گفتار شماره‌ی ۲۳۰_ آغاز زندگی معنوی آزادگان، پس از مرگ جسمانی ایشان!!؟

به اشتراک بگذارید
۴.۷
(۱۹)

_سعدیا! مرد نکونام؟! نمیرد هرگز!!

مرده آنست که، نامش به نکویی نبرند!!؟

#سعدی، مواعظ، غزلیات

_غرض؟!: نقشی است کز ما بازماند!!؟

که هستی را، نمی‌بینم بقایی!!!؟

مگر صاحبدلی، روزی ز رحمت!!؟

کند بر یاد درویشان، دعایی!؟؟

سعدی، گلستان، دیباچه

_نمیرم!!؟ از این پس، که من زنده ام!!

چو، تخم سخن را، پراکنده ام

#فردوسی، شاهنامه

_زندگی؟؟!: پیوسته، با آینده است!!؟

هر که را آینده باشد؟؟! زنده است!!!؟

#ملک‌_الشعرا_بهار (۱۳۳۰-۱۲۶۵ه.ش/۱۹۵۱-۱۸۸۶م)

_آغاز زندگی معنوی آزادگان، پس از مرگ جسمانی ایشان!!؟

معمولا، با مرگ خودکامگان، زندگی آنان به پایان ‌‌می‌رسد. لکن، بر عکس خودکامگان، آزادگان واحه‌-سان، با مرگشان، عموما، تازه زندگی‌اشان، آغاز ‌‌می‌گردد؟؟! برای نمونه، مقایسه‌ی زندگی و مرگ میرِ داماد و ملاصدرا، مثالی است که ما، در ‌گفتار شماره‌ی ۲۲۷_ نیما یوشیج، و میرِ داماد، چرایی‌ها و ناهماهنگی‌ها در روابط انسانی_ بدان پرداخته‌ایم. اما، نتیجه، از همه‌ی قلنبه نویسی‌ها و شیوه‌های نیرنگ‌های پدافندی میرِ داماد (۱۰۴۰-۹۶۹ه.ق/۱۶۳۱-۱۵۶۱م)، برای رهایی از تکفیر، در عاقبت کار، کم و بیش، به چیزی نزدیک به “هیچ” تبدیل شده است!!؟

زیرا، امروزه، در همه‌ی محافل، مدرسه‌ها و دانشکده‌هایی که، به درس فلسفه در جهان اسلام ‌‌می‌پردازند، کمتر ممکن است، کتابی از میرِ داماد را، به عنوان یک کتاب درسی_ از آغاز تا پایان_ مورد درس و بحث، قرار دهند!!؟ و درست برعکس، تالیف ارزنده‌ی صدرالدین شیرازی (۱۰۵۰-۹۷۹ه.ق/۱۶۴۰-۱۵۷۱م)_ کتاب “اسفار اربعه” ملاصدرا_ یک کتاب رسمی درسی است؛ که معمولا، پس از خواندن کتاب “اشارات” تالیف ابن سینا، و منظومه‌ی حاج ملا هادی سبزواری (۱۲۸۹-۱۲۱۲ه.ق/۱۸۷۳-۱۷۹۷م)، نوبت تحصیل و تدریس کتاب ” اسفار” به میان ‌‌می‌آید!!!؟

در مورد میر داماد، بر خلاف معمول دانشمندان و فلاسفه‌‌ی دیگر، مورد شوخی و طنز طعن آمیز نیز، قرار گرفته است!!؟

_نیما یوشیج، و نقد طنزآمیز ‌میرِ داماد

علی اسفندیاری (۱۳۳۸-۱۲۷۴ه.ش/۱۹۶۰-۱۸۹۵م) مشهور به لقب “نیما یوشیج“، در تاریخ معاصر ایران، بویژه بعنوان مبتکر قالب شکن موج نو در شعر معاصر ایران، مشهور است. نیما یوشیج، بر اثر آشنایی با زبان فرانسه و ادبیات آن، بویژه با مشاهده‌ی شعرهای غیر عروضی متداول در زبان فرانسه، بدین اندیشه افتاد که، شعر عروضی، که بالغ بر دوازده قرن، بگونه‌ی قفس واره‌ئی، ذهن نوابغ شعر ایران را، زندانی کرده بوده است، باید شکسته شود؛ و در برابرِ شعر عروضی، که فقط به جنبه‌ی قالبی و شکل و فرم لفظی، به اصطلاح صوری، برای دریافت‌های شاعرانه توجه دارد، مجال آفرینش شعر، به وزن‌های غیر عروضی متداول نیز، داده شود!!؟

این تحول در شکستن قالب‌های شعر عروضی، در نیم قرن اخیر، بصورت غوغایی ادبی، در میان نسل‌های معتاد به شعر عروضی، و نسل‌های جوان‌تر خواهان آزادی بیشتر در وزن و قافیه، برای سرایش شعر در آمده است؛ و این دو گرایش متضاد، نام نیما یوشیج را، بعنوان قهرمانی مثبت و منفی، و یا قهرمان و ضد قهرمان، برای دو نسل، هدف ستایش و نکوهش، قرار داده است!!؟

کوتاه سخن، در مورد نیما اینست که، او مبتکر نو آوری در شعر سفید جدید است؛ ولی خود، بهترین و فصیح‌ترین سراینده‌ی آن نبوده است!؟؟ 

در هر حال، این بحثی نیست که، ما بخواهیم به خود اجازه دهیم که در آن، از یکی به زیان دیگری، و یا از موجی به زیان موجی دیگر از شعر، جانبداری نماییم!!؟

آنچه که مسلم است، این است که، زندگانی نو، شرایط و مقتضیات جدید فرهنگی و اجتماعی، ناچار در شیوه‌ی بیان نوشتاری و گفتاری به شعر و نثر، از جمله بخاطر پاسخگویی به نیاز سریع رسانه‌ها، شیوه‌های جدیدی را، ناچار پدید ‌‌می‌آورد!!؟

در مورد نیما یوشیج، شایسته‌ی یادآوری است، که او نخست به شعر عروضی سنتی شعر ‌‌می‌سروده است، و کم و بیش، خوب هم می‌سروده است!!؟ بعدهاست که، نیما، به شعر نو، و سنت شکنی در شعر عروضی، روی ‌‌می‌آورد.

از جمله شعرهای سنتی نیما یوشیج، نقد و تعریض طنز آمیزی است، که او، نسبت به قلنبه گویی‌ها و نا مفهوم آفرینی اصطلاحات ‌میرِ داماد، سروده است، مانند نامیدن خداوند، بعنوان “اُسطُقُسٌّ فُوقَ الاُسطُقُسّات“:

‌”میرِ داماد را، شنیدستم من

که چو بگزید بُن خاک وطن

بر سرش آمد و، از وی، پرسید

مَلَکِ قبر که: “مَن رَبُّک، مَن؟؟!”

میر بگشاد، دو چشم بینا

آمد از روی فضیلت، به سخن:

اسطقسی‌ست” – بدو داد جواب –

اسطقسات دگر، زو متقن

حیرت افزودش از این حرف، مَلَک

بُرد این واقعه، پیش ذوالمَنّ ( خداوند تعالی)

که: “زبان دگر، این بنده‌ی تو

می‌دهد پاسخ من، در مدفن

آفریننده، بخندید و، بگفت:

تو به این بنده‌ی من، حرف نزن!!

او، در آن عالم هم، زنده که بود

حرف‌ها زد، که نفهمیدم من!

نیما یوشیج، کلیات

در ترجمه‌ی “اسطقس فوق الاسطقسات” در اصطلاحات فلسفه‌ی اسلامی، “اسطقس” را، “جوهر“، در برابر “عرض” گفته اند. یعنی ذات متکی به خود، و نه به غیر؛ و “اسطقس فوق الاسطقسات” بیشتر بمعنی “برترین جوهر ذات متکی به خود” است، که “خداوند متعال” باشد. سنایی غزنوی(۵۴۵-۴۷۳ه.ق/۱۱۵۰-۱۰۸۰م)، در این فضای استثنایی رابطه‌ی “عظمت!؟” با “حقارت!؟”، و بالعکس، خداوند متعال را، بدینسان مورد ستایش قرار می‌دهد، که:

ای همه هستی، ز تو پیدا شده!

