“راستان!؟” رسته اند، “روزِ شمار!!“
سعی کن، تا “از آن شمار!؟” شوی
اندر “این رسته!؟“،رستگاری کن
تا در “آن رسته!؟“،رستگار شوی
سنایی غزنوی(۷۲=۵۴۵-۴۷۳ه.ق/ ۱۱۵۰-۱۰۸۱م)
***
چو بشنوی، “سخن اهل دل!؟”، مگو که خطاست!!؟:
_“سخن شناس؟!” نئی دلبرا!؟؟:
_“خطا”، اینجاست
حافظ، غزل۲۶
_”سپاه بهداشت”، همردیف “سپاه دانش”؟!
یک اصل انقلابی دیگر، از “انقلاب شاه و ملت”!؟
آوای دهل…؟؟!
پس از “سپاه دانش”، یکی دیگر از اصول “انقلاب سفید”، که بیش از حد مورد تبلیغ قرار گرفت، “سپاه بهداشت” بود.
آقای فرامرز فروزنده_ از برنامه سازان چیره دست ایرانی خارج از کشور، به زبان فارسی_ در برنامهی مشهور خود_ “مرغ سحر”، به شمارهی ۲۲۱، به تاریخ سه شنبه ۴ بهمن ۱۴۰۱/ ۲۴ ژانویه ۲۰۲۳_که معمولا در طول یک هفته، دو سه بار تکرار میگردد، و ضمنا یکی از تکرارهای آن ۸ بهمن/ ۲۸ ژانویه بوده است، از جمله دربارهی کیفیت، وسعت، و فعالیت به اصطلاح گستردهی “سپاه بهداشت”، با تاکید میگوید که:
“…یادم میآید که یکی از خوش شانسیهای من، در دورانی که “افسر سپاه بهداشت” بودم، این بود که در یک تور مطالعاتی، در یک سفر شش ماهه، که ده هزار کیلومتر بود، شرکت داشتم.
یکی از استانهایی که از شمالیترین نقطه، تا جنوبیترین نقطهاش رفته ام، استان خراسان_[مشهد مقدس حضرت ثامن الائمه!؟؟]_ بود.
در شمالیترین نقطهی خراسان، که درست نزدیک مرزهای شوروی بود، شدت سرما به حدی بود، که وقتی ما وارد “سپاه بهداشت” شدیم، هنگامی که میخواستند به ما شام بدهند، برای هر کدام از ما، یک قدح، و یک کوزه، از همین کوزههای آبخوری بزرگ آوردند، که “ودکا” یا “عرق خود ساخته”ی گروه سپاه بهداشت در آن بود، که میگفتند، باید بخورید تا بتوانید در این منطقه، از شدت سرما، زنده بمانید!!؟
در حالیکه از مسجد صدای اذان به گوش میرسید، در گروه سپاه بهداشت بدین نحو، از ما پذیرایی میشد، و در خانهی همهی روستاییها بساط عرقشان بر پا بود؛ برای اینکه بتوانند از شدت سرما خودشان را حفظ کنند، و زنده نگه دارند!؟؟
بگذریم از این که، یکی از افراد گروه ما، آنقدر عرق خورد، که ما مجبور شدیم، دو سه روز آنجا معطل بشویم، تا او حالش جا بیاید، و بتوانیم حرکت کنیم.”
آقای فروزنده، از طرفداران جمهوری اسلامی نیست، که بخواهیم بگوییم، برای جلب محبت جمهوری اسلامی، از دوران سلطنت شاهنشاهی ایران، و “انقلاب سفید” آن، بدگویی میکند!!؟
آقای فروزنده، بنا به عقاید خود، همهی معادلات شبهِ “دوست دوست من، دوست من است!!؟” و یا “دوست دشمن من، دشمن من است!!؟” و، و، و، همه را در هم فرو در کوبیده است، و به معادلهی نقد و نفی هر دو سو، نه یکی بر ضد دیگری_ نه قم خوبه، نه کاشون…!؟؟؟_ باور خود را، نسبت به دورهی سلطنت شاهنشاهی، و “انقلاب سفید” ابراز میدارد!!؟
ضمنا، آقای فروزنده، آشکارا، از نظر عقیدتی، اسیر دغدغهی همجواری مسجد و میخانه هم نیست. بلکه تنها از نظر جغرافیایی، شرح میدهد، که میخانهها آنقدر زیاد بودند، که بطور تنگاتنگ، مسجد و میخانه، به همزیستی اجباری مسالمت آمیز خود تن در داده بودهاند؛ متضاد هم بودند، ولی هیچ کوششی برای دفع یکدیگر از کنار خود نمیکردند.
همچنین آقای فروزنده، وقتی میگویند، یک قدح یا کوزهی آبخوری، به ما ودکا یا عرق خود ساختهی خانگی دادند، منظورش شامپاین، و ته گیلاسی از می ناب محبوب حافظ و خیام نیست. بلکه درست قصدش _البته مودبانه_ از همین عرق سگیهای عامیانهی خوراک لوطیان است، که تا خرخره، میخوردند، تا از شدت سرما، بر اثر کمبود مواد گرمایشی مانند نفت، نفت سیاه، ذغال سنگ و مانند آن_ که در سپاه بهداشت حتی برای خودشان هم وجود نداشته است، تا چه رسد به دیگر روستاییان بیچاره_ در امان بمانند!؟؟ آن هم در استان خراسان، استانی که سومین کعبهی زیارتی شیعیان، پس از مکه، کربلا، نجف و سامره، در مشهد مقدس امام رضا(ع)، زیارتگاه مقدس آستان قدس رضوی است.
_مگر، میان استان خراسان، با دیگر استانهای کشور، تفاوتی ویژه هم، وجود دارد؟؟!
آری، و البته هم چه ویژگی استثنایی خاصی، که حتی میتوان گفت، در دنیا، آستان قدس رضوی، آستانی ویژه و استثنایی است!!!؟
_توجه بیشتر به “اقتصاد متافیزیکی” پس از مرگ،
از آغاز دوران صفویه، در ایران!؟؟
مشهد مقدس، از پس از شهادت حضرت امام رضا(ع)، در پنجاه و پنج سالگی در سال ۲۰۳ ه.ق/۸۱۸م، زیارتگاه آرزویی عموم شیعیان اثنی عشری، تاکنون بوده است. صفویه، از آغاز سدهی دهم هجری/ شانزدهم میلادی، تا به امروز، خراسان، و بویژه مشهد مقدس را_چنانکه اشاره رفت_به سومین کعبهی آرزویی زیارتی شیعیان اثنی عشری، تبدیل کردهاند!!؟ و این فرصت، پایگاه و مقامی ویژه، تا به امروز، همچنان برای مشهد مقدس، در میان شیعیان، پایدار و برجای باقی مانده است!!؟
افزون بر صفویه، تا پایان سلطنت پهلویها، همهی پادشاهان ایران، به خود افتخار منصب و لقب “تولیت عظمای آستان قدس رضوی” را، فرا داده اند. شاهان یاد شده از زمان صفویه تا پایان پهلویها، همواره، نمایندهئی از طرف خود، برای ادارهی امور آستان قدس رضوی، تعیین مینموده اند، که این نمایندهها نیز، “نایب التولیه” خوانده میشده اند!!؟
هنگام زیارت ضریح حضرت ثامن الائمه(ع)، شیعیان آن حضرت، از طلا، جواهرات_ از النگو، گوشواره، سینه ریز، و انگشتر_ و هر نقدینهی دیگری که میداشته اند، بعنوان نذرها، و افتخار زیارت، به درون ضریح، فرو در میریخته اند!!!؟
انبوه این جواهرات و پولهای نقد، در درون ضریحها، همه ساله، گاه چندین بار، مسئولان را مجبور میساخت، که بعنوان “غبار روبی”، از تولیت عظما_ پادشاه وقت_ بخواهند که خود، شخصا، در آن غبار روبی شرکت جویند، و یا اجازه دهند، که “نایب التولیه”ها، این مسئولیت را بعهده گیرند.

بسیاری از شیعیان دیگر که احیانا، به دلایل پیری، بیماری، یا نا امنی راهها و اشکالات سیاسی دریافت گذرنامهها، احیانا، امکان زیارت شخصی ضریح مبارک حضرت ثامن الحجج(ع) را نداشته اند، برای ادای نذرها و اشتیاقات خود، همه یا بخشی از ثروت خود را، “وقف” حضرت امام هشتم (ع) مینموده اند!!؟
“موقوفات امام رضا(ع)”، که در سراسر ایران وجود داشته و دارد، از مرزهای ایران نیز، فراتر میرفته است. موقوفات آستان قدس رضوی را، غیر از خراسان بزرگ، میتوان در پاکستان و هندوستان امروز، در تاجیکستان، و حتی گرجستان و قفقاز، تا حتی بخشهایی از اندونزی هم، پیجویی نمود!!؟
بعنوان نمونه، در همین چند سال اخیر، یکباره، خرید و فروش املاک، در محلهی گیشا، در شمالغربی تهران، دچار وقفه و مسائلی گردید!؟؟
زیرا، آستان قدس رضوی اعلام داشت، که زمینهای گیشا، اغلب از موقوفات حضرت رضا(ع) بشمار میروند!! سر انجام، اهالی، با تفاهم مسئولان ثبت اسناد و آستان قدس رضوی، گویا، به راه حلی رسیدند، که سهمی برای مالکیت ارضی و خرید آن، از آستان قدس رضوی قائل شوند، و بتوانند املاک خود را، مورد معامله، اجاره، رهن و غیر آن قرار دهند!!؟

_گنجی بی پایان!؟؟؟
برتر از هر معدن گاز و نفت و سنگهای گرانبهای پایان پذیر!؟؟
حاصل این یادآوریها، آن است که حضرت ثامن الائمه(ع)، و آستان مقدس او، بر اثر درآمدهای وقفی، نذری و زیارتی، چنان ثروتمند است، که مجموعهی ثروت آن، گاه با بودجهی ایران رقابت میورزد!!؟
از اینرو، ثروتمندی استان خراسان را، حتی نمیتوان با استانهای جنوبی کشور، که ثروت آنها، بیشتر از نفت و گاز فرا میآید، مقایسه نمود. زیرا، ثروت نفت و گاز، به سرعت رو به اتمام است. ولی، ثروت آستان قدس رضوی، که از منبع “اقتصاد متافیزیکی شیعیان”، یعنی اعتقاد و ایمان ایشان به جهان دیگر، و حساب و کتاب در روز شمار در دنیای آخرت، یا دیگر سرای، سرچشمه میگیرد، نه تنها تمامی ندارد، بلکه، روز افزون است!!؟
به دیگر سخن، در حقیقت، بر شمار هر یک “شیعه” که افزوده میشود، بر امکان بالقوهی یک نیازمند متافیزیکی، یا ایمانی شیعیان امام رضا(ع) فزونی مییابد.
_پادشاهان شیعه،
وارث ثروت بیکران آستان قدس رضوی
گفتنی دیگر این که پادشاهان شیعه، چون خود را، تولیت عظمای حضرت ثامن الائمه میپنداشته اند، ضمنا، خود را وارث ثروت آن حضرت نیز، میدانسته اند.
در مورد کیفیت ثروت پهلویها، موقوفات آستان قدس رضوی، در حقیقت بخشی از املاک پهلوی بشمار میرفته است. آن هم ثروتی که معاف از هرگونه مالیات، و دیگر پرداختهای شهری و شهرداری نیز، بوده است.
_تولیتهای دیگر، افزون بر آستان قدس رضوی
حاصل نذرها و موقوفات آستان قدس رضوی، تنها، ثروت تولیتی پهلوی دوم نبوده است. بلکه جزیی از یک مجموعهی بزرگتر است. زیرا، پس از آستان قدس رضوی، بلافاصله مهمترین زیارتگاه دیگر، زیارتگاه حضرت معصومه(س)، خواهر گرامی حضرت امام رضا(ع)، در قم بشمار میرود.
پس از آستان قدس رضوی و زیارتگاه حضرت معصومه(س)، تولیت حرم حضرت عبدالعظیم حسنی(ع)، مشهور به عالم آل محمد(ص)، سومین تولیت عظمای پهلوی دوم، بشمار میرفته است.
و چهارمین تولیت، آستانهی شاهچراغ در شیراز است، که بویژه مورد علاقه و احترام وکیل الرعایا کریم خان زند(۱۱۹۳-۱۱۱۹ه.ق/۱۷۷۹-۱۷۰۵م) نیز، بوده است.

از این چهار ستارهی درخشان که بگذریم، نوبت تولیت عظمای پنجمین فرا میرسد. پنجمین تولیت عظمایی که شامل بالغ بر بیش از یازده هزار امامزادهی دیگر_ از امامزاده عین و غین گرفته، تا امامزاده بیژن_ میشود!!؟ و تولیت عظمای همهی آنها، به پادشاه وقت شیعه، یعنی به پهلوی دوم، اختصاص داشته است!!!؟
طلوع ستارهی این امامزادگان، نه تنها غروب ندارد، بلکه هر چند زمان یکبار، بوسیلهی “خواب نما”یی، یا یافتن قطعه سنگی از سنگ پارهی یک امامزادهی ناشناختهی جدید، بر شمار مجموع امامزادگان و تولیتها، افزوده میگردد_ گنجی شایگان، لایزال، پیوسته رویان، پیوسته درخشان و پر خواستار، برای پاسخگویی به انبوه زایران بیشمار شیعیان مومن، و معتقد به نیازهای متافیزیکی انسان شیعی مذهب!!؟
ثروتی اینچنین بینظیر که مقدارش و شمارش، تنها با اعداد نجومی پهلو میزند، چه دخلی دارد به ذکر امثال به اصطلاح ثروتمندترین مردان دنیا، مانند بیل گیتس (متولد ۱۹۵۵م/۱۳۳۴ه.ش) بنیانگذار شرکت مایکرو سافت، و ایلان ماسک (متولد۱۹۷۱م/ ۱۳۵۰ه.ش) بنیانگذار و مالک شرکت توئیتر، که امروزه ضرب المثل ثروتمندی شده اند، که تنها مقایسهی طنز آمیز فیل و فنجان را، در ذهن متداعی میسازد!؟؟

_احساس و نیاز متافیزیکی دینی، برای بشر
آیا موقتی است، یا دائمی؟؟!
شاید طرح این سئوال بدین صورت مطلق، که آیا احساس و نیاز متافیزیکی برای بشر، موقت یا دائمی است، گویندهی پاسخگوی با تجربه، و بیشتر متکی بر “نسبیت” تا “مطلق زدگی” را وا دارد، که بگوید فعلا این احساس، و نیاز متافیزیکی دینی وجود دارد، ولی بهتر است بپرسیم، آیا این احساس، برای کوتاه مدت، یا بلند مدت وجود خواهد داشت؟؟!
زیرا، دیده ایم که بسیاری از کسانی که، نوشتههایی چون مانیفست کمونیسم از “مارکس”(۱۸۸۳-۱۸۱۸م) و “انگلس”(۱۸۹۵-۱۸۲۰م) را خوانده، و یا تکرار آن را، با تغییرات کم و زیادی دیده اند، و یا همچنین نوشتههایی از احمد کسروی(۱۳۲۴-۱۲۶۹ه.ش)، و مانند او دربارهی “صوفیگری” و “شیعهگری” را مطالعه کرده اند، مدتی را، بطور موقت، تحت تاثیر قرار گرفته، و به گروه منکرین دین، بعنوان “افیون تودهها”، و مانند آن پیوسته اند!!؟ ولی پس از چندی، بر اثر تصادفی، بیماریئی، یا پیری، و مشاهدهی از دست دادن عزیزانی ارجمند، و شرکت در مراسم سوکواری آنها، دوباره بگفتهی مشهور، فیلشان یاد هندوستان متافیزیکی زندگی پس از مرگ افتاده است، و با احتیاط بیشتری، با رد یا قبول مطلق آن، برخورد کرده اند!!؟

در هر حال، مشاهدات زمان ما، نشان میدهد، که هنوز هیچگونه یقینی علمی، دربارهی آینده، در دست نیست، و “احساس متافیزیکی دینی”، همچنان برای بسیاری، امید آفرین، و تسلی بخش است، که بگفته سعدی:
برگ عیشی، به گور خویش فرست
کس نیارد ز پس، تو، پیش فرست_ دیباچهی گلستان
یعنی، میخواهند کارهای خیری، بخاطر ذخیرهی آخرتشان، انجام دهند!!؟

اصل بنای شوداگون در دوره باستان از بین رفته است. اما به گفته مورخان و باستان شناسان، بتکده شوداگون برای اولین بار توسط مردم “مون”، زمانی بین قرن ۶ تا ۱۰ قبل از میلاد ساخته شده است، و بنابراین قدیمیترین گنبد بودایی در جهان به شمار میرود.
_مومیایی در مصر باستان؟؟!
و مفهوم متافیزیکی آن!!؟
شایستهی تاکید و یاد آوری است، که اعتقاد و ایمان، به نیازمندیهای متافیزیکی، یا مددجویی از ماوراء الطبیعه و دنیای پس از مرگ، امری نیست، که فقط ویژهی شیعیان اثنی عشری باشد. بلکه، کم و بیش، آثار آن را، میتوان حتی، در میان اقوامی با اعتقاداتی حتی غیر توحیدی، مانند مصریان باستان نیز، مشاهده نمود!!؟
با احتیاط، ولی نه بی پایه و واهی، میتوان یادآور شد که، صنعت، هنر، و حتی حرفهی پرداختن به ساختن مومیایی از جسد مردگان، در مصر باستان، و معماری استثنایی اهرام، بویژه “اهرام ثلاثه”، بعنوان مقبرهی بزرگان مومیایی شده، بیشتر از همین، توجه و اعتقاد مصریان به قدرت و اهمیت متافیزیکی ایمان، به جهانی دیگر، پس از مرگ سرچشمه میگیرد!!؟
مصریان حتی، تا آن اندازه در فکر بازگشت مردگان خود، از جهان دیگر بوده اند، که معمولا، تصویر اصلی آنان را بر روی تابوتها مینگاشتهاند، تا به احتمال قوی، روح سرگردان مومیایی، هنگام بازگشت از جهان دیگر، در یافتن بدن مومیایی شدهی خود، در درون تابوتهای سر بسته، چندان گرفتار سرگردانی، اشتباه و گمراهی نشوند!؟؟
نه تنها “اهرام ثلاث”، انگیخته و متاثر از نیاز به بقای متافیزیکی انسان پس از مرگ اند، بلکه همه، معماریهای با شکوه زیارتگاهها، گنبدها و گلدستهها، سومناتها، کلیساها، و کنیسهها، و، و، و همگی در ردیف اهرام ثلاث، نشان کافی از نیاز بشر به بقای پس از مرگ، داشته و دارند، و حتی به احتمال قوی، خواهند داشت!؟؟

آرامگاه توتعنخآمون ۴ نوامبر ۱۹۲۲، در “دره پادشاهان”، کم و بیش دستنخورده کشف شد.
شگفتمندانه، میبینیم رسمی را، که مصریان باستان، چند هزار سال پیش پیروی میکرده اند، یعنی عکس مردگان خود را، بر روی تابوتها و مقبرههایشان میکشیده اند، امروزه، در روزگار ما، آرام آرام، رسمی متداول شده است؛ که نه تنها بر سنگ قبرها، نکاتی را مینویسند؛ چنانکه ایرج میرزا(۱۳۰۴-۱۲۵۳ه.ش/۱۹۲۶-۱۸۷۴م)، سرایندهی ترانهی جاودانهی “تا هستم و هست…”، بر سنگ قبرش، خواسته است، تا بنویسند که:
ای نکویان که در این دنیایید
یا از این بعد، به دنیا آیید
این که خفته است در این خاک، منم
ایرجم، ایرج شیرین سخنم!!…
و یا، ملکهی شعر فارسی، پروین اعتصامی(۱۳۲۰-۱۲۸۵ه.ش/۱۹۴۱-۱۹۰۷م)، که به در خواستش، بر سنگ مزارش، فرو در نوشته اند که:
این که خاک سیهش بالین است
اختر چرخ ادب، پروین است!!…
حال، در چند سالهی اخیر، با پیشرفت تکنولوژی، با تکنیکهای جدید هنر عکاسی متا پرتویی، با پرتوهای نامرئی، و تابشهای نادیدنی_ همانند اشعهی ایکس_ عکس در گور خفتگان را، با شفافیتی هر چه تمامتر، بر سنگهای صیقلی مزارها، فرو بر میتابانند. چنانکه در تهران، در بهشت زهرا_ و دیگر گورستانهای بهشت نام، مانند بهشت معصومه و غیر آن_ افزون بر نوشتههای روی سنگها، فراوان دیده میشود، عکس دختری با پدرش، یا فرزندی در کنار مادرش، و، و، و!؟؟
_روانشناسی انگیزه به اعتقاد بقای روح، پس از فنای بدن
از نظر تعبیر روانشناسی مومیاییها، میتوان نتیجه گرفت که بشر آنقدر خود شیفته، و خود خواه است، که حتی با اندیشهی نابودی مطلق پس از مرگ میجنگد، و به هر ایدهئولوژی، آرمان، خرافه، یا حتی جادو و جنبل، تن در میدهد، تا برای او، امید زندگانی پس از مرگ، و ادامهی حیاتش، تا ابدیت را، کم و بیش، تامین نماید، و تا حد ممکن اطمینان بخشد!؟؟
انسان شیفتهی بقاست، بیزار از فناست. یعنی هیچکس، نمیخواهد، برای همیشه، نابود شود. حتی در مراحل بالاتر، که نمیتوانند “فنای بدن پس از مرگ” را، نادیده انگارند، به یادکرد نام نیکویشان، و بقایشان، دلگرم و امیدوارند. چنانکه سعدی تاکید میکند که:
سعدیا! مرد نکونام، نمیرد هرگز
مرده؟! آنست که نامش به نکویی نبرند
و یا سعدی، باز هم تاکید مینماید، که مقصود از ایجاد اثر هنری، زنده داشت یاد هنرمند، در آینده، پس از مرگ اوست!!؟:
غرض نقشی است، کز ما باز ماند:_
که هستی را، نمیبینم بقایی!؟؟:_
مگر “صاحبدلی“، روزی ز رحمت
کند بر یاد درویشان، دعایی!!؟
و یا چنانکه، فردوسی(۴۱۶-۳۲۹ه.ق/۱۰۲۵-۹۴۰م) میگوید:
پی افکندم از “نظم”، کاخی بلند
که از باد و، باران، نیابد گزند!!؟
نمیرم از این پس، که “من” زندهام!!؟؟:
_چو تخم سخن را، پراکنده ام
هر آن کس که، دارد هُش و، رای و، دین؟؟!:
_پس از مرگ؟؟! بر “من”، کند آفرین!!!؟
_ثروتمندی بیشتر پهلوی دوم، نسبت به کوروش
با وجود کوچکتر شدن ایران، نسبت به وسعت امپراتوری کوروش؟؟!
این ثروت کلان_حاصل از تولیت عظمای قدیسان تشیع_پادشاهان ایران، بویژه پهلوی دوم را، یکی از ثروتمندترین، و شاید تنها ثروتمندترین انسانها، در جهان محسوب میداشته است. هنگامی که در جشنهای شاهنشاهی ۱۳۵۰ه.ش/۱۹۷۱م، پهلوی دوم، در برابر مزار احتمالی کوروش ایستاده، و او را مخاطب قرار داده و گفت: “کوروش آسوده بخواب که ما بیداریم”، کشور ایران از نظر وسعت حدود یک دهم، یا تنها در حدود ده درصد سرزمینهایی بود، که امپراطوری کوروش و داریوش بر آنها فرمان می راندند!!؟
اما، همین کوروش و داریوش، ثروتشان، حتی به یک دهم ثروت شخص پهلوی دوم، بخاطر داشتن پول های حاصل از فروش نفت، و دریافت نقدینههای حاصل از درآمدهای موقوفات، و دیگر کارخانههای آستان قدس رضوی، هرگز نمی رسیده است!!؟
از اینرو تنها، با ثروت آستان قدس رضوی، و دیگر تولیتهای یاد شده، اگر ارادهی آن در شخص پهلوی اول و دوم وجود میداشت، به ایثار آن، بدون خودخواهی و خودمحوری، می توانستند نه تنها آستان قدس خراسان، بلکه تمامی ایران را، از نظر کثرت و رایگانی مدارس، دانشکدهها، درمانگاهها، و بیمارستانها، مورد حسرت جهان متمدن قرار دهند!!؟
هزینه کردن درآمد آستانهی قدس رضوی، و دیگر آستانهای مقدس یاد شده، و منبع لایزال و پایدار روز افزونشان، تا زمانهایی غیر قابل پیش بینی، میتوانسته است، ایران را، یک “اَبر سوئیس آسیا”، و بلکه محسود تمامی جهان گرداند!!!؟
آن وقت، آیا این فاجعهئی وصف ناکردنی نیست، که در چنین استان ثروتمندی، سپاهی جوان بهداشت، بقول خودش ده هزار کیلومتر مربع را، برای بازرسی و تهیهی گزارش، از کارکرد سپاهیان بهداشت، در منطقهی مربوط به خود، زیر پا گذارد، و آن وقت گزارش دهد که:
“…در شمالیترین نقطهی خراسان، که درست نزدیک مرزهای شوروی بود، شدت سرما به حدی بود، که وقتی ما وارد “سپاه بهداشت” شدیم، هنگامی که میخواستند به ما شام بدهند، برای هر کدام از ما، یک قدح، و یک کوزه از همین کوزههای آبخوری بزرگ آوردند، که “ودکا” یا “عرق خود ساخته”ی گروه سپاه بهداشت در آن بود، که میگفتند، باید بخورید تا بتوانید در این منطقه، از شدت سرما زنده بمانید!!؟
در حالیکه از مسجد صدای اذان به گوش میرسید، در گروه سپاه بهداشت بدین نحو، از ما پذیرایی میشد، و در خانهی همهی روستاییها، بساط عرقشان بر پا بود؛ برای اینکه بتوانند از شدت سرما خودشان را حفظ کنند، و زنده نگه دارند!؟؟
بگذریم از این که، یکی از افراد گروه ما، آنقدر عرق خورد، که ما مجبور شدیم، دو سه روز آنجا معطل بشویم، تا او حالش جا بیاید، و بتوانیم حرکت کنیم!؟؟؟”
حالا، انصافا و وجدانا، این کم لطفی، و یا حتی ناجوانمردی نیست که، کسی با همهی این برخورداری از ثروت بیشمار امام هشتم شیعیان، و دیگر آستانهای مقدس یاد شده، بهرهمند گردد، و بعد با وجود تاکید قانون اساسی مشروطیت ایران_ که پادشاه ایران، باید حامی تشیع باشد_ یکباره بنشیند، و تاریخ مقدس هجری شمسی و قمری شیعیان را، باطل سازد، و به جای آن، تاریخ مجعول شاهنشاهی ایران را، جایگزین تاریخ تشیع نماید؟؟؟!
باز هم، این مردمان اند، که شاه را تنها گذاشته اند، یا این شاه بوده است که به مقدسترین نیاز متافیزیکی و ایمان مردمان به بر پا داشت سوکواریها، و جشنوارههای تشیع از نظر تعیین تقویم تاریخی، بیاعتنایی نموده، و مردمان را، دچار سرگردانی نموده بوده است؟؟؟!
سوکمندانه، فقط یک دیو یا یک اژدها_ و نه یک انسان حقیقی_ میتواند تا این حد، بیشرمانه، بیرحم و سنگدل باشد، که با وجود آنهمه ثروت، از چند لیتر نفت و گاز نیز، دریغ ورزد، که بندگانش در شدت سرما، به خوردن عرقهای سگی، برای گرم داشتن خویش، پناه ببرند، و از نکبت، الکلیسم سیاه جدیدی نیز، رنجور گردند، و پیامدهای نامبارکش را، به بهای جان خود، فرو خرند!!!؟
بررسی یکایک موارد دیگر اصول انقلاب سفید، مانند سپاه دین و نظایر آن، سوکمندانه همه، پیامدی نظیر تحلیل نتایج اصلاحات ارضی، سپاه دانش، و سپاه بهداشت را در پی خواهند داشت، که فعلا، در اینجا فرصت بررسی مفصل آنها، در این رهگذر، اتلاف وقت است!!!؟
آری، بگفتهی خیام، “آواز دهل شنیدن، از “دور”، خوش است!؟”

و این قصه همچنان ادامه دارد.
تاریخ انتشار: سه شنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۱/ ۷ فوریه ۲۰۲۳
این گفتار را چگونه ارزیابی می کنید؟ لطفا ستارهها را، طبق خط فارسی از راست به چپ، انتخاب فرمایید ۱، ۲، ۳، ۴، ۵ ضعیف، معمولی، متوسط، خوب، عالی
متوسط ۵ / ۵. ۱۰
“گوشهئی دیگر از ثروت لایزال متافیزیکی”
با سلام و عرض خسته نباشید، خدمت خط چهارمی های گرامی! از آشنایان دیرین “خط چهارم” هستم. از گفتار روشنگر و پر نکته اتان بسیار سپاسگزارم. مطالعهی این گفتار بویژه بخش مربوط به درآمدها و ثروت بی حساب آستان قدس در زمان پهلوی اول، و دوم، ذهنم را متوجه به اهمیت بیشتر دو یادداشت درخشان از کتاب یادداشت های اسدالله علم، ساخت که جهت اطلاع عمیقتر خوانندگان گرامی خط چهارم، ثبت آن را، بعنوان دیدگاه بر خود فرض دانستم.
یادداشت شمارهی ۱)_ شنبه ۷ فروردین ۱۳۵۵ اسد الله علم می نویسد: “… صبح شرفیاب شدم… عبدالعظیم ولیان نایب التولیهی تازهی آستان قدس، به اتفاق من و محمد جعفر بهبهانیان، معاون من_ معاون مالی دربار و مسئول املاک پهلوی_ شرفیاب شدیم. بودجهی آستان قدس رضوی را به عرض رساندم، ۵۲۹ میلیون تومان.
شاهنشاه فرمودند: سال اولی که امور آستان قدس را به تو سپردم، ده سال قبل، بودجهی آن چقدر بود؟
عرض کردم، هجده میلیون تومان. خندهی رضایتی فرمودند، و فرمودند:
آستان قدس باید عظیم تر از این بشود، یکی از دستگاههای مهم مملکتی است.
بعد طرح نهایی نقشهی نوسازی اطراف حرم مطهر را ملاحظه فرمودند، و تصویب کردند.
بعد به چادر مخصوص عمران کیش رفتیم برای ملاحظهی ماکت و طرح عمرانی تمام جزیره که آن را هم تصویب فرمودند. و یواشکی به من فرمودند:
_برای این که کارهای شما معطل نشود،… اول فکر کردم حالا که آستان قدس پول دارد، آن پول را البته با پرداخت فرع آن شما بردارید، و استفاده کنید. بعد پشیمان شدم ،دیدم کار صحیحی نیست، که پول امام رضا را به اینجا بیاوریم، خوش نما نیست!
عرض کردم، کاملا صحیح میفرمایید، و اگر هم امر میفرمودید، غلام نظرم را عرض می کردم.” (یادداشتهای اسدالله علم، ویراستار علینقی عالیخانی، انتشارات معین، چاپ ۱۳، سال ۹۴، جلد ۶، صص ۲۵-۲۴)
یادداشت شمارهی ۲)_ یکشنبه، ۱ خرداد ۱۳۵۶_ یکسال و هشت ماه قبل از انقلاب ۵۷_ اسد الله علم، همچنان می نویسد:
“… بودجهی آستان قدس رضوی و کارهای جاری به عرض مبارک رسید، و بودجه ی آستان قدس به مبلغ ۱۲۰ میلیون تومان بودجهی پرسنلی، ۶۰۰ میلیون تومان عمرانی، به عرض رسید، و به عرض رساندم که ۲۰۰ میلیون تومان هم پول نقد داریم که البته در پرده در بودجه گنجانده شده. ( ۹۲۰ میلیون تومان= ۲۰۰ پول نقد+ ۶۰۰ عمرانی+ ۱۲۰ حقوق و دستمزدها)
فرمودند: بودجهی شما که قرار بود یک میلیارد تومان باشد!
عرض کردم شاهنشاه ماشاء الله نظر بسیار بلند دارند. این همان آستانه است که ده سال قبل مقروض بود، و حالا این شده. اگر غلام با عجله پیش برود، یا خدای نکرده رقم غلط به عرض مبارک برسانم، که صحیح نیست. آن چه هست حقیقت میگویم. ان شاء الله سال دیگر که ساختمان های مرتفع را بفروشیم، به هزار میلیون تومان خواهد رسید. فرمودند:
_چرا پول نقد نگاه می داری؟
عرض کردم، برای احتیاط است، و حتی نخواستم به عرض مبارک هم برسانم، ولی نمیتوانم چیزی را از شاهنشاه پوشیده بدارم.
فرمودند: این بودجه را منتشر کن!
عرض کردم، چند گرفتاری تولید میکند: یکی این که مردم و روحانیون میفهمند که پول داریم، و دست آزمندان دراز می شود، دیگر این که از پول نقد، بهرهی بانکی می گیریم، که خلاف موازین مذهبی است، دیگر این که اگر دولت هم بفهمد، ما پول داریم، دیگر جواب ما را نمیدهد.
فرمودند: یعنی چه جواب نمی دهند؟
عرض کردم، بابت زمین های اشغالی دولت، مطالبات مفصلی داریم، که آن وقت به لیت و لعل خواهند گذراند.
فرمودند: بسیار خوب، پس لازم نیست.” ( یادداشتهای اسدالله علم، جلد ۶، صص ۴۴۸_۴۴۹)
خوانندگان گرامی خط چهارم، امید آن دارم که چندین بار این دو یادداشت کوتاه را مطالعه بفرمایند، تا متوجه عمق فاجعه بشوند، بویژه یادداشت دوم که میگوید اعلام بودجهی آستان قدس، چه گرفتاریها می تواند برای تشکیلات دربار ایجاد نماید، و دربار را به پاسخگوی مردم، روحانیون و دولت می کند؟! یعنی دربار نهادی کاملا جدا، فارغ از هر پاسخگویی به دیگران است. و بعد این که این درآمد هنگفت حتی وزیر دربار را نیز به وسوسهی پنهانکاری از پادشاه می افکند، که از او نیز رقم واقعی را پنهان بدارد!؟ و دست آخر این که بنا به گفته ی مشهور مردم کوچه و بازار ” پیه می ره رو دنبه، و غم می ره رو غصه” و مثل دیگری که می گوید: ” پول، پول می یاره!” چقدر راحت، اسد الله علم در توجیه نگهداری پول نقد میگوید، آن را به بانک سپرده اند، و سود دریافت میکنند!!؟؟
این دو یادداشت بنظر این حقیر آنقدر روشنگر هستند که نیازی به توضیح بیشتر نداشته باشد. با سپاس مجدد از خط چهارم، که هر گفتارش موجب توسعه و گسترش ریشه های معرفت در ذهن ما میگردد.
“دردا یا شادا، که راز پنهان میگردد آشکارا”
خوانندهی آشنای ناشناس گرامی از نویسندگان خط چهارم!
نکات ارزندهی شما، هنوز، جایی برای کالبد شکافی بیشتر اهمیت آنها باقی میگذارد. از جمله:
۱)_جناب پهلوی دوم، خود متوجه میشود که، خوب نیست که درآمد آستانه را در جای دیگری مانند آبادانی جزیرهی کیش بکار ببرند. لکن بگونهئی که در فاجعهی سپاه بهداشت در همین گفتار نشان داده شده است، درآمد آستانه، صرف خود استان آستان قدس رضوی نیز نمیشده است!!؟
۲)_ در آمد هنگفت آستان قدس رضوی، دولتی دو دوزه باز و رقیب، در دولت ایران بوجود آورده بوده است، که وزیر دربارش، مایل نبوده است که دولت، یعنی هویدا، نخست وزیر، از بودجهی آستانه آگاه شود، تا مبادا، از درآمد آن کمبودهای خود را، در بودجهی کشور بخواهد که جبران نماید!؟؟
۳)_مقایسهی درآمد چند سال پیش و چند سال بعد آستان قدس رضوی_ که پهلوی دوم را به شادمانی و لبخند وادار میسازد_ بخوبی نشان میدهد که با “رشد جمعیت”، پیوسته چه منبع لایزال و پایداری، بر درآمد موقوفات و نذورات، بر سرمایهی به اصطلاح اقتصاد متافیزیکی ایران، پیوسته افزوده میگردد.
۴)_ راستی مشروطهئی از این مشروطه تر؟؟؟! چه چیز ایران عصر پهلویها، با این شکاف میان دولت و ملت، و وجود دولت در دولت، بعنوان رقیب، در ایران شباهتی به دولتهای مشروطهی واقعی عالم مانند انگلستان یا سوئد و نروژ و دیگر پادشاهیهای مشروطهی جهان دارد؟؟؟!
۵)_ با این اوصاف، هنوز بیشرمی نیست که روشنفکر نمایانی طرفدار مشروطیت هنوز، پهلویها را، طلبکار ملت ایران بدانند، و ملت مظلوم ایران را، بدهکار و گناهکار بویژه نسبت به پهلوی دوم بشمار آورند؟؟!! واقعا مشهور است که “رو که نیست، سنگ پای قزوین است!!؟”
با تقدیم ارادت و سپاس_ خط چهارم شما
با سلام و ارادت
مطالب این گفتار_ شمارهی ۲۳۳_ بویژه دربارهی تولیت ها، و ثروت حاصل از آنها، من را به یاد پیشوای شیعیان اسماعیلی انداخت، و مطلبی که دربارهی ایشان در یک کانال فیس بوکی، همچنین در ویکی پدیا، خوانده بودم. عین آن مطلب را در اینجا با شما به اشتراک می گذارم:
” امام رحیم آقاخان(متولد ۱۹۷۱م) ساکن شهر ژنو سوئیس که بعد از پدرش پنجاهمین امام شیعیان فرقه اسماعیلیه شدهاست، با ۱۵ میلیون نفر پیرو ! رحیم آقاخان با همسر آمریکائی خود، پرنسس سالوا آقاخان( متولد ۱۹۸۸م)، که در حرفهی مدلینگ، چهرهی شناخته شده ای است، زندگی کاملا لوکسی دارد.
ثروت رحیم آقاخان، ۳ میلیارد دلار تخمین زده شده است، که بیشتر آن از طریق *زکات و فطریه پیروانش که ساکن کشورهای فقیری مثل پاکستان – افغانستان و هند و ایران* هستند بدست آمده است. پرنس رحیم آقا خان فرزند پرنس کریم آقا خان و نوه پرنس علی خان محلاتی کرمانی است، و پدرِ پدر بزرگش را که صدو پنجاه کیلو وزن داشته است، دوبار در سال، یک بار در هند، و یک بار در کنیا، با الماس وزن میکرده اند و الماس ها را بعنوان هدیه به او تقدیم می نموده اند.
در میان شیعیان اسماعیلیه که مسجد هم ندارند، و به جای آن « جماعت خانه » دارند، هر اسماعیلی موظف است در سال یکبار، یک ششم دارائیش را جدا کرده و به آقا خان هدیه کند، و اگر کسی بخواهد که حتما به بهشت برود تمام دارائیش را پیشکش امام اسماعیلی میکند، و کاملا مفلس میشود. در اینصورت، به مقام بهاراتی نائل می شود که البته دریافت این مقام، و کسانی که به کسب چنین مقامی افتخار یافته اند کم هم نیستند.
جالب است بدانید مغازه های قدمگاه کرمان، در حال حاضر جزء املاک وقفی آقاخان هستند، و اسماعیلیان در کرمان جمعیت قابل توجهی دارند . ”
با تقدیم ارادت_ صادق صابر
ادیم زمین، “سفرهی عام” اوست
بر این “خوان یغما”، چه دشمن؟! چه دوست؟!_ سعدی
جناب صادق صابر
از افزودهی بسیار ارزندهی شما به ثروت بالقوهی موقوفات بعنوان سرمایهی پایدار متافیزیکی مذهبی بسیار سپاسگزاریم. حقا که شما، ارزش خط چهارم را، بجا و با کمال صداقت و انصاف افزوده اید. با سپاس فراوان و تقدیم ارادت به شما_ خط چهارم
با درود بیکران خدمت استاد گرانقدر و گرانسنگ
همانند همیشه مطلب نو و بدیع است
این ثروت رو به افزایش (حاصل از موقوفات آستان قدس، شاهچراغ و، و، و) که بخش بزرگی از آن در قالب ملک و زمین است می تواند به صورت بخشی از سرمایه گذاری مشترک و در قالب شراکت با صاحبان سرمایه و کار آفرینان به کار گرفته شود و در آمد پایداری هم ایجاد نماید.
خوانندهی گرامی بهروز عزیز!
مقصود اصلی از خط چهارم ایجاد امکان تعبیرها و برداشتهای مختلف، و قدرت بخشیدن به خلاقیت های پویای تداعی معانی برای رسیدن به بعد تازه ای از نکته سنجی ها و دریافتهای تازه است. چنانکه ممکن است گاه ارزیدن یا نیارزیدن بامداد خمار را پس از شب شراب، جابجا نماید که مثلا دریافت کننده و خواننده ای بگوید:
بامداد خمار موقوفات یکسره ارزنده تر از شب شراب آنست.
برداشت شما بدین مرحله از دریافت خلاق به بامداد خمار رسیده است. و این آروزی نخستین از ایجاد امکان خط چهارم است. که خوشبختانه شما بدان نائل آمده اید. دیگر بیشتر چه می توان گفت. با تجدید سپاس و ارادت _ خط چهارم شما