانا، اندکی بیشتر، تخمین زده اند!!؟ معنی این جمله، آنست که، از جمله، صرفنظر از افسانه ی سفر انسانهای فرا زمینی به زمین، هیچ موجودی، از زمین، برای مدت طولانی به فضا، و بویژه بیرون از قلمرو منظومه ی شمسی، سفر نکرده است.

تاریخ شکن، در این بلندای هزاره‌ها، و میلیاردها سال، روز چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۴۰/ ۱۲ آوریل ۱۹۶۱ است.

در این روز، یوری گاگارین(۳۴=۱۳۴۷-۱۳۱۳ه.ش/ ۱۹۶۸-۱۹۳۴م) افسر نیروی هوایی روس، در سفینه ای برای نخستین بار، به فضا پرتاب شد، و در حدود ۱۰۰۰ کیلومتری دور از کره ی زمین، به گردش دور آن پرداخت.

مدت ثبت شده، برای دور زدن سفینه ی گاگارین، به دور کره ی زمین، ۱۰۸ دقیقه_ دوازده دقیقه، کمتر از دو ساعت تمام_ بوده است.

گاگارین، سوکمندانه، پس از این سفر، در ۳۴ سالگی، چشم از این جهان فرو در بست. شاید، خرافه پرستانی زود باور باشند که بگویند، و بشنوند و باور کنند که، گاگارین، اولین انسانی که، پس از بالغ بر چهارمیلیارد واندی سال، سپری شده از عمر زمین، حرمت زمین را شکسته، و بخود اجازه ی بیرون شتافتن از آن داده است، به کیفر این تابو شکنی، جوانمرگ شده است؟؟!!

سبب این رویداد تلخ_ جوانمرگی نخستین فضا پیمای بشری، در ۳۴ سالگی_ هر چه باشد، ما بدان خرافه، اعتقاد نداشته، و هرگز نخواهیم داشت.

یوری گاگارین، نخستین فضانورد جهان

دومین نفر، باز هم یک افسر روسی، لکن این بار یک بانو_ والنتینا ترشکوا(+++۱۳۱۶ه.ش/ ۱۹۳۷م)_ که خوشبختانه هنوز زنده است، به آزمایش سفر دلیرانه ی یوری گاگارین، در فضا ادامه داده است!!؟

تقریبا، دو سال پس از گاگارین، بانو والنتینا، در تاریخ یکشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۴۲/ ۱۶ ژوئن ۱۹۶۳، این سفر را بمدت دو شبانه روز، پیوسته، به دور کره ی زمین، ره پیموده است. و خوشبختانه، دیگر به کیفر حرمت شکنی کره ی زمین، تا این زمان، که ۸۳ سال، از عمرپر برکت بانو والنتینا می گذرد، بسلامت زندگی نموده است.

_رویارویی با بانو ترشکوا

از خاطرات شیرین زندگانی این صاحب قلم، رویارویی با بانو ترشکوا، در سفر مطالعاتی به دعوت سازمان بهداشت جهانی، از مراکز بهداشت روانی شوروی سابق بوده است.

چنانکه در “ره آورد یک سفر”_کانال تلگرام فردا شدن امروز، گفتارهای شماره ی+۶۸ _ آورده شده است:

“…در دومین شب اقامتمان در ایروان، سه شنبه هشتم تیرماه ۱۳۴۴/ ۲۶ژوئن ۱۹۶۵، در تئاتر شهر دعوت داشتیم. آنشب ایروان، خود را برای پذیرایی از دو مهمان گرامی آماده ساخته بود. در اکثر از خیابان ها، تابلوهای”خیر مقدم” برای این دو مهمان، جلب نظر می کرد.این دو مهمان گرامی عبارت بودند از” #والنتینا_ترشکوا “(۱۹۳۷تولد) نخستین زن کیهان نورد جهان، و همسر وی.

 خانم ترشکوا، هنگامیکه هنوز دوشیزه ای ۲۶ ساله بود، در یکشنبه۱۶ ژوئن۱۹۶۳/ ۲۶ خرداد ماه ۱۳۴۲به فضا فرستاده شد، و سه روز بعد یعنی چهارشنبه۱۹ژوئن /۲۹ خرداد، با کامیابی به زمین بازگشت. وی از آن پس مرتب مورد تشویق قرار گرفته است. و اینک درست۲ سال و ۱۰ روز پس از تاریخ آن کامیابی، از پایتخت ارمنستان شوروی، دیدن می‌کرد.

 خانم ترشکوا و همسرش، در تئاتر شهر دعوت داشتند. بیشتر از اعضای دولت جمهوری ارمنستان نیز، در آن جشن شرکت جستند. تمام این هیئت و بانو ترشکوا و همسرش، نخست در روی صحنه تئاتر در برابر مهمانان جای گرفتند. تشویقی که از این زن و شوهر به عمل آمد، کم نظیر بود. گویی، همین دیروز با کامیابی از فضا بازگشته است. دسته گل هایی بود که شاگردان مدرسه، پیش آهنگان، ورزشکاران و طبقات دیگر، نثار مقدم این دو همسر موفق می‌کردند. افرادی چند که در وصف آن دو شعری سروده بودند، می‌آمدند پشت تریبون اشعار خود را دکلمه می‌کردند. خبرنگاران عکاس و فیلمبرداران، از این صحنه ها فیلم و عکس برمی‌داشتند. ابراز احساسات و کف زدنهای متوالی آنها، شدید و کاملا صمیمانه جلوه می نمود.

ترشکوا، به مراتب زیباتر، ظریف‌تر و باریک اندام‌تر از آنچه که وی را، قبلا در عکسهای جراید و مجلات دیده بودیم، به نظر می‌رسید. با چشم های آبی، موهای طلایی و اندامی کشیده و باریک، مادام ترشکوا، مظهر تیپ بسیار زیبای زنان روس سفید بشمار می‌رفت.

چه بی آلایش و بی هراس، در پاسخ تشویق‌ها، سخن می گفت و از کودکی، زمان تحصیلات، و همچنین خاطرات سفر کیهانی خود، تعریف می‌کرد!؟ از جمله به تفصیل خاطرنشان ساخت که، چگونه یتیم شده است. و چگونه تربیت و پرورش خود را، مدیون سازمان های پرورشی و اجتماعی ملت خویش می‌داند. سخنان ترشکوا زمانی به اوج خود رسید که یادآور شد:

 _در بالا، در آسمانها، در آنجا که جز انسان، هنوز هیچ ذی حیاتی بدان، راه نیافته است، من دیگر مرزی ندیدم، جنگی ندیدم، اختلاف میان سیاه و سفید و تبعیض میان نژادها، نیافتم. من در آنجا فقط یک احساس داشتم: انسان‌ها همه یکی هستند. و من از زادبوم انسان‌ها، و به یاری دانش آنها، بدین مقام صعود کرده ام. من، دیگر فقط زمین، مهد انسانیت را می‌دیدم…..”

(منبع : مجله ی مسایل ایران، #ره_آورد_یک_سفر، سال سوم، شماره ی ۶و۷، مهر و آبان۱۳۴۴، صص۱۶۳_۱۶۴.

همچنین رک به:#آنسوی_چهره_ها، گفتار۳۷ “کریستین کیلر، یا والنتینا ترشکوا!؟”، تهران: ۱۳۴۳ )

مادام ترشکوا، نخستین زن فضانورد جهان

سخن، کز بهر حق گویی، چه عبرانی چه سریانی

مکان، کز بهر حق جویی، چه جابلقا، چه جابلسا؟؟!

#سنایی (۷۲=?۵۴۵_?۴۷۳ه.ق/?۱۱۵۱-?۱۰۸۰)

این سخنان جهانوندانه، و عرفانی مادام ترشکوا، که از یکتایی توحید انسانی سخن می گفت، در حقیقت در اوج کمونیسم شوروی، نوعی ارتداد بشمار می رفت. زیرا، آموزه های شوروی در آن دوران، همه اش سخن از ستیز طبقاتی، جنگ میان سوسیالیسم و کاپیتالیسم، و برخورد اجتناب ناپذیر دولت شوروی در جنگ سرد، با سرمایه داری استثمارگر غرب، بویژه امریکا، محسوب می گشت!؟

من محو این مقایسه، و تضاد سخنان بانو ترشکوا، با آموزش های رسمی شوروی کمونیسم بودم که چگونه، شوروی بخاطر افتخار فرستادن نخستین زن فضانورد، به بیرون از مدار زمین سرمست شده است، که از امریکا پیشی گرفته است، و در نتیجه سخنان وحدت جویانه، و عرفانی بانو ترشکوا را تحمل می کند، و آنرا مشمول سانسور خود، قرار نمی دهد؟؟!!

بیان بانو ترشکوا، خود نویدی از آینده ی بشریت می بود که می توان اختلافات را، نادیده گرفت. و به یکتایی فرهنگ انسانی و جهان بینی او، در آینده ای نه چندان دور، تکیه و افتخار ورزید.

سوکمندانه، اینک از سال ۱۹۹۱ تا کنون _بهار ۲۰۲۰_ که بیست و نه سال، از سقوط حکومت شوروی سوسیالیستی می گذرد، ما دیگر هیچگونه اطلاعی از اظهارات و جهان بینی بانو ترشکوا، بدستمان نرسیده است. امید است اگر کسانی، از اظهارات این بانو، پس از سقوط شوروی، دسترسی داشته اند، از آن دریغ نورزند، و ما را نیز، از آن، بیدریغانه، مطلع فرمایند!؟

والنتینا ترشکوا

_و نخستین زن فضانورد ایرانی

از هم پدیدی های سعادتمندانه، آنست که نخستین زن، در سفر داوطلبانه‌ی آزاد به فضا، یک زن ایرانی بوده است. بانو انوشه انصاری(+++۱۳۴۵ه.ش/ ۱۹۶۶م)_ درست یکسال، پس از بخت دیدار ما از والنتینا ترشکوا متولد شده است_ بانو انوشه، در سال ۱۳۸۵/۲۰۰۶بهمت خود، و از درآمد شخصی اش، بلیط این فضاپیمایی را تهیه کرد، و به فضا رفت.

پس از بازگشت، مصاحبه ها و گفتگوهای بسیاری با انوشه انجام گرفت که، اتفاقا، گویای تجربه ی مشترک او، با مادام ترشکوا بوده است. بانو انوشه می گوید که:

_ «معتقدم دیدن زمین، همانند کره‌ای آبی و شناور در میان فضا، برای بیننده، افق‌های جدیدی از زندگی را، روشن خواهد کرد. شما، می توانید ببینید که، دنیای ما در مقایسه با جهان، چقدر کوچک، و زندگی ما در اینجا، تا چه حد شکننده است …

از فضا، زمین یک سیاره است و، شما نمی‌توانید هیچ مرزی، یا هیچ فردیتی را، در آن پیدا کنید. تمام آنچه شما می‌بینید، یک زمین آبی بزرگ و، زنده است…و هر کاری که شما، در گوشه‌ای از آن می‌کنید،  بر تمامی این سیاره، تأثیر خواهد گذاشت…»

( سایت دانش فضایی، سفری برای ندیدن مرزها،۱۳ شهریور ۱۳۸۵)

 آیا این وضع فضاست، که هرکس بد آنجا می‌رود، چنین به وحدت انسانی می رسد، و سخن از توحید انسانی می گوید، یا افزون بر آن حال و فضا، انوشه به سخنان پیشگام خود، مادام ترشکوا نیز، بذل توجهی داشته است؟؟!

 در هر حال، این دو بانو، هر دو بر پایه‌ی “اصل تعاون” پرواز کرده‌اند، نه در تحت سلطه‌ی اصل اهرمنی تنازع. امید است که در آینده ” #اصل_تعاون ” بر ” #اصل_تنازع ” برتری جوید، تا به صلح و آرامش جهانی، نزدیک تر شویم.

( برای اطلاع بیشتر درباره ی اصل تعاون و اصل تنازع بقا، از جمله رک به: کانال تلگرام فردا شدن امروز، گفتار شماره ی ۱۴۱)

بانو انوشه انصاری، نخستین زن ایرانی گردشگر فضا

_خطر در سفرهای فضایی

قربانیان سفرهای فضایی، بسیار اندک بوده اند. و از سال ۱۹۶۱ تا ۲۰۱۸م/ ۱۳۴۰ تا ۱۳۹۷، یعنی مجموعا در طول ۵۷ سال، تعداد ۵۳۲ نفر، از ۳۶ کشور جهان، از جمله از ایران_ بانو #انوشه_انصاری _ به سفر فضایی، به حدود دست کم، هزار تا هزار و پانصد کیلومتر دور از زمین_ و در یک مورد، بمراتب دور تر، تا کره ی ماه_ موفق به دوری از زمین، در فضا، و مشاهده ی حرکت وضعی کره ی زمین گشته اند!!؟

مدت متوسط سرعت حرکت، به دور کره ی زمین، از پس از گاگارین، به حدود ۹۰ دقیقه، یا یک ساعت و نیم، کم و بیش، تثبیت شده است!!؟

سفر به ماه

اینهمه ذکر ارقام، برای دوری از کره ی زمین، و گردش در فضا، چه معنی می دهد؟؟!

البته، برای گسترش دانش، و تجربه ی فضایی انسان، ممکن است دهها و صدها، معنی داشته باشد!؟؟ ولی، معنی مورد نظر امروز ما، در این گفتار، اینست که، کسانی که حدود دو سه شبانه روز، به دور کره ی زمین، در هر نود دقیقه یک بار گردیده اند، در حقیقت، در هر شبانه روز، شانزده بار، شاهدِ فر گشت کامل حرکت وضعی کره ی زمین به دور خود_همانند درویشان چرخان مولویه، در سماع صوفیانه_ بوده اند؛ پدیده ای که، ما، آنرا، طلوع و غروب آفتاب، می نامیم.  شاید، برای برخی از این مسافران، خنده آور_ ولی در هر حال، شادی آفرین_ بوده باشد، که ۲۴ ساعتی را که طلوع و غروب آفتاب_!?Sunrise!? , Sunset_برای زمینیان، بطول می انجامد، آنها، تنها، در ظرف یکساعت و نیم، شاهد آن بوده اند!!؟

و چه بی اعتبار اند، نمودها از پدیده هایی که، بنظر ما، استوار می نمایند، لکن، با اندک تغییری در زاویه ی دید ما، یکباره، واژگونه، و احیانا، صد البته، محو می گردند!!؟ ولی ما، همچنان، لجوجانه، با تعصب به استواری آن به اصطلاح “ثابت های نا استوار متغیر!؟”، با یکدگر ستیزه می کنیم، و نسبت به پیشداوری هایمان، تعصب می ورزیم و، همچنان، در روابطمان با دیگران، نفرت می پراکنیم؟؟!:

“…. مردک!؟ من، هر آنچه گویی، هستم!!؟

اما، تو؟؟! چنانکه می نمایی!؟: _هستی؟؟!!”

(همچنین برای اطلاع بیشتر درباره ی “بود و نمود” رک به: تلگرام فردا شدن امروز، گفتارهای شماره ی ۱۴۷، ۱۶۴ ، خط چهارم، گفتار شماره ی ۱۸۸)

افزون بر این، آنها، بخوبی دریافته اند که، این به اصطلاح طلوع و غروب آفتاب در زمین، به حرکت خورشید، ظاهرا، آشکارا، چندان ربطی ندارد. بلکه، این گردش وضعی زمین است که، پیوسته آنرا، از آفتاب دور، و دوباره، بدان نزدیک می سازد. گاهی زمین، در حرکت خود، در نیمکره اش، پشت به آفتاب است، و سپس دوباره، اندک اندک، در طول چند ساعت، آن بخش تیره ی پشت به آفتاب، رو به آفتاب می شود، و به اصطلاح، روی باز می گرداند:

آری، اندک اندک، جمع مستان می رسند!؟

اندک اندک، می پرستان می رسند!؟…

#دیوان_شمس، غزلیات، شماره‌ی۸۱۹

و این حرکت نیز البته، میلیاردها سال، همچنان، ادامه داشته است، و بی هیچ توجه به عشق و نفرت، و جنگ و ستیز ما_راست قامتان پر ادعا_ باز هم قرن ها، و شاید میلیاردها سال دیگر، ادامه خواهد یافت:_

…جنگ هفتاد و دو ملت؟!

همه را، عذر بنه!؟:-

چون، “ندیدند حقیقت!؟”، ره افسانه زدند

#حافظ/ ۱۷۹

برای این ۵۳۲ نفر، نه تنها بصورت علمی، بلکه بصورت تجربی نیز، مشاهده می شود که، زمان روز و شب زمین، هیچ ربطی به طلوع و غروب واقعی خورشید، ندارد!!؟

اما، این رقم ناچیز ۵۳۲ نفر، در برابر نزدیک به ۸ میلیارد بشر که در کره ی زمین، که امروزه، همچنان مانند نیاکان خود، خورشید را در حال طلوع و غروب دیده و می بینند، چه توانی برای تغییر احساس و ادراک بشریت، از گردش زمان، و طلوع و غروب آفتاب، می تواند داشته باشد؟؟!!

زمینیانِ به فضا سفر کرده نیز_ عملا، ناچار مانند ما_ هنوز، طلوع و غروب آفتاب را، عامل زمانمندی شب و روز، هفته، و ماه، و سال می یابند. و برای این زمان وابسته به طلوع و غروب آفتاب، ارزش های خاصی برای خود، از جمله، زمان تولد خویش، تولد عزیزان خویش، و یا سوکمندانه مرگ عزیزان خویش_اول و سوم و هفته و چله و سالگرد،و،و،و،…_ قائل اند!!؟؟

مثلا، از جمله، یکی “سحرخیزی” را موجب کامروایی می داند، و دیگری “شب زنده داری” را !!؟؟…

_زمان سعادت، فرصت کامروایی؟!

سحرخیزی؟!، یا شب زنده داری؟!

سحر خیز باش، تا کامروا باشی!؟

حدود سال ۵۵۰ میلادی، نزدیک به ۱۹ سال پس از سلطنت خسرو انوشیروان(۴۸=۵۷۹-۵۳۱م)، جوانی بیش فعال_ بخل نورزیم! بگوییم یک نابغه_ به نام بزرگمهر بختگان(۶۹=۵۸۰-۵۱۱م)، با کوله باری از حکمت واره ها، خود را به دربار #انوشیروان، فرا رسانید، تا با عرضه داشت کالای هوش، نبوغ و حکمت واره های خویش، در نزد او، مقامی یابد. و احیانا، با مشورتهایش، خسرو انوشیروان را، به پادشاهی بهتر و والاتر، فرا آراید. و احیانا، به مردمان فرو دست، عنایت نموده، از شکستگان و قربانیان قتل عام مزدکیان_ حدود ۵۳۰ میلادی_ تا حدودی، دلجویی کند، و گرسنگی و رنج آنان را، جبران نماید!!؟

روایت است که، بزرگمهر بختگان، سحر خیزی را، برای پادشاه، بخاطر ضرورت رسیدگی به امور مردمان، یک “بایدِ شایسته!؟”، یک ضرورت بس پسندیده، برای مقام سلطنت، می‌پنداشته است!؟ از اینرو هر روز، بامداد پگاه، که به خدمت انوشیروان می رسیده است، به او یادآور می شده است که:

_پادشاها!  سحر خیز باش، تا کامروا باشی!

اصل این حکایت در کتاب“ینبوع الاسرار فی نصایح الابرار” به قلم کمال الدین حسین خوارزمی(۶۰=۸۴۰-?۷۸۰ه.ق/۱۴۳۷-?۱۳۷۹م)، چنین آمده است که:_

“آورده اند که بزرگمهر حکیم، هر بامداد (که بخدمت انوشیروان رفتی)، پس از تقدیم وظایف دعا در مخاطبه ی انوشیروان گفتی: سحر خیزباش، تا کامیار گردی!

شبی، نوشیروان، سرهنگان را فرمود، که نیم شب برخیزند، و بر سر راه بزرگمهر مترصد باشند(کمین کنند)، و چون بر طریق معهود( مسیر شناخته شده ی همیشگی)، پیش از صبح، بزرگمهر متوجه حضرت پادشاهی گردد، حمله بر آورند، و جمله لباس، از او بدر کنند، و از هر راهگذاری، به قصد او برخیزند، تا او را هیچ مفرّی(راه گریزی)، بغیر این آستانه(دربار انوشیروان) نماند!؟

سرهنگان، بر موجب فرموده، عمل نمودند. حکیم مفری(راه گریزی) نیافت. برهنه، بحضرت پادشاه آمد. پادشاه، تبسم کرد و، گفت:

_هان! نه هر روز می گفتی که، هر که سحر خیز باشد، کامروا شود؟!

