_اهمیت آگاهی از تاریخ و حافظهی تاریخی
جرج سانتایانا(۸۹=۱۹۵۲- ۱۸۶۳م)_ فیلسوف نامدار امریکایی اسپانیایی تبار_میگوید:
“هر کس که گذشتهی خود را فراموش کند_تاریخ خود را نداند_ ناگزیر است که، پلشتیها و خطاهای آنرا دوباره تجربه، و تکرار نماید!”
این مطلب را، ویلیام شایرر (۸۹=۱۹۹۳-۱۹۰۴م) در اثر شاهکار گونهی خود، “ظهور و سقوط رایش سوم”، بعنوان شعار اهمیت آگاهی، از بد فرجامی سرنوشت رایش سوم_حکومت #نازیسم، ۱۲سال از۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵_به رهبری #آدولف_هیتلر(۱۹۴۵-۱۸۸۹م) در پیشانی دیباچهی کتاب خود، فرا برنگاشتهاست.
_آیا شما از تاریخ مشروطیت ایران آگاهی دارید؟!
_آیا شما از متن رسای #قانون_مشروطیت ایران، دربارهی وظایف #پادشاه_مشروطه، و تفاوت شفاف آن با #سلطنت_استبدادی_موروثی دو هزار و پانصد سالهی ایران، با حضور ذهن دائم، تسلط کافی، کسب فرمودهاید؟!
_آیا میدانید که در قانون اساسی مشروطیت ایران، در مورد پادشاه مشروطه، تاکید شدهاست که:
“پادشاه مشروطه، از هرگونه مسئولیت، مبرّاست.” ؟!
یعنی پادشاه مشروطه، حق دخالت درهیچ امر اجرایی(قوه مجریه)، و هیچ امر قانونگذاری(قوه مقننه)، و در هیچ امر قضایی(قوه قضائیه) را ندارد. در صورتی که #پهلوی_دوم _بر خلاف این فقدان حق دخالت در امور سهگانه_همانند خودکامگان مستبد، میگوید:
من فرمان میدهم، که همهی شهروندان بالغ ایران، باید عضو حزب رستاخیز گردند. و به قانون اساسی مشروطیت نیز، وفادار بمانند. در غیر اینصورت، به آنها گذرنامه میدهیم، تا از ایران بروند!!؟؟…
این یک “تناقض” است، یک “نقیضه” است_یک “با خود ناسازه”، یک کوسه ریش پهن، یک هستِ نیست، یک بود و نبود با هم است، زیرا نمیتوان هم بود، و هم نبود!!؟؟ و به تعبیری هندسی، یک مثلثِ گرد، یک دائرهی سهگوش، یک مربعِ پنج ضلعی است. یعنی یک “ممکن ناممکن” یا یک “ناممکن ممکن” است!!؟؟
_آیا به روشنی متوجه وجود این #تناقض شدهاید، که چگونه شخصی که _طبق تصریح قانون اساسی مشروطیت ایران_ حق هیچگونه تعیین تکلیف برای دیگران ندارد، باز تعیین تکلیف میکند که، باید چنین و چنان کنید، و در عین حال به قانون اساسی مشروطیت ایران نیز، وفادار بمانید؟؟!!
اگر این تناقض را دریافته باشید، دیگر درک فرایند انقلاب ۱۳۵۷/ ۱۹۷۹م، برای شما، معما و راز آمیز، نخواهد بود.
کوتاه سخن، آن #انقلاب، واکنشی بخاطر حل این تناقض است، که در بین #قانون_اساسی_مشروطیت و یک #حکم_حکومتی، وجود دارد.
_انقلاب چیست؟
آیا “عمل” است؟! یا “عکس العمل”؟!
“کنش” است؟! یا “واکنش”؟!
از قدیم گفتهاند: جواب “های”، “هوی” است. تند مگو!!، تا تند نشنوی!!؟ بهگفتهی شاعر:
از عشق من با تو، در شهر، های و هویی است
من عاشقم!! تو معشوق!!:
_این، های و هو ندارد!!_این، گفتگو ندارد!!؟
“هوی”، جواب “های” است، واکنش است. بهدیگر سخن، “هوی”، عکس العمل در برابر“های”است. به گفتهی امروزیها: “هوی، خود “فلش” نیست! “فلش بکِ” های است!”
کسی که دوست ندارد، هویش کنند، در پاسخ تندگوییاش، به تندی نیز، به هوی جوابش ندهند، خب، نباید “های!” کند، آنهم با تندی و خشم!!؟؟ مگه، نه؟؟!!
_خود-مداری واکنشها
واکنشها، کار ندارند به اینکه، آیا ما از چیزی خوشمان میآید، یا خوشمان نمیآید!!؟ آیا به سود ما، یا به زیان ما هستند؟؟!! آنها راه ویژهی خود را در مینوردند، نه راه دلخواه یا ناخواستهی ما را!!؟؟
برای نمونه، باران که_بگفتهی سعدی، در لطافت طبعش خلاف نیست!_ هنگامی که با شدت فرو میبارد، کار ندارد به این که کشتزاری را آبیاری میکند؟! و کشاورزی را، خوشبخت میسازد؟! و یا آلونکی را سیلآسا، از جا بر میکند، و با خود میبرد؟؟! و خانوادهی آلونک نشین بدبختی را، از هستی ساقط میکند، و بیش از پیش، بدبختترش مینماید؟؟!!
زلزلهها، آتشفشانها، و توفانها نیز، همه، مانند بارش بارانهای سیل آسا، هستند!!؟
غالبا انقلابها نیز، توفان آسا، و زلزله وار اند، تا جایی که گفتهاند: انقلابها، در بیاعتنایی به سودها، و زیانهایشان برای دیگران، هر چه در سر راهشان قرار گیرد، از میان بر میافکنند، و حتی اژدها آسا، فرزندان خود را نیز_بدون توجه به آرزوها، رویاها، و تصورهای توهمی واقعی، و غیر واقعی، شدنی و ناشدنی آنها_ فرو میبلعند!!؟
از اینرو انقلابها، اعم از آنکه پیروز شوند یا نشوند، تضمینی برای پیروزی انقلابیهای پیشگام، بهیچ روی نیستند!!؟ بدیگر سخن، تو میروی و، انقلاب میکنی، و انقلاب هم پیروز میشود، با این وصف هنوز، هیچ تضمینی وجود ندارد، که تو نیز، بعنوان یک انقلابی پیشگام، پیروز خواهی شد!!؟
خلاصهی کلام اینکه، انقلابها راه ویژهی خود را دارند، که به راه خواسته، یا ناخواستهی مقاومتگران دربارهی انقلابها، کاری ندارند، از هم جدا هستند!!؟ شرکت در انقلابها، همانند شرکت در بازیهای قمار است!؟! برد و باخت در قمارها، در اختیار قماربازان نیست!!؟ البته هر قمار بازی، میخواهد که برنده شود!!؟ لکن، آز و نیاز او، ارضاء خواست و کام او، در طبیعت برد و باخت ویژهی قمارها، تضمین نشده است!!؟
بدین ترتیب امید است، که تا حدی پاسخ چرایی شرکت کسانی در انقلابها، روشن شده باشد که میگویند:
اگر می دانستیم که چنین میشد، هرگز، انقلاب نمی کردیم!!؟
آنها در تاریکی ایستاده، و به سوی تاریکی، تیر در افکندهاند؛ نه در روشنایی، به سوی هدفهایی روشن، با چراغهایی رنگین و، شفاف!!! بسیار ساده دلانه، و حتی به زبان کودکانه بگوییم: بازی اشکنک دارد! سر شکستنک دارد!!؟
گویند: چرا عاقل کند کاری، که باز آرد پشیمانی؟؟! در انقلابها، بسیار عاقلان نیز، شرکت میجویند، و چه بسیار میبازند و پشیمان میشوند!!؟ زیرا، تب انقلابها، پیشبینی باختها، و در نتیجه پشیمانیها را هم، از پیش برای عاقلان، ناممکن ساختهاست!!؟
واکنش _خوشبختانه، یا سوکمندانه_چنانکه اشاره رفت، واکنش است، و راه خود را میرود، اعتنایی به هیچ چیز، جز راه خود، ندارد!!؟ دیگران، این را، #جبر_تاریخ مینامند!!؟
“…گر تضرع کند، وگر فریاد
جوجه را گربه؟! پس نخواهد داد!!!”
#پروین_اعتصامی (۳۵=۱۳۲۰- ۱۲۸۵ه.ش/۱۹۴۱- ۱۹۰۷م)
(همچنین رک به کانال تلگرام و اینستاگرام فردا شدن امروز، گفتار شمارهی ۱۳۹)
_پهلوی دوم، و درک تناقض در فرمان تشکیل حزب رستاخیزش!؟
انصاف را، پهلوی دوم خود، این تناقض منطقی و سیاسی را، سرانجام دریافته بود. #حزب_رستاخیز را منحل کرد. آنرا، از اشتباهات خود شمرد، و به همهی ملت ایران یادآور شد که:
او، یعنی پهلوی دوم، حقیقتا، به احتمال قوی، نخستین کسی از مسئولان بزرگ ایران بود، که جنبش مردمی ۱۳۵۷/ ۱۹۷۹م را، رسما، انقلاب نامید! نه “کودتا” و یا “انقلاب شوم” ، که پارهای از، کاسههای از آش داغ تر، جاویدشاهیان تاریخ ناخوانده، نشخار میکنند!!؟؟
اما، این دریافت، و این اعتراف، بسیار دیرهنگام بود، و تاریخ مصرفش اندکی پیشتر، به پایان رسیده بود، و قطار بیتاخیر و بیبازگشت تاریخ، روزها بود که سفیرکشان، به راه افتاده، و فرسنگها به “نا-هنوز”، در”نا-کجا”، رخت سفرابدی خویشتن را، فرو بربسته بود!!؟
_دایی جان ناپلئونیسم، و درک غلط از علت رویدادهای تاریخی
کوتاه سخن، بدون آگاهی از تاریخ، #اصل_علیت_در_رویدادهای_تاریخی، و چرائیهای آنها، عموما، درک نخواهد شد و گفتگو دربارهی تاریخ، سطحی، احساسی، و آکنده از حب و بغضها، تعصبها، پیشداوریها، شایعههای بیاساس، و تصورهای موهوم، مسخ شده از حقیقت خود، جلوه خواهد کرد.
و کسی که تاریخ را نشناسد، همانگونه که #جرج_سانتایانا یادآور شدهاست، بدون توان عبرتگیری از اشتباهات گذشته، همان اشتباهات، یا همانندهای آنها را، دوباره، تکرار خواهد کرد.
به کوتاهترین بیان، بیخبری از تاریخ، ما را به نوعی پیروی کورکورانه، از”دایی جان ناپلئونیسم”_همه چیز را توطئهی انگلیسی پنداشتن_ بجای درک علیت در فلسفهی تاریخ، مبتلا خواهد کرد.
کسانی هستند _و سوکمندانه، کم هم نیستند_ که تاریخ را، یکنوع توطئه میبینند: توطئهی آبای یهودی، توطئهی فراماسونها، توطئهی کمیتهی سیصد، توطئهی اتاقهای فکر امپریالیستی، توطئهی اتحاد ارتجاع سرخ و سیاه #و_و_و…
تاریخ، توطئه نیست. رویدادهای تاریخی، حاصل برخورد، و واکنش متقابل هزاران علت کوچک و بزرگ سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، مذهبی، و مانند آنست!؟
یک کمیتهی سیصد نفری که سهل است، حتی صدها کمیتهی سیصد نفری هم، نمیتوانند با هر سحر و جادو، و دسیسه چینی و توطئه، برای نمونه، فردی مثل #معمر_قذافی (۶۸=۲۰۱۱-۱۹۴۳م/ ۱۳۸۹-۱۳۲۱ه.ش) و یا صدام حسین بعثی تکریتی را، به ریاست جمهوری سوئیس یا پادشاهی سوئد، برسانند. #و_و_و…
کسانی که رویدادهای سیاسی و تاریخی را، توطئه میبینند، از گذشته و علتهای آن، کاملاً بی خبر و، جاهل اند، و هرگز، گذشته برای آنها نمیتواند چراغ هدایتی، برای آیندهای بهتر باشد!!؟
در گذشته، همهی بدبختیهای بشر را، نتیجهی طالع سعد و نحس ستارگان، و افلاک میدانستند. #خیام (۱۰۳=?۵۱۵-?۴۱۲ه.ق/?۱۱۲۲-?۱۰۲۱م) چه نیکو دربارهی بیهودهگی این درک ناقص، و غلط علتهای ناکامیهای بشر، میسراید که:
نیکی و بدی، که در نهاد بشر است!؟
شادی و غمی، که در قضا و قدر است!؟
با چرخ مکن حواله!؟ کاندر ره عقل،
چرخ از تو هزار بار، بیچارهتر است!!؟
یادآوری:
_”لاادری”ها ، سربازان گمنام فرهنگ ما
در بالای این گفتار، پس از نقل شعر:“این عقدهی غم که در دل ماست…” بجای نام مشخص شاعر، از اصطلاح واژهی “لا ادری” بهره جستهایم. در توضیح کاربرد اصطلاح واژهی “لا ادری”، شایستهی یادآوری است که:
معمولا، اگر کسی از ما سئوالی بپرسد که، هیچ اطلاعی از آن نداریم، ما دو پاسخ ارائه میکنیم، که یکی جنبهی تعارف و احترام دارد، و دیگری پاسخی ساده و کوتاه است.
نخست آن که میگوییم: متاسفانه، من اطلاعی از این موضوع ندارم، و چیزی در این باره نمیدانم. و دیگر اینکه به شکلی کوتاهتر خواهیم گفت:“من نمیدانم”.
“من نمیدانم”، به زبان عربی، همان “لا ادری” است.
” #لا_ادری “ها، از گذشته تا به امروز، در تاریخ فرهنگ ما، بصورت یک “اصطلاح ادبی” پذیرفته شده، و همواره نیز، قرنهاست که از جانب صاحبنظران مختلف، بکار رفته اند!؟
لاادریها، نقش پوششی بسیار مهم و شخصیت نمادین دادن به ” #گویندگان_مجهول ” را_ در دفاع در برابر سانسور زمانه_ به عهده داشتهاند. شعرها، ضرب المثلها، اتلها و متلهای بسیاری در زبان فارسی میشنویم، که اگر از گویندهی آنها سراغ بگیریم، احیانا کسی آنها را نمیشناسد. و در جستجو و کشف نام گویندهی آنها، غالبا، به تعبیر یا اصطلاح “لا ادری” برخواهیم خورد.
در این باره متاسفانه، آماری در دسترس ما نیست؛ ولی احتمالاً این اصطلاح_اگر چه در اصل، عربی است_ اما در زبان عربی، همانند زبان فارسی، شاید، کمتر بکار رفته بوده باشد.
اصطلاح” لا ادری” در زبان فارسی، به عنوان کد و رمز واره، برای بیان گویندهی مجهول یا ناشناخته، بفراوانی بکار میرود.
به زودی در یک گفتار مستقل، دربارهی اهمیت #منسوب ها، #مستعارها و لا ادریها، و اهمیت نقش روانشناختی، و جامعه شناختی، و سیاسی کارکرد آنها، توضیحات لازم، خدمت خوانندگان گرامی، تقدیم خواهد گردید.
ویرایش اول در فردا شدن امروز_ ۲۷ تیر ۹۷/ ۱۸ جولای ۲۰۱۸
شنبه ۱۷ اسفند۹۸/ ۷مارس ۲۰۲۰ – و این سلسله گفتارها، ادامه دارد
(خوانندگان محترم، لطفا اگر مقالات را از طریق گوشی موبایل خود مطالعه می فرمایید، برای پیشگیری از بهم ریختن حروف و نوشته ها، صفحهی نمایش موبایل خود را، در حالت افقی، قرار دهید. با سپاس )
#جرج_سانتایانا
این گفتار را چگونه ارزیابی می کنید؟ لطفا ستارهها را، طبق خط فارسی از راست به چپ، انتخاب فرمایید ۱، ۲، ۳، ۴، ۵ ضعیف، معمولی، متوسط، خوب، عالی
متوسط ۴.۶ / ۵. ۱۶
استاد گرامی خط چهارم، با سلام و سپاس از تلاش و همتتان، می دانم که شما بعد از این گفتار، چندین گفتار دیگر را، به خوانندگان خط چهارم تقدیم داشته اید، و برای اظهار نظر، و ثبت دیدگاه، کمی دیر است. اما بقول مشهور دیر بهتر از هرگز است. البته باید اعتراف کنم که کُمیت درک و دریافت من هم لنگ و آهسته است ….اما، طبق فرمول های ریاضی وار سعدی که بارها از زبان شما شنیده ایم:
به چشم خویش دیدم در بیابان
که آهسته سبق برد از شتابان
سعی کرده ام که کم کم، و آرام آرام بخوانم، اما پر تکرار . …..
باید بگویم که این انسجام، گزیده چینی رویداد های تاریخی، در کنار یکدیگر و استفاده از، بکرترین واژگانی که فقط و فقط ساخت بی بدیل آنها از ابر ریز پردازنده های کومپیوتری ساخته است، و بس!، نه تنها برای من، که برای بسیاری دیگر از دوستان و آشنایان اهل مطالعه و کتابی که می شناسم، بی همتا و شگفتی آور است ….
طرح موضوعات بسیار بنیادین، سوالهای کلیدی، پرداختن به موضوع انقلاب مشروطیت ایران، بیان در خواست و دغدغه ای اصلی انقلاب مشروطه در قالب قانون انقلاب مشروطه، در مورد شخص شاه و نقض آشکار آن از جانب پهلوی دوم، علیرغم پذیرش و قسم خوردن به
آن، طرح پدیده هایی نظیر((دایی جان ناپلوئونیسم ))بعنوان یک بیماری و آسیب، در رویکرد و پرداختن به رویداد های تاریخی، و گرفتاری و اسارت در تار توهمات و شایعات تاریخی، و بسیاری موضوعات دیگر که با ظرافت تمام، و بسیار ساده در گفتارهای خود بدان ها پرداخته اید، از نبوغی دینامیک و پویا، و ذهنی کاملا علمی و منطقی نشات گرفته است، کم نظیر و بسیار غنابخش فرهنگ و ادب و تاریخ سرزمین ماست. . …..
قلمتان، آفریننده ی شمع هایی اتمیک و فروزانیست، که راه را برای عطشانان پیگیر فست فود معرفت، هموار تر می نماید، و زندگی را برای کم برخورداران از حداقل های بهزیستی، قابل تحمل تر میسازد .
شادی بدرقه ی راهتان، و قلمتان پیوسته بر صحیفه ی تاریخ روان باد
آقای محمد مشایخی از کاربران محترم فردا شدن امروز، در پیج اینستاگرام نیز، دربارهی این گفتار برای ما چنین اظهار داشته اند که :
“سلام یادش بخیر یادمه یک معلم داشتیم که تاریخ عمومی درس میدادن به کشور آلمان که درسمون رسید از این کتاب ظهور وسقوط رایش سوم تدریس میکردند . خدا رحمتشون کنه اسم معلممون مرحوم مجدنیا بود دبیر دبیرستان محمد شیخ زاده هراتی و استاد دانشگاه اصفهان بودند.”
با سپاس از این کاربر گرامی- خط چهارم
با سلام، آقای مجتبی کاملا با شما موافقم دوست فرهیخته و گرامی. مدتهاست این مقالات رو از کانال فردا شدن امروز دنبال می کنم و با دوستان و همکاران علاقمندی که در محل کارم با اونها در ارتباط هستم به اشتراک می گذارم. تاثیر بسیار زیادی در تغییر دیدگاههای ما و طرز نگرشمون به مسایل مختلف داشته. به قول شما، هر کدوم از این مقالات نسخه ای شفابخش و درمانگره،که نه تنها در مسایل اجتماعی که در مسایل زندگی و خانوادگی نیز راهگشا هستند.
پدرم استاد بازنشسته تاریخ است و بسیاری از آثار و نوشته های استاد گرامی دکتر صاحب الزمانی، مانند خط سوم و دیباچه ای بر رهبری را از گذشته های دور خوانده و با اندیشه های ایشان آشنا است. خواندن این مقالات برای ایشان نیز ، علیرغم کهولت سن و بیحوصلگی ها، و شکایت ها از اوضاع زمانه ، بسیار امید بخش و ضروری و بخشی از مطالعه روزانه شده است. و خوشحالیم که استاد گرامی همچنان چون گذشته ثابت قدم در راه تنویر افکار عمومی، مشغول خلق آثار تازه هستند. با تشکر
یک حکایت بشنو از تاریخ گوی
تا بری زین راز سرپوشیده بوی
مولانا: حکایت مارگیری که اژدهای فسرده را مار پنداشت
سلام؛ این فراز در این گفتار تحلیلی چقدر آشناست:
[[[کسانی هستند _و سوکمندانه، کم هم نیستند_ که تاریخ را، یکنوع توطئه میبینند: توطئهی آبای یهودی، توطئهی فراماسونها، توطئهی کمیتهی سیصد، توطئهی اتاقهای فکر امپریالیستی، توطئهی اتحاد ارتجاع سرخ و سیاه #و_و_و…
تاریخ، توطئه نیست. رویدادهای تاریخی، حاصل برخورد، و واکنش متقابل هزاران علت کوچک و بزرگ سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، مذهبی، و مانند آنست!؟]]]
یعنی انگار در تمام قرون و اعصار در مکانها و حکومت های مختلف (الیته از نوع ضعیف اگه نه مستبد!!) میتونه مصداق داشته باشه و نسخه یی راه گشا باشه برای بن بست رسیدگان تاریخ(ی)!
جالبتر اینکه بنطرم تاثیر این تحلیل میتونه درمانی برای ارتباطات گنگ و بیمارگونه حتی افراد معمولی در سطوح مختلف اجتماعی از شخصی، کاری … گرفته تا حتی خانوادگی باشه که اکثرا عقب ماندگی یا شکست زندگی خودشونو همیشه گردن این و اون میندازن…؛ مثل همان جمله معروف و تکراری که ورشکستگان بکار میبرن:
“دوست بد، منو بدبخت کرد!”
و یا:
“نگذاشتن که من رشد کنم!”
و…
این روزها هم که مد شده میگن:
” امان از ذغال خوب و دوست بد!!”
در حالیکه طبق این گفتار یعنی ” اهمیت آگاهی از تاریخ، و حافظه تاریخی” متوجه میشیم که خیلی چیزا دست بدست هم میدن تا کسی خوشبخت یا بدبخت بشه… همونطور که خیلی عوامل تاریخی میتونن موثر باشن در سقوط یا ظهور حکومتی از هر نوع در هر زمان/مکان!
خودم شخصا این تحلیلو مثل نسخه یی شفابخش و رایگان در نظر میگیرم برای درمان بیماری ها و کمبودهای مختلف خودم در مسیر زندگیم؛ حداقل از این به بعد!
با سپاس از نسخه روشنگر و بی بدیلتون!