ای مگس! عرصهی سیمرغ نه جولانگه توست!؟
عرض خود میبری و، زحمت ما میداری
تو، به تقصیر خود، افتادی از این در محروم
از که مینالی و، فریاد چرا میداری؟
حافظ ، غزل ۴۴۹
_ انسان و سیستم، در پرداخت “هنر هفتم”
ما از انقلاب صنعتی بدینسوی، با انسان تازهئی سر و کار داشتهایم؛ با “انسان سازمانی”. و برای انسان عصر جدید_انسان سازمانی_ سازمان، نهاد، رژیم، نظام، منظومه، سامانه، ساختمان، معماره، و ساختار _ یا به هر عنوان دیگری که، “سیستم” را در زبان ما، تعبیر نمایند_ جاینشین “تقدیر ازلی” شدهاست!!
“هنر هفتم”، شاید برای نخستین بار، اسارت بشر، در تار تنیدهی عنکبوت سیستم ماشین صنعتی را، در فیلم “عصر جدید” با بهترین طنز_ با نقش آفرینی چارلی چاپلین_نشان داده باشد.
چاپلین (۱۹۷۷-۱۸۸۹م) در نقش کارگر اسیر ماشینهای خودکار (اتوماتیک) صنعتی، به بهترین شکل طنزآمیز نشان میدهد، که چگونه “بیاختیار از ارادهی خود”، “تابع متغیر از حرکت و فرمان ماشین خودکار” است.
تماشای فیلم چاپلین _در نیمهی اول قرن بیستم_ به همان اندازه که گفته شده است، برای ما که نزدیک به یک قرن از آن دور شدهایم، و سر و کارمان با ابزار اتوماتیک بینظیر تکنولوژی معاصر، بطور روزمره افتاده است، هنوز، بس پر طنز و، عبرتآموز است!!؟
در شرح این فیلم، در ویکی پدیا چنین آمده است:
“عصر جدید (Modern Times) فیلمی کمدی آمریکایی، محصول سال ۱۹۳۶م، به کارگردانی و نویسندگی چارلی چاپلین است.
عصر جدید، تقلای ولگرد کوچولو، برای زندگی در دنیای مدرن و صنعتی است. این فیلم، در مورد وضعیت اشتغال، و وضع مالی وخیم مردم در رکود بزرگ(+۱۹۲۹م) است.
فیلم “عصر جدید”، توسط کتابخانهی کنگره ملی امریکا و در سال ۱۹۸۹ از لحاظ فرهنگی، قابل توجه و مهم ارزیابی شده است.”(ویکی پدیا، “عصر جدید”)
_رابطهی متقابل افراد و سیستمها
۱)_آیا سیستمها، تابع متغیر از افراد اند؟! (“تز”، نهاده، فرض نخست)
۲)_یا افراد عضو سیستمها، تابع متغیر، از سیستمها هستند؟! (“آنتیتز”، برابر نهاده، ضد فرض نخست)
۳)_در “جامعههای آزاد”، این دو _ “سیستم”، و “عضو سیستم” _در تعامل با یکدیگر اند!!؟ (“سنتز”، هم نهاده، ترکیبی از آمیزهی همکارانه، از تز و آنتیتز، تعامل فرض با ضد فرض)
و “علم مدیریت امروز”، کوشش میکند که، سهم خلاق مدیران و کارکنان را، در رفع نقصهای سیستمها، و بهینهسازی آنها، و نیز ایجاد سیستمهای کاریتر و خلاقتر، بیشتر و بیشتر، و بهتر و بهتر سازد.
_شاه عباس،”عامل” یا “معمول”سیستم لباسها و رنگها؟!
مشهور است که بنا به روایت تاریخی:
“شاه عباس اول (زندگی۶۰=۱۰۳۸-۹۷۸ه.ق/ ۱۶۲۹-۱۵۷۱م) معمولاً لباسی ساده، که بیشتر به رنگ سبز، یا سرخ، یا سیاه بود… بر تن میکرد…ندیمان و نزدیکانش، از رنگ لباس او، به تحولات اخلاقی و روحیش پی میبردند. روزی که لباس سیاه میپوشید، عادتا، متفکر و دلمشغول بود. اگر لباسهای سفید و سبز و رنگارنگ به تن میکرد، معلوم میشد که خرسند و خوشحال و با نشاط است.
اما، اگر لباس سرخ، پوشیده بود، همه بر جان خود میلرزیدند، و به زندگی خود وداع میگفتند. چه این رنگ، نشانهی غضب و ناخرسندی شاه بود، و بیگفتگو آن روز، عموما، خون کسی را میریخت.”
(نصرالله فلسفی: زندگانی شاه عباس اول، چاپ چهارم ۱۳۴۷، انتشارات دانشگاه تهران، ج۲، ص۱۶)
“شاه عباس” (سلطنت۴۲=۱۰۳۸-۹۹۶ه.ق/۱۶۲۹-۱۵۸۷م) خیال میکرد که خلق و خویش، و انتخاب قبای قرمز یا سبزش، در اختیار خود اوست!!؟؟ لکن او خود، مفعولی در اختیار سیستم سلطنت استبدادی حاکم بر خویشتن، بوده است.
بدون قدرت فائقهی سلطنت استبدادی، پوشیدن لباس سرخ، یا سبز، دیگر، امری سترون، بیهوده، و یا حتی مسخره مینموده است، بی هیچ قدرت اجرایی آدمکشی، و یا حیات بخشی!!؟؟
_”پرواز، بر فراز آشیانهی فاخته”!
فیلمی از پیکار فرد، علیه سیستم، و نتیجهی آن:
شکست فرد، و پیروزی سیستم!؟
در سال ۱۹۶۲م/۱۳۴۱ه.ش، کتابی به نام “پرواز بر فراز آشیانهی فاخته” در امریکا منتشر گردید. پرواز بر فراز آشیانهی فاخته (One Flew Over the Cuckoo’s Nest) رمانی است که کنث التون“کن”کیسی(۲۰۰۱-۱۹۳۵م)_Kenneth Elton “Ken” Kesey_نویسندهی آمریکایی، به سال ۱۹۶۲م_در ۲۷ سالگی خود_ آن را، نگاشتهاست.
داستان، در بیمارستانی روانی در ایالت اورگن آمریکا میگذرد، و حاوی نگاهیست به ساختارهای قدرت در سازمانها، که در حقیقت وضع فاجعهبار ادارهی یک بیمارستان روانی را، به شیوهئی فاشیستی، با پرداختی فوق العاده، به رشتهی تحریر در آوردهاست.
خوشبختانه، این رمان به زبان فارسی نیز، ترجمه شدهاست. مشهورترین ترجمهی آن، به همت سعید باستانی، با همان عنوان“پرواز بر فراز آشیانهی فاخته”، در انتشارات نیل، سال ۱۳۵۵، منتشر شدهاست.
این رمان، ابتدا در سال ۱۹۶۳م، به صورت نمایشنامه در آمد، اما برداشت بسیار مشهورتر آن، فیلم “دیوانه از قفس پرید” است، که در سال ۱۹۷۵م، با کارگردانی میلوش فورمن(۲۰۱۸-۱۹۳۲م)_Miloš Forman_ و بازی جک نیکلسون(+۱۹۳۷م) هنرپیشهی امریکایی، بر اساس این داستان، بر پردهی سینما، به نمایش در آمده است. از موفقیتهای این فیلم، همین بس که برندهی “پنج جایزهی اسکار” شدهاست!
_خاستگاه احتمالیِ رمانِ “پرواز بر فراز آشیانهی فاخته”
به احتمال قوی، نویسندهی “پرواز بر فراز آشیانهی فاخته”_کن کیسی_ در نوشتن کتاب خود، در ترسیم ادارهی بیمارستان روانی به شیوهی فاشیستی، تحت تاثیر اخبار، و شایعات “روش تنبیهی شوروی” بودهاست!؟
نخست، اخباری از درون به اصطلاح “دیوار آهنین” به بیرون انتشار یافت. “دیوار آهنین” _ با نامگذاری “وینستون چرچیل” _دیواری فرضی است، که شوروی از نظر پلیسی و امنیتی، دورا دور کشور خود، و اروپای شرقی کشیده بود، تا از نفوذ مضاعف اخبار “جهان دموکراتیک” به درون شوروی، و انتشار اخبار مکروه زندگانی واقعی، در شوروی، به خارج جلوگیری نماید.
دوازده سال پس از مرگ “استالین” (۱۹۵۳م/۱۳۳۲ه.ش)، در سال ۱۳۴۴ه.ش/ ۱۹۶۵م، نویسندهی این سطور، به عنوان عضو افتخاری کمیتهی بهداشت روانی سازمان جهانی بهداشت (OMS = WHO)به شوروی سفر کرده است.
در این سفر به دعوت “سازمان بهداشت جهانی”، با گروهی از همکاران مختلف از ۳۰ کشور جهان، همسفر بودیم. برنامه، بازدید از مراکز بهداشت روانی، بویژه از بیمارستانهای روانی شوروی بود. در طی بازدیدها، از طریق بسیاری از کارشناسان در شوروی، آگاهی یافتیم، که نگاهداری بسیاری از “روشنفکران”، حداقل “مخالف نظام شوروی”، به عنوان “بیماران روانی”، در بیمارستانهای شوروی، حقیقت داشتهاست.
ظاهراً، “منطق ایدئولوژیک دولت شوروی”، مبنی بر این مضمون بود که:
_ما، برای نخستین بار، در تاریخ بشریت، یک “جامعهی سوسیالیستی”، یعنی “بهشت پرولتاریا” (کارگران صنعتی) را، در درون کشور خود، به وجود آوردهایم!
خب، کسی که، بی دلیل، با آن “مخالف” است، حتما، یک “دیوانه”، یا “بیمار روانی” است!!!؟؟ و الا، چه مرض دارد، کسی که در چنین بهشتی به سر میبرد، پیوسته نقنق کند، و از هر چیز، ایراد بگیرد؟؟؟!!
از اینرو، با لطف و کرامت نظام خود، ما آنها را، به جای زندان، و اردوگاههای کار اجباری در سیبری، به بیمارستان روانی، که ویژهی بیماران روانی است، میفرستیم، تا مانند دیگر بیماران، معالجه شوند!!؟
“شوک درمانیها”، در بیمارستانهای روانی شوروی، از نوع بدترین شکنجههای قابل تصور به شمار میرفتهاند!!؟
_”دیوانه از قفس پرید” فیلمی جلوهگر مقتضیات دورهی جنگ سرد
شوک درمانی مخالفان سیاسی در شوروی
گرچه، ما، در جایی، نخوانده و یا نشنیدهایم، لکن، بنا به شایعات زمان، و مقتضیات “جنگ سرد!”، و تقسیم جهان، به دو اردوگاه “سوسیالیستی”، و اردوگاه “کاپیتالیستی”، بدیهی و منطقی بنظر میرسد، که “کنکیسی”، نویسندهی امریکایی، از اردوگاه به اصطلاح کاپیتالیستی ضد شوروی، از شایعات مربوط به “شوک درمانی”ها، در بیمارستانهای روانی شوروی، الهام گرفته باشد، و بنا به فرض ممکن، وجود احتمالی چنین بیمارستانی را، در “امریکا”، به تصور درآورده، و دربارهی آن به نیکوترین شیوهئی، قلمفرسایی کردهاست!؟؟
_تعبیر شاعرانهی “پرواز بر فراز آشیانهی فاخته”
تعبیر شاعرانه، و رمانتیک “پرواز بر فراز آشیانهی فاخته”، مصرعی از شعری دو سه بیتی است که، از زبان سرخپوستی امریکایی گرفته شدهاست، و ظاهراً، یک بیمار سرخپوست، در آن بیمارستان، آن را به شیوهئی“کاتاتونیک” یعنی تکرار پیوستهی اتوماتیک، زمزمه میکردهاست؟! و این مصرع شعر، احیانا، تنها جزء شاعرانه و رمانتیک، در تمامی آن “شکنجهگاه شوک درمانی”، به شمار میرفتهاست!!؟
اساس داستان، بر پایهی سرگذشت مجرمی، که ما او را به نام “مک مورفی” میشناسیم، بنا شدهاست. “جک نیکلسون”، نقشآفرینی است که در نقش قهرمان، به باشکوهترین وجهی از عهدهی پرداخت نقش “مک مورفی”، برآمدهاست.
در هر حال، “مک مورفی”_بنا بر روایت داستان_به بانویی تجاوز میکند، و بدین سبب، در دادگاه مجرم شناخته میشود، و به زندان و حبس ابد، محکوم میگردد.
“مک مورفی”، برای فرار از مشکلات زندان، “تمارض به جنون” میکند. یعنی خود را به دیوانگی میزند (سوء استفاده از “قدرت ضعف” خود)، تا او را بهجای زندان، روانهی بیمارستان روانی کنند.
از شوربختی “مک”_مکِ تظاهر به جنون کرده، خود را به دیوانگی زده_ داخل این “بیمارستان روانی”، دستکمی از یک “زندان مخوف” نداشتهاست. بیماران را، با کوچکترین نافرمانی، “شوک درمانی” میکنند. حتی با “لوبوتومی” _برداشتن بخشی از مغز_ آنان را به یک روبوت، و شبه روبوت گیاهی، بدل مینمایند، که نه خود را میشناسند، و نه دیگران را. (یک “هومو روبوتیکوس”)
“مَک”، با مشاهدهی این رفتار سلاخوار فاشیستی، با اعتماد به نفسی کاذب، خیال پردازانه، و خودبرتر بینانه، میپندارد که میتواند با مسئول همهی این بدبختیها، که نماد و مظهر کل سیستم فاشیستی بیمارستان است، خود یک تنه در افتد، و بر او پیروز گردد. از اینرو، با بانوی سرپرستار بیمارستان میستیزد، و به او آزار میرساند!!؟؟
لکن، بانوی سر پرستار، با همیاری دستیارانش، مک را اسیر میکنند، نخست، با “شوک درمانی”، و سرانجام با “لوبوتومی”، به یک ربوت گیاهی، تبدیلش مینمایند.
اینگونه افراد شکنجه شده، و به روبوت گیاهی مسخ گشته، تنها یک راه سعادت، و نجات، برایشان باقی میماند: مرگ زود هنگام!!؟ و آن را هم خود، بدبختانه، دیگر قادر نیستند، تا برای خویش، فراهم آورند، یعنی “خودکشی” نمایند.
در مورد “مک”، سرخپوستی که با هیچکس حرف نمیزده است، گویا همان کسی که پیوسته نیمشعر “پرواز بر فراز آشیانهی فاخته” را تکرار میکردهاست، در فرصتی، با نهادن بالش، بر روی دهان و بینی و سر مک، او را خفه میکند. و در حقیقت، با این نیت خیر، که او را از رنج پیوستهاش، رها سازد!!؟ و خود نیز، با تردستی تمام، از بیمارستان میگریزد!!؟
از اینرو، نام دیگری نیز، به این فیلم دادهاند؛ نامی دو پهلو: “دیوانه، از قفس پرید!”
و چرا دوپهلو، زیرا این نام، بطور استعاری، میتواند بر“مک مورفی” نیز، اطلاق شود، و البته فرض اصلی آن است که، آن سرخپوست منجی “مک” نیز، که شهرت دیوانگی داشتهاست، از قفس پریدهاست.
این فیلم، خوشبختانه به فارسی هم دوبله شدهاست. و شما خوانندهی گرامی، اگر آن را ندیدهاید، حتما ببینید. زیرا، این فیلم، در نوع پرداخت خود، به یکی از گزیدهترین فیلم های سینمای جهان، تعلق یافته است.
از نظر ما، آگاهی بر فیلم “پرواز بر فراز آشیانهی فاخته”، بیشتر جلب توجه شما، به اهمیت “کالبدشکافی سیستم”، یا توجه به قدرت بالفعل و بالقوهی سهمگین معمارهی “نهاد” یا “سیستم” است. “تحلیل سیستم”، “سیستم آنالیسیس”، که از زمان انقلاب صنعتی بجای “تقدیر ازلی”، بعنوان “تقدیر تکنولوژیک”، و مکانیسم سامانهها و سازمانها، بر اختیارات افراد بشر، حاکم شدهاست!!؟
به احتمال بسیار قوی، نویسندهی رمان “پرواز بر فراز آشیانهی فاخته”، با توجه به وضع بیماران روانی در شوروی، این پیام ضمنی را، خواستهاست، بنظر صاحبدلان “جوامع آزاد” بیش از پیش مورد تاکید قرار دهد که، عموما، فرد، در برابر سیستم فاشیستی، بسیار سخت میتواند از آزادی خود دفاع کند، و یا بدتر از آن، قدرت پیکار و آسیب رساندن به سیستم را دارا باشد!!؟؟
یعنی به زبان دیگر، هیچ عضو “قانون جنگل”، نمیتواند نسبت به “سهم شیر” اعتراض کند، و یا از آن چیزی بکاهد. یعنی:
زهی، تصور باطل!؟
زهی، خیال محال!!؟؟
کوتاه سخن، پیام فیلم “پرواز بر فراز آشیانهی فاخته” یا “دیوانه از قفس پرید” به کوتاهی اینست که:
عموما، فرد، در پیکار با سیستم، حداکثر، ۵ چاره دارد:
۱)_زندان-بیمارستان،
۲)_ اعدام،
۳)_مرگ خودخواسته،
۴)_ تبعید و،
۵)_فرار !!!؟؟
در “ادبیات عامیانه”ی ما، این مفهوم را در ضرب المثلی اینچنین منعکس ساختهاند که:
شخص میتواند “ضد ما فوق” خود را با “شاخ گاو”، به جنگ اندازد، لکن نتیجه، شکستن “شاخ گاو” نیست. بلکه، پاره شدن ضد مافوق فرد ستیهنده است!!؟
و باز به کوتاهترین سخن، فیلم “پرواز بر فراز آشیانهی فاخته”، “یاغیپرور” نیست!؟، “یاغیکُش” است !!!؟؟ یعنی، فیلمی هم اغواگر!؟، و هم افشاگر!!!؟؟ هم “سیستم-ستا!؟” است، و هم “سیستم-ستیز!!؟”
این بحث ادامه دارد
تاریخ انتشار در سایت “خط چهارم”: با تجدید نظر و اضافات دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۲/ ۱۱ مارس ۲۰۲۴
این گفتار پیشتر با شمارهی ۱۶۸، در کانال تلگرام “فردا شدن امروز” به تاریخ سهشنبه ۱۶مهر ۹۸ / ۸ اکتبر ۲۰۱۹ منتشر شده است.
این گفتار را چگونه ارزیابی می کنید؟ لطفا ستارهها را، طبق خط فارسی از راست به چپ، انتخاب فرمایید ۱، ۲، ۳، ۴، ۵ ضعیف، معمولی، متوسط، خوب، عالی
متوسط ۵ / ۵. ۶
با درود و آرزوی اوقات خوش و بهترینها به هنگام نو شدن سال و طبیعت
ضمن سپاسگزاری از تلاش فرزانه گرانقدر و گرانسنگ در این سلسله نوشتار، و تلاش و واکاوی دقیق به شیوه ای نوین، که از رابطه آدمها و سازمان انجام شده است
ولی از بوجود آورنده و برقرار کننده این سازمانها( به طور مثال این سازمان چند هزار ساله سلطنت) بنده چیزی دستگیرم نشد.
با بهترین درودها
این گفتار واقعا شاهکار بود. حقیقت بود و واقعیت دنیای ما را نشان میداد و اضافه بر آن به فیلمهایی داشت که دیدنشان ضروری است. اگر اشاره ای هم به فیلم دیکتاتور چارلی چاپلین و فرار از زندان الکاتراز میشد بد نبود با بازی بی نظیر استیو مک کویین. او از اولین روز زندانی شدنش در ان جزیره که امکان فرار از ان نبود به فکر نجات خود و فرار از این سیستم بود. ولی نجات از سیستم ناخواسته، بنظر من با همکاری هم امکان پذیر است و تاریخ این را نشان داده چه از نظر اجتماعی مثل آمیشهای امریکا که هم از سیستم ماشینی و هم از سیستم سیاسی امریکا دوری کردند و بسیاری ودیگر از گروه ها مثل هیپی ها و دیگران. سال ۱۹۸۴ یا مزرعه حیوانات نویسنده انگلیسی جورج اورول را نیز بی شک در تایید گفته های نویسنده گرامی می توان ملحوظ داشت. بسیار لذت بخش است که ما می بینیم هنوز چنین فرهیختگانی در جامعه ما مینویسند و میگویند. از همه همکاران نویسنده نیز کمال تشکر را دارم که زحمت بسیار میکشند که این گفتارها به دست ما برسد. با ارزوی سلامتی برای همه انسانهای خوب
خانم محترم، من فکر میکنم منظور شما فیلم «پاپیون» بود که بر اساس رمان هانری شاریر ساخته شد و استیو مک کویین و داستین هافمن در آن بازی کردند، نه فیلم «فرار از آلکاتراز».
فیلم ۱۹۸۴ که بر اساس رمان جورج ارول بود هم در این مایه ها بود و جان هارت در آن بازی کرد. فیلم فارنهایت ۴۵۱ را باید از قلم ننداخت که بر اساس رمان ری برادبِری ساخته شده بود.
با سلام
آقای کامبیز از تذکر بجای شما سپاسگزارم. دقیقا همینطوره که می فرمایید. منظور بنده همان فیلم “پاپیون” است که البته در مضمون “عشق و میل به آزادی، حتی به بهای مرگ” نیز از شاهکارهای دنیای هنر هفتم بشمار می رود. با سپاس و احترام- مولوی نیا