خاک ضعیف، از تو توانا شده!

زیر نشینِ علمت“؟! : _کائنات!!

ما به تو قائم!!؟_ : چو، تو!؟ قائم به ذات!!

برای اطلاع بیشتر درباره‌ی تعریف “اسطقس“، لطفا رجوع شود به “فرهنگ اصطلاحات فلسفی ملاصدرا“، تالیف ارزنده‌ی زنده یاد دکتر سید جعفر سجادی(۱۳۹۲-۱۳۰۳ه.ش/۲۰۱۳-۱۹۲۴م)، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سال ۱۳۷۹، ص۷۵)

شادروان دکتر سید جعفر سجادی، مولف گرانقدر فرهنگ اصطلاحات فلسفی ملاصدرا.

_تثلیث صدرایی، سه‌گانه‌ی یکتای صدرالدین شیرازی؟؟!:

عقل، ذوق، و وحی

در کتاب مشهور “اسفار” خود، صدرالدین شیرازی، عموما، کوشش نموده است، که سه گرایش مهم، مبتنی بر عقل، ذوق، و ایمان به وحی_ یعنی سه گرایش عقلانی، ذوقانی و وحیانی_ را، در تمدن و فرهنگ اسلامی، با یکدیگر، هماهنگ سازد:

۱)_ عقلانیت: فلسفه‌ی مشاء، یا فلسفه‌ی ارسطویی، یا فلسفه‌ی استدلالی عقلانی.

۲)_ گرایش ذوقی: عنصر عشق عرفانی، از گرایش عارفان صوفی مسلک، مانند حلاج، عطار نیشابوری، و، و، و.

۳)_ گرایش وحیانی: توجه به اَصالت معرفت برانگیخته از وحی، بویژه در معتزله، و تشیع اِثنی عشری، با توجه به مساله‌ی معاد جسمانی یا روحانی، پس از مرگ در قیامت، و، و، و.

از این نظر، “ملاصدرا“، یا همان صدرالدین شیرازی، اگرچه در زندگانی کوتاهش، گرفتار تکفیر و آوارگی گردیده بوده است؛ لکن امروزه، یکی از محترم‌ترین ستون‌های تفکر جامع فلسفی، دست کم، در ایران و جهان تشیع، بشمار ‌‌می‌رود!!!؟

بدین ترتیب، زندگانی صدرالدین شیرازی، مصداقی از این بیت سعدی است که:

سعدیا! مرد نکونام، نمیرد هرگز!؟

مرده؟!:_ آنست، که نامش، به نکویی نبرند!!؟

_دو صدرایی بزرگ!!؟

در این رهگذر، یعنی در واپسین فرصت پرداختن به صدرالدین شیرازی، شایسته ‌‌می‌نماید که، از دو تن از فرزندان نجیب، با استعداد، و افتخار آفرین برای همه‌ی هموطنان ما نیز، در رابطه‌ی بهینه، با صدرالدین شیرازی، هر چند مختصر، ذکری برود!!؟

زیرا، این دو صدرایی فقید نامی_شادروان دکتر عبدالجواد فلاطوری (۱۳۷۵-۱۳۰۴ه.ش/۱۹۹۶-۱۹۲۶م)، و زنده یاد دکتر عباس زریاب خویی (۱۳۷۳-۱۲۹۸ه.ش/۱۹۹۵-۱۹۱۹م)_ بخش مهمی از کامیابی‌ها، و موفقیت‌های تحصیلی و علمی خود را، کم و بیش، مدیون کتاب “اسفار” صدرالدین شیرازی، بوده اند!!؟

این دو تن، به ترتیب_ یعنی زنده یادان استاد فقید دکتر عبدالجواد فلاطوری، و اندکی بعد از او، دکتر زریاب خویی_ که تحصیلات حوزوی خود، در رشته‌ی فلسفه را، با موفقیت، در ایران به پایان رسانده بوده‌اند، به ادامه‌‌ی تحصیل در فلسفه، در آلمان غربی، ابراز علاقه داشتند.

برای این مقصود، به یکی از هموطنان خود_ که چند سالی قبل از آنان در آلمان به ادامه‌‌ی تحصیل پرداخته بود، و بر شیوه و محتوای تحصیلات فلسفی حوزوی در ایران نیز، آشنایی کافی داشت_ نامه نوشتند، و از وی درخواست راهنمایی، برای برقراری تماس، بخاطر درخواست پذیرش از یکی از دانشگاههای معتبر آلمان، نمودند.

این هموطن مطلع یاد شده، به آنان توصیه نمود که، در شرح واحدهای درسی خود، بویژه روی تحصیل فلسفه‌‌ی ملاصدرا، از کتاب “اسفار اربعه“‌‌ی او، با تفصیلی بیشتر، اشاره نمایند. زیرا، در محافل “اوریانتالیستیک“، یعنی “خاورشناسی“، بویژه ایرانشناسی در آلمان، در دست داشتن احتمالی یک ترجمه‌‌ی اصیل از کتاب “اسفار اربعه“، مورد علاقه‌‌ی شدید بوده است!!؟

آن دو گرامی یاد شده_ دکتر فلاطوری و دکتر زریاب خویی_ بدین توصیه، توجه خاص مبذول داشتند، و در نتیجه، پاسخ هیئت علمی دانشگاه آلمان، به آنها، نه تنها، یک پذیرش ساده، بلکه بیشتر دعوتنامه‌ئی با اشتیاق تمام، از آن دو بزرگوار بود!!؟

برای آگاهی بر شرح احوال تحصیلی دو استاد یاد شده_ دکتر جواد فلاطوری، و دکتر زریاب خویی_ و موفقیت‌های کم‌نظیر و استثنایی افتخار آفرین آنان، برای همگی ما ایرانیان، در آلمان، لطفا ‌‌می‌توانید به لینک‌های داده شده از ویکی پدیا، در این بخش مراجعه فرمایید. (دکتر عبدالجواد فلاطوری، دکتر عباس زریاب خویی)

غرض از این یادآوری این بود که، درباره‌ی ادامه‌‌ی زندگانی معنوی صدرالدین شیرازی، حتی در امروز، در آلمان و در ایران، دو شاهد صادق را، به شما، خوانندگان گرامی، معرفی نموده باشیم. یاد همگی آنان، صدرالدین شیرازی، دکتر جواد فلاطوری، و دکتر عباس زریاب خویی، برای همیشه، گرامی باد!!!

آری، قطره را تا که به دریا جاییست

پیش صاحبنظران دریاییست

ور ز دریا، به کنار آید زود

شود آن قطره‌ی ناچیز که بود

قطره دریاست اگر با دریاست

ور نه او قطره و دریا دریاست

از سروده‌های زنده یاد فخرالدین مزارعی (۱۳۶۵-۱۳۱۰ه.ش/۱۹۸۷-۱۹۳۱م)، در پاسخ به شعر مشهور “عقاب” سروده‌ی زنده یاد دکتر پرویز ناتل خانلری (۱۳۶۹-۱۲۹۲ه.ش/۱۹۹۰-۱۹۱۴م).

و این داستان همچنان ادامه دارد.

تاریخ انتشار: سه شنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۱/ ۱۳ سپتامبر ۲۰۲۲

این گفتار را چگونه ارزیابی می کنید؟ لطفا ستاره‌ها را، طبق خط فارسی از راست به چپ، انتخاب فرمایید ۱، ۲، ۳، ۴، ۵ ضعیف، معمولی، متوسط، خوب، عالی

متوسط ۴.۷ / ۵. ۱۹

۱۵ دیدگاه

  1. باسلام واحترام خدمت حضرت استاد
    ویژگی این گفتارها،علاوه براین که،اطلاعات جامعی،دراختیار خواننده،قرار،می دهد،موضوع تحلیل را از زوایای مختلف تاریخی،ادبی،اجتماعی،روانشناسی ،سیاسی وحتی اقتصادی،مورد تجزیه وتحلیل،قرار می دهند،واین خود بدیع است.
    با ذوق واشتیاق وصف ناپذیری،مقالات رو مطالعه می کنم ودلم نمیخواهد،زود تمام بشود.
    با سپاس از حضرت استاد برای اینکه عمیق ترین دانش واطلاعات خودرا به عموم مردم،منتقل،می نمایند.وهمچنین با ادای احترام وسپاس قلبی از بانو زهره رمضانی

    1. جناب دکتر سنجر فخری
      این که شما به این نتیجه رسیده‌اید و آن را لازم شمرده‌اید که برای دیگر خوانندگان گرامی خط چهارم ابراز فرمایید، خوشبختانه هم درست است و هم خود فخری از افتخارات بسیار محدود خط چهارم است_ با ارادت پایدار و سپاس بسیار خط چهارم شما

  2. با سلام، گفتار آموزنده و جالبی بود. بویژه شعری که از نیما یوشیج نقل کرده بودید، هم جنبه‌ی طنز داشت، و هم از اطلاعات و آگاهی نیما نسبت به فلسفه، و علوم اسلامی به ما گزارش می داد، و خط چهارم چقدر بجا و درست این شعر انتقادی طنز آمیز رو بکار گرفته، که دور از دسترس فهم عمومی مردمان بودن، هیچ نشان برتری و فضل علمی نیست و حتی موجب بی اعتباری و کم رنگ شدن افراد، در حافظه‌ی عمومی مردمان، در گذر زمان خواهد شد.

    1. بانو رابعه‌ی گرانقدر خالصی زاده
      به نکته‌ی ظریفی اشاره فرمودید و آن اشاره‌ی نیما یوشیج، بر فرهنگ اسلامی ایران است، چون در پیکار با جدید و قدیم، به نظر می رسد که نیما یوشیج خود، نسبت به فرهنگ اسلامی ایران بیگانه نبوده و از فرط بی اطلاعی به فرهنگ اسلامی ایران راه شعر سپید را انتخاب نکرده است.
      نکته سنجی بجای شما موجب قدر دانی بسیار است، و سپاسگزاریم که درک ظریف خود را در اختیار خط چهارم قرار داده اید. با احترام و سپاس پایدار_ خط چهارم شما

  3. اظهار نظر و ثبت دیدگاه درباره‌ی این گفتارها کار آسانی نیست. چون هربار بهنگام مطالعه‌ی هر گفتاری که در خط چهارم منتشر می شود، نکته‌ئی به ذهنم می رسد، که ایکاش نویسنده در این باره نیز اندکی می نوشت، به سرعت و بلافاصله، به مطلب مورد نظر می رسم.
    از اینرو فقط می توانم مراتب تقدیر و سپاس خود را از اینهمه نکته‌گویی های بدیع و بکر، و جامع تقدیم خط چهارم نمایم، که به زبانی بسیار ساده و خوشخوان ما را با فرهنگ و تاریخ این سرزمین آشنا می کند.
    بعنوان نمونه، آنچه که درباره‌ی ملاصدرا تحت عنوان “سه‌گانه یا تثلیث صدرایی” در گفتار ۲۳۰، آمده است، قابل تقدیر و سپاس است. زیرا خواندن آثار چنین شخصیت هایی، اولا، فرصت و زمان زیادی می طلبد، و دیگر اینکه بدلیل ادبیات دشوار فلسفی، فهم و درک آنها به آسانی برای همگان میسر نیست، و خط چهارم، با احاطه و اشرافی کم نظیر، به سادگی و سهولت، از پس این امر دشوار بر آمده است.
    پرتوان و پاینده باشید_رضوان شاپوری

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *