دل گفت: مرا، “علم لدنی” هوس است!؟
تعلیم کنم، اگر ترا دسترس است
گفتم که: الف!!!
گفت: دگر؟؟!
گفتم: هیچ!!!
در خانه اگر کس است، یک حرف بس است
#لا_ادری/ منسوب به خیام
این گفتار، از سلسله گفتارهای فردا شدن امروز در تلگرام و اینستاگرام است، که بدلیل اهمیت آن، در درک مسائل روز، صرفنظر از شمارههای ترتیب وبسایت خط چهارم، در اینجا انتشار یافته است.
-علم لَدُنّی؟! یا، علم اکتسابی؟!
“علم لدنی” بنا به تعریف لغتنامهی دهخدا عبارتست از:
۱)-“لَدُنّی، منسوب به لدُن، به معنای فطری، و جبلی است.
علم لدنی: آنچه کسی را بدون سعی او، و کوشش غیر، محض به فضل خویش، از نزد خود، حق تعالی، عطا فرموده باشد؛ یا بدون تعلیم غیر، از نزد طبیعت ذهن او باشد.”
۲)-“علم لدنی: علمی که بنده را افتد، بی واسطهئی، و تنها به الهام خدای تعالی باشد.”
و بنا به تعریف “فرهنگ معین”:
“علم لدنی: علمی است که بنده از خدا آموزد، بدون واسطهی بشر، یا فرشته(جبرئیل)”
علم لدنی_ بنا به توصیفی، احیانا رساتر، و به روزتر- علمی مادر زادی است، علمی خودجوش است، که از درون انسان، فرا برمیجوشد، و انسان را بر چرائیها، و چگونگیها، و سرانجام رویدادها، در آینده، آگاه میسازد!؟! البته _بنا بر توصیف بالا از علم لدنی_ این یک آرزوست، که به احتمال قوی، دسترس بدان، تاکنون، برای هیچکس اتفاق نیفتادهاست؟!
در نظر داشته باشیم که رسول اکرم(ص)_بنا بر روایات_در چهل سالگی به نبوت مبعوث گردیدهاند، و بهعبارتی دیگر، برای نخستین بار “جبرئیل امین” بر ایشان نازل شدهاست، و نخستین وحی الهی را، به ایشان ابلاغ نمودهاست!؟!
حتی پیامبر اکرم(ص) تایید میفرمایند_چنانکه در کلام مجید آمدهاست_ که:-
“من، بشری مانند شما هستم. فقط، به من وحی می شود.”(سورهی الکهف= ۱۰۹/ آ ۱۱۰)
تا پیش از چهلسالگی نبیاکرم(ص)، سخنانی پیشگویانه، غیرعادی، که از منبعی خاص_مانند وحی الهی_برخاسته باشد، از ایشان یادآور نشدهاند!؟!
و همچنان باز هم بنابر روایات اسلامی، “وحی” امری پایدار و مستمر نیست. و بارها “فترت وحی”، یعنی توقف نزول وحی، برای مدتی، اتفاق افتادهاست. و این توقف، موجب افسردگی خاطر حضرت پیامبر(ص) میگردیدهاست. بدیگر سخن، فترت وحی_توقف موقت ابلاغ آن_ موجب اندوه بزرگ، و افسردگی ژرفاژرف حضرت نبیاکرم(ص)، بشمار میرفتهاست!!؟
-“اگه هوسه؟! ، یه دفعه بسه!؟…”
ضمنا، در رباعی شاعر_در این مورد احتمالا عمر خیام_ که میگوید: ” دل گفت: مرا “علم لدنی”، “هوس” است!!؟؟…” از خواست دل، به داشتن علم لدنی بعنوان “هوس!؟”، یاد شدهاست!!؟ یعنی از نظر روانی، “هوس” پدیدهای اصیل، پایدار، و همیشگی نیست. بلکه، خواستی گهگاهی، و موقت است؛ دوام و پایداری ندارد!!؟
و، “حکمت عامیانه”، از مدتها پیش، دربارهی “هوس”، حکم نهایی خود را، صادر نمودهاست که:_
” اگه هوسه؟! یه دفعه بسه!! یه دفعه بسه!!”
از مجموع این ملاحظات، بر میآید که “هوس”، امری اصیل و نیازی پایدار و، ضروری، بهشمار نمیرود. بلکه، امری تجملی است! و از “هوس”، همانند هر “امر تجملی” دیگر، میتوان در برابر “ضرورتهای زندگی”، چشمپوشی نمود!!؟
اتفاقا، درست زمانی که این گفتار فراهم میآید_اسفند ۹۸/ مارس ۲۰۲۰_“عارضهی مصیبتبار اپیدمی کرونا !؟”، نه تنها ایران، بلکه کم و بیش سراسر دنیا را، فرا گرفتهاست. و آسانی واگیر آن، همه را بشدت نگران ساختهاست! بیشتر از دولتها، و مردم، “قرنطینه کردن” مکانهایی پر جمعیت، بویژه زیارتگاههای مورد استقبال عمومی را، درخواست کردهاند.
تا جایی که #عربستان_سعودی، ” #حج_عمره ” را، امسال تا اطلاع ثانوی، قرنطینه، یعنی ورود به، و خروج از آن را، ممنوع اعلام ساختهاست.
در این هنگام، با همهی هشدارها، بسیارند مردمی که بویژه از تهران، هوس سفر تفریحی به شمال ایران، و گذراندن غیر ضروری و تجملی تعطیلات، در کنارههای دریای مازندران را، در پیش گرفتهاند!؟!
بیشتر از مردم مازندران و گیلان، راههای ورود به منطقهی خود را، بسته، و در اعتراضاتی عمومی، از هموطنان خود خواستاراند که ما، گرفتار مرگهای ناخواستهی نابهنگام هستیم، و شما با هوس تجملی تفریح، به بهای گرفتاری خودتان، و توسعهی این فاجعهی مرگبار، در سراسر کشور، دامن زدهاید!؟!
بهعبارت دیگر، آنان سفر در چنین مواقعی را خواست، و پسندی هوسبازانه، میپندارند. امری که میتوان به آسانی، آنرا سرکوب کرد، و نه امری که، میتوان بدان میدان داد، و بدان دامن زد!؟!
-علم لدنی، و حضرت پیامبر اسلام(ص)
از اینرو، زمانی که پیامبر اکرم(ص)، از موهبت علم لدنی_ علمی بی واسطه، مادرزادی، فطری و غریزی، درونزا و خودجوش_ برخوردار نبوده باشد، دیگر چه کس دیگری ممکن است، از چنین موهبت، و فضیلتی استثنائی، برخوردار گردیدهبودهباشد؟؟!!، و یا پس از این، برخوردار گردد؟؟!! هنگامی که حافظ میگوید:
“نگار من، که به مکتب نرفت و، خط ننوشت!!؟:
به غمزه؟! مسئله آموز صد مدرس شد”
غزل شمارهی۱۶۳
با سرایش این بیت، در حقیقت حافظ_بهاحتمال قوی_گوشهی چشمی به “اسطورهی داشتن علم لدنی”، از دوران کودکی شخصی ویژه، داشتهاست!؟!
پارهای از مفسران حافظ، معتقدند که این بیت را، حافظ در توصیف حضرت پیامبر اسلام(ص) سرودهاست. زیرا، شهرت دارد که پیامبر، اُمّی، یعنی به مکتب نرفته، و تحصیل نفرمودهبودهاست!؟! بلکه، تنها به فراگرفتن زبان مادری(اُمی)، در میان قبیلهای فصیح_ به مدد دایهاش بانو حلیمه_ به فصاحت، در زبان عربی، پرورش یافتهبودهاند.
دربارهی چگونگی این گذشتهی نبیاکرم(ص)، قبل از بعثت، و آموختههای حضرت ایشان، ما را چارهای نیست که بگوییم: و خدا داناتر است. ما نکتهای را، که بتوانیم در اینباره بر قطعیت آن، اصرار ورزیده، حقیقتاً، چیزی نمیدانیم!!
