گفتار شماره‌ی ۲۵۲_کاوش در سیستم

به اشتراک بگذارید
۵
(۵)

روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست

واندر طلب طعمه، پر و بال بیاراست

بر راستی بال نظر کرد و، چنین گفت:

“امروز، همه روی زمین، زیر پر ماست،

بر اوج فلک چون بپرم -از نظر تیز-

می‌بینم اگر ذره‌ئی اندر ته دریاست

گر بر سر خاشاک، یکی پشّه بجنبد

جنبیدن آن پشّه، عیان در نظر ماست

بسیار منی کرد و، ز “تقدیر” نترسید

بنگر که از این چرخ جفا پیشه، چه برخاست:

ناگه ز کمینگاه، یکی سخت کمانی،

تیری ز قضا و قدر انداخت بر او راست،

بر بال عقاب آمد، آن تیر جگر دوز

وز ابر مر او را، بسوی خاک فرو کاست،

بر خاک بیفتاد و، بغلتید، چو ماهی

وانگاه پر خویش گشاد از چپ و از راست،

گفتا: “عجب است! این که ز چوب است و ز آهن!

این تیزی و تندیّ و پریدنش کجا خاست؟!”

چون نیک نگه کرد و پر خویش بر او دید

گفتا:”ز که نالیم که از ماست که بر ماست.”

ناصر خسرو (۴۸۱-۳۹۴ه.ق/ ۱۰۸۸-۱۰۰۴م)

 

یکی قطره باران، ز ابری چکید

خَجِل شد، چو پهنای دریا بدید…

سعدی

 

 

 

_کاوش در سیستم(system analysis) 
و تغییر رژیم‌ استبدادی سلطنتی

کمبوجیه، تومی‌ریس، سیده ملک خاتون، محمود غزنوی و، و، و در هماهنگی با “سیستم رژیم استبدادی سلطنتی”، یا جهت گیری بر خلاف آن؟؟؟! این پرسشی اساسی است، که ما در گفتارهای اخیر در تحلیل‌های خود، در پی یافتن پاسخ آن بوده‌ایم.

 کامیابی“میان‌-بُرد” کوروش _چرا “میان‌-برد”، و نه “ابدی”، بعداً بدان توجه خواهیم نمود_ از آنروست که او، با هوش، و بدون شک، با نبوغی خاص، اگر نگوییم با زرنگی و رندی ویژه، بیشتر، خود را با سیستم‌ها، هماهنگ کرده‌است؛ نه آنکه، برخلاف آنها، برخیزد!!؟

بهتر است بگوییم که، کوروش، خود را، حتی عضوی از سیستمی، که مورد توجه خواست او بود، معرفی می‌نمود_و آن هم عضوی بسیار مهم، خدمتگزار، و حامی و پشتیبان سیستم!!

 برای نمونه در ایران_ اگرچه ایمان راستین کوروش، به “آیین زرتشت”، مورد تردید است_ ولی، او در صورت ظاهر، خود را ستایشگر “اهورا مزدا”، و حامی کشور او معرفی می‌نمود.

بر عکس، در “بابل”، کوروش خود را، حتی فرستاده‌ی “مردوک”، خدای خدایان بابلی، معرفی می‌نمود، که برای پاسداری و استواری “آیین مردوک”، مبعوث شده‌است!!؟

کوروش، در جاهای دیگر نیز، معمولا همین گونه عمل نموده ‌است. مثلا برای “یهود”، خود را نجات بخش فرستاده از جانب “یهوه” معرفی می‌کرده‌است، بگونه‌ئی که در کتاب‌های “عهد عتیق” هم، منعکس شده‌است؛ و یهود، او را بدین سمت، هنوز هم، به حرمت این مقام، ستایش می‌نمایند!!؟

_رابطه‌ی کوروش با بنی‌اسرائیل

در کتاب اسفار عهد عتیق، حدود بیست بار از نام کوروش، با احترام تمام و ستایش بسیار، بعنوان یک منجی بزرگ بنی‌اسرائیل، یاد شده‌است. در مجموع “بنی اسرائیل”، بعد از فتح بابل _۵۳۹ق.م_ کوروش را، پس از حضرت موسی کلیم الله، دومین نجات بخش بزرگ خویش می‌دانند!!؟

از مفصل‌ترین یادمان‌های کوروش، در کتابهای پیوست تورات، نمونه‌ئی را، در اینجا نقل می‌نماییم.

 در چهاردهمین کتاب، از عهد عتیق_“تواریخ دوم”_ چنین آمده‌است که:

“در سال اول سلطنت کوروش، شاهنشاه پارس_(باحتمال قوی، سال اول سلطنت کوروش بر بابل۵۳۹ق.م)_خداوند، آنچه را که توسط “ارمیای نبی” فرموده بود، به انجام رساند. او کوروش را برانگیخت، تا فرمانی صادر کند، و نوشته‌ی آن را، به سرتاسر نواحی شاهنشاهی بفرستد، تا با صدای بلند خوانده شود.

 و این، فرمان کوروش، امپراتور پارس است:

_خداوند خدای آسمان(یهوه) مرا فرمانروای همه‌ی جهان کرد، و به من مسئولیت ساختن معبدی برای او، در اورشلیم_در یهودیه_داده ‌است. اکنون، همه‌ی کسانی که، قوم خدا هستند، به آنجا بروند، خداوند خدای شما (یهوه)، همراهتان باشد!!”( تواریخ دوم، باب ۳۶/آ ۲۲ و ۲۳/ برای اطلاع بیشتر همچنین رک به: کانال‌ تلگرام “فردا شدنِ امروز”، گفتار شماره‌ی۱۵۳)

ظاهرا کوروش_سوکمندانه، احتمالا، به استثنای مورد بسیار مهم رفتار با ملکه‌ی آفتاب، شاه‌بانو تومی‌ریس_ “کهن الگو”، “آرکه تایپ”، و “پیش مصداق” این آرزوی بلند عرفان مدنیِ عرفی شیرازی بوده‌است که:

چنان با مردمان خو کن!

 که بعد از مردنت_عرفی!!:

_مسلمانت به زمزم شوید و !

 هندو؟! بسوزاند 

عرفی(۳۶=۹۹۹-۹۶۳ه.ق/۱۵۹۱-۱۵۵۵م)

بازسازی اورشلیم توسط کورش، داریوش و خشایارشا، تصویر از کتاب مقدس، کتاب عزرا، سال ۱۹۲۱ میلادی.

_دو اشتباه مهم کوروش!

از جمله دو اشتباه بزرگ کوروش، که منجر به قتل او نیز گردید؛ یکی آن بود که به احتمال بسیار قوی، کوروش بر اثر سلطنت نسبتا طولانی‌اش_۲۹ سال_ می‌پنداشته‌است که دیگر، کسی نمی‌‌تواند برخلاف حرف او، حرفی بزند. و باز هم به‌احتمال قوی، با همین برداشت، به بانو “تومی‌ریس”، ملکه‌ی ماساژت‌ها، نخست، پیشنهاد ازدواج می‌دهد، و چون بانوی یاد شده، پیشنهاد او را، رد می‌کند، باید به او بسیار بر خورده باشد.

کوروش، در این مورد، بی آن که هیچ‌گونه هماهنگی و حمایتی از خود، از سیستم زندگی، و حکومت ماساژت‌ها، ابراز دارد، علیه نظام حاکم آنان، و به اصطلاح سیستم زندگی آنان، به ستیزه پرداخت، و همین بار هم، چون برخلاف روش معتاد همیشگی‌اش بود، شاید ناشیانه، از عهده بر‌نیامد، و شکست خورد. و شوربختانه، به قتل و کشته شدنش، منجر گردید. (تاریخ ایران باستان: مشیرالدوله پیرنیا، انتشارات نگاه، ۱۳۸۶، ج۱، ص ۳۸۶/ همچنین رک به: کانال‌ تلگرام “فردا شدنِ امروز”، گفتارهای شماره‌ی۱۵۴، ۱۳۳و ۱۱۶ )

 در بالا، یادآور شدیم که کوروش، در کامیابی”میان-بُردش” در سلطنت، نه موفقیت جاویدش، چنین و چنان کرد. این “کوتاهی مدت موفقیت سلطنت کوروش”، از آنجا ناشی شده‌است، که او در بابل، هنگام انتخاب پسر دلبندش، “کمبوجیه”، به جانشینی خود، در انتخاب، تربیت، و تشخیص ظرفیت جانشینی کمبوجیه، دقت لازم روا نداشت، که آیا کمبوجیه،“هماهنگ با سیستم” او، یا ” مخالف با سیستم” پدرش، کوروش، رفتار خواهد کرد، یا نه؟؟!!

و چنانکه می‌دانیم، “کمبوجیه”، برخلاف سیستم پدرش کوروش، چون همه‌ی “ثروت”، “مالکیت”، “حاکمیت و فرمانروایی” را، از پدرش آسان و رایگان، بی‌هیچ زحمت، بدست آورده بود؛ نگاهداری‌اش را، که لازمه‌اش “تابعیت از سیستم” بوده ‌است، رعایت ننموده ‌است. از جمله:

۱)_در مصر، به جای تابعیت از “آیین مصریان”، و تابعیت از فرهنگ آنان، و ابراز حمایت خود از ایشان، درست برخلاف آن، “گاو آپیس”، بت مورد پرستش مصریان را، می‌کشد.

۲)_جسد مومیایی شده‌ی فرعونی را، از قبر بیرون کشیده، و به آتش می‌کشد و، می‌سوزاند!!؟ عملی که در عین حال، پیکار با سیستم تفکر زرتشتیان هم_ به سبب آلوده ساختن آتش مطهر، با جسد مومیایی شده‌ی فرعون_ بشمار می‌رفته‌است!!؟

 ۳)_سپس، بسیاری از کاهنان و پرستندگان گاو آپیس را نیز، قتل عام می‌کند!!؟

(تاریخ ایران باستان، ج ۱، ص۴۲۵/ همچنین رک به: کانال‌ تلگرام”فردا شدن امروز”، گفتارهای شماره‌ی ۱۵۰و۱۵۷ )

کمبوجیه در مصر، و کشتن اشراف زادگان مصری در بند
کمبوجیه و کشتن گاو مقدس مصریان، گاو آپیس

به احتمال قوی، کمبوجیه، عزیزترین فرزند “نخست زاده‌”ی کوروش بوده است. زیرا کوروش، نام پدر خود را، که او نیز به کمبوجیه‌، شهرت دارد، بخاطر پایداری روابط عاطفی خاندانی خود، بر فرزند اولش می‌نهد!!؟

در مورد محبوبیت نام کمبوجیه نزد کوروش، و انتخاب آن برای پسر نخست‌زاده‌اش، در فرهنگ استاد فقید “دکتر محمد معین” چنین آمده‌است که:

 “کمبوجیه، نام چند تن از پادشاهان سلسله‌ی هخامنشی است. کمبوجیه‌ی اول، از اجداد کوروش بزرگ بود، و در پارس امارت داشت.

کمبوجیه‌ی دوم، پدر کوروش بزرگ، و معاصر “آستیاگ”_آخرین پادشاه ماد_ بود. زن وی، “ماندانا”، دختر آستیاگ، مادر کوروش بود.

و کمبوجیه‌ی سوم، پسر کوروش بود.”(فرهنگ فارسی معین، ج ۶، ص۱۵۴۵/ محمدتقی سرمدی و ناصر پویان: دانشنامه‌ی۶ جلدی شاه کشی، انتشارات سرمدی، ۱۳۸۵، ج۱، ص۲۲۳)

البته، چون پدر کوروش، به سلطنت نرسیده بوده‌است، در تاریخ، تنها، پسر کوروش، یعنی کمبوجیه‌ی سوم را_ بدون قید ذکر عدد ترتیبی سوم_ بطور مطلق به نام کمبوجیه می‌شناسیم.

۴)_مخالفت با خواست پدر، و شکستن عهد تابعیت از “سیستم سلطنت ایران” را، کمبوجیه از جمله، با کشتن مخفیانه‌ی برادرش، “بردیا”، بدعت می‌نهد!!؟

کمبوجیه، همانند پسران “هارون_الرشید”، امین و مامون که آنها نیز به عهد پدرشان _که برای هر یک جایگاهی را، در خلافت و در فرمانروایی بر خاک امپراطوری اسلامی، تعیین کرده ‌بوده ‌است_ وفادار نماندند، خواست کوروش در تقسیم امپراتوری ایران را، نادیده گرفته، و به جنگ برادر کشانه‌_ به شیوه‌ی قابیل و هابیل_بدعت گزارانه بدل کرده‌است؟؟!

(درباره‌ی هارون الرشید، امین و مامون، از جمله رک به: ترجمه‌‌ی تاریخ طبری: ابوالقاسم پاینده، انتشارات اساطیر، ج۱۲، ص۵۲۸۵/ تاریخ یعقوبی: ترجمه‌ی محمد ابراهیم آیتی، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ۱۱، سال ۱۳۸۹، ج۲، ص۴۲۱/ مروج الذهب مسعودی، ترجمه‌ی ابوالقاسم پایند، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ۹، سال ۱۳۹۰، ج۲، ص۳۵۷/ تاریخ فخری: ابن طقطقی، ترجمه‌ی محمد وحید گلپایگانی، انتشارات علمی فرهنگی، ۱۳۶۷، ص۲۹۲/ تجارب السلف: هندوشاه نخجوانی، تصحیح عباس اقبال، انتشارات طهوری، چاپ ۳، سال ۱۳۵۷، ص۱۵۳ /همچنین رک به: کانال تلگرام “فردا شدنِ امروز”، گفتارهای۱۴۳، ۱۰۸و ۱۰۷)

در حقیقت کمبوجیه، برخلاف اراده‌ی پدرش_کوروش_ و عمل او، که بخش بزرگی از کشور ایران آن روز را، در اختیار کمبوجیه، نهاده بود، و بخش کوچکتری، شاید یک چهارم سهم کمبوجیه را از ایران خاوری، در اختیار “بردیا” گذاشته بود، به شکستن عهد پدر، و جنگیدن برخلاف تابعیت از “سیستم بنیاد شاهنشاهی کوروش”، اقدام می‌ورزد!!؟

۵)_نتیجه‌ی این جنگیدن‌ها بر خلاف سیستم موجود، این می‌شود که مخالفان کمبوجیه، “بردیای دروغین” دیگری را علم می‌کنند_چنانکه در سنگنوشته‌ی داریوش در بیستون، بدان تصریح شده‌است_ و علیه کمبوجیه به جنگ بر می‌خیزند، تا آنجا که کمبوجیه، با یاس و پشیمانی، به برادرکشی خود اقرار می‌کند، و احیاناً، به خودکشی نیز، اقدام می‌ورزد!!؟ (رک به: تاریخ ایران باستان، ج ۱، ص۴۱۱/  دانشنامه‌ی شاه کشی، ج۱، ص ۲۲۹ / کانال تلگرام “فردا شدنِ امروز”، گفتار شماره‌ی ۱۵۰)

_مشروطیت!!؟
ایجاد نخستین سیستم سلطنتی دموکراتیک!!؟
بیسابقه در تاریخ ایران!
بجای سیستم سلطنت استبدادی فرسوده‌، و ارتجاعی کهن!

مخالفت محمدعلی شاه، علیه مشروطیت_ همانند مخالفت کمبوجیه، علیه سیستم سلطنت پدرش، کوروش_ فاجعه‌ئی در درجه‌ی اول، به زیان خودش به بار آورد!!؟

چنانکه_ ان‌شاءالله!_ می‌دانیم مردم ایران، پس از مدت‌ها پیکار، سرانجام، “مظفرالدین شاه” را برانگیختند، تا “فرمان مشروطیت”، “عدل مظفر “ را صادر نماید.

به یک معنی، پس از ۲۴۰۰ و اندی سال، برای نخستین بار، “سیستم سلطنت و پادشاهی ایران”، دستخوش تغییری مبارک گردید!!؟

 در نظام پادشاهی ایران، مردم و پادشاهشان، مظفرالدین شاه، بطور استثنائی، توافق کردند، که نظام مشروطیت را، به جای نظام استبدادی، برقرار سازند!!؟؟ و بویژه، واکنش زنجیری “دور باطل سلطنت استبدادی مطلقِ” بدون همراهی با مردم، و زنجیر نامبارک شوم استبداد را، برای همیشه، از هم بگسلانند!!؟؟ و به شادمانی این موفقیت استثنائی و بزرگ، جشن‌ها و پایکوبی‌های با شکوه، و بلند بالایی هم، برپا فرا ساختند!!؟ (ناظم الاسلام کرمانی: تاریخ بیداری ایرانیان، انتشارات امیرکبیر، سال ۱۳۷۱، ص۵۳۷)

لکن، دیری نپایید که پسر مظفرالدین شاه_ مانند کمبوجیه و مامون‌الرشید_ علیه نظام یا سیستم مورد تایید پدرش قیام نمود، و مظهر نظام جدید، یا سیستم دموکراتیک تازه‌ئی را، که “مجلس شورای ملی” بوده است، به توپ بست!!؟؟ و کوشش کرد که پدرش را، با امضاء گرفتن از پزشکان، به دیوانه‌ئی مهجور، متهم و محکوم نماید. درست همانند محکومان به “شوک درمانی” در “بیمارستان‌های روانی شوروی” و در داستان و فیلم “پرواز بر فراز آشیانه‌ی فاخته”!!!؟؟ (تاریخ انقلاب مشروطیت ایران: دکتر مهدی ملکزاده، انتشارات علمی، سال ۱۳۶۳، جلد ۲، ص۴۲۱/ رک به: کانال تلگرام “فردا شدن امروز”، گفتار شماه‌ی ۱۶۸)

 نتیجه‌ی این پیکار، نه تنها موجب خلع محمدعلی شاه از سلطنت، و تبعید او از ایران گردید، بلکه با شدتی هر چه بیشتر، به انقراض کلی سلطنت سلسله‌ی قاجار، در ایران منجر شد!!؟

_تغییر رژیم‌ها، کاری سریع الحصول نیست!
فرایندی بس طولانی، گاه نیازمند به بیش از دهها سال است!؟

و به دیگر سخن، تغییر رژیم سلطنت استبدادی به سلطنت مشروطه، کاری بدین آسانی‌ها، نبوده و نیست، که با یک نشست و برخاست، و صدور یک فرمان و جشن، به فرجام مبارک خود برسد!!؟؟

نظام یا رژیم سلطنت استبدادی کهن، بسیار جان سخت‌تر از آنست، که پدران خوش‌نیت و، خوش‌بین و خوش‌باور ما، در آغاز مشروطیت می‌پنداشته‌اند!!؟

این اژدهای کهن، جان سخت است. بیماری مزمن ارتجاعی سه هزار ساله است. ریشه کنی‌اش، نسل‌ها و حتی قرن‌ها بطول خواهد انجامید!!!؟؟؟

از اینروی پهلوی‌ها، نخست بظاهر، “مشروطه” را پذیرفتند، و به قانون اساسی آن، سوگند خوردند، که حامی و ناظر بر اجرای درست آن باشند، در صورتی که در باطن، همانند “محمدعلی شاه”، مخالف مشروطه بوده‌اند!!؟

و این بار، صراحت استبدادی کهن، به تزویر روی آورد، و توطئه‌گرانه، استبداد را، در زیر پوشش اسمی مشروطه، به راه دیرین خود، باز گرداندند!!؟

به دیگر سخن، “استبداد کهن”، صریح و بی پروا بود. و “استبداد جدید”، در تحت لوای مشروطیت، سوفسطایی صفت، با عامل تزویر و فریب، مجهز گردید. و بشیوه‌ی عوامفریبانه، و پوپولیستی، وارد میدان سرکوبی مجدد شد؛ تا همانند استبداد کهن، خفقان را، دوباره برقرار نماید، و سوکمندانه، موفق هم گردید!!؟ یادآور همان ضرب المثل کهن که:

 “خر همان خر است، فقط، پالانش عوض شده‌است.”

مشروطیت ایران، شاهدی گویاست که تغییر سیستم‌ها، بویژه در سلطنت و حکومت‌ها، بدین آسانی‌ها، صورت نمی‌گیرد. حتی انقلاب‌ها هم، چاره‌ی نهایی آنها، بشمار نمی‌روند. نزدیکترین شاهد در این خسران مبین، سقوط انقلاب شوروی، است که پس از ۷۴ سال(۱۹۹۱-۱۹۱۷م) نشان می‌دهد که چگونه، دوباره، کلیساها، جانشین کلاس‌های درس انقلاب‌های کمونیستی گردیده‌اند!!؟

و در تاریخ ایران، شکست مصدق هم، از جمله شاهدی دیگر، از شکست سیستم مشروطیتی ساده، معصوم و بی‌پیرایه بود، که او نمایندگی آن را بعهده داشت، در برابر سیستم مشروطیت مزور، و مکار پهلوی‌ها!!؟

در مشروطیت مزور، “زور و، زر و، تزویر”، ارکستر کاملی را، در سرکوب مردمان، بدست گرفتند.

_پهلوی دوم در پیکار علیه نظام مشروطه، یا سیستم دموکراتیک؟؟!!

پهلوی دوم، در پاسخ به پرسش “اوریانا فالاچی” (۲۰۰۶_۱۹۲۹م)، خبرنگار ایتالیایی که از او می‌پرسد:

“اعلیحضرت، نمی‌دانم شما چقدر شبیه پدرتان هستید، و او چقدر روی شما اثر گذاشته است؟ پاسخ می‌دهد:

_ابداً، حتی پدرم هم، نمی‌توانست روی من اثر بگذارد!

من به پدرم علاقه‌مند بودم، و او را تحسین می‌کردم، ولی همش همین!

من، هرگز کوشش نکردم چیزی را، از او رونوشت بردارم، و از او تقلید کنم. بعلاوه اگر می‌خواستم، اینچنین چیزی امکان نداشت. از لحاظ شخصیت، خیلی با هم فرق داشتیم،…_ اکتبر ۱۹۷۳/ ۱۳۵۱ه.ش”(مصاحبه با تاریخ سازان: ترجمه‌ی مجید بیدار نریمان، انتشارات جاویدان، سال ۱۳۶۳، ص۳۴۷ / همچنین رک به: کانال تلگرام “فردا شدنِ امروز”، گفتار شماره‌ی ۱۴۰ )

و اعترافی دیگر از پهلوی دوم، به اوریانا فالاچی، وقتی بانوی خبرنگار، اوریانا فالاچی از پهلوی دوم، می‌پرسد که:

“اعلیحضرت، آیا “دموکراسی” در ایران وجود دارد؟

پهلوی دوم، در ابتدا با قاطعیت پاسخ می‌دهد که:

 “به شما اطمینان می‌دهم که وجود دارد، به شما قول می‌دهم که در بعضی موارد، “دموکراسی” در ایران، خیلی بیشتر از دموکراسی کشور شما در اروپا می‌باشد…”

و باز وقتی خبرنگار، سئوال خود را، تکرار می‌کند که:

“اعلیحضرت، ممکن است سخن خود را به درستی ادا نکرده باشم، منظورم از دموکراسی، آن دموکراسی است که، مردم می‌توانند آزادانه، آنچه را که می‌خواهند به زبان بیاورند، آن دموکراسی که در غرب وجود دارد، و شالوده‌اش به پارلمان گذاشته شده است، پارلمانی که اقلیت‌ها هم، حق اظهار وجود دارند…”

 و این‌بار پهلوی دوم، متضاد با گفتار قبلی‌اش در تایید دموکراسی در ایران، بصراحت در رد دموکراسی، چنین پاسخ می‌دهد که:

 “ولی من، آن دموکراسی را نمی‌خواهم! آیا متوجه نیستید؟

“من” نمی‌دانم که، با آن نوع دموکراسی، چه کار کنم!؟؟

 همه‌اش مال خودتان، دموکراسی جالب شما!

خواهید دید، که در چند سال آینده، این “دموکراسی”، شما را بکجا خواهد کشانید!؟؟…

اوریانا فالاچی: خوب، درست است که امکان دارد، آن یک قدری بی‌نظم باشد. ولی، آن تنها چیز ممکن است که، اگر خواسته شود به انسان، و آزادی فکر او احترام گذاشته شود.

پهلوی دوم: آزادی فکر، آزادی فکر!!؟

دموکراسی، دموکراسی!!؟ با کودکان پنجساله که اعتصاب راه می‌اندازند، و به خیابانها می‌ریزند. آن دموکراسی است؟؟ آن آزادی است؟؟

اوریانا: بله، اعلیحضرت.

پهلوی دوم: خوب، ولی نه برای من…

دموکراسی، آزادی، دموکراسی!؟ این کلمات چه مفهومی دارند؟؟!…”

(مصاحبه با تاریخ سازان، ص۳۳۳_ ۳۴۴/ همچنین رک به: کانال‌ تلگرام “فردا شدنِ امروز”، گفتارهای ۱۳۸ و۱۴۴)

و آن گاه، پهلوی دوم، همچنان در ادامه اظهار می‌دارد که:

” به هر حال، “پادشاهی”، تنها راه حکومت بر ایران است!!!؟ اگر “من” قادر بوده‌ام، که کارهایی را، صورت بدهم، یا تقریباً کارهای زیادی را، این بدان سبب بوده که من “پادشاه” بوده‌ام!!؟ برای اینکه، کاری صورت بگیرد، شما احتیاج به “قدرت” دارید، و برای داشتن قدرت، شما نمی‌توانید از کسی اجازه بگیرید، یا از کسی مشورت قبول نمایید. و نبایستی تصمیمات خود را برای کسی توضیح بدهید!!!؟…”( مصاحبه با تاریخ سازان، ص۳۳۷_۳۳۶)

پادشاهی، به اضافه‌ی قدرت، به اضافه‌ی عدم نیاز به مشورت با دیگران برای انجام کارها، و به اضافه‌ی عدم مسئولیت در پاسخگویی به کسی، چه چیزش با دموکراسی و مشروطیت راستین، هماهنگی دارد؟؟!

آیا پادشاهی با قدرت، بی نیاز از مشورت با دیگران، عدم مسئولیت در پاسخگویی به دیگران، چیزی جز “استبداد سلطنتی”، برابر با همان چیزی است که “آغا محمدخان” قاجار داشت، “نادر شاه” افشار داشت، محمود غزنوی داشت و یا دورتر انوشیروان، کوروش و یا ضحاک و جمشید_ پس از از دست دادن فره ایزدی_ داشته‌اند؟؟؟!!!

آیا چیزی دیگر، جز استبداد مطلق و انحصاری سلطنتی است؟؟؟!!

قسم خوردن به قانون اساسی، با مضمون این که پادشاه، در هیچ کاری نباید دخالت کند، بصورت مشهور، همانند ملکه‌ی انگلستان، پادشاه اسپانیا، یا هلند و سوئد و نروژ باشد، با این صراحت شفاف پهلوی دوم، در برابر دنیا، چه سازش یا تناقضی دارد؟؟!!

شفاف در برابر دنیا، برای این که او با بانو فالاچی سخن می‌گوید، که او با بزرگان سیاست مصاحبه می‌کرده‌است، تا در دنیا منتشر سازد.

این اعترافات را خانوم فالاچی از خود در نیاورده است، و هیچ گاه هم هنگام انتشارش، کسی آن را از طرف پهلوی دوم، تکذیب نکرده‌است!!!؟

 

خوشبختانه یا بدبختانه، آقای اسد الله علم هم، در خاطرات خود، برداشت همسان پهلوی دوم از پادشاهی را_ همسان با اعترافاتش در نزد اوریانا فالاچی_ ضبط کرده‌است.

درست حدود یکسال پس از جشن‌های به اصطلاح۲۵۰۰ساله، که پهلوی دوم به توهم غروری که همسان کوروش بزرگ، و وارث میراث اوست، در برابر مزارش با صدای بلند گفت:

 “کوروش! آسوده بخواب که ما بیداریم”، در صورتیکه ایرانی که او بر آن حکومت داشت از نظر وسعت و قلمرو جغرافیایی کمتر از یک دهم ایرانی بود که کوروش بر آن پادشاهی می نمود!!؟ آنوقت طبیعی است که، پدر خود را هم، به کبیری قبول نداشته باشد!!؟ البته کوروش هم سلطنت مادها را قبول نداشت، و خود را بانی سلطنت در ایران می پنداشت!!؟

و اینهمه چیزی نیست جز عبور آشکار از نماد، و شرایط یک “پادشاه مشروطه”، و ورود رسمی به قلمرو یک پادشاه قدر قدرت مطلق خودکامه، بی توجه به آراء مردمان!!! کوتاه سخن، توهم آشکار یک “خود کوروش بینیِ مطلق”، و لاغیر؟؟!!

_درویش شاه!!؟؟

 تنها دو سال قبل از انقلاب۵۷، “اسدالله علم”، در یادداشت‌های خود به تاریخ ۲۶ شهریور ۱۳۵۵ /۱۷سپتامبر ۱۹۷۶، از گفتگوی پهلوی دوم با خود چنین می‌نویسد که:

“امروز به من می‌فرمودند، کسی چه می‌داند؟ اگر “موفقیت‌های من” نبود_ و فرمودند که نمی‌خواهم خودستایی کنم، فقط به تو می‌گویم_ نه تنها از خانواده‌ی پهلوی، و تمام زحمات و مشقات “پدر من”، اسمی نمی‌بود، ایران هم نمی‌بود!؟

زیرا، اگر”من” در غائله‌ی پیشه‌وری، و فتنه‌ی مصدق از بین رفته بودم، حزب توده بر ایران مسلط می‌شد، و کشور دموکراتیک ایران(؟؟!!)، به زعامت شوروی به وجود می‌آمد…”( یادداشت‌های علم، به کوشش علینقی عالیخانی، انتشارات معین، سال ۱۳، چاپ ۱۳، ج۶، ص۲۵۵)

فروتنی یک پسر شایسته را می‌بینید؟؟!! چقدر صادقانه می‌گوید اگر“من” نمی‌بودم، هیچ نام و نشانی از پهلوی اول و خاندان او، باقی نمی‌ماند!!!؟؟؟ ولی، هیچ نمی‌گوید، اگر پدرم نبود_ یعنی پهلوی اول، آن کهن سرباز آغازگر سلسله‌ی پهلوی_ من و اینهمه‌ ادعاهای همسانی‌ام با کوروش کبیر، کجا می‌توانست باشد؟؟!

بقول حکمت عامیانه، آخر‌ الزمان شده است. در خط عمودی سلسله‌ی سلطنتی، خَلَف می‌گوید: “من” اگر نبودم، “سَلَفم” کجا می‌توانست باشد؟!

و هیچ نمی‌گوید “سلف”، مقدم؛ و“خلف”، موخر است. درست مثل آن است که عدد “دو” بگوید: اگر من نبودم، عدد “یک” چگونه می‌توانست وجود داشته باشد؟ نقیضه‌ئی آشکار، در وارونه سازی “اصل علیت”!!؟ (رک به: کانال تلگرام “فردا شدنِ امروز”، گفتار شماره‌ی ۱۴۰)

پهلوی دوم، رسما، بدین ترتیب آشکار می‌سازد، که درست مثل کمبوجیه و محمد‌علی شاه، پدرش را هم قبول ندارد، و همه چیز را از خود می‌داند. و خود را، حتی سبب بقای خاندان پهلوی می‌شمارد، و سپس با اقرار به این که “من نمی‌دانم، با دموکراسی چه باید کرد”، آرام آرام می‌کوشد تا، با رقابت با جاذبه‌ی کمونیستی و تبلیغات استالینیستی، برای توده‌های محروم و کارگران، به نام “انقلاب سفید”، یا “انقلاب شاه و مردم”، نوعی امپراتوری شاهنشاهی کمونیستی بوجود آورد. و سرانجام، با اعلام حزب واحد رستاخیز، میخ آخر را، بر تابوت دموکراسی فرو کوبیده می‌گوید:

_یا قبول حزب رستاخیز، و فرمان ما؛ یا پاسپورت و خروج از کشور؟؟!

(روزنامه‌ی آیندگان، دوشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۵۴،ص۷/ یادداشت‌های علم، ج۴، ص۳۹۵/ یرواند آبراهامیان: ایران بین دو انقلاب، ترجمه‌ی محمد ابراهیم فتاحی، نشر نی، سال ۱۴۰۱، چاپ ۳۲، ص۵۴۱/ همچنین رک به:کانال تلگرام “فردا شدنِ امروز”، گفتارهای شماره‌ی ۱۵۰،۱۴۵،۱۴۴،۱۳۹و۱۳۸)

از نظر اخلاقی هم اعترافات و بیانات ایشان، بسیار رنگ فروتنانه دارد. چنانکه در بالا دیدیم، به آقای علم می‌گوید:

“نمی‌خواهم خودستایی کنم، فقط به تو می‌گویم!!!…” (یادداشت‌های علم، ج۶، ص۲۵۵)

می‌بینید، افزون بر همه القابی که به ایشان داده بوده‌اند، بخاطر اینهمه فروتنی و ناخود ستایی، باید، احتمالا، لقب “درویش-شاه” را، تاریخ به ایشان تقدیم نماید!!؟؟

 _تلنگری روانکاوانه

تا پیش از انقلاب، بسیاری از مورخان، سه شخص را در طول تاریخ سه هزار ساله‌ی شاهنشاهی ایران، به لقب “کبیر” مفتخر ساخته ‌بوده‌اند:

کوروش کبیر، شاه عباس کبیر، و رضا شاه کبیر!؟؟

حتی مخالفانی مثل مصدق، دلیل مخالفتشان با پهلوی اول را، نه کوچکی، نه بی‌مقداری، و نه بی‌کفایتی او می‌دانستند. بلکه درست معتقد بوده‌اند، چون او، مردی استثنائی و با کفایت، و در مدیریت بحران بی‌نظیر است، نباید به سلطنت مشروطه انتخاب شود. زیرا از دو حال خارج نیست:

۱)_ یا او_ پهلوی اول_ نسبت به مشروطیت و سوگندی که به حفظ قانون اساسی خورده است، وفادار خواهد ماند؟!

در اینصورت، ما با یک “خروس اخته” روبرو خواهیم شد، و مردی با کفایت را، وادار به سترونی، بیکاری و خویشتنداری از دخالت، در هر امر مفید ساخته‌ایم، و این زیانی بزرگ، در دوره‌ئی بحرانی و استثنائی است!!؟

۲)_ و یا آنکه، برعکس، او نمی‌تواند از کفایت و توانایی‌های خود در مدیریت، استعفا کند؛ بلکه شدیدا به دخالت خود، در امور ادامه خواهد داد، و آنگاه ما با دیکتاتوری به مراتب خودکامه‌تر از محمدعلی میرزا روبرو خواهیم شد. و این نقض غرض از تمامی انقلاب مشروطیت است!!؟

حدیث واره‌ئی می‌گوید: “الفضل ما شهدت، به الاعداء”_ فضل و برتری راستین آنست که دشمنان بدان گواهی دهند. یعنی آن را، تایید نمایند.

اینک، بدین ترتیب، کفایت پهلوی اول، موهبتی بوده‌است، که موافقان سلطنت و مخالفان سلطنت او، هر دو بدان، اتفاق نظر داشته‌اند. وضعیتی که بسیار کم، در تاریخ ایران، پدید آمده است؛ به استثنای مواردی اندک، مانند مورد امیر کبیر و قائم مقام فراهانی، و انگشت شماری دیگر از مردان استثنائی!!؟

حال، پهلوی دوم، با پذیرش این پدر کبیر، مشکل دارد. و می‌گوید اگر من نبودم، از آن کبیر نیز، اثری برجای نمانده بود. روانکاوان مکتب فروید، این مشکل را “عقده‌ی اودیپ” می‌نامند. سیندرم “انا ربکم الاعلایی، و لاغیر!” : فقط من، برترین پروردگار شما هستم، و نه هیچ کس دیگر!!! ( درباره‌ی نکوهش پهلوی دوم از پدرش، برای اطلاع بیشتر رک به: کانال تلگرام “فردا شدنِ امروز”، گفتار شماره‌ی ۱۴۰)

در میان حواس بشری، حس مشترکی نیز داریم به نام “حس مقایسه”. این حس، حتی در بسیاری از جانوران نیز، وجود دارد. یعنی هر کس با روبرو شدن با دیگری، ناخواسته خود را با او مقایسه می کند که:

_آیا از او برتر است؟

_آیا از او کمتر است؟

_آیا با او برابر است؟

“حس مقایسه”، مانند حواس دیگر، گاه دستخوش خطا می‌شود، آن هم خطاهایی فاجعه بار!!؟

پهلوی دوم، در مقایسه‌ی خود با پدرش، دستخوش “خطای ادراک” در حس مقایسه است، و خود را برتر از او می‌پندارد.

 اینک، کسی با چنین احساس خودبرتر بینی مطلق، که هیچ کس را داخل آدم نمی‌داند، و حتی پدر خود را، کمتر از خود می‌شمارد، آیا انتظار دارید که او به حرف من و شما گوش دهد؟؟! نصیحت این دانشمند یا آن وزیر مجرب را بپذیرد؟؟!

به پیشنهادهای سازمان برنامه اعتنا کند؟؟!

به توصیه‌های کارشناسان محیط زیست وقعی بنهد؟؟!

 و یا به اندرزهای کارشناسان بزرگ نفت، حتی بزرگان بیطرف نفت دنیا، کوچکترین اعتنایی ورزد؟؟!

دموکراسی غرب را، نه تنها برای خود، حتی برای غربیان مفید نشمارد؟؟!

چنانکه به خانوم اوریانا فالاچی می‌‌گوید، به زودی خواهید دید دموکراسی شما، شما را به کجا خواهد برد!؟

این جهان بینی، دقیق‌تر بگوئیم “جهان نگری” یک شخصیت، که خود را از نظر مالی، درآمد نفت، و از نظر امنیتی ساواک، رکن دوم، و دیگر سازمان‌های پلیسی، شهربانی، ژاندارمری و امثال آن_ در کمال غنا و تجهیز می‌بیند، و از نظر سلاح‌های مدرن در منطقه، در واقع نیز کم نظیر می‌یابد، مسلما، عاقبتی جز آنچه که بر او فرود آمد، نمی‌توانست داشته باشد!!؟

زیرا در جهان، همیشه، دست بالای دست بسیار است، و جا دارد که دوباره به آغاز این گفتار و به شعر “پرواز عقاب” ناصر خسرو باز گردیم، که باید این “عقاب شاهنشاهی” بیدار می‌گشت، و به خود می‌گفت:

_ تقصیر از هیچ کس نبوده‌است، هر چه بوده‌است، از ماست که بر ماست!!؟

آنچه که تحت عنوان “تلنگری روانکاوانه” یاد شده است، تنها توجه به تحلیل روانشناختی فردی سوژه‌ی مورد مطالعه بوده‌است.

لکن از نظر تحلیل سیستم‌ها، سوژه‌ی ما، خود را با رژیمی که رهبری آن را به عهده داشت، بیشتر یکی می‌پنداشت. و همین شخصی ساختن سیستم، ضعف‌هایی را در پی داشت، که عوامل ناکامی وی را، در فرجام کار حرفه‌ئی او، حتی تکمیل نموده‌است.

با تجدید نظر و اضافات، تاریخ انتشار در سایت خط چهارم: 

این گفتار پیشتر با شماره‌ی ۱۶۹، به تاریخ پنجشنبه ۱۸ مهر ۹۸/ ۱۰ اکتبر ۲۰۱۹ در کانال تلگرام ” فردا شدن امروز” منتشر شده است.

این گفتار را چگونه ارزیابی می کنید؟ لطفا ستاره‌ها را، طبق خط فارسی از راست به چپ، انتخاب فرمایید ۱، ۲، ۳، ۴، ۵ ضعیف، معمولی، متوسط، خوب، عالی

متوسط ۵ / ۵. ۵

۲ دیدگاه

  1. با عرض سلام خدمت استاد گرانقدر،
    سال نوی باستانی را به شما دیگر بار تبریک میگویم و خواستار سالی پربار و پرشور میباشم.
    عنوان سیستم ها هر چه بیشتر به پیش میرود و ما بیشتر با وجوه مختلف سیستم واره حکومت آشنا میشویم، آن را پر دامنه تر و پر جاذبه تر میابیم.
    دید سیستمی به ما عمق بصیرت می بخشد و از همه مهمتر ما را قادر به تحلیل و اندازه گیری و مقایسه میسازد.
    اینکه حکومت در دید سیستمی چگونه کاربردی دارد، ظواهر و فرم حکومتی تا چه حد به پارامترهای نا مهم و نا موثر فرو می افتند…
    ارادتمند شما
    حسین

  2. با سلام و تحیت.
    از خواندن این گفتار، مانند گفتارهای قبلی، بسیار نکته های جالب و آموزنده ای را متوجه شدم که در کتاب های درسی و حتی کتب تحقیقی اشاره ای به آنها نشده است.
    دست دکتر عزیز درد نکند که حتی در این کهولت سنی با چنان تسلط و شیرینی مسائل مهم تاریخی کشورمان را مورد تجزیه و تحلیل دقیق قرار می‌دهند.
    ازاینکه افتخار شاگردی دکتر را در برهه هایی از زندگیم داشته ام، بسیار خوشحال هستم.
    عمرشان پر عزت و همراه با سلامتی باشد تا همچنان شاهد نوشته های بیشتری از این دست باشیم‌
    ضمنا فرصت را غنیمت شمرده و از کسانی که در رابطه با گفتارهای دکتر صاحب زمانی به عناوین مختلف کمک می‌کنند نیز تشکر کنم. بدون کمک این عزیزان این سری گفتارها که با نظم و تصاویر جالب به دستمان می‌رسد از طریق آنلاین، با شکل کنونی امکان پذیر نمی بود.
    ارادتمند و با تبریکات گرم به مناسبت سال نو،
    رضا خیرخواه از تایوان

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *