باز آ! باز آ! هر آنچه هستی، باز آ!؟
گر کافر و، گبر و، بت پرستی، باز آ!؟ :
_این درگه ما!؟ درگه نومیدی نیست!!! :
_صد بار!؟ اگر، توبه شکستی؟! باز آ!!!
منسوب به #ابوسعید_ابوالخیر (۸۳=۴۴۰-۳۵۷ه.ق/ ۱۰۴۹-۹۶۷م)
خیرُ الکلامِ ما قَلَّ، و دَلَّ:_
بهترین سخن، سخنی کوتاه است، که در عین کوتاهی، به ادای کامل معنی، به تمامی، رسا باشد.
اَهْلُ الْبَیْتِ؟! اَدرَی بِما فِی الْبَیْتِ!!؟:_
اهل خانه، به اوضاع درون خانه، از دیگران آگاهتر اند.
از امثال، و حدیث وارهها
_نزدیکترین اهل خانه
آقای اردشیر زاهدی، متولد سال ۱۳۰۷ شمسی، برابر با ۱۹۲۸ میلادی است. از اینرو اینک_۲۰بهمن۱۳۹۸/ ۹فوریه ۲۰۲۰_ نود و یکسالهاست.
آقای #اردشیر_زاهدی، از حلقهی مردان بسیار نزدیکِ محرمان #پهلوی_دوم، یعنی آخرین پادشاه ایران تا امروز، بشمار میرود.
آقای زاهدی، به ترتیب: داماد، وزیر امور خارجه، و سفیر کبیر پهلوی دوم، در واشنگتن، بودهاست.
آقای #زاهدی، پسر ارشد، یا شاید تنها پسر سرلشکر فضل الله زاهدی فقید(۷۱=۱۳۴۲-۱۲۷۱ه.ش/۱۹۶۳-۱۸۹۲م)بشمار میرود.
_کودتاگر بزرگ
#سرلشکر_زاهدی، کسی است که کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲_ ۱۹ آگوست ۱۹۵۳_ را به سود پهلوی دوم، و به زیان زنده یاد #دکتر_محمد_مصدق، به پیروزی رساندهاست.
_منکران کودتا
پارهای هنوز_حتی آقای اردشیر زاهدی_تا همین چندی پیشها، حاضر نبوده، و نیستند که ۲۸ مرداد را، یک کودتای امریکایی، علیه #مصدق بنامند!!؟
در صورتیکه، بسیاری دیگر از جمله، نویسندهی کتاب ارزندهی“همه مردان شاه”_استیفن کینزر(++۱۹۵۱م/۱۳۳۰ه.ش)_با شفافیت، دربارهی اردشیر، تاکید میکند که:
“اردشیر، پسر زاهدی، که حاضر جوابی و تسلطش به زبان انگلیسی، از او یک سرمایهی ارزشمند، برای کودتاچیان ساخته بود، زندگی شغلی دراز، و موفقی داشتهاست…
شاه که مراقب، و نگران نفوذ روزافزون وی بود، او را به “تبعیدگاه طلایی”_سفارت ایران، در بریتانیا_فرستاد. میزبانان انگلیسی، که از نقش اردشیر زاهدی در کودتا آگاهی داشتند، از آمدن اردشیر استقبال کردند…
اردشیر زاهدی، بعدها، به سفارت ایران در ایالات متحده رفت، و در آن مقام، از رژیم شاه، تا پایان تلخ آن، دفاع میکرد!…”( #استیفن_کینزر، #همه_مردان_شاه ، ترجمهی شهریار خوّاجیان، نشر اختران، ص۲۹۶)
_انکار کودتا
اردشیر زاهدی، هرگز_تا این اواخر_نقش خود را، در کودتا نپذیرفت، و حتی[در سلسله مقالاتی]_که ” #پنج_روز_بحرانی” نام داشت، و در“اطلاعات ماهانه”، چاپ میشد_…تاکید کرد، که #سیا (CIA، سازمان جاسوسی امریکا) نیز، در ماجرا دخالت نداشتهاست!!؟
اردشیر، در یکی از آن مقالات، نوشت:
“سقوط مصدق، به دلیل بازی کثیف سیا نبود، و پدرم_سرلشکر زاهدی_ نیز، هرگز، با ماموران سیا، ملاقات نکرد.”( #استیفن_کینزر: #همه_مردان_شاه ،ص۲۹۶/ #عباس_میلانی: #نگاهی_به_شاه، ص۲۱۳/ دربارهی نقش زاهدی در همکاری با “سیا”CIA، رک به #کریستوفر_دو_بلک: #تراژدی_تنهایی، ص۲۴۶+ #یرواند_آبراهامیان (++۱۹۴۰م/ ۱۳۱۹ه.ش): #کودتا، ترجمهی محمد ابراهیم فتاحی، نشر نی، ۱۳۹۲، ص۲۲۱ + یرواند آبراهامیان: #ایران_بین_دو_انقلاب، ترجمهی محمد ابراهیم فتاحی، نشر نی، ۱۳۷۷، ص۳۴۳)
_کودتا، یا به هر نام دیگر؟؟!!
در هر حال، اینک تفاوت نمیکند کسی ۲۸مرداد۳۲/ ۱۹ آگوست۵۳ را #کودتا، #فتنه، #شورش، #طغیان، یا حتی #انقلاب بخواند، یا نخواند؟؟!!
بلکه، آنچه اهمیت دارد، این است که این فرایند ناخوشایند، استوار داشت که اینگونه شورشها، و یا کودتاها نیز، مانند انقلابها، معمولاً، فرزندان خود را نیز، همانند اژدهائی گرسنه، فرو میبلعند!!؟ (دربارهی #اژدهای_قدرت رک به: کانالهای تلگرام و اینستاگرام فردا شدن امروز، گفتارهای شمارهی۱۸۴،۱۸۰،۱۷۱،۱۶۲،۱۵۴)
چنانکه #سرلشکر_زاهدی فقید، پس از پایان“کودتا”_و باز هم، به هر نام دیگری که بخوانندش_نخستین قربانی فروخوردهی شورش، یا انقلابی گردید که خود آن را، به پیروزی، رسانده بود. ( #هوشنگ_نهاوندی : آخرین شاهنشاه، ص+۳۴۰/ استیفن کینزر: #همه_مردان_شاه ، ص۲۹۵/ عباس میلانی: #نگاهی_به_شاه، صص۲۳۸+۲۴۰)
_مهمترین سبب ناایمنی خودکامگان
خودکامگان، حتی بیشتر از هر کس، خود را، از جانب کسانی ناایمن مییابند، که آنان را، به پیروزی رساندهاند!!؟؟
زیرا، از نظر روانشناختی، کسانی که یک خودکامه را، به پیروزی میرسانند، معمولاً_اگرچه، اقدام خویش را، هرگز نیز، به زبان نیاورند، و همچنان همانند دیگران، به چاپلوسی و بله قربان گوئی خود، پیوسته، تظاهر ورزند_در نفس خود، خویشتن را بمراتب، برتر از خودکامهی بیدست و پایی میدانند، که به پیروزیاش، کمک کردهاند!!!؟
این خودآگاهی فاتح یک کودتا، یا شورش، به نفع یک خودکامهی بیدست و پاست. درک و تفاهمی دو سویه، یعنی متقابل است. بدین مضمون که خودکامهی بظاهر پیروزمند نیز_با احساس حقارت_کاملاً، آگاه است که، اگر کمک فاتح کودتا، و قدرت و، سیاست و ضربت او نبود، هرگز، نمیتوانست بدان مقام ناراستین خویش، فرا رسد!!؟
از این سبب، خودکامهی بهناحق به پیروزی رسیده، میکوشد، تا در اولین فرصت، خود را از شرّ احتمالی یاور مقتدرش، رها سازد!!؟ در اصطلاح، این سیاست و پیشبینی را، رعایت حداعلای ایمنی_مکزیمم سکیوریتی Maximum Security_مینامند!!؟
در تائید ناایمنی خودکامگان، از یاوران اصلی خود، در ارتقاء به فرمانروایی، محقق گرانقدر_استاد دکتر عباس میلانی(++۱۳۲۸ه.ش/۱۹۴۹م)_نیز، به تفصیل، در کتاب“نگاهی به شاه”، مینویسد، که خلاصهی مضمون آن چنین است:
“پهلوی دوم، پس از بازگشت از رُم_۳۱ مرداد ۱۳۳۲/ ۲۲ آگوست ۱۹۵۳_در نخستین دیدارش با #هندرسون _سفیر وقت امریکا در ایران_مراتب نارضایتی خود، از کابینهی زاهدی را، در میان گذاشت. و گفت که به کابینهی او، اعتماد و اطمینانی ندارد، اگرچه به خود زاهدی، اعتماد کامل دارد.
اما طولی نکشید که، نظر پهلوی دوم، نسبت به زاهدی هم، تغییر کرد. و بسرعت دریافت که اولین گام لازم، برای تحقق قدرت بیشتر، کنار گذاشتن زاهدی است.”( #عباس_میلانی: #نگاهی_به_شاه، ص+۲۴۰)
_اقرار، و سپاس پهلوی دوم، از مامور سی.آی.ای!!؟؟
پهلوی دوم، در واپسین ساعات روز دوم بازگشتش به ایران_پس از فرار از ایران به رُم_با کِرمیت روزولت(۸۴=۲۰۰۰-۱۹۱۶م)فرماندهی عملیات کودتای ۲۸ مرداد_مشهور به” #عملیات_آژاکس “_رئیس شعبهی خاورمیانهی“سیا” #CIA دیدار کرد، و در این دیدار، بنابهروایت روزولت، پهلوی دوم سخنان خود را، با این عبارت، خطاب به او، آغاز کرد که:
“من تخت سلطنتم را به خدا، به مردمم، به ارتشم، و به شما(!!؟؟)مدیونم…”
(عباس میلانی: #نگاهی_به_شاه، ص۲۴۱/ #استیفن_کینزر: همهی مردان شاه،ص۲۸۶)
بدیگر سخن، پهلوی دوم میخواهد، دین خود به زاهدی را، به کلی انکار ورزد. یعنی به #کرمیت_روزولت میگوید، من تخت سلطنت خود را به همه، از جمله به شما، مدیونم_بجز به سر لشکر زاهدی!!؟؟
_تبعید طلایی زاهدی، از ایران
پس از این زمزمهها، و پیشدرآمدها، #پهلوی_دوم، هرچه زودتر، پس از یک دورهی کوتاه نخست وزیری، زاهدی را، بعنوان سفیر سیار خود در اروپا، به ژنو فرستاد.
طنز قضیه در اینست که #سفیر_سیار، افزون بر آگاهی کامل به اصول دیپلماسی، معمولا، باید به چند زبان اروپایی_و یا زبان هر منطقهای که به آنجا فرستاده میشود_کم و بیش، آشنا باشد!!؟؟
سرلشکر زاهدی، به اصطلاح بینالمللی، یک ژنرال نظامی بشمار میرفت که، معمولاً، از دیپلماسی، هیچگونه اطلاعی ندارند!!؟
و افزون بر آن، سرلشکر زاهدی، به هیچ زبان اروپایی، تسلط نمیداشت. زیرا، از نظامیان قدیمی دورهی #پهلوی_اول بشمار میرفت.
پهلوی دوم، من غیر مستقیم، سرلشکر زاهدی را، تحت فشار قرار داد، که از سمت خود، استعفا دهد.
آقای نهاوندی، در کتاب“آخرین شاهنشاه”، در این باره چنین مینویسد:
“…همه چیز را، برای برکناری نخست وزیر_فضل الله زاهدی_آماده کرده بودند…در روز چهارم آوریل ۱۹۵۵/ ۱۴ فروردین ۱۳۳۴، #امیر_اسدالله_علم ، به وزارت امور خارجه و دفتر نخست وزیر_زاهدی_آمد، و به او گفت که، شاه از او میخواهد، که استعفایش را تقدیم دارد، و از کار کناره بگیرد!!
زاهدی، بیدرنگ، نامهی استعفای خود را، نوشت، و به علم داد. ساعاتی بعد که علم، استعفانامه را برده، و به محمدرضا شاه داده بود، به دفتر زاهدی بازگشت، و به او گفت، که اعلیحضرت مقرر داشتهاند، سفارت بزرگی_هر سفارت که او بخواهد_در اروپا، به وی تفویض شود.
و چون از نیازهای مالی نخست وزیر خود، بیخبر نبود، ۵۰۰ هزار تومان_ وجه قابل ملاحظهای برای آن زمان_از محل”عواید #املاک_پهلوی ” در اختیارش گذاشت.
نخست وزیر مغرور_زاهدی_از قبول سمت سفارت در خارج، معذرت خواست، و با خشونت، پیشنهاد دوم را، نیز، رد کرد. در حضور محرم شاه_ اسدالله علم_تلفنی، از دوست نزدیکش #مصطفی_تجدد، بنیانگذار و رئیس بانک بازرگانی ایران، خواست که در مقابل رهن گذاشتن ملکی در تهران، مبلغ معتنابهی در اختیارش بگذارند، که تجدد، بیدرنگ پذیرفت. در حقیقت، این عمل، توهین به شاه بود. گویا زاهدی به علم گفت:
“به عرض اعلیحضرت برسانید، که من دوستان بسیاری دارم، و احتیاجی به صدقهی کسی ندارم.”
در این روز، علم چهار بار، میان کاخ سلطنتی، و وزارت امورخارجه، در رفت و آمد بود.
در بار سوم، #علم و #زاهدی دربارهی ترتیب برکناری، یا کنارهگیری نخست وزیر_سرلشکر زاهدی_ پرداختند، و به توافق رسیدند.
دربار، از تظاهراتی که ممکن بود، انتشار خبر استعفای نخست وزیر به راه اندازد، نگران بود. قرار بر آن شد که #سپهبد_زاهدی، رسماً “بعنوان معالجه(!!؟)” عازم اروپا شود، و دو سه روز بعد، خبر استعفای او، انتشار یابد، و به این ترتیب، ظواهر امر، حفظ میشد.
حال، میبایستی به پاس خدماتی که سپهبد زاهدی انجام داده، شاه خودش به نحو شایسته، در این باره با او گفتگو کند.”(هوشنگ نهاوندی: شاهنشاه، صص۳۴۳_۳۴۱)
گویا ارتقاء درجهی نظامی سرلشکری به سپهبدی برای زاهدی، در این هنگام، به پاداش استعفای او از نخست وزیری، و قبول رفتن به تبعید طلایی در اروپا، بوده است!!؟
#ماکیاولیسم_سیاسی را میبینید؟! : هدف، کاربرد هر نوع وسیله را، توجیه میکند!؟)
محمدرضا شاه، نخست وزیرش را، فردای آن روز، به صرف ناهار در کاخ سلطنتی دعوت کرد. #ملکه_ثریا_ همسر دوم محمد رضا_هم در این ناهار، حضور داشت، که بعداً در خاطرات خود، جریان مذاکرات را، به تفصیل نقل کردهاست:
“…شاه به من گفت، زاهدی کمی دست و پا گیر شدهاست. باید از دست او خلاص شوم.
من(ملکه ثریا)، حیرت زده شده بودم. او(پهلوی دوم)، چگونه میتوانست چنین تصمیمی بگیرد، و مردی را، که همه چیزش را، مدیون او بود، دوست همهی لحظات، و نخست وزیر وفادارش را، برکنار کند؟؟!!
شاه، با تظاهر به اینکه حیرتم را، از این ناروایی، متوجه نشدهاست، در سکوت خود فرو رفت.
در این احوال، مستخدم آمد، و ورود سپهبد زاهدی را، اعلام داشت. محمدرضا شاه، او را به گرمی پذیرفت. انگار که هیچ مسئلهای، در بین نیست. سپس ناگهان، در وسط غذا، گفت:
“تیمسار، من از خدماتی که شما، برای ایران، انجام دادهاید، متشکرم. ولی فکر میکنم، کار سنگین، بر شما فشار میآورد. باید چندی به سوئیس بروید، و استراحت کنید. من، توصیه میکنم، که هر چه زودتر، این کار را انجام دهید!!؟
رنگ از چهرهی زاهدی، پریده بود. ولی شاه در حال تبسم، مانند دوستی دیرین، که در حق دوست خود، از هیچ چیز دریغ نداشتهباشد، به وی گفت، ترتیبی خواهد داد که برای او در ژنو، مأموریتی فوقالعاده، با حقوق خوب، و خانهای زیبا، در نظر گرفته شود. و افزود، کمی قهوه میل دارید؟
نخست وزیر، به ساعت خود نگاه کرد، و سالن ناهارخوری را ترک کرد…
[شاه میترسید]، زاهدی، روزی او را از سلطنت خلع، و خود را، شاه اعلام کند. همانطور که، #سرهنگ_عبد_الناصر (۵۲=۱۹۷۰-۱۹۱۸م) در مصر، با #ملک_فاروق (۴۵=۱۹۶۵-۱۹۲۰م)_پادشاه مصر_عمل کرده بود…”(هوشنگ نهاوندی: شاهنشاه، صص۳۴۳_۳۴۱)
نهاوندی تاکید میکند که:
“…در دربار، تنی چند نگران بودند، که اگر خبر استعفای زاهدی، از خارج انتشار یابد، ممکن است به بروز ناراحتیهایی در #ارتش، منتهی شود، و مخصوصاً موجبات نارضایتی آیتالله العظمی بروجردی(۸۶=۱۳۴۰-۱۲۵۴ه.ش/۱۹۶۱-۱۸۷۵م) را، که بسیار به سپهبد احترام میگذاشت، نیز، فراهم آورد. بنابراین ترجیح دادند، که مطلب را، قبل از خروج زاهدی، فیصله دهند.
#سپهبد_زاهدی، در نخستین ساعات بامداد روز هفتم آوریل ۱۹۵۵/ ۱۷فروردین ۱۳۳۴، فرماندهان و روسای ارتش، و قوای مسلح را فراخواند، و با آنان، خداحافظی کرد.
ساعت ۹ بامداد، آخرین جلسهی هیئت دولت خود را، تشکیل داد، و طی آن اعلام داشت که با “کسب اجازه از پیشگاه مبارک اعلیحضرت همایونی”، استعفا داده، و بعد از ظهر همان روز، به اروپا خواهد رفت. و ادامه داد:
“ما همه، یک عده سرباز خدمتگذار به این میهن بوده، و هستیم. و امیدوارم هر کس، در راه خدمت به این مملکت، توفیق حاصل کند، و نسبت به شاهنشاه صدیق و وفادار باشد…”( #هوشنگ_نهاوندی: #آخرین_شاهنشاه، صص۳۴۳_۳۴۱)
_چاه کنی، که در چاه افتاد!!؟
بیشتر از مردم، احیانا، فقط از سرنوشت رنج بار، و تنهایی زنده یاد دکتر محمد مصدق_مغلوب کودتای ۲۸ مرداد_آگاهی دارند. لکن، این سرنوشت او، با اندک تفاوتی، در مورد فاتح کودتا، و مسئول برکناری و سقوط مصدق، یعنی سپهبد زاهدی، نیز، کموبیش، تکرار میشود!!؟
نهاوندی، شرح این تکرار و فرجام کم و بیش مشابه دو خدمتگذار پهلوی دوم، در تبعید و غربت را، چنین مینگارد که:
“سپهبد زاهدی، پس از خروج از ایران، و توقفی کوتاه در بیروت، در سوئیس مستقر شد. ابتدا در یک خانهی زیبای اجاری در ژنو، و سپس در اقامتگاهی در شهر مونترو، که ۲۰۰ هزار فرانک سوئیس، با گرفتن وام بلند مدت از یک بانک، خریداری کرده بود، اقامت گزید!…
مرکز مطالعات سیاسی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی، قسمت مهمی از مکاتبات زاهدی را، که در اوراق پسرش_اردشیر زاهدی_یافته بودند، سالها بعد، انتشار دادند. بسیاری از آنها، حکایت از دل شکستگی شدید، دشواریهای مالی، و آرزوی بازگشت به ایران دارد، که به گوشهای از“خاک وطنش”برود، و در همانجا، چشم از جهان فرو بندد!!!؟”(هوشنگ نهاوندی: آخرین شاهنشاه، ص۳۴۵)
_مرگ دور از وطن، در غربت
و باز نهاوندی دربارهی پایان تلخ زندگی سپهبد زاهدی در غربت چنین مینویسد:
“سپهبد زاهدی طی سالهای واپسین عمرش، علاوه بر آثار متعدد جراحتهای دوران خدمت در ارتش، و جنگهایی که در آن شرکت کرده بود، دچار سکتهی مغزی شد، و روز به روز ضعیفتر گردید و سرانجام در روز دوم سپتامبر۶۳/ ۱۱ شهریور۴۲، در مونترو، درگذشت.
جالب است که پهلوی دوم، با پرهیز از ذکر نام زاهدی، در خاطرات خود، از او تقریباً، نامی نبرده، و سهمی را که در تاریخ ایران داشته، نادیده گرفته است.”(هوشنگ نهاوندی: آخرین شاهنشاه، ص+۳۴۶)
_مقایسهئی از عاقبت زاهدی، و دکتر مصدق
در مقایسهی شخص #فاتح_کودتا _سپهبد زاهدی_ با #مغلوب_کودتا _دکتر محمد مصدق_ بدین ترازنامهی تلخکام، و بدفرجام میرسیم که:
_مصدق، دستکم، در“احمد آباد” در وطن، چشم از جهان فرو بست. و پسرش، دکتر مصدق و پارهای از نزدیکانش، حق داشتند مرتب به او سر بزنند، و از نیازها و نگرانیهای او، آگاه شوند. و موجب تسلی خاطرش گردند. افزون بر این مصدق در احمدآباد، در میان روستائیانی به سر میبرد، که تا حد پرستش، دوستش میداشتند، و پیوسته، مواظبش میبودند. و از شدت تنهایی و غربتش میکاستند.
لکن، #سپهبد_زاهدی، هنگام مرگ در غربت،کمینه، گویا حتی، پسرش و همسر پسرش، #شاهدخت_شهناز_پهلوی، در آخرین ساعات زندگیاش در کنارش نبودند!!؟ او، تنها و غریب، دور از وطن، چشم از جهان فرو بست.
راست است که میگویند، جوجهها را آخر پاییز میشمارند.
از این دو غالب و مغلوب کودتا_زاهدی و مصدق_کدامیک عاقبت بخیرتر بودهاند؟؟!!
تاریخ، چه نقشها برای پویایی خود، همانند رودخانهای پیچ در پیچ مانعها، بلندیها و پستیها، ره میسپرد؟؟!!
_زناشویی اردشیر زاهدی، با شهناز پهلوی
پهلوی دوم، احتمالاً بخاطر جلب محبت سپهبد زاهدی، پس از رفع دغدغهی عصیان او بر علیه خود، دختر خویش_بانو #شهناز_پهلوی _را به همسری #اردشیر_زاهدی، در میآورد.
پهلوی دوم، ظاهرا، با اعطای سمت سببی پدری سپهبد زاهدی، میخواهد در ظاهر، حد اعلای لطف را، بدو کرده باشد، که شهناز، دختر خود، بعنوان عروس سپهبد زاهدی، خواندهشود!!؟؟ (هوشنگ نهاوندی: آخرین شاهنشاه، ص+۳۴۶)
اردشیر و پدرش، سپهبد زاهدی، از یک طرف نزدیکترین خویشاوندان #پهلوی_دوم، و از طرفی داماد آخرین خاندان سلطنتی مصر_با توجه به ملکه فوزیه، خواهر ملک فاروق، مادر شاهدخت شهناز پهلوی_بشمار میروند؟!!
با اینوصف، زاهدیها، با داشتن اینهمه مقامهای اشرافی، بهراستی آیا، هرگز، چیزی از خوشبختیشان، تضمین شده بودهاست؟؟!! و یا پاداش خدمات و وفاداریهای خویش را، به خاندان پهلوی، آنگونه که باید، دریافت داشتهبودهاند؟؟!!
یاد بابا میراب، با نفی سلطنت، و زیانهای حاصل از آنش، بخیر! (دربارهی #بابا_میراب رک به: گفتارهای شمارهی۱۸۰و۱۸۳)
دربارهی احتمال و امکان ولیعهدی #شهناز_پهلوی، فرزند نخستزادهی پهلوی دوم، و انصراف زیانبار از آن، رجوع کنید به: کانالهای اینستاگرام و تلگرام فردا شدن امروز، گفتار شمارهی ۱۷۲.
_انکار مدعی، با وجود اسناد قوی!؟
بیداری ناخواستهی وجدان!؟
و توبهی نصوح؟!
در بالا، یاد آور شدیم که آقای #اردشیر_زاهدی، تا همین چند سال پیش، ماهیت امریکایی کودتای ۲۸ مرداد را، برای برکناری دکتر محمد مصدق از قدرت، و اعطای دوبارهی مقام سلطنت، به پهلوی دوم، انکار مینمودهاست.
حتی، با وجود انتشار بخش مهمی از اسناد محرمانهی امریکا، پس از ۳۰ سال بعد از کودتا، همچنین انتشار خاطرات افرادی چون کرمیت روزولت، مامور سی.آی.ای(سازمان سیا)، مجری کودتای ۲۸ مرداد_به نام #عملیات_آژاکس _در واپسین سالهای حکومت پهلوی دوم، او همچنان کودتای ۲۸ مرداد را، به عنوان قیامی ملی، علیه“مصدق غاصب؟؟!!”، برای اعادهی سلطنت به پهلوی دوم، معرفی مینمود؟؟!!( #عباس_میلانی: نگاهی به شاه، صص۲۱۳،۲۱۶و۲۲۱)
خوشبختانه کتاب خاطرات کرمیت روزولت با عنوان #کودتا، بترجمهی آقای محسن عسکری، در سال ۱۳۹۷، بهمت نشر ثالث بچاپ رسیدهاست.
افزون بر آن، روایت و گزارش درون سازمانی #دونالد_ویلبر (۱۹۹۷-۱۹۰۷م)، برای سیا، سازمان جاسوسی امریکا( #CIA ) نیز، که از اسناد بسیار مهم و دست اول، دربارهی کودتای ۲۸ مرداد است، در سال ۲۰۰۰ میلادی، با حذف بعضی اسامی، در #وبسایت_روزنامه_نیویورک_تایمز، منتشر شده است.
_همکاری زاهدی با سازمان سیا، در رسوایی کودتای ۲۸ مرداد ؟؟!!
انتشار خاطرات ویلیام سالیوان(۹۰=۲۰۱۲-۱۹۲۲م)، آخرین سفیر امریکا در دربار پهلوی دوم، نکتهی تازهای را دربارهی اردشیر زاهدی، یادآور میشود، که در اسناد دیگر، بدین وضوح، اشاره نرفته بوده است.
و آن اینکه آقای اردشیر زاهدی، که پیوسته کودتای ۲۸ مرداد را انکار مینمود، اینک بنا به نصّ صریح و شفاف ویلیام سالیوان، خود او_ یعنی آقای اردشیر زاهدی_ اعتراف میکند که یکی از همکاران سازمان سیا، در برپایی رسوایی کودتای ۲۸ مرداد بودهاست_ یعنی یک رسوایی مضاعف!!؟؟
و یک رسوایی سوم آن که، اردشیر زاهدی، تاکید میکند که پدرش_ سپهبد زاهدی_ که در اصل یکی از وزرای مصدق میبود، خود رهبری کودتای سیا را، بر ضد مصدق، هدایت میکند، و آنرا به پیروزی میرساند.
پسر کو ندارد نشان از پدر؟!
تو بیگانه خوانش، مخوانش پسر!
حتما که یک کودتا علیه مصدق، به کمک امریکا، باید بوجود میآمد، تا حلال زادگی آقای اردشیر زاهدی، بعنوان فرزند خلف پدرش، در جریدهی عالم به ثبت میرسید!!؟؟
آقای #سالیوان، در ملاقاتهای خود برای جمع آوری اطلاعات دربارهی ایران، قبل از ورود به ایران بعنوان سفیر کبیر امریکا_ ۸ جون ۱۹۷۷/ ۱۸ خرداد ۱۳۵۶_ میگوید که در واشنگتن، از جمله سه بار، با آقای زاهدی بعنوان سفیر کبیر ایران، ملاقات و گفتگو کردهام.
آقای سالیوان دربارهی همکاری اردشیر زاهدی با سازمان سیا، چنین مینویسد:
“…ملاقات دوم من با زاهدی، در یک مهمانی کوچک شام، روی داد که از طرف یکی از معاونین وزارت خارجه، که قسمت مربوط به ایران زیر نظر او قرار داشت، ترتیب داده شده بود. در این مهمانی بیشتر صحبت های ما بی تکلف و غیر رسمی بود. …
زاهدی، در همین مهمانی، به تفصیل از همکاری خود با سازمان سیا، در کودتایی که به رهبری پدرش در سال ۱۹ آگوست۱۹۵۳ / ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ روی داد، و موجب بازگشت شاه به ایران، و استقرار مجدد او در مقام سلطنت شد، سخن گفت.
نقش فعال اردشیر زاهدی در این کودتا، موجب نزدیکی او به دربار، و شخص شاه و بالاخره ازدواج زاهدی با تنها دختر شاه، شهناز پهلوی، از همسر اولش( فوزیه خواهر ملک فاروق) گردید.
زاهدی سپس تنها دخترش از این ازدواج را، که تنها نوه ی شاه بشمار میرفت، و در آنزمان در دانشگاه پرینستون تحصیل می کرد، به ما معرفی کرد: #مهناز_زاهدی ( ۱۳۳۷ه.ش/۱۹۵۸م).
( خاطرات سالیوان، ماموریت در ایران، ترجمه محمود مشرقی، انتشارات هفته،۱۳۶۱ص۲۰)
_دگردیسی اعتلا جو!؟ استعلایی
گزینش شرافتمندانهی راه حر بن یزید ریاحی
دگرگونی، یا دگردیسی رفتار انسانی، امری عادی و طبیعی است. البته، تغییر، یا دگر دیسی از مثبت به منفی، سوکمندانه، بسیار فراوان است. اکثر راهزنان، مردم آزاران، افراد گروههای مافیایی #و_و_و…هیچگاه از مادر، تبهکار تولد نیافتهاند. لکن، در طول زمان، بنابر علتها و انگیزههای گوناگون، معصومیتشان را فرا باخته، و به تبهکاری روی میآورند!!؟
اما، حرکت برعکس آن، یعنی دگر دیسی از منفی به مثبت، امکان دارد، لکن بسیار کمیاب و نادر است، که بدی، خوب گردد، تبهکاری پشیمان شده، توبه کند، و به انسانی دوست داشتنی، و مددکار و یار و یاور دیگران بدل گردد.
یکی از موارد نادر الگویی دگردیسی منفی به مثبت، در #تاریخ_تشیع، مورد حرّ بن یزید ریاحی، است.
حر بن یزید ریاحی(۳۵=۶۱-؟۲۶ه.ق/۶۸۰-؟۶۴۶م)، سردار سپاه یزیدیان است، که در کربلا، از آغاز محرم سال ۶۱ هجری/ ۶۸۰ میلادی، با حضرت سید الشهداء رویارو شد. و به حضرت ایشان، تکلیف تسلیم کرد.
بنابر روایت مشهور، سالار شهیدان(ع)، از او خواستار شد، که اجازهی بازگشت به مدینه، و یا رفتن به ملک ری، در ایران را به حضرتش بدهد. اما، حرّ بن یزید ریاحی، از قبول پیشنهاد حضرت، امتناع ورزید و بدین مضمون پاسخ داد که:
شما، حق حرکت از این مکان ندارید تا، سردار ارشد من فرا رسد، و او تعیین تکلیف بنماید!؟
لکن، به احتمال قوی، حر بن یزید ریاحی، در صبح عاشورا_دهم محرم_ یکباره، پشیمان شده، از سپاه یزیدیان جدا گشته، به پابوس حضرت(ع) شتافت، و با توبهای نصوح_توبهی بدون بازگشت به خطا، و گناه_ خود را در زمرهی پیشمرگان آن حضرت، قرار داد.
حر بن یزید ریاحی، بهخوبی آگاه بود که این دگردیسی رفتارش، نه موجب نجات خودش، و نه موجب نجات سالار شهیدان(ع) میگردد. لکن، او آگاهانه، تنها در چند ساعتی که از زندگانیاش برجای باقی مانده بود_یعنی از صبح، تا ظهر دهم عاشورای حسینی_ ترجیح داد که همین باقی ماندهی بسیار اندک زندگی را، در شرافت و نجابت محض زندگی نماید. از اینرو راه مثبت را نسبت به منفی، خوب را به بد، راه کرامت را بر راه فلاکت، برگزید. و با نثار جان خویش، کوشید تا برنکبت و نابکاری تمامی زندگی پیشین خود، غلبه نماید.
و بدین سان، حر بن یزید ریاحی، به زمرهی شهیدان و قدیسان تاریخ تشیع پیوست، و نام خود را به نیکی، در جریدهی عالم به ثبت رسانید.
_اردشیر زاهدی، و حر بن یزید ریاحی؟؟!!
آقای اردشیر زاهدی نیز، از چنین الگویی در دگردیسی رفتاری خود، در نود و یکسالگی خویش، با شهامت و شفافیت، تبعیت کرده است. ارزشیابی اخروی کار او، با خداوند است. و ما را، بهیچ روی یارای آن نیست، که حتی به پاداش، نتیجهی دگردیسی شجاعانهی او، از انکار دهها سالهی فرایند کودتا تا اقرار و اعتراف بدان را، با دگر دیسی حر بن یزید ریاحی، برابر شماریم!!؟؟
لکن، در ارزشیابی گذار تاریخی خود_بهاحتمال قوی_ میتوان رفتار جناب زاهدی را، با الگوی حر بن یزید ریاحی، همانند بشمار آورد. زیرا، آقای #اردشیر_زاهدی، در یک مصاحبهی شجاعانه، و نهیب وار، با آقای #امیر_تاجیک_ مستند ساز و مدیر سابق شبکهی مستند_که بخشهایی از ویدیوی آن، در رسانهها منتشر شدهاست، و همه را شگفتزده، و بسیاری را حتی بهت زده کردهاست، ظاهراً، در ابراز اما و اگرهای آقای تاجیک_ یکباره، بر خلاف گذشته_میگوید:
“…شما نگذارید من دهنمو باز کنم.
شما جوانید، شاید نمیدانید، پدرت هم شاید اون موقع[ مثل شما، جوان بودهاست].
از اینهایی که بودند[بپرسید].
هی، منم منم نکنید، نکنیم.
اگر عیب نداشتیم، انقلاب نمیشد!
خیلی صاف و، پوست کنده، بهتون بگم. اگر ما، مردم رو ناراضی نمیکردیم[انقلاب نمیشد].
من، سربسته میگم…ما مقصریم!!!؟؟؟...”(برگرفته از مصاحبهی امیر تاجیک با اردشیر زاهدی، در مستند ” #آخرین_دیپلمات ” / ویدئوی این گفتگو دریوتیوب موجود است.)
_سلوک در طریقت اخوان صفا
بعبارتی، فراسوی ارزشیابیهای تند و افراطی، جهش از قطب منفی، به قطب مثبت، از رهسپری در سلوک عرفانی #اخوان_صفا، و چشمپوشی از منافع شخصی خود، بخاطر مصالح ملی ایران!!؟؟
به یادآوریم پرسش #سعدی را، از پیر حقیقت که میگفت:
“بزرگی را، پرسیدم از سیرت اخوان صفا. گفت:_
کمینه، آنکه، مراد خاطر یاران، بر مصالح خویش، مقدم دارد.”
( #گلستان، باب ۲= در اخلاق درویشان/ ح۴۲)
کوتاه سخن، رسیدن به مقام عاقبت بخیری پایگاه بلند فرخنده فرجامی، در آستان سفر مبارک، به فراخنای باشکوه ابدیت!!؟؟
آقای اردشیر زاهدی_زمانه، یا #اراده_تاریخ _ را، اینک، چه شدهاست، که با گردشی یکصد و هشتاد درجهای، نقش جهش استعلایی، از نکبت، به عزت و شرفِ #حر_بن_یزید_ریاحی را، بر میگزیند، و تکرار و تقلید مینماید؟؟!!
ما، از مکانیزم درونی قطبهای مخالف، و آگاهیهای محرمانهی آقای اردشیر، در ذهن و خاطراتش بیخبریم. لکن، فرآیند این جهش مبارک استعلایی، یا توبهی نصوح همایون، شبه توبهی فرخ حر بن یزید ریاحی را، به او صمیمانه، با تمام قوا، تبریک میگوییم.
سرانجام، خوشبختانه، عرق ملی و نهیب وجدان اخلاقی، بر ملاحظات غرور سیاسی کاذب، در آقای اردشیر زاهدی، غلبه نموده، و او را، به تصویر ایدهآل #پیر_فرزانه و دانای نمونهی #حافظ، بدل نمودهاست!!؟
امید است، که صداقت ایشان، در پالایش گناهانشان، مدد رسی ابدی گردد. و این رهنوردی در قلمرو جاوید تاریخ، بعنوان یک ایرانی اصیل، بر ایشان، مبارک بادا!!؟
_فضیلت گواهی دشمنان
الفضلُ، ما شَهِدَت بِه الاَعداء:
فضیلت و برتری یک منش ویژه، در آنست که، دشمنان در تایید آن، گواهی دهند.
_اعتراف دیر هنگام،
لکن، دیر البته بهتر از هرگز است!؟
این اعتراف راستین و نهایی، بگونهی یک #توبه_نصوح که همان دگردیسی استعلایی است، از جمله حقیقت مظلومیت مصدق، و صحت خدمت او را، برای برگرداندن #سلطنت_استبدادی، به خط #انقلاب_مشروطیت، پس از دهها سال_نزدیک به سه ربع قرن_ را آشکار میسازد.
تاریخ، امانتدار امین و، صادقی است. لکن، گاه چه دیر، و دور، داوری نهایی خود را، اعلام میدارد؟؟!!
و از جمله تاریخ، صحت این حدیث واره را، در دو بعد آن، ابراز میدارد که:
۱)_خیرُ الکلامِ ما قَلَّ، و دَلَّ:_
بهترین سخن، سخنی کوتاه است، که در عین کوتاهی،به ادای معنی، کاملا رسا باشد.
و جناب اردشیر نیز میگوید:
“…اگر عیب نداشتیم، انقلاب نمیشد!…
اگر ما، مردم رو ناراضی نمیکردیم[انقلاب نمیشد].
من، سربسته میگم… ما مقصریم…”
۲)_اَهْلُ الْبَیْتِ؟! اَدْرَی بِما فِی الْبَیْتِ!!؟:_
اهل خانه، به اوضاع درون خانه، از دیگران آگاهتر اند!!؟
آقای اردشیر زاهدی، نزدیکترین اهل خانهی سلطنت پهلوی است. هم داماد او بودهاست، هم وزیر امور خارجه، هم سفیر کبیر در امریکا، و هم پسر فاتح کودتای امریکایی_سپهبد زاهدی_ به نفع بازگشت پهلوی دوم، به سلطنت در سرکوب مصدق، و مشروطیت.
فَاعْتَبِـرُوْا یَآ اُولِى الْاَبْصَارِ!
پس عبرت گیرید ای دارندگان دیدگان هوشیار و بیدار! ( کلام مجید، سورهی حشر = ۵۹/ آ ۲)
امید است آنان که، بیان دلایل سقوط نظام شاهنشاهی را، #خزعبلات میدانند، به خود آیند و در توهم خزعبلات پرور ذهن تاریخ نادان خویش، به جای آسیب شناسی انقلابها، تجدید نظری ضروری نمایند. (دربارهی خزعبلات اندیشی، بجای آسیبشناسی انقلابها، رک به: کانالهای اینستاگرام و تلگرام فردا شدن امروز، گفتارهای ۱۸۳ و ۱۸۴)
آری، راستان رستهاند، “روز شمار”!
سعی کن!! تا، از “آن شمار”، شوی!!
#لا_ادری !؟
_“مخدوم بیعنایت!؟”
رابطهی #سپهبد_زاهدی، با #پهلوی_دوم، مصداق کاملی از مفهوم “مخدوم بیعنایت” حافظ است. در آیندهی نزدیک، اگر فرصتی دست دهد، به مفهوم ” #مخدوم_بی_عنایت “، عنوانی که #حافظ، کم و بیش برازندهی تمام #خودکامگان_ایران میداند، با تفصیل بیشتر، پرداخته خواهد شد.
یادآوریها:
۱)- مستند “آخرین دیپلمات” به کارگردانی امیر تاجیک_مستند ساز و مدیر سابق شبکهی مستند_مستند پرترهی اردشیر زاهدی، داماد پهلوی دوم، وزیر خارجهی ایران(۱۳۵۰-۱۳۴۵ه.ش/ ۱۹۷۱-۱۹۶۶م)، و آخرین سفیر دربار در ایالات متحدهی آمریکاست.
امیر تاجیک، یک سالی است که ساخت این مستند بسیار ارزنده را، آغاز کردهاست، و پس از مدتها تحقیق دربارهی #اردشیر_زاهدی، تصمیم گرفته فیلمی از او را، با هدف روایت شفافتر از دوران حکومت پهلوی دوم، و جزئیات ناگفتهاش تولید کند.
این فیلم ۷۰ دقیقه است، و تصویربرداری آن در ۲ نوبت و به فاصلهی پنج ماه، در شهر مونتروی سوئیس محل سکونت اردشیر زاهدی، انجام شدهاست.
اسناد دیده نشده، و یا کمتر دیده شدهای برای تولید این اثر، جمع آوری شده، و از مهمترین منابع فیلم هم، آلبومها و اسناد شخصی زاهدی است، که تقریباً، پیش از این، در جایی منتشر نگردیدهاست.
آقای تاجیک، علاوه بر تهیه و خرید تصاویر آرشیوی، از موسسات داخلی و خارجی، به آرشیوهای شخصی افراد در داخل و خارج از کشور، دسترسی پیدا کردهاست.
«آخرین دیپلمات» با استناد به اسناد، برخی روایات تاریخی را، برای اولین بار در فیلم بازگو میکند.” (خبرگزاری مهر، آخرین دیپلمات، ۳دی ۱۳۹۸، ص هنر و سینما)
۲)- یاد آوری دیگر آنکه، کتاب خاطرات سالیوان، دوبار به زبان فارسی ترجمه شده است:
نخستین بار چنانکه در متن اشاره رفت، در سال ۱۳۶۱، به ترجمهی محمود مشرقی، در انتشارات هفته بچاپ رسیده است. و باردیگر نیز، با ترجمهی محمود طلوعی(۸۵=۱۳۹۴-۱۳۰۹ه.ش)سردبیر سابق مجلهی خواندنی ها، با عنوان خاطرات دو سفیر_ویلیام سالیوان، و سر آنتونی پارسونز_ در سال ۱۳۷۵ بهمت نشر علم، منتشر گردیده است.
۳)_ و یاد آوری سوم آنکه: به سبب آنچه این وبسایت_ خط چهارم_ به ما اجازه میدهد، که هر زمان لازم باشد، متن گفتارها، بازنگری شود، و با توجه به مطالب و اسناد جدیدی که دریافت میشود، بدانها نکاتی افزوده گردد، از اینرو، بازخوانی دستکم دوبارهی آنها، هرچند گاه یکبار، برای خوانندگان گرامی، این فائده را میتواند در بر داشته باشد، که از افزودههای متعاقب، آگاه گردند.
برای نمونه، همین گفتار_ شمارهی ۱۸۵_ دربارهی اردشیر زاهدی، نکات بسیار ارزنده ای از خاطرات ویلیام سالیوان ، آخرین سفیر کبیر امریکا در ایران، نقل شده است، که ارزش آگاهی به آنها، برای هر ایران دوست، بسیار مفید و حتی ضروری است.
و این قصه، همچنان ادامه دارد.
یکشنبه ۲۰بهمن ۹۸/ ۹ فوریه ۲۰۲۰
ویرایش دوم : سه شنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۹/ ۳۱مارس ۲۰۲۰
این گفتار را چگونه ارزیابی می کنید؟ لطفا ستارهها را، طبق خط فارسی از راست به چپ، انتخاب فرمایید ۱، ۲، ۳، ۴، ۵ ضعیف، معمولی، متوسط، خوب، عالی
متوسط ۴.۹ / ۵. ۱۸
اصولا ترکیب و بافت کلمات در این مقالات بقدری وزین و حتی گاهی غریب است که برای فهم مطلب چاره ای جز مکث و بازخوانی نیست. خوشبختانه علایم نگارش، علیرغم فراوانی و حجم زیادی که در متن دارند، کمک بسیاری زیادی به خوانش متن کرده اند. بازخوانی ها هم که بسته به همت و اشتیاق و فرصت هر خواننده بستگی دارد.
برای حتی چهارمین بار هم از خواندنش بسی آموختم و لذت بردم. نوع نگاه نویسنده به مسائلی که بعضا از قبل می دانسته ایم، خیلی خاص و تازه است.
با سپاس و ارادت ویژه
ژرف خوانی و دن کیشوتیسم
آقای آرمان عزیز، پس از عرض تبریک و سلام، اگر اشتباه نکرده باشیم، این دومین بار است که دیدگاههای خود را مختصر و مفید و بسیار مثبت و خوشایند ابراز فرموده اید.
بار اول ابراز قبول خاطرتان از تعبیر “دن کیشوتیسم” برای وضع رهبری در زمانه ی پهلوی دوم در گفتار شمارهی ۱۸۷ بود. و اینک نیز، دربارهی ارزش ژرف خوانی و بازخوانی مکرر و فوائد آن در متن های مربوط به گفتار شمارهی ۱۸۵.
البته شما تنها دربارهی این گفتار اظهار نظر نفرموده اید. بلکه، بنظر می رسد که احتمالا نظر نقد مثبت شما، شامل شیوهی پرداخت واژگان در نثر همهی گفتارها میگردد.
با سپاس مجدد از این صراحت شفاف شما در بیان قبول خاطرتان که در این قحطگاه نقدها و تنگنظری در ابراز نظرها، غنیمتی بسیار گرانبها ست.
با تقدیم احترام_ خط چهارم
نصیحت گوش کن جانا! که از جان دوستتر دارند
جوانان سعادتمند ، پند پیر دانا را
حافظ غزل شماره ی ۳
استاد گرامی توصیه ی بسیار ارزنده ی شما به “بانو کرمی”، اگر چه خطاب به ایشان نگارش یافته است، اما مخاطب آن می تواند هر خواننده ای باشد که به خواندن این مقالات، و آثار جدی ، پردامنه و ژرف دیگری، نظیر این مقالات علاقمند است.
از اینرو بنده نیز دستورالعمل بسیار موثر شما را قطعا به کار خواهم بست. و صمیمانه از راهنمایی اتان سپاسگزارم.
افزون بر این نکته ای که در پاسخ گرانبهای شما، موجب شادمانی، و افتخارم شد و البته صادقانه اعتراف کنم که به حالشان غبطه نیز خوردم، خانواده ای بود که بدان اشاره فرموده اید. خانواده ای که بالغ بر ۱۵ سال است که درست در طول تعطیلات نوروز، با بازخوانی کتاب کلیله و دمنه و بحث و گفتگو درباره ی آن، خانواده ی خود را به کانون معرفت فرهنگی تبدیل کرده اند.
حیف، حیف، و صد حیف که نام و نشانی از این خانواده ی فرهیخته که البته می توانند الگو و سرمشق بسیار مناسبی برای ما باشند، در یادداشت شما نیامده است.
در صورت امکان، و صلاحدید موجب خوشحالی و افتخار مضاعف است که این خانواده را به نام فامیل نیز بشناسیم.
با تقدیم احترام و تبریک سال نو- مرجان یار احمدی
بانوی گرامی خانوم یار احمدی، از توجه ، تبریک و تذکار شما سپاسگزاریم. و در مورد نام آن کانون معرفت، آن خانواده ی عزیز ، خود همان هنگام نگاشتن آن، بخود حیف و صد حیف گفتم که چرا نمی توانم نامشان را، بی اجازه ذکر نمایم. در حقیقت دو نکته وجود دارد که از گفتن نامشان بلافاصله اینک، هنوز، باید، لطفا، معذورمان بدارید!!؟
نکته ی اول اینکه ، زمانی که بانوی گرامی آن آشنای خوب، شرح چگونگی بزم معرفت خانوداگی خود را هر ساله در ایام عید، در طول ۱۵ سال گذشته می دادند، کمترین احتمالی به ذهنم خطور نکرد که حدود ۲۴ ساعت بعد من این ماجرا را ، بعنوان یک الگوی خوب شیوهی عمیق مطالعه ، برای بانو کرمی مثال خواهم زد. از اینرو بصرافت نیفتادم که از آنان بپرسم ، آیا که بقول مشهور ، به من اجازه ی کپی رایت می دهند که شیوه ی شگفت مطالعه اشان را با ذکر نام خانواده و بخصوص آن نویسنده ی گرامی ، یاد کنم؟!!
نکته ی دوم که بسیار آزار دهنده نیز هست، اینست که من اینک، نزددیک به یکسال است که از نعمت خواندن متن ها و بویژه اعداد و شماره ها، بر اثر مشکل دیدگانم معذورم. از اینرو، تماس تلفنی من با دوستانم از جمله با آن خانواده ی شریف در حقیقت یکطرفه شده است. در نتیجه باید صبر کنم و امیدوار باشم که آنها دوباره با من تماس بگیرند و من از ایشان کسب اجازه ی ذکر نام گرامی اشان را بنمایم.
شاید بعنوان نکته ی سوم ، بتوانم از حجبی یاد کنم که مانع از آن می شود تا بهر یک از کسانی که با من تماس تلفنی می گیرند ، نشانی وبسایت خط چهارم را بدهم که مثلا ما در آنجا فعالیت فرهنگی، تحلیلی و ادبی داریم. امید کوچکی داریم که یکی از آشنایان خوب آنان، با خط چهارم آشنا شوند، و به آنها، این پیام ملتمسانه ی ما را برسانند. امید است که با این توضیح عذر ما را بپذیرید.
با تشکر مجدد از تبریک و یادآوری این نارسایی ناخواسته، و تقدیم تبریک متقابل و ادای احترام- خط چهارم
نظری دربارهی تکرار و ژرف خوانی
بانو سمیهی گرامی! ملاحظه فرمودید که دوباره خواندن، چقدر بر عمق درک، دقت و احاطهی بیشتر در ارزشیابی انسان می افزاید؟؟! اطمینان داشته باشید، که حداقل یکبار
دیگر اگر بخوانید_شرمم می آید بگویم چهار پنج بار دیگر، گرچه ضروری و مفید است_ مطمئنا بر عمق و احاطهی کلاننگر شما، به موضوعهای ذکر شده، که از جوانب مختلف مورد بررسی قرار گرفته است، خواهد افزود.
همانگونه که یک سردرد ناشی از سرما خوردگی ساده، غالبا، با خوردن یکی دو قرص مسکن برطرف نمی شود، بلکه با فواصل حداقل شش ساعت یکبار، شاید ۲۴ ساعت لازم باشد، تا مصرف پیاپی قرص مسکن، به نتیجهی مطلوب برسد، نقدهایی اینچنینی، هم که برای پاکسازی پیشداوری ها، و رسوم برجای ماندهی ۲۵۰۰ ساله، بر اذهان سادهدلان بیخبر از حقایق تاریخی، ناشی از تبلیغات کاذب، دربارهی سلطنت استبدادی، به چند بار خواندن، با فواصلی حداقل یکی دو هفته یکبار، اکیدا نیازمند است.
اصولا هیچ نوشتهی ارزندهای را، نمی توان با یک بار خواندن، به عمق ستبرای فرو زیر سطح آن، فرو در رسید. خانواده ای از آشنایان خود را، می شناسم که هم پدر، و هم مادر اهل قلم اند. و بویژه پدر، سالها دو صفحهی فرهنگی یکی از روزنامههای مهم یومیه را اداره می نموده است. با دختر نازنینی، که حدود ۳۵ سال دارد، و او نیز گهگاه قطعاتی می نویسد، بالغ بر ۱۵ سال است، قرار گذاردهاند که، درست در تعطیلات عید، کتاب کلیله و دمنه را، در خانه با هم باز بخوانند، و دربارهاش بحث کنند.
بانوی گرامی این آشنای خوب من، همین دیروز ، تلفنی به من می گفت:
_فلانی! باورتان نمی شود، هر بار که کلیله و دمنه را می خوانیم، معانی تازه ای در آن می یابیم، که هرگز، در خواندنهای پیشین، بدان ها نرسیده بودیم! ایام عید و تعطیلات آن، که برای خیلیها کسالت آور می شود، این سبک مطالعه و بررسی کلیله و دمنه، خانهی ما را، به یک کانون معرفت بدل می کند، که از گذشتن سریع ایام تعطیل، غالبا، حتی، احساس غبن می کنیم!!؟
اصولا هر کتابی، بخاطر تغییر شرایط زندگی، و مقتضیات تاریخی، و تغییرات واکنشی بیسابقه در خود ما، و تداعی های آزاد و مشروط تازهی حاصل از آنها، اثری از نو باز تازه می نماید!!؟
و اما خود من، شاید سخت باشد باور کنید_ ولی حقیقت است_ که بالغ بر نیم قرن گذشته، چندین کتاب از جمله گلستان و بوستان سعدی را، هر ساله، دست کم، دوبار، بگونه ای سراسری مورد مطالعهی جدی مکرر قرار می دهم .
و اگر چنین نمیبود، من هرگز نمی توانستم، در نوشته هایم به آسانی بدان ها ،خود راه یابم و برای توجیه بهتر مفاهیم لازم، از آنها مدد فرا جویم!!؟
باری امیدوارم دیگران نیز، از نمونهی الگوی دوباره خوانی شما، دستکم، برای تجربهای تازه پیروی نمایند. شما نیز، لطفا اگر ممکن است، دستکم، با فاصلهی یکماه بعد، تجربهی خود را تکرار فرمایید، و با در میان گذاشتن تجربهی جدید خود، ما را نیز، در شادمانی خویش، سهیم و مفتخر فرمایید.
با سپاس، تبریک سال نو، و تقدیم احترام_خط چهارم
بحر در هر نفسی عالم دیگر گردد!
(صائب تبریزی)
با اجازه استاد محترم و سرکار بانو کرمی مکرم؛ مکرر خواندن برخی آثار ارزشمند، ارزش افزوده ایست بر دانایی؛ در همین خصوص نکته یی کوتاه اشاره/اضافه کنم.
با توجه به اینکه برخی گفتارها با ویرایش جدید در اینجا ثبت شده؛ بنابر این خواندن مجدد هر گفتار لازم بنظر می رسه؛ چون حتما نویسنده محترم، بعنوان پژوهشگر نکات جدیدی به فکرشون رسیده که با اضافه کردن آنها، گفتار جدید را کاملتر ارائه کرده اند.
ضمن اینکه خواننده نیز از پس مطالعه نسخه جدید، دوباره و حتی چندباره، به نکات جدیدتری نائل میشه و درک کاملتر مطلب نیز؛ در نتیجه خواهش دانش جدید در هر خوانش.
استاد گرامی تسلط و اشراف شما بر متون کلاسیک ادبیات فارسی، نا گفته نیز بیانگر آنست که چون حافظ که قران را به روایتهای گوناگون در سینه دارد، شما این آثار را در ذهن و خاطر سپرده اید. قطعا این اتفاق نمی افتد مگر به تکرار و تکرار و تکرار در خواندن. و اما در مورد توصیه ی ارزشمندتان که من نیز دوباره و دوباره و چندباره این گفتارها را بخوانم، به دیده منت. حتما از نتایج حاصل از بازخوانی ها برایتان گزارش خواهم داد. متشکرم
هرجا دیدی ی مرد پیر
بشین ازش ی پند بگیر!
(لا ادری)
کاش اردشیر زاهدی و زاهدی ها پیش از پیری و مرگ بیش از اینها واقعیتو میگفتند تا برخی هنوز واخوردگان بینش سیاسی بیش از اینی ک هست و هستند مجددا به مسیر منحرف پادشاهی و سلطنت پرستی نمیرفتند.
هرچند هیچ وقت دیر نیست برای فهمیدن و فهماندن، حتی در احتضار حتی به اختصار و بقول اردشیر “سربسته”؛ اما کم اردشیرها میتونه زیاد برای محققین باشه در پیدا کردن حلقه های مفقود وقایع تاریخی، و کشف رمز رازهای مکتوم حکومتهای مجهول/مجعول!
پند زاهدی پیر را چه زیبا پیر دانا بسط به وقایع دیگر تاریخی دادند و تحلیل… و حتما تاثیر در گسترش بینش سیاسی/فرهنگی مخاطب.
هر مطلب وب سایت چون مسیریابیست،
که گم-راهان سرگشته تاریخی را رهنمون به مقصد آگاهیست!
با سپاس فراوان.
آقا مجتبای عزیز، سپاس برای اظهار نظر بسیار ارزنده و بجای شما_ خط چهارم
این گفتار را در دوران پیش از کرونا، در کانال فردا شدن امروز خوانده بودم. دوباره خواندنش خالی از لطف نبود بویژه که این بار در دوران پس از کرونا، و روزهای ملالت بار و پر هراس قرنطیه بسر می بریم. و ضمنا، این بار امکان اظهار نظر نیز برای خوانندگان فراهم است.
در یک ارزیابی کلی، در میان مقالات و آثاری که درباره کودتای ۲۸ مرداد خوانده ام مقاله بسیار ارزنده و پرباری بود. بویژه که از دیدگاه روانکاوی نیز روحیات محمد رضا شاه بعنوان یک خودکامه مستبد مورد توجه قرار گرفته است.
دو تعبیر “فاتح و مغلوب کودتا” و مقایسه سرانجام زاهدی با مصدق نیز از نکات شایان توجه این گفتار بود.
با تشکر از همتتان در انتشار روشنگری های تاریخی.