شعر ایرج میرزا، در ستایش مادر، به مفهوم تحصیلات اُمّی_فرا گرفته از مادر_بهشیوهی کاملا اکتسابی_و نه لدنی_ صراحت کامل دارد:
گویند: مرا، چو زاد، مادر!؟
پستان به دهان گرفتن آموخت!؟
شبها، بر گاهوارهی من
بیدار نشست و، خفتن آموخت
یک حرف و دو حرف، بر زبانم
الفاظ نهاد و، گفتن آموخت
لبخند نهاد، بر لب من
بر غنچهی گل، شکفتن آموخت
دستم بگرفت و، پا به پا برد
تا شیوهی راه رفتن، آموخت
پس هستی من، ز هستی اوست!؟!
تا هستم و هست، دارمش دوست!!!
-علم اکتسابی، در برابر علم لدنی؟!
در برابر “علم لدنی”، “علم اکتسابی”، قرار دارد. یعنی آگاهی، دانایی و علمی که هرکس، به فراخور امکانات خویش، میتواند آن را با رفتن به مکتب، مدرسه، دبیرستان و دانشگاه، و یا بهطور خصوصی، نزد کسی بیاموزد، یا کسب، و تجربه نماید!؟!
بارها، در برابر این پرسش از کسی، که: “فرزند شما، حالش چطور است؟! کجاست؟! و چه کار میکند؟” احیانا، این پاسخ را از پدر یا مادر او، به شخص کنجکاو از حال فرزند خویش، شنیدهایم که:
_ فرزند ما، پی تحصیل، و کسب علم، مثلاً به حوزهی علوم شرعی برای طلبگی، و یا تحصیلات دانشگاهی، به خارج_ به آلمان، به ایتالیا، به فرانسه، به انگلستان، #و_و_و… _ رفتهاست!؟
-توصیه به تحصیل علم اکتسابی
نه تنها در مورد علم لدنی، از پیامبر اکرم (ص)، سخنی درمیان نیست؛ بلکه درست برعکس بصورتهای مختلفی، حدیث یا حدیثوارههایی منسوب، به توصیهی حضرت ایشان در تحصیل علم اکتسابی، با صراحت، روایت رفتهاست. از جمله،“ز گهواره تا گور دانش بجوی”، که کم و بیش ترجمهای از این حدیث منسوب به حضرت است که:
-اُطلُبُوا العلمَ من المهدِ الی اللحد.( رک به: وبسایتهای شیعه نیوز، و اسلام کوئست)
و دیگر حدیث مشهور منسوب به حضرت ایشان، عبارتست از:
اُطلُبُوا العلمَ، ولو بِالصّین: علم را طلب کنید، اگرچه در چین باشد(اشاره به دورترین مکان بتپرستی از خاور دور، نسبت به مکه، در آن زمان است)
البته، هنوز روایتهایی در توصیهی آموزش علم، بگونهی حدیث، و یا حدیثواره، از دیرباز در آثار اخلاقی مولفان مسلمان وجود دارد، که به همان دو حدیثوارهی یاد شده، محدود نمیگردد. از جمله در اهمیت آموزش #علم_اکتسابی، این حدیث واره، منسوب به امام امیر المومنین(ع) آمده است که:
“هر کس به من حرفی بیاموزد، مرا، بندهی احسان خود، نموده است.{مَن عَلَّمَنی حرفا، فَقد صَیَّرَنی عبدا}( رک به وبسایتهای شیعه نیوز، تبیان و اسلام کوئست)
-غرب پژوهی، بجای غربزدگی، یا غربستیزی
دربارهی کسب علم، بعنوان غربپژوهی، بهتفصیل نوشتهای تحت عنوان“رویاروئی فرهنگها” در کتاب جامعهشناسی سال سوم دبیرستانها ( در ۳۶ صفحه، یعنی از صفحهی ۱۷ تا ۵۳)، در سال۱۳۵۸ از طرف وزارت آموزش و پرورش، بعنوان کتاب درسی، منتشر شدهاست. در آنجا، این نوشته بخاطر رفع سوء تفاهم از نگرش تک بعدی منفی نسبت به غرب_ به نام غربزدگی_تدوین گشتهاست.
نوشتهی کتاب، خلاصهای از یک سخنرانی مفصل نویسندهی “خط سوم” / “خط چهارم”، در دانشکدهی الهیات است، که بنا به درخواست هیئت آموزشی کتابهای درسی، مضمون مفصل آن، در ۳۶ صفحه برای چاپ در کتاب درسی جامعهشناسی یاد شده، تلخیص شدهاست.(برای اطلاع بیشتر رک به: جامعهشناسی سال دوم متوسطه، سال ۱۳۵۸، بخش سوم(رویاروئی فرهنگها)، فصل هشتم، صص۱۷ تا ۵۳)
در میان آثار نویسندهی فقید جلال آل احمد(۴۶=۱۳۴۸-۱۳۰۲ه.ش/۱۹۶۹-۱۹۲۳م) کتاب “غربزدگی”، پر سر و صداترین آنها، بشمار میرود.
کتاب #غربزدگی ، در مهرماه ۱۳۴۱، انتشار یافتهاست. و البته از انتشار چاپ کاملتر آن، در سال ۱۳۴۲، از طرف دستگاه سانسور وقت، جلوگیری گردید.
کتاب “غربزدگی” از شیوههای مختلف ممکن دستکم نهگانهی “رویاروئی فرهنگ ها”، در برابر یکدیگر، تنها یک واکنش، و آن هم سخت متعصبانه و تکبعدینگرانه را، انتخاب کردهاست. در نتیجه، تنها واکنش در برابر غربزدگی را، ناچار، “غرب ستیزی” معرفی میکند!!؟ یعنی جنگ، جنگ، جنگ با غرب، و نه هرگز، امکان صلحی را، باقی میگذارد!!؟
و باز هم، در نتیجه، “غرب ستیزی”، تنها وظیفهی روشنفکری!!؟_ از دید #جلال_آل_احمد _ برای ایرانیان، بشمار میرود!!؟
-تلاش برای پیشگیری از، تکبعدینگری
کاهش از انگیزههای تعصبورزی
در اوایل دههی سوم اردیبهشت ۱۳۵۸ /۱۹۷۹م، در“دانشکدهی الهیات”، در سالن بزرگ آن، در برابر جمعیتی انبوه، آقای #بنی_صدر (تولد ۱۳۱۲ه.ش/۱۹۳۳م) از “اقتصاد توحیدی!؟”_آنهم، تکبعدینگرانه در علم اقتصاد!!؟_ سخنرانی میکرد!
و ما، در سالنی به مراتب کوچکتر، و جمعیتی به مراتب کمتر، دربارهی “واکنشهای غیر توحیدی نهگانهی رویاروئی فرهنگها” سخن میگفتیم!؟!
بدان امید که، مگر، شاید، همچو کاهی، در برابر کوهی، یا قطرهای، در برابر دریای طوفان زدهی انقلاب، با حداقلی از امکان، از شدت آسیب ” #افراط_در_تک_بعدی_نگری ها”، فرو در بکاهیم!!؟
شادمندانه، زندهیاد “سیدکاظم موسوی”(۴۶=۱۳۶۰-۱۳۱۴ه.ش/۱۹۸۱- ۱۹۳۵م) از شهدای ۷ تیر ۱۳۶۰/ ۲۸ جون ۱۹۸۱، این سخنرانی را ضبط کرده بود، و چند روز بعد، دستنویس خود از پیاده کردن سخنرانی را آورد، تا به تلخیص، آن را برای کتابهای جامعهشناسی درسی، فراهم سازیم.
اگر بینش، و همت این دانشپژوه فقید نبود، این مقاله، به احتمال قوی، هرگز_بعنوان تلاشی مذبوحانه، در پیشگیری از بحران خطر درگیریهای تنگنظرانه_ به زیور چاپ، پایدار نمیگردید!!؟
عذر شادروان #سید_کاظم_موسوی، این بود که:
-“بعضی، بدجوری با تکبعدی نگریهای خود، به جامعیت انقلاب، آسیب میرسانند؟؟!
من، فعلا، مسئول تدوین نخستین دورهی کتابهای درسی، پس از انقلاب، برای مدارس هستم.
باشد که این نوشتهی شما_رویاروئی فرهنگها_تا حد زیادی، از آسیب تکبعدینگریهای افراطی، بکاهد، ان شاء الله”
ذات سید کاظم موسوی، از گوهرینههای کمیاب بود. او بخوبی میتوانست سلف خلف آرزویی، برای هر پدری فرهیخته باشد. شادمانم که دستکم، پس از سپری گشت چهل سال توانستم، در مقامی ارزنده ،به ادای اندکی از دین بسیار خود به او، موفق گردم. رحمت بر خاطره و یاد گرانقدر او باد!
( برای آگاهی از شیوهی دانش پژوهی راستین شهید سید کاظم موسوی_ که پس از شهادت، ساختمان شمارهی چهار وزارت آموزش و پرورش، از جمله شامل انتشارات مدرسه، در خیابان ایرانشهر تهران را، به نام وی، مشخص نمودند_رک به : ویکی پدیا)
-انواع نهگانهی رویاروئی فرهنگها
فرهنگها نیز، مانند انسانها، گاه روی در روی هم قرار میگیرند. با هم، ستیز میکنند. بر هم، هجوم میبرند. از هم، میآموزند. از هم، میگریزند. از هم، میهراسند. شیفتهی یکدیگر میشوند. از هم، تقلید میکنند. همدیگر را، نفی میکنند. علیه یکدیگر، تبلیغ میکنند. یکی زیردست و، دیگری زبردست میشود. یکی در برابر دیگری، احساس برتری، و دیگری احساس کهتری میکند، و مانند آن!!؟؟
در رویاروئیها، و فرهنگ غرب، غالبا از #غرب_زدگی، سخن میگویند…غربزدگی_ چنانکه تاکنون، به غلط، تصور رفتهاست_ تنها واکنش منحصر بفرد ما، در برابر غرب نیست!؟!
بلکه، فقط، یکی از واکنشهای مختلف ما، در برابر فرهنگ و تمدن غرب بشمار میرود.
شناخت، و طبقهبندی واکنشهای متقابل فرهنگها، در برابر یکدیگر، همانند شناخت گروههای خونی، و آشنائی با ویژگیهای آنها، در پیشگیری و چارهجوئی سوانح، بخاطر پیشگیری از برخوردهای کینهتوزانه، و پیشداوریهای متعصبانه، و زیانمند میان فرهنگها، ضروری است…
کشورهای آسیائی و افریقائی در برابر غرب، تنها یکنوع عکسالعمل از خود نشان نمیدهند. بلکه، در رویاروئی شرق و غرب، دستکم، ما، با نه نوع واکنش مهم، روبرو هستیم:
۱)-“غربزدگی”: همانند آفت سِنزدگی، ملخزدگی، و یا برقزدگی، یعنی هجوم فیزیکی، و عملی استعماری غرب، و مقهوریت ناخواسته و ناآگاه شرق، در برابر غرب است!!؟
۲)-“غربگری”: یعنی شیفتگی محض، تقلید مطلق شرق از غرب_آگاه، یا ناآگاه_ استقبال بیچون و چرا، و از جان و دل تقلید کردن از هر چه غربی است!!؟
۳)-“غربگرایی”: یعنی گرایش و تمایل_آگاهانه و عمدی، بنا بر مصلحت_ لکن نه شیفتگی، و مقلدانه. غربگرایی را میتوان، غرب پسندی گزینشی نیز، نامید!!؟
۴)-“غربگریزی”: یعنی ترس شرق از غرب، و دوری جستن از آن، به اصطلاح همانند گریز مشهور جن، از بسم الله!!؟
۵)-“غربستیزی”: یعنی نفرت، و پرخاش شرق نسبت به غرب، تا حد نهایی ابراز نفرت، و تروریسم چریکی علیه غرب، کوتاه سخن، به تعبیر امروزیان: واکنش داعشی!!؟
۶)-“غربپذیری مطلق”: یعنی هجوم روانی قدرت استعماری غرب، قبول تسلیم آگاه، و پذیرش زبونی مطلق، نه نسبی خود در برابر آن. یعنی پذیرش از روی احساس ناچاری، نه استقبال از روی شیفتگی، مانند غربگری!!؟
در این رهگذر، یعنی غربپذیری، از سید حسن تقیزاده(۹۱=۱۳۴۸-۱۲۵۷ه.ش/۱۹۷۰-۱۸۷۸م) نقل میکنند که گفته بودهاست:“اگر ما بخواهیم روزی آدم شویم، از فرق سر تا ناخن پا، باید، غربی گردیم؟!”
البته بعدها، زنده یاد #تقی_زاده، از این گفتهی خود، استغفار ورزیده بود.
۷)-“غربزدایی”: پاکسازی انقلابی عناصر فرهنگی خودی از بیگانه، فرهنگ-زدائی است.
پارهای از غرب زدایان_ در تفاوت از غرب ستیزان_ میگویند، ما آنچه را که غربیها بدان رسیدهاند، نفی نمیکنیم. ولی میگوییم، موسی به دین خود، عیسی به دین خود!؟! زیرا، آنچه برای غرب، خوب است، ضرورتا برای ما خوب نیست، و بالعکس! دشمنی با غرب نداریم، لکن غربی هم، نمیخواهیم بشویم!!؟ میخواهیم خودمان باشیم!!؟
این شیوه، تحت عنوان “بازگشت به خویشتن!؟”، نیز نامیده شدهاست.
۸)-“غربپژوهی”: یعنی نه شیفتگی، نه ترس، و نه نفرت و خشم، بلکه علاقه به شناخت اجتهادی، همزیستی بخاطر برقراری رابطهی انسانی، بر پایهی برابری، احترام، و تفاهم متقابل شرق با غرب!!؟ یعنی، بخاطر“همزیستی جهانوندانه”ی عرفانی!!؟
۹)-“سبقتجوئی از غرب”: شایستهی یادآوری است که، در کتاب جامعهشناسی یاد شده، ما در آغاز، تنها هشت واکنش را، بر شمردهایم. و در اینجا واکنش نهم -سبقت جویی از غرب- را بدان هشتگونهی پیشین، میافزائیم.
چنانکه از خود اصطلاح “سبقتجوئی از غرب” آشکار میشود، سبقتجو، غرب را رد نمیکند، بلکه آنرا پذیرفته است، و میخواهد از آن، پیشی گیرد!!؟
ظاهرا، #پهلوی_دوم دارای یک چنین آرزوی سبقتجویانهئی از غرب بودهاست!!؟؟
زنده یاد استاد #مجتبی_مینوی
#پژوهشگر_ستیهنده
-آیا پهلوی دوم، از علم لَدُّنی، برخوردار بودهاست؟؟!!
در سازمان اداری مدیریت دولتی، واقع در خیابان آبان شمالی، از خیابان کریمخان زند، در تهران_قبل از انقلاب ۵۷/ ۱۹۷۹م_مقرر شده بود که، بعنوان“آموزش ضمن خدمت”، برای مقامات بلند پایهی اداری، مانند رؤسای ادارات و مدیرانکل، و گاهی حتی برای معاونان وزارتخانهها، دورههایی تکمیلی، برگزار نمایند. بعدها، وظیفهی اجرای آموزش ضمن خدمت، در مورد ارتشیان بلندپایه، مانند سرهنگان و تیمسارها_ اعم از سرتیپها، یا سرلشکرها_ نیز به آن افزوده گردید!
از جمله در تابستان ۱۳۵۲/ ۱۹۷۳م، سمیناری برای افسران عالیرتبه، به اصطلاح امرای ارتش، نیز همچنان، در محل سازمان امور اداری، تشکیل گردید.
در نخستین روز آغاز این دوره، یک هیئت آموزشی سه نفره را، دعوت نمودند، که به آموزش مسائل انسانی، بویژه به “گروپ دینامیک”، یا “پویاییهای کنش، و واکنش متقابل انسان سازمانی”، یا به کنش و واکنش متقابل انسان در سازمانها نکاتی را برای این امیران ارتش، مطرح سازند.
ظاهراً، در آقایان امیران که احساس میکردند، زیردست استادانی شخصی، و نه ارتشی قرار گرفتهاند، مقاومتی پدید آمدهبود!؟ چنانکه از طرف یکی از شرکتکنندگان در این سمینار، در مورد امر تقلید از مجتهد، به “تقلید محض”، یا بهعنوان “احوط”_ تقلید گزینشی، از دشوارترین فتواها، از دیدگاه مجتهدان مختلف_ سئوالی در کلاس مطرح گردید. یکباره کسی که ظاهراً، بهعنوان جناب تیمسار مورد خطاب قرار میگرفت، و گویا ارشد یا مبصر کلاس بود، از آن میان گفت:
-“ما، چه نیازی به گفتههای این و آن داریم؟ #شاهنشاه که خود از موهبت ” #علم_لدنی ” برخوردارند، و مسلما، از کودکی “نظر کرده!؟” بودهاند، سخنانشان برای ما حجت است، و بس!
بگفتهی فردوسی بزرگ:
“چه فرمان یزدان؟؟! چه فرمان شاه؟؟!!
که یزدان، خدا هست و!!
_شه!!؟ : پادشاه!!! ”
این هنگام، یکباره، یکی از سه استاد، که بیشتر جنبهی مدیر آموزشی هیئت را داشت، خطکشی را که روی میز، نزدیک او بود برداشت، و دو سه بار آن را با عصبانیت، به میز کوفت و گفت:
– آقایان محترم! تیمساران ارجمند! دستگاهی که به شما، موهبت افتخار ارشدیت در سلسله مراتب ارتشی را، بخشیدهاست، ما را نیز برگزیده، و شایستهی آن دانستهاست، تا برای کسب معرفت بیشتر از دانش روابط انسانی، و ویژگیهای تعامل روانی انسان و سازمان، با یکدیگر، به شما، نکتههایی را بیاموزیم. از اینرو، در این کلاس، ما ارشد شما هستیم، و ادای احترام به ما، بر شما یک وظیفهی ارتشی است!!؟
ما از علم لدنی، هیچ بهرهای نداریم. علم ما اکتسابی است، و آن هم پس از دهها سال تحصیل، و رنج فرا گرفتهشدهاست.
اگر شما، علم اکتسابی ما را قبول ندارید، ما هم اکنون از این جا برمیخیزیم، و به دفتر موسسه رجوع کرده، در نامهای مینگاریم که، شرکتکنندگان در این کلاس، پذیرای ما نیستند، و به فرا گرفتن و آموختن از ما، به هیچروی آمادگی ندارند، پس ما، از شرکت در این دوره معذوریم.
این منطق، یکباره کار یک بمب ساعتی را کرد. به همهمه، چند نفری گفتند:
-استاد، لطفاً به شما برنخورد. شما، حتماً بهتر از ما میدانید، که انسانها در هر مقامی و در هر سنی که باشند، بمحض آنکه ناگزیر شوند در کلاسهای درس حضور یابند، دوباره، فیلشان یاد هندوستان میکند، و عین بچههای شیطون، شلوغ میکنند! خواهشمند است، این شلوغی کودکانهی دیررس را، از ما به دل نگیرید!!
ما گوش به فرمانیم!! شما نیز، لطفا، به کار خود، طبق وظیفه اقدام فرمایید.”
این حکایت، شمهای از رواج توهم داشتن“علم لدنی”، و رابطهی شاه با ملکوت آسمان و دریافت وحی یا الهام را، در آن زمان_درست یا نادرست؟!، تظاهر و ریاکاری؟!، یا حقیقتا باور یقینی و راستین؟!_ درمیان بویژه نزدیکان به تاج و تخت پهلوی دوم، آشکار میسازد!!؟
-رابطهی ارتشیان با پهلوی دوم
و راز اعلام بیطرفی ارتش، از همکاری با شاپور بختیار
یادآوری این نکته برای درک رابطهی ارتش و پهلوی دوم، به عنوان فرماندهی کل قوا، از دیدی روانشناسانه بسیار عبرتآموز است. دو سال بود که از “جشنهای شاهنشاهی” میگذشت، و افسرانی که گرایش تودهای داشتند، پاکسازی شدهبودند. و در ذهن بسیاری از ارتشیان دیگر هم_اگر این شرکتکنندگان در آموزش ضمن خدمت، امیران ارتش را، بهعنوان مشتی نمونه از خروار در نظر گیریم_ پهلوی دوم، مقامی استثنائی در پیوند با الوهیت، بشمار میرفت، که به موهبت علم لدنی مجهز بود.
این رابطهی تنگاتنگ در سلسله مراتب ارتشیان که جز پادشاه، کسی را، نمیتوانستند بهعنوان فرماندهی کل قوا، قبول داشتهباشند، بهخوبی روشنگر این مشکل است که پس از خروج پهلوی دوم، در سهشنبه ۲۶ دیماه ۱۳۵۷ /۱۶ ژانویه ۱۹۷۹ از ایران، چگونه نظام ارتش_ چنان که بعداً با تفصیل بیشتری خواهیم دید_ به نابسامانی و بلاتکلیفی، دچار شد؟؟!! بدیگر سخن، چگونه از شاپور بختیار، که فاقد علم لدنی بودهاست، و از بچگی، نیز شنیده نشدهاست که نظرکرده بوده باشد، میتوان اطاعت کرد؟؟! یعنی بعنوان فرمانده کل قوا، به جانشینی شاه، چگونه میتوان بویژه آن هم، یک غیرنظامی را پذیرفت؟؟! این عدم پذیرش، از جمله به احتمال قوی، منجر به اعلام بیطرفی ارتش از دخالت در امور کشور، و عدم اطاعت از شاپور بختیار، گردید!!؟؟ آنها، در حقیقت عموما_ همانند #سگ_پاولو _ نسبت به شخص خود او، “شرطی!؟”، شده بودند. در نتیجه جز به خود او، نمیتوانستند پاسخی مثبت، و مطلق بدهند!؟! در این باره، بیشتر، بعدا، گفتگو خواهیم کرد.
لکن قبل از پایان بخشیدن به این گفتار، یادآوری این نکته، ضروری است که شعر مورد استناد آن تیمسار_“چه فرمان یزدان، چه فرمان شاه؟؟!…”_ واقعا از فردوسی نیست. بلکه، بنا بر اغراضی مشخص، منسوب به اوست.
شعر “چه فرمان یزدان، چه فرمان شاه؟؟!…”، در حقیقت، از “لا ادری” هاست!!
اتفاقا، از همان اواسط حکومت پهلوی اول، پس از تشکیل هزارهی فردوسی_ مهرماه ۱۳۱۳/ اکتبر ۱۹۳۴_مورد توجه، و انتقاد شدید، قرار گرفته بودهاست!؟
از جمله، فضلای نامی که نادرستی انتساب این شعر را، به فردوسی، مورد تردید و گفتگو قرار دادهاند، میتوان از زنده یاد ملکالشعرای بهار(۶۴=۱۳۳۰-۱۲۶۵ه.ش/۱۹۵۱-۱۸۸۶م)_بنیانگذار سبکشناسی در زبان فارسی_و استاد فقید ارجمند مجتبی مینوی(۷۳=۱۳۵۵-۱۲۸۱ه.ش/ ۱۹۷۷-۱۹۰۳م)_مشهور به “پژوهشگر ستیهنده”، رئیس بنیاد شاهنامه_ در دورهی پهلوی دوم، یاد کرد.
برای اطلاع بیشتر در بارهی عدم صحت انتساب شعر“چه فرمان یزدان، چه فرمان شاه”، به فردوسی، از جمله رجوع کنید به بررسی بسیار مفصل“تحریف در شاهنامهی فردوسی” که در وبلاگ آریا ادیب، منتشر شدهاست.
نویسنده در این مقاله_ علیرغم تندگوییهای جانبدارانهی افراطی حزبیاش_ شادمندانه، اسناد مهمی را نیز، بدست میدهد.
و این گفتار، ادامه دارد
تاریخ انتشار سهشنبه ۲۷ اسفند۹۸ / ۱۷ مارس۲۰۲۰
(شب چهارشنبه سوری