 حکیم گفت:

_دزدان راهزن، امشب، پگاه‌تر از من برخاسته بودند، کام ایشان برآمد!

اگر من، پیشتر از ایشان برخاسته، روی بدرگاه عالم پناه نهادمی، هر آینه، کامیار بودمی، و ایشان، بر من دست نیافتندی…”

(کمال الدین حسین خوارزمی: ینبوع الاسرار فی نصایح الابرار، به اهتمام دکتر مهدی درخشان(تولد؟)، انتشارات دانشگاه تهران،۱۳۹۲، ص ۲۰۴)

افزون بر هدف اصلی_ توجه به نسبیت ارزش زمان_ که موجب نقل این حکایت شد، توجه داشته باشیم که:

۱)- این پاسخ بزرگمهر، به انوشیروان، پاسخی راستین نیست. بلکه، چماقی است که بزرگمهر، به برکت سرعت انتقال خلاق اراده ی معطوف به قدرت واکنشش، خواسته است، بر دهان آن مردک لجباز، که چون کودکان تخس، می خواسته است، بزرگمهر را خیط و کنف کند، فرو کوفته باشد!!؟

و الا، در شهری که اشرار، ناگزیر شوند، سحر خیز باشند، تا مردمان شریف سحر خیز تنها، و بیدفاع را، در خلوت گذرگاهها، خلع لباس و عریان کنند، آن شهر، مدینه ی فاضله نیست!؟ شهر اشرار است، مدینه ی جاهله ی فاسقه ی جابره است، که هیچگونه افتخاری، برای حاکم مستبد آن، نمی تواند به بار آورد!!؟

فرمان انوشیروان، تفی سربالا، در تاریخ ایران، بر آن عادل قلابی، بوده است و بس!!؟

۲)- روش به اصطلاح خیط کردن و کنف کردن خدمتگزاران دانشمند، و صادق نیز، گویا، جنبه ی استثنایی، و شخصی ندارد. و غالبا، پادشاهان مستبد، این روش را_ به اصطلاح سیاست رو کم کنی_ بخصوص بکار می برده اند. مورد مشابه آنرا، که ما بارها، نقل کرده ایم، مورد رفتار #محمود_غزنوی، با #ابوریحان_بیرونی، آن دانشمند نامی شاخص روزگار است.( رک به: کانال تلگرام فردا شدن امروز، گفتارهای۱۵۶،۱۶۶،۱۷۳، ۱۴۷، ۱۱۷همچنین سایت خط چهارم، گفتار B183، گنجینه ی واژگان فعال)

ایوان مدائن

_ناصرالدینشاه، شبحی از انوشیروان

در نظام شاهنشاهی ایران

ناصرالدینشاه قاجار(زندگی۶۵=۱۲۷۵-۱۲۱۰ه.ش/۱۸۹۶-۱۸۳۱م)، اتفاقا، از چند جهت به انوشیروان می ماند:

۱)- نخست آنکه، با توجه به حد متوسط سلطنت، از هخامنشیان تا پهلوی دوم، که ۶ سال بوده است، انوشیروان، و ناصرالدینشاه، از انگشت شماران استثنایی در طول مدت سلطنت، بمراتب بیشتر از میانگین عمر سلطنت، در نظام شاهنشاهی ایران، سلطنت کرده اند. (رک به کانال تلگرام فردا شدن امروز، گفتار شماره ی ۱۷۹)

انوشیروان حدود ۴۷ سال، سلطنت نموده است، و ناصرالدینشاه نیز، ملقب به سلطان صاحبقران، در همین حدود، یعنی ۴۸ سال، سلطنت کرده است(۱۲۷۵-۱۲۲۷ه.ش/۱۸۹۶-۱۸۴۸م).

۲)- ناصرالدینشاه نیز، به زندگانی شبانه در حرمسرا، از نوع هزار و یک شبی آن، همانند انوشیروان عشق می ورزیده است، و از سحر خیزی نیز، بیزار بوده است. از جمله، ناصرالدین شاه، در کتاب خاطراتش، نوشته است که:

“…صبح بود. بیدار شدیم. دیدیم زود است. دوباره خوابیدیم…”

ناصرالدینشاه در حرمسرا

۳)-در زمان هر دو پادشاه_ناصرالدینشاه، و انوشیروان_ دو شورش اجتماعی برخاست، که هر دو را سرکوب و قتل عام کردند. در زمان انوشیروان، طغیان مزدکیان، و در زمان ناصرالدینشاه، طغیان بابیان!!؟

۴)- هر دو_انوشیروان و ناصرالدینشاه_ به داشتن دو صدر اعظم بزرگ، شهرت داشته اند. انوشیروان، با بزرگمهر، و ناصرالدین شاه، با امیرکبیر. و هر دو این صدر اعظم های خوشنام بزرگ، با ناجوانمردی و قساوت اربابان خود، روبرو شده اند!!؟

انوشیروان، بزرگمهر را در زندان افکند. در سیه چالی که در طول زمان، منجر به نابینایی و نابودی اش گردید. و ناصرالدینشاه، امیرکبیر را، خلع و زندانی کرد، و فرمان به قتل او، در فین کاشان داد!!؟

۵)_ ناصرالدینشاه دچار وسوسه ی لقب عادل، و مقایسه ی خود با انوشیروان شده بوده است. ناصرالدینشاه، اتفاقا، خود، سخت علاقمند بود، که به او لقب عادل داده شود. و ضمنا، خود را با انوشیروان، مقایسه می کرد، و علاقه داشت که عدل او را، برتر از انوشیروان بدانند. در این باره، در کتاب ارزنده‌ی #خاطرات_و_خطرات تالیف #مهدیقلی_هدایت مشهور به #مخبرالسلطنه (۹۲=۱۳۳۴-۱۲۴۲ه.ش/۱۹۵۵-۱۸۶۳م) آمده است که:

” معروف است #ناصرالدین_شاه [در سفر به عتبات]، در #طاق_کسری، به رجال حاضر (عملجات خلوت) گفته بود، من عادلترم یا انوشیروان؟؟!

از اطراف، زبان تملق و چاپلوسی گشوده بودند. فرموده بود، از نظری من، چه انوشیروان مثل #بوذرجمهر، خدمتگزار داشت، من مثل شما (ابلهان)!!!؟؟…”

( #مهدیقلی_هدایت: #خاطرات_و_خطرات ، انتشارات زوار ۱۳۸۵، چاپ ششم، ص۵۳، همچنین رک به: کانال تلگرام فردا شدن امروز، گفتار۱۳۱

جناب ناصرالدینشاه_ با نادیده گرفتن قتل صدر اعظم بزرگی چون امیرکبیر_ می خواهد، بگوید که، انوشیروان هر چه کار خوب و عادلانه کرده است، از درون خودش، نجوشیده است، بلکه، راهنمایی و تلقین حکیم بزرگی، چون بزرگمهر بختگان بوده است!!؟ ولی من بیچاره، هر چه کار خوب و عادلانه کرده ام_ با وجود مشاوران ابله بی شعور، و نابخردی چون شما_ ناچار، باید از خودم می کردم. پس بنابر این، من، خوبتر و عادلتر از انوشیروانم!!؟ :_

البته، البته، واقعا که، “خود-گویی و!؟”، “خود-خندی”؟؟!

واقعا که، خود-مرد هنرمندی!!؟؟

ترور ناصرالدینشاه

_ناصرالدین شه “با عدالت”؟؟؟!!!….

پس از ترور ناصرالدینشاه_در شهرری، در حرم شریف حضرت عبدالعظیم، در سال ۱۲۷۵ه.ش/۱۸۹۶م_ چنانچه خود ما، از خاطرات دوران کودکی، در یاد داریم این شعر فولکلوریک -حتی بعد از خلع سلطنت سلسله ی قاجار_ هنوز بر سر زبانها، به فراوانی تکرار می شد که:

“ناصرالدین شه با عدالت

روز جمعه، به قصد زیارت

 شاه ما، زنده رفت

 کشته، برگشت

 بچه‌های حرم بی پدر شد

همسران حرم دربدر شد…”

بانو فهیمه نظری(تولد؟) در نقد چاپ دوم کتاب “گزارش سر مورتیمر دوراند، اسنادی درباره وضعیت ایران در دهه پایانی قرن نوزدهم”، در سال ۱۳۹۴، بدین شعر_ ناصرالدین شه با عدالت…_ نیز استناد جسته، و می نویسد که:

“… پس از آنکه، ناصرالدینشاه، در حرم حضرت عبدالعظیم، هدف گلوله‌ی میرزا رضا کرمانی قرار گرفت، کودکان پابرهنه و گرسنه، تا ده‌ها سال بعد، هنگام بازی در کوچه ‌پس‌کوچه‌های خاکی تهران، به طعن، در مدحش می خواندند:

ناصرالدین شه با عدالت

روز جمعه به قصد زیارت…”

 تکیه بر کودکان پا برهنه، و گرسنه، در حکومت ناصرالدینشاه، و پس از آن بخوبی نشان می دهد که، در نظام سلطنت استبدادی ایران، چه پادشاهی به عدالت شهرت یافته باشد، یا نیافته باشد، برای کودکان گرسنه و پابرهنه، از توده های مردم، هیچگونه، تفاوتی نمی کند!!؟

ناصرالدینشاه، پس از ۴۸ سال سلطنت_هشت برابر میانگین سلطنت شاهان از زمان هخامنشیان، تا زمان پهلوی دوم_ با طنز تلخ چنین کودکان گرسنه و پابرهنه ای، از میان توده های مردم، روبرو بوده است. او اگر ۱۰۸ سال هم، سلطنت می کرد، برای این کودکان گرسنه و پابرهنه، مسلما، هیچ چیز، تفاوت نمی نمود!!؟ چون سلطنت استبدادی، همیشه، گیرنده بوده است، نه دهنده و بخشنده!!؟؟ 

شب زنده داری، یا سحرخیزی؟!

_در ستایش شب زنده داری، منسوب به فردوسی

در ستایش از شب زنده داری، به احتمال قوی، فردوسی_اگر واقعا خود، به نظم در آورده باشد؟!_ نه از اعتقاد خودش، بلکه از علاقه و شیوه ی زندگانی شاهان اساطیری اش، می گوید که:

از این پنج شین؟! :_

 روی غفلت متاب!

شب و!،

 شاهد و!،

      شمع و!،

        شهد و!،

          شراب!

جالب آنست، که صوفیانی با صفا، شب ها را، برای رقص و سماع برگزیده، و شب زنده داری را، بر سحرخیزی، و روز هنگامی، ترجیح داده اند که:

شب مردان خدا، روز جهان افروز است!!؟

روشنان را، به حقیقت، شب ظلمانی نیست!!؟

#سعدی، قصاید

_سعدی، و مساله‌ی سحرخیزی، یا شب زنده داری

در گلستان سعدی، ما با هر دو گرایش_ روایتی در ستایش، و روایتی در نکوهش سحرخیزی، و شب زنده داری_ روبرو می شویم:

۱)- در ستایش سحرخیزی، سعدی می گوید که:

خفتگان را؟!، خبر از زمزمه ی مرغ سحر!؟

حیوان را؟!، خبر از عالم انسانی، نیست!!

و در حکایتی، از شب زنده داری خود و پدرش، سعدی در گلستان، روایت می کند که:

” یاد دارم که در ایام طفلی، متعبد(بسیار عبادت گزار) و، شب خیز و، مولع زهد و، پرهیز(حریص به پارسایی و پرهیزگاری) بودمی.

شبی در خدمت پدر_ علیه الرحمه!_ نشسته بودم، و همه شب، دیده بر هم نبسته، و مصحف(قران) عزیز، درکنار گرفته!

و طایفه ای، گردِ ما خفته!!؟

پدر را گفتم: یکی از اینان، سر برنمی دارد، که دوگانه ای(دو رکعت نماز) بگزارد. [چنان خواب غفلت برده اند، که گویی نخفته اند!، بلکه مرده اند؟!]

پدرگفت: جان پدر، تو نیز اگر بخفتی، بِه [تر از آن بود]که در پوستین مردم افتی!!؟ (در کفاره ی گناه غیبت کردن از مردم افتی!!)

نبیند مدعی، جز خویشتن را

که دارد پرده ی پندار، در پیش

گرت، چشم خدا بینی ببخشند

نبینی هیچ کس، عاجزتر از خویش”

#گلستان، باب دوم= در اخلاق درویشان/ ح ۷

و بگفته ی بابا طاهرعریان:

از آن روزیکه ما را، آفریدی!؟:

بغیر از معصیت، چیزی ندیدی!!

خداوندا! بحق هشت و چارت

ز ما بگذر، شتر دیدی ندیدی!

#بابا_طاهر_عریان (۸۵=۴۱۱_۳۲۶ه.ش/ ۱۰۳۲_۹۴۷م)

۲)- این بار سعدی، از مرغ سحر و ناله و فریاد او_که مزاحم خواب بسیاری می گردد_ ایراد می گیرد، و آنرا، تظاهر و خودنمایی معرفی می دارد. و به مرغ سحر، خطاب کرده می گوید که،“چته که انقدر جیغ می زنی؟”، برو! :

ای مرغ سحر! عشق ز پروانه بیاموز

کان سوخته را، جان شد و، آواز نیامد

و اما، حکایت سعدی، از این نکوهش سحرخیزی:_

” یکی از صاحبدلان، سر به جیب مراقبت(تی ئم= Transcendental Meditation) فرو برده بود، و در بحر مکاشفت مستغرق شده، آنگه که از این معاملت باز آمد، یکی از یاران، به طریق انبساط(شوخی) گفت:

_ از این بوستان که بودی، ما را چه تحفه کرامت کردی؟

گفت: بخاطر داشتم که چون به درخت گل رسم، دامنی پر کنم، هدیه ی اصحاب را. چون برسیدم، بوی گلم، چنان مست کرد، که دامنم از دست برفت!

این مدعیان، در طلبش، بی خبرانند

کان را که خبر شد، خبری باز نیامد!”

#دیباچه‌ی گلستان

بودا در حال تی ئم= Transcendental Meditation

_زمانمندی و استقلال

یکی از پایبندی های آزادی، و عدم استقلال، خود اسارت در بند زمان است. اگر کسی، قرار باشد، که واقعا به آزادی و استقلال شخصیت فردی رسیده باشد، لازم است که خود، از جمله، صاحب زمان خود باشد. یعنی، مدیریت تقسیم و تنظیم زمان و تقویم روزگار، در اختیار مدیریت شخص قرار گیرد، و نه او، در اختیار آنها!!؟

_تیپ های زمانمند انسانی، و انقلاب صنعتی

تا پیش از انقلاب صنعتی_ یعنی تا پیش از سال ۱۷۶۰ میلادی_ مردمان، همانند پرندگان، سخت، به نور آفتاب، یا دقیق تر گفته شود، به طلوع و غروب آفتاب، نیازمند و، پایبند بوده اند.

در دوران کودکی و نوجوانی ما، حرکت گنجشک ها، و کلاغ ها را، در صبح هنگام، و نزدیک های غروب، و شام، بچه ها، باورمندانه، به رفتن کودکان به مکتب، و باز آمدن آنها از مکتب، تشبیه می کردند. می گفتند، کلاغ ها به مکتب می روند، یا کلاغ ها، ازمکتب به خانه باز می گردند.

لکن با انقلاب صنعتی، انسانها، به اصطلاح به شیفت کاری_یعنی نوبت کاری_مجبور و مامور گشتند. یا در بیمارستانها دکترها و نرس ها، به تقسیم ساعات کار برای خود، در برابر نیاز مراقبت ۲۴ ساعته ی بیماران، ماموریت یافتند. غالبا شیفت های کار را به سه شیفت ۸ ساعته، تقسیم می نمودند. البته، مواردی نیز، پیش می آمد مانند کشیک نگهبانان و پلیس ها، که به شیفتهای خدمتی کوتاه تری، مثلا به ۴ ساعت، یا ۶ ساعت خدمت و خواب، کار خود را تقسیم می کردند.

در آغاز، انتخاب افراد، بدون توجه به گروه خاص عصبی آن ها، در خواب و بیداری، و اوج یا فروکاست انرژی بدنی و روحی آنان، انجام می گرفت. اما، بعدها، متوجه شدند که انسانها، همانند آنکه به گروه های خونی مختلفی تعلق دارند، به گروههای خاصی از زمان اوج بیداری و انرژی، یا خستگی و خواب آلودگی، نیز تقسیم می شوند. خیلی ها، شب را، دوست می دارند، بیدار بمانند و کار کنند، و صبح ها را بخوابند.

درست بسیاری دیگر، که مجبور می شدند، صبح ها، به اداره و محل کار خود بروند، بیشتر قبل از ظهر را، خواب آلوده، و چرت ناک، زندگی و کار که نه، بلکه جان می کندند. و برخی، تازه از ساعت یک و دو بعد از ظهر، تا هفت و هشت شب، سر حال می آمدند. بدین ترتیب هنوز نه به دقت، لکن تا حد زیادی با ارزش عملی، از انسانها می خواستند که، آیا دوست دارید، بیشتر در شیفت شب کار کنید، مثلا از ساعت ۸ شب تا  صبح، یا در شیفت روز، یعنی از ۸ صبح، تا ۴ بعد از ظهر؟ و مانند اینها.

 در عمل، بخوبی مشاهده شد که انسانها، به گروه های خواب و بیداری مختلفی تعلق دارند، و بهتر است که هر کس، در ساعتی که احساس کمال بیداری می کند، مشغول کار و تحصیل شود، و مانند آن.

سر آغاز تمدن صنعتی، جیمز وات، مخترع ماشین بخار(۱۸۱۹-۱۷۳۶م)

_ویروس کرونا، و مدیریت فردی زمان

پس از انقلاب حاصل از درگیری های جهانی کرونا، آن هم در زمان پیشرفت تکنولوژی دیجیتالی کامپیوترها، و جهان مجازی، این قلمرو ناشناخته ی ساعات مختلف خواب و خستگی انرژی انسانی، مورد توجه بیشتر قرار گرفت.

در زمانی که این گفتار نوشته می شود_ ۲۲ خرداد ۱۳۹۹/ ۱۱ ژوئن ۲۰۲۰_ ویروس نوظهور کرونا، بعنوان یک پاندمی_ بیماری مسری وبایی جهانی_ نه تنها، در یک یا دو کشور، بلکه در بالغ بر ۲۰۰ کشور جهان، با شدت و ضعف، فراگیری اش غوغا به پا کرده است.

اگر کسی، به شیوه ی دیالکتیکی رویدادهای حوادث، تقابل و تنازع اضداد، در روند تاریخ، معتقد باشد، هیچ چیز را، “شر مطلق!؟”، نمی بیند. همچنان، که هیچ چیز را نیز، “خیر مطلق!؟” نمی یابد. خیر و شر، گویی در فرایند تاریخ، دو روی یک سکه اند. گاهی، از پاره ای از شرها، بعنوان شر ضروری یاد کرده اند.

آگاهان بر روند دیالکتیکی تاریخ، در جستجوی روی دیگر سکه ی خیر نسبی کرونا هستند. فعلا، شرش را همه، در می یابند. ولی احیانا، خیرش در چیست؟؟!

هم اکنون، پاره ای به این نتیجه رسیده اند که، شاید، تاریخ بشر، جنگ ها، و تسلیحات فوق کشتار، و، و، و… دیگر ملاحظات سیاسی، نظامی و اجتماعی بودجه خوارِ اژدها آسای جهان، مربوط به وضعی پیش از کرونا، هستند. و به احتمال قوی، تاریخ پس از#کرونا، چهره ی باز از نو باز آراسته ی دیگری خواهد داشت.

برای نمونه، طرح اجباری قرنطینه_ ۱۴ روز هر کس در محل سکونت خود بماند، بیرون از خانه نرود، و یا حتی به محل کار خود سر نزند، و امثال آن…_ وضعی تازه و بیشتر بیسابقه را، در نحوه ی خلاقیت، و بهره وری در کار، پیش آورده است.

سازمانهای پیشرفته، در فعالیت های دیجیتالی، و کامپیوتری، از کارمندان خود خواسته اند، که به محل اداره و کارگاههای خویش، در دوره ی قرنطینه نروند، بلکه در خانه، به یاری دستگاههای دیجیتالی، به نقل و انتقال داده ها، جمع آوری و توزیع داده ها، از جمله انتقال پول، کالاهای مصرفی زندگی روزمره، دارو، مواد غذایی، و امثال آن بپردازند.

اینان، این پیشرفتگان در کارسازی های دیجیتالی، دریافته اند که، برای انجام کار خود، به مکان خاصی، وابسته نیستند، که مثلا از خانه، صبح در ساعت مشخصی خارج شوند، سوار مترو یا اتوبوس، به محل کار خود بروند، و در ایستگاه خاصی پیاده شوند، چند دقیقه ای پیاده ره بپیمایند، تا به دفتر، اداره و محل کار خود برسند، آنگاه با قرار دادن انگشت، یا خطوط انگشت سبابه، و یا چشمان، و چهره ی خویش، در دستگاه مشخصی، و دوربینی، در بروی آنها باز شود، و به درون محل کار خود راه یابند.

آنها_کارمندان تکنولوژی پیشرفته ی دیجیتالی_ در خانه ی خود، در زیر زمین، در بالکن، و یا هر گوشه ی دیگری که بخواهند، بی هیچ مانع، و بی هیچ رعایت تشریفات، و تحمل ترافیک شهری، و بویژه رسیدن در ساعت و دقیقه ی خاصی، مدیریت زمان را، در دست می گیرند، خود صاحب زمان، و صاحب مکان خویشتن گردیده اند.

مهم، نتیجه ی کار و فعالیت آنان است که در ظرف ۲۴ ساعت، یکهفته، یا یکماه، باید انجام شود_ یعنی نتیجه محوری، و نه ضرورت رعایت ترافیک، تشریفات عبور و مرور، رسیدن به دفتر و دستک کار، و نه دیگر امور تجملی و غیر ضروری، حضور و غیاب های شبه مکتبی وقت گیر، یا به اصطلاح دیگر، رعایت لزوم های ما لا یلزم، یعنی ضرورت های، من در آری غیر ضروری!!؟_ کوتاه سخن یعنی جدا کردن اصلی ها، و فرعی ها، از فرایند کارها و اشتغال ها!!؟

نمی گوییم که آنان_ مهندسان دیجیتالی_ یکسره، و بطور مطلق، فارغ از زمان و مکان گشته اند. زیرا، هیچ چیز مطلق نیست_ جز ذات سرمدی!!_ و همه چیز نسبی است.

بدیگر سخن، کارکنان سیستم های دیجیتالی_ دیگر مانند عصر قبل از کرونا_ چندان وابسته به زمان، و مکان خاص نیستند، و بطور نسبی، آزادی خود را، بیشتر بدست آورده اند، و با استقلال بیشتری، به مدیریت زمان و مکان، و حاصل خلاقیت خود پرداخته، و می پردازند.

افزون بر جمع کارشناسان با تجربه ی سیستم های دیجیتالی، امروزه، انبوهی از میلیون ها جمعیت کشورهای پیشرفته، و رو به توسعه نیز، به یاری پیشرفت های تکنولوژیک، در عرصه ی فناوری ارتباطات و اطلاعات، از جمله می توانند، با استفاده از کارتهای اعتباری مالی خود، بدون مراجعه ی حضوری و فیزیکی به بانک ها، و یا مراکز خرید، حتی در نیمه های شب، که همه خواب اند، با جابجایی مبلغی پول، پرداخت های معمول و ضروری زندگی، از جمله قبض های آب و برق و تلفن…، شارژ تلفن های اعتباری، حواله های بانکی، اقساط و کمک های ماهانه حتی به خیریه ها، کمک هزینه های تحصیلی، و هر آنچه که فکرش را بکنید، به انجام رسانند. و یا حتی با تنظیم کارتهای اعتباری و حساب های بانکی خود، خود را از دلهره ی پرداخت های بموقع، و در موعد مقرر نیز، رها سازند.

اکنون، بیشتر از مردم نیز، همانند آشنایان به سیستم های دیجیتالی، به آسانی، و با دغدغه هایی بسیار کمتر_ با واسطه، و یا بی واسطه ی دیگران، وکالتا، یا اصالتا_ می توانند داد و ستدهای بازرگانی و تجاری خود را، انجام دهند. از راه دور، در انواع کلاس های آموزشی تحصیلی و آزاد، در هر گوشه ای از دنیا، بهرمند شوند. در آزمون های جهانی، بی آنکه مسافت های طولانی کشوری به کشور دیگر، و یا حتی شهری به شهر دیگر را بپیمایند، با صرف هزینه های مالی و زمانی بمراتب کمتری، شرکت نمایند. مصاحبه های کاری خود را انجام دهند، و یا با شرکت در مصاحبه های ویدئویی، از طریق اپلیکیشن ها، در شرکتی خارجی، درگوشه ای دیگر از دنیا، مشغول کار و تجارت شوند. و باز از طریق اپلیکیشن ها، حتی معاشرت های اجتماعی و خانوادگی خود را، بصورت صوتی و تصویری، به آسانترین شکل ها، پی بگیرند، و، و، و،….

اینترنت اشیاء

_صرفه جویی به عظمت ارقام نجومی،

حاصل از کاربرد سیستم های دیجیتالی

حاصل صرفه جویی‌ها، از بی نیازی در اتلاف سرمایه های بس بزرگ، برای خرید یا اجاره ی ساختمان های پر تجمل، برای وزارتخانه ها، ادارات، شرکت ها، سازمان ها، مدارس، آموزشگاهها، هتل ها، و وسایل نقلیه ی عمومی و،و،و… و همچنین بی نیازی از مصرف سرسام آور آب، برق و دیگر مواد انرژی زا را، تا حد ارقام نجومی تخمین زده اند. و در نتیجه، گشایشی بویژه در مورد مسکن، برای زندگانی مردمان عادی، با رفاه بیشتر، و هوایی پاک تر، برای تنفس انبوه از مردم عادی_با رشدی اعتلایی در بهینگی، در عین کاهش اعجاب انگیز حجم مزاحم کمیت ها، در ضمن افزایش معجره آسای لطف صفا بخش کیفیت ها_ در آینده ای نه چندان دور، به احتمال قوی، می تواند فراهم آید!!؟؟

آری، باش تا صبح دولتش بدمد!!؟؟

کین، هنوز از نتایج سحر است!!؟؟

استقلال هرچه بیشتر انسانها، در آینده، در پیش رو قرار دارد. و نه در گذشته، و حتی زمان حال!

و بسیار زود، فرا خواهد رسید، که انسانها دیگر، مانند بسیاری از ناسیونالیست ها، برای کسب افتخار، به هویت تاریخی خود، نیازی چندان نخواهند داشت. بلکه، افتخارات آینده، هم اکنون، از زمان حال آنها، و نه از گذشته ی مشکوکشان، آغاز خواهد گردید_ ان شاء الله.

و این قصه، همچنان ادامه خواهد داشت!

تاریخ انتشار: دوشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۹/ ۱۵ ژوئن ۲۰۲۰

آب و هوا قبل از کرونا، بعد از کرونا

این گفتار را چگونه ارزیابی می کنید؟ لطفا ستاره‌ها را، طبق خط فارسی از راست به چپ، انتخاب فرمایید ۱، ۲، ۳، ۴، ۵ ضعیف، معمولی، متوسط، خوب، عالی

متوسط ۵ / ۵. ۱۰

۷ دیدگاه

  1. استمرار جهان بینی و تفکر نویسنده
    زمانی که گفتار “زمان سعادت؟!“_ گفتار شماره ی ۱۹۰_ را در خط چهارم خواندم، درست چند روز بعد از آن بود که در دیباچه ای بر رهبری، چاپ ۱۳۴۵_ حدود ۵۴ سال پیش، زمانی که بالغ بر هفتاد درصد(۷۰%) از نسل امروز، هنوز چشم به جهان نگشوده بوده است_ از همین نویسنده ی خط چهارم، این بخش را خوانده و در پیج اینستاگرام خودم، نقلش نمودم، و واکنش های خوبی نیز، دریافت داشتم.
    از اینرو، اجازه می خواهم که آنرا بعنوان دیدگاه خود، در پیوست با گفتار “ زمان سعادت؟!” به خوانندگان گرامی خط چهارم تقدیم نمایم:

    زندگی پیوسته با آینده است
    هر که را، آینده باشد زنده است

    بهروزی : خواست مشترک انسانها
    انسانها _انسانهای هوشمند _معمولا همه در انتظار روزی بهتر و روزگاری مرفه ترند_: روزگاری که در آن همه چیز، بکام دل،آسانتر گردد! در آن از جور و ستم ،آلودگی و نابسامانی ،رنج و بیماری ،اثری یافت نشود!
    آنانکه ، در گذشته‌ایی دور، در شرق اقصی، نیمه راه ،از ” #کنفسیوس” بریدند، و به یاران ” #لائوتسه “پیوستند، در هند ترک دیار و یار گفتند، تا در پرتو #بودا راه جویند ،از #زرتشت گسستند ،تا با ” #مانی “و ” #مزدک” ؛همکاروان و هم بیعت شوند ، در جزیره از هر چه بود ،با همه دشواری ها، علاقه بر کندند،و یکباره دل به ” #محمد ” (ص) بستند …
    آنها همه،چرا چنین کردند؟!
    قیام ها ،عصیان ها ،نوید ها ،امید ها ،سوز ها ،گداز ها ،تحمل شکنجه ها ،انتظار ها ….اینها همه بخاطر چیست ؟جز بخاطر “روزی بهتر “؟!روزگاری نکوتر؟!و یا فردایی پر شکوه تر؟!

    _بهروزی نغمه ی مکرر یک انتظار :
    امید به بهروزی ،و “انتظار فردایی نکوتر”؛سرنوشت انسان ،و احیانا انگیزه‌ی اعتلا جویی و سائق والاگرایی اوست .ازینرو این انتظار، زمان و مکان نمی‌شناسد .به تاریخی خاص و گروهی ویژه ،اختصاص ندارد.آنرا همه وقت ،و در همه جا ،می‌توان و باید، توان شناخت.
    انسانها ،همی آیند و همی روند .والتهاب سوزان این “فردای بهتر ! ” را نیز همچنان با خود بگور همی برند! لیکن روزی دیگر ،باز انسانی دیگر ،این امید بی پایان را ،از نو آغاز همی کند.و نغمه ایی تازه سر همی دهد .حدیث این شوق بی فرجام را که “حدیث نفس انسانها “یش باید نام داد ،شاعری دیگر ، زنده یاد #ابوالقاسم_حالت ( ۱۳۷۱-۱۲۹۸ه.ش/ ۱۹۹۲-۱۹۱۹م) ،قرن ها پس از سکوت اضطراری پیر بیقرار بلخ #ناصر_خسرو (۸۷=۴۸۱-۳۹۴ه.ق/ ۱۰۸۸-۱۰۰۴م)اینچنین زمزمه می‌کند :

    در زمان کودکی -کاخر ندیدم ،
    خوبتر زآن دوره، دور دیگری را _
    داشتم هر روز ،در هر حال تا شب ،
    انتظار “حال روز بهتری” را “شنبه”فکر “جمعه”ی آینده بودم ،
    هفته را می‌خواستم کاسان شود طی
    یعنی آن “شش روز “گردد “شش دقیقه”
    بگذرد چون برق و “جمعه” آید از پی ….
    فصل،فصل و ،ماه،ماه و ،هفته هفته
    طی شد و بگذشت یک عمرم به باطل
    از غم عمری که بی حاصل گذشته
    می‌خورم اکنون دریغ !_اما چه حاصل؟!
    من که می‌خواستم تا برق آسا،
    روزهای عمر گردد؛زودتر طی،
    حالیا زین غم که عمرم زود طی شد،
    دست حسرت می‌زنم برسر پیاپی !
    خود همین اکنون که می‌گویم ؛به حسرت
    از چه باید زود عمر من سر آید؟!
    باز می‌خواهم که زود این روزها هم،
    بگذرد، تا،
    “روزگاری بهتر” آید !!!! ”
    (منبع : #دیباچه‌ای_بر_رهبری ، #دکتر_ناصرالدین_صاحب_الزمانی ، عطایی، تهران ۱۳۴۵، ص۸۸ تا ۹۰)
    با تقدیم احترام و سپاس_ سعید

  2. در پاسخ به درخواست شما برای اطلاع از أحوال و اندیشه‌های فعلی والنتینا ترشکوا، دو نکته‌ی جالب وجود دارد! یکی اینکه سالروز سفر فضایی این بانو مقارن گردیده است با انتشار این مقاله‌ی آگاهی بخش شما. دیگر آنکه با مراجعه به صفحه ویکی‌پدیا اطلاعات جالب توجهی بدست آمد.

    از جمله اینکه در سال ۲۰۰۷، در جشنی که از سوی ولادیمیر پوتین، نخست وزیر روسیه، به مناسبت سالروز تولد هفتاد سالگی‌ والنتینا برگزار شد، عنوان کرد که تمایل دارد به مریخ سفر کند، حتی اگر این سفر، سفری بی بازگشت باشد!
    سپس وی از سال ۲۰۱۱ در ششمین مجلس دومای دولتی روسیه، به عنوان یکی از اعضا کمیته‌ی بین جناحی برای دفاع از ارزش‌های مسیحیت فعالیت نمود. در این مقام، او به منظور افزودن این ماده که « مذهب ارتدکس، پایه و اساس هویت ملی و فرهنگی روسیه است.»، به حمایت از معرفی مقدمات اصلاحات قانون اساسی روسیه برخاست.
    و این نکته می‌رساند که والنتینا در گذشته ‌هم قلباََ کمونیست نبوده، و به مسیحیت گرایش داشته است. آن زمان هم که بر فراز آسمان‌ها سخن از اتحاد بشری و جهان بدون مرز می‌گفت بی ارتباط با اعتقادات او به ارکان مسیحی نبوده است.

    با تقدیم احترام و سپاس فراوان

    اشک آتش

    1. درود بر اشک آتش آگاهی بخش!
      بسیار سپاسگزاریم که خلائی اطلاعاتی را، درباره ی بانو ترشکوا، در گفتار ما_ شماره ی ۱۹۰، زمان سعادت؟!_ به نحو احسن، جبران فرموده اید. و عضویت خود را، در جمع هشیاران “خط چهارم” نیز، به والایی، به تثبیت رسانده اید، که اول خطِ ارتباطی شان، مشمول همیاری در آگاهی بخشی به یکدیگر است!!؟
      همزمانی انتشار این گفتار ، با پنجاه و هفتمین سالروز پرواز نخستین بانوی فضانورد_ ۲۰۲۰-۱۹۶۳م _ برای خود ما نیز، شگفت انگیز بوده است!
      اما، گرایش ایشان به مسیحیت، بعنوان عاملی وحدت بخش، در روسیه ی پاره پاره شده، پس از سقوط کمونیسم، و کوشش برای گنجاندن این عامل وحدت بخش دینی، در قانون اساسی جدید روسیه، جای تامل بسیار دارد. برای کسانی که، ساده دلانه می اندیشند که، عامل دینی، در دنیای معاصر ضعیف شده است، و با پیشنهاد شیوه ی سکولاریستی_ یعنی حکومت عرفی غیر دینی_ می کوشند، که مساله ی دین را، بکلی کنار نهاده شده فرض نمایند، و نفوذ آن را، در سیاست ها، و احزاب مملکت، یکسره خنثی و بی اثر بپندارند؟؟!!
      بانو ترشکوا، که در کودکی یتیم شده بوده است، و در پرورشگاهی کمونیستی، بدون کوچکترین تعلیمات دینی پرورش یافته است، در بزرگی، و بویژه پس از پروازش به آسمان، خارج از کره ی زمین، کره ی زمین را، بعنوان مظهر وحدت بشریت دیده است؛ اینک پس از دهها سال، از نظر ایمانی، مسیحیت را برگزیده، بدون آنکه در مورد آن در کودکی، نوجوانی و جوانی اش، تعلیماتی دیده باشد، و یا توانسته باشد، در مراسم عشای ربانی کلیساها، شرکت جسته باشد!؟
      از اینرو، همین مورد، قدرت مذهب را نشان می دهد، که گروهی بی تامل، در دنیای امروز می اندیشند، با نهادن یک ماده بعنوان حکومت عرفی یا سکولاریستی در قانون اساسی، می توان مساله ی مذهب را، برای همیشه، حل شده پنداشت؟!
      نکته ی دیگر، در مورد خانم ترشکوا، آنست که او، افزون بر آنکه ایمانش را به مسیحیت سنتی، در طول تاریخ روسیه، حتی پس از کمونیسم، باز یافته است، لکن، رؤیایش را برای پرواز به آسمانها نیز، همچنان، شدیدا، در قلب خود، حفظ نموده است، که حتی در هفتاد و اند سالگی اش، می گوید: دلم می خواهد به مریخ پرواز کنم، هر چند، این پروازی بی بازگشت باشد. یعنی، من به این رؤیایم برسم، اگر چه، مرگ، در آسمانها در انتظارم باشد!؟
      اما، یک نکته ی طنزآمیز، از تضاد واقعیت با آرمان ها، که ضمنا در مورد بانو ترشکوا، بهترین مثال خود را، یافته است، و آن اینکه او، که آرزومند وحدت بشریت، و وحدت همه ی اقشار روسیه در پرتو مسیحیت بوده است، نتوانسته است این وحدت را، در زندگی زناشویی خود، با یک نفر دیگر_ همسر خویش_ تحقق بخشد. و بهر دلیل، آن زندگانی را ناسازگار یافته، و جدا شدن و طلاق از آن همسر را، اختیار کرده است. که البته، طلاق گرفتن در مسیحیت نیز، بهیچ روی توصیه نگشته است!؟
      ملاحظه می فرمایید، ما انسانها، چه موجودات پیچیده و، لایه لایه و، هزار تو هستیم؟؟!
      به دیگر سخن، یک شهروند ایده آل برای یک ملت، و یک کشور، و یک انسان برتر در تاریخ بشریت، برای پیشرفت فرهنگ و تمدن، ممکن است یک همسر ایده آل، و یا یک مادر، و یا یک پدر ایده آل، برای فرزندان خود، نباشد!؟
      #نلسون_ماندلا _یک انسان نمونه ی دیگر_ نیز، پس از رهایی از زندان، ناچار به جدایی از همسرش گردید.
      برای زناشویی و زندگانی مشترک، هماهنگی دو طرفه لازم است، یعنی چیزهایی لازم است، که برای یک فرد ایده آل در تاریخ، ضرورت یا امکان ندارد.
      انسان ممکن است، یک ابر ستاره، سوپر استار Super-Star محبوب شود، ولی ضرورتا، یک پدر یا مادر خوبی، ممکن است، نتواند بشود!؟
      با تقدیم ارادت و احترام_ خط چهارم و همکاران

  3. پس بد مطلق نباشد در جهان!؟

    “… زهر مار، آن مار را باشد حیات
    نسبتش با آدمی، باشد ممات!
    خلق آبی را بود دریا، چو باغ
    خلق خاکی را بود آن! مرگ و داغ…
    پس بد مطلق نباشد در جهان
    بد، به نسبت باشد، این را هم بدان…”

    مثنوی، دفتر چهارم، حکایت آن عاشق که از عسس(پاسبان) گریخت

    با تقدیم سلام به شما، و خوانندگان گرامی خط چهارم، همچنین سپاس فراوان از آقای مجتبی، بویژه بخاطر انتخاب شعر بسیار مناسب عطار نیشابوری(؟۶۲۸-۵۱۳ه.ق/ ۱۲۳۰-۱۱۱۹م).
    حقیقتا، که زمین با همه ی بزرگ نمایی اش، برای ما ساکنان آن، در مقایسه با کل منظومه ی شمسی، چه ریز اندازه است، و باز ما ساکنان پر غرور زمین، در مقایسه با این زمین به اصطلاح بزرگ، چه ریز و ارزن واره ایم!!؟
    درک این کمیت های مقایسه ای، و بیانی چنین رسا از زبان حکیم عطار نیشابوری، آن هم تقریبا حدود بیش از هشتصد و پنجاه سال، پیش از اکنون، بسیار شیرین و شگفتی آور بود. از اینرو، بخود اجازه می دهم که این شعر را، یکبار دیگر با هم تکرار کنیم:
    زمین، در جنب این نه سقف مینا؟!
    چو خشخاشی بود، بر روی دریا
    ببین تا تو ازین خشخاش، چندی؟!
    سزد گر بر بروت(غرور) خود بخندی!…
    ازین نه چار طاق پر ستاره
    بتو نرسد، مگر_ لختی نظاره!
    عطار، اسرارنامه

    اما، از این که بگذریم، نگاه کلان نگر و جهان بینی تازه ای که این گفتار_ زمان سعادت؟!_ بر ما ارزانی داشته است، بسیار بسیار، موجب شگفتی ام شد، و غروری فرهنگی در من بر انگیخت!؟
    شگفتی، بدین سبب که چقدر ارزش ها، ارزشیابی ها، و داوری هایمان، از پدیده های بویژه تازه، می تواند بی اعتبار، سطحی، و پر لغزش باشد!؟
    از دسامبر ۲۰۱۹_ زمان تولد رسمی ویروس کرونا_ و پس از آن، ماه مارس ۲۰۲۰، که سازمان بهداشت جهانی، شیوع سرسام آور پاندمی بیماری مسری کرونا را اعلام کرد، تا کنون، هر چه درباره ی کرونا، این مهمان ناخوانده، خوانده و شنیده ایم، همه یکسره، البته بیشتر، منفی، هراس انگیز، و نا‌گوار بوده است.
    اکنون، یکباره، ناگهان، آن هم به تفصیل، از جنبه های مثبت کرونا، می خوانیم!!؟ خب، طبعا، این طرز نگرش، شگفتی آفرین است. و چه غرور انگیز است که، زادگاه این جهان بینی کلان نگر، از جمله، سرزمین ما باشد.
    پس از چندین بار خواندن این گفتار_ تکرار می کنم، چندین بار خواندن این گفتار، چون با یک بار و دوبار خواندن، واقعا، من نتوانستم بر گستره ی عمیق مفهوم آن، اشراف پیدا کنم_ اکنون، اصل و جان کلام، و به اصطلاح لُبّ لُباب آن را، در این سه اصل، برای خود خلاصه کرده ام:
    ۱)- بی اعتباری، نا استواری، و نسبیت ارزش ها، بویژه ارزش “زمان ها و مکان ها”، که معمولا، پیوسته، هم از نظر کمیت، و هم از نظر کیفیت، مشمول پویایی و تغییر اند_ و نه چندان ثابت و استوار، که اکثر ما، معمولا، می پنداریم!؟
    پشّه کی داند، که این باغ از کی است؟
    که بهاران زاید و، مرگش دی است
    مثنوی، دفتر دوم

    برای مثال، کافی است، اندکی از زمین فاصله بگیریم، و به مکانی دیگر، مثلا، در مدار زمین، یا اندکی دورتر از آن به کره ی ماه برویم، و زمین، زیستگاه و مهد پرورش خود را، از آن دورگاه، بنگریم. آن وقت، پدیده هایی چون غروب و طلوع خورشید، شب و روز، هفته، ماه و سال، و… مفهوم، و حتی نمود دیگری می یابند.
    ۲)- رعایت اصل نسبیت در داوری ها، و ارزشیابی پدیده ها، و پرهیز از مطلق زدگی: هیچ شر مطلق، و هیچ خیر مطلقی _بگفته ی مشهور، جز ذات سرمدی!؟_ وجود ندارد. یعنی، هیچ پدیده ای، یکسره بد و منفی، و یا یکسره خوب و مثبت نمی تواند باشد!؟
    ۳)- ارزشیابی و داوری پدیده ها، در طول، یا بلندای عمودی تاریخ، یا در عرض، و گستره ی افقی تاریخ؟؟!!
    چه بسیارند، پدیده هایی که در گستره ی افقی، و در عرض تاریخ، و به اصطلاح در زمان پیدایش و وقوعشان، در ارتباط با پدیده های دیگر، عارضه ای منفی، مخرب، و مصیبت بار، ارزشیابی می شوند. در حالیکه، اگر همان پدیده ها را، در بلندای عمودی، در روند دیالکتیکی، و پرسپکتیو یعنی در چشم انداز تاریخی، در ارتباط با سایر پدیده ها بنگریم، جنبه هایی بس مثبت نیز، در آنها خواهیم یافت!؟
    از جمله همین کرونا، که تاکنون، یکسره بیشتر پدیده ای منفی، و منفور بوده است، و تمام تلاش ها، متوجه نابودی، و محو آن از صحنه ی آفرینش و زندگی انسانها شده است، در نگاهی کلی و کلان، در ارتباط با مفاهیمی نظیر “زمان” و “مکان”، و اسارت انسان در بلندای تاریخ در قید این دو مفهوم_زمان و مکان_ اکنون، به اضطرار و اجبار هم که شده، تا اندازه ی زیادی، رهایی بخش بوده است.
    و باز، اثرات رهایی نسبی انسانها، از اسارت زمان و مکان، بر طبیعت، چرخه ی حیات، و تصحیح خطای ما، در تجاوز به طبیعت و پالایش آب و هوای زمین، در همین دوره ی کوتاه خود، بر جنبه های درک مثبت ما، از اثر پالایشی این هیولا_ویروس کرونا_ می افزاید.
    خوشبختانه، شاهد ارزنده ای از تفاوت آب و هوای کره ی زمین در نقاط مختلف جهان، با رویارویی تصویرهایی تیره پیش از کرونا، و نگره هایی صفابخش، پس از کرونا، از آب و هوا، در ضمن این گفتار، بخوبی جمع آوری و عرضه گشته است، که نتیجه گیری مرا، استوار تر می سازند.
    استاد گرامی، با تشکر از مقدمه ی بسیار منطقی، و رسایی که برای ترسیم پرسپکتیو، و دورنمای تاریخی، چیده اید. با اینهمه، من ترسیدم که مقدمه ی زیبای این گفتار_با همه زیبایی و رسایی اش_چنانکه می نماید، در واقع خودکفا نیست، و هدف اصلی از نگارش این گفتار نبوده است. از اینرو، ممکن است بسیاری از جمله خودم را، از اهمیت ذی المقدمه، یعنی نتیجه گیری اصلی گفتار، غافل نگه دارد. در حالیکه، استنباطم پس از چندین بار خواندن، این بود که این مقدمه، تنها همان یک مقدمه، برای دریافت بخش دوم گفتار، که نتیجه ی اصلی پیش پنداشته از آنست، بوده است و بس! آیا، ممکن است که، باز هم اشتباه کرده بوده باشم؟؟!
    نمی دانم، آیا منظور شما را، از اینهمه، فاصله گرفتن از زمین، رفتن به فضا، و حتی دور تر از آن، سفر به ماه، و از آن بالا، به زمان بارگی ها نگریستن، و راز کرشمه ها را، در آن جهش های بی ثبات جستجو کردن، و دوباره بازگشت به مکان زمین، با همه ی زمان های اعتباری تقویمی اش ( روز، شب، هفته، ماه، سال و…)، درست متوجه شده ام، یا خیر؟؟!
    بهر روی، از دیدگاه و افق تازه ای که، پیش رویمان گشوده اید، سپاسگزارم.

    پی‌نوشت: اگر گستاخی نباشد، می خواهم یادآور شوم که، سود بسیار ارزنده ی خواندن چندباره ی گفتار “زمان سعادت؟!”، گفتار شماره ی ۱۹۰، از جمله این بود که، ناگهان دریافتم، شیوه ی نگارش شما را، بهتر دریافته ام، هضم نموده ام، چنانکه شاید، در سبک نوشته ی من نیز، آشکارا، اثر خود را، برجای نهاده باشد_ ان شاء الله
    با تقدیم ارادت و احترام_ جلیله‌ی اصفیا

    1. دیدگاه درست جلیله‌ی اصفیا
      بانو جلیله‌ی اصفیا_ که درود بر ایشان باد_ در دیدگاه خود، بدین مضمون یاد آور شده اند که:
      ۱)- من در خواندن گفتار شماره ی ۱۹۰_ زمان سعادت؟!_ متوجه شدم که به یک بار خواندن نمی توانم، به همه ی ابعاد گستره و ژرفای آن احاطه یابم. در نتیجه چندین بار_ نه یک بار و دوبار، بلکه بارها_ آنرا خوانده ام، و از این تکرار در خواندن خود، بهیچ روی مغبون نیستم. و دریافت های تازه ای کرده ام که هرگز، با یکبار خواندن آنها، بدانها نمی رسیدم.
      از زمانی که آموزش و پرورش در تاریخ بشر، آعاز شده است، بسرعت دریافته اند که، درس ها چه نظری، چه تجربی، با یک بار خواندن و از آنها درگذشتن، هیچ کس را، به کفایت، و بلوغ در سواد و مهارت، نمی رساند.
      از کلمات قصار، و یا شاید حدیث واره هاست که می فرماید:
      “الدرسُ حرفٌ، و التکرارُ الفٌ”، درس یکبار، ولی تکرار آن، هزار بار!
      به احتمال قوی، تمام کسانی که از جمله، با آموزش موسیقی، سر و کار داشته اند، بخوبی می دانند که یاد گرفتن، مهارت داشتن، و فی البدیهه، و از حفظ نواختن آهنگها و سازها، با یکبار و دوبار تمرین، هرگز، میسر نخواهد بود. کسب مهارت، در سازی مانند ویولن، یا پیانو را، در نظر گیرید، در آنجا، برای رسیدن به مرحله ی استادی، دوام و صبری شامل سالها، و هزارها، تمرین و، تمرین و، تکرار، نیازمند است.
      ۲)_ از جمله دریافتم که مقدمه ی گفتار ” زمان سعادت؟!”، هر چند پرداختی رسا و گیرا داشت، بخودی خود، مقصود نگارنده ی آن نبوده است. بلکه آن مقدمه بهانه ای بوده است، برای ذی المقدمه ی آن، و امیدوارم، که در اینمورد اشتباه نکرده بوده باشم.
      نه، خوشبختانه، شما اشتباه نکرده اید، و درست به اصل مطلب فرا رسیده اید. اصل مطلبی که شما بدان فرا رسیده اید، همین نکته است که خیر و شر، مطلق نیستند، و نسبی اند. و “بود و نمودها”، عموما، سخت با هم متفاوت اند.
      گفتمان “تفاوت بود و نمود”، بحثی است که از دیرباز، در فلسفه ی شرق و غرب، مطرح بوده است. علاقمندان به دنبال کردن این بحث، در فلسفه ی غرب می توانند، تحت دو عنوان”فنومنولوژی” (Phenomenology) و نومنولوژی (Numenology) در فرهنگ های فلسفی، بدانها مراجعه فرمایند.
      از جمله فیلسوفان عصر جدید، امانوئل کانت(۱۸۰۴-۱۷۲۴م)، تحت عنوان “شی‌ء فی نفسه”، یا ” شی‌ء بخودی خود” و “شی‌ء بگونه ی پدیداری”، یعنی آنگونه که می نماید، نه آنگونه که هست، بحث زایا و مفصلی دارد.
      از جمله لقب های والا، و شایسته ای که به کانت داده اند، او را، “فیلسوف شی‌ء فی نفسه”، خوانده اند (دینگ آن-زیش Ding An-sich ، شی‌ء‌ فی حد ذاته، شی‌ء فی نفسه، شی‌ء بخودی خود، چیز بخودی خودش)!
      شما حتما، گفتگوی برخورد آن مردک پر مدعا، و خودبرتر بین را، با زن بینوایی که، خود قربانی جامعه ی نابرابر و سخت تبعیض آمیز است، در رباعی منسوب به خیام به یاد می آورید که آن قربانی بینوا، در پاسخ بدان مرد پر مدعا می گوید: مردک!؟ من، چنانکه می گویی هستم.
      اما تو! چنانکه می نمایی هستی؟ ( چنانکه در متن همین گفتار نیز اشاره شده است)
      شمس تبریزی، و دو روی سکه ی یکتای خیر و شر
      در لطیفه هایی که شمس تبریزی، در مقالات خود آورده است، این حکایت بسیار بجا و گویا، برای تجسم خیر و شر نسبی است که، از کتاب خط سوم، در اینجا، نقل می نماییم:
      “شیخ بر مرداری گذر کرد، همه دست ها، بر بینی نهاده بودند، و روی گردانیدند، و به شتاب، می گذشتند.
      شیخ نه بینی گرفت، نه روی گردانید، نه گام تیز کرد.
      گفتند:
      _ چه می نگری؟!
      گفت:
      دندانهایش چه سپید است و خوب!؟ و دیگر، آن مردار، به زبان حال، جواب می گفت شما را!”
      (کتاب خط سوم، بخش دوم،”سخنان شمس”شماره ی۱۵۱، ص ۱۱۵)
      دعای صاحبدلان، در حقیقت معرفت اشیا‌ء
      و اما، صاحبدلان فرهنگ اصیل ما، دعای بسیار مهمشان این بوده است که:
      _” پروردگارا، اشیاء، هر چیز را، آنگونه که فی نفسه_بخودی خود_ هست، به من بنما! نه آنگونه که می نمایند!_ بویژه اغلب انحرافی و گمراه کننده”
      هیولای کرونا شر است!!، پس دیگر، خیرش کجاست؟؟!
      بالاخره، این اصل کلی که خیر و شر نسبی اند، و مطلق نیستند، ممکن است، بسیاری که درگیر عوارض هولناک هیولای کرونا هستند، از خود بپرسند که، اگر خیر و شر نسبی است، خب، این شر آشکار، دیگر خیرش کجاست؟!
      کوشش، در گفتار شماره ی ۱۹۰_ زمان سعادت؟!_ بر این بوده است که جنبه ی خیر نسبی کرونا را، نسبت به بشر تجاوزگر به طبیعت، باز نماید. و آنان را، متوجه شیوه های زندگی تازه بنماید. تا هم طبیعت، سلامت و آسایش یابد، و هم مردمان، خودشان در طبیعت بی دردسر تری، با سعادت و کامروایی بیشتری، بهزیستی کنند!!؟
      بانوی گرامی جلیله‌ی اصفیا! در پی نوشت خود، به نکته ای اشاره فرموده اید که، گرچه مسلما تعارف و عاری از حقیقت نیست_ تاثیر پذیری از پرداخت های گفتارهای خط چهارم_ با اینوصف، شجاعت شما، در ابراز ستایشگرانه اتان، تا حد زیادی، ما را شرمنده می سازد. در هر حال، شایسته ی تکرار است که، خوشبختانه، به حاقّ مطلب، به اصل اصیل نیت، در فراسوی پرداخت “زمان سعادت!؟”، به رسایی دست یافته اید. زندگی شما، پر بار، و سعادتمند باد!
      با تقدیم احترام، و درود فراوان_ خط چهارم و همکاران

      1. قال الله تعالی:
        …عَسی أن تکرَهوا شَیئاً وهو خیرٌ لکم وَعسی أن تُحِبّوا شیئاً وهو شَرٌّ لکم… .
        …چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید،‌حال آن‌که خیر شما در آن است و یا چیزی را دوست داشته باشید،‌حال‌آنکه شر شما در آن است…!
        (سوره بقره/ آیه ۲۱۶)

        اشاره:
        در باب دوم پاسخ استاد “تجسم خیر و شر نسبی” و امکان خیر کرونای شر، جناب حافظ هم فرمول واره میفرمایند:
        در طریقت، هر چه پیش سالک آید خیر اوست
        در صراط مستقیم، ای دل کسی گمراه نیست!
        در صورت پاکی و درستی دل در مسیر “خیرالامور اوسطها”، هر اتفاق و حادثه یی به نوعی پیام آور خیر میتواند باشد( شاید تا حتی شر)!
        همانگونه که بر اساس روایتی منسوب به معصومان «الخیر فی ما وقع»، «خیر در پیشامد[ها]”.
        …!
        … و یکی از رمزهای موفقیت در برخورد با ناملایمات – در صورت دانایی/آگاهی و شناخت و نیز برخورداری از قدرت اعتماد به نفس – حتی امکان تبدیل تهدید(شر) به فرصت(خیر).

        نمونه و نمود عینی و حی و حاضر شر (کرونا)، تولید و مصرف مستقیم همین گفتارها(خیر)؛ آفتاب آمد دلیل آفتاب!
        اگر ترس از کرونا و احتیاج احتیاط خانه نشینی نبود، آیا سعادت خواندن چنین و چندین باره گفتارها و کسب معرفت های گوناگون برای خودم مهیا بود/نبود؟!
        نمود عینی اینکه، این سعادت دوسویه مثبت هست؛ سوی اولش پاسخ همین سوال(بالا) نمود از بود و نبود تا کسب معرفت؛ و سوی دوم نیز فریادرسی این گفتارها در بیحوصلگی و کلافگی قرنطینه جبری با توجه به حضور مجازی/مجانی در کلاسهای مجازی معرفت دیجیتالی در خانه، بی هیچ صرف هزینه زمان و مکانی و مالی و… صرف نظر از صرفه جویی هزینه ایاب و ذهاب، از عدم تحمل گرما و آلودگی هوا گرفته تا دور از انواع خستگی ها و فشارها و خطاها و… خطرهای اجتماعی فراکرونایی نیز در مسیر تردد حضور در کلاسهای کسب معرفت!

        و اما؛ بعد از رویت دیدگاه جلیل بانوی محترم جلیله‌ی اصفیا – که دیدگاهشان، علاوه بر ابراز نظر، شبه گفتار(ک)ی هم بود – متوجه شتابزدگی خود در خواندن گفتار تا اظهار دیدگاه نیز شدم؛ در واقع مقدمه فضایی گفتار آنقدر برایم گیرا و جذاب آمد که دیدگاهم غرق در فضای فضایی آن شد ک خدایی غرق شدنی هم بود!
        پس، پس از دیدگاه مفصل ایشان و پاسخ جامع استاد بار دیگر گفتار را منهای مقدمه یی که قبلا جذبم شده بود خواندم؛ و دریا_دریافتهای جدید از تحلیل بافتهای گوناگون فرهنگی/ادبی، تاریخی و عرفانی…علمی!

        …منظور/مقصود، تشکر از تذکر غیر مستقیم دیدگاه دلیل_دید ِجلیل و پاسخ مجلل/مدلل مدون خالق گفتار!

        در پایان در ارتباط با بخش مقدمه فضایی گفتار و تنهایی زمین در منظومه شمسی و نیز (شاید) در کهکشان راه شیری و فضا، امروز جمله جالبی تا حدی عحیب نیز از دانشمند معروف و متخصص فضا خواندم که حیفم آمد به اشتراک نگذارم:
        دو احتمال وجود دارد؛ یا ما در کهکشان تنها هستیم و یا نیستیم؛ هر دو به یک اندازه وحشتناک است! (آرتور سی‌کلارک)

  4. زمین در جنب این نه سقف مینا
    چو خشخاشی بود بر روی دریا
    ببین تا تو ازین خشخاش چندی
    سزد گر بر بروت(غرور) خود بخندی!

    ازین نه چار طاق پر ستاره
    بتو نرسد مگر لختی نظاره!
    (عطار؛ اسرارنامه)

    از بخش فضایی و تفسیر فضایی”تر” گفتار لذت و استفاده بسیار بردم تا حد فضایی!
    مخصوصا بخش هم اندیشی دو خانم(جوان) ماجراجوی فضاگرد (اطراف زمین) از دو نسل و دو فرهنگ و دو کشور و… دو گویش متفاوت اما شعور مشترک در دیدگاه اشتراک انسانها فارغ از هر مرزی!

    و تنهایی زمین و غربتش در بینهایت فضا، از قضا یادآور خیلی چیزها میتونه باشه؛ از جمله توجه بیشتر در پاسداشت زمین و ساکنینش؛ چرا که فعلا/ظاهرا (به فرض) زمینیان تنها موجودات هوشمند فضایی هستند، تا زمانی که هیچ موجود دیگری غیر از موجودات زمینی(فرازمینی) ثابت یا یافت نشده…؛ بیا(ییم) تا قدر یکدیگر بدانیم، بیشتر از بیش/پیش!!

    آدم اینجا تنهاست
    و در این تنهایی
    سایه ی نارونی تا ابدیت جاریست!
    (سهراب سپهری)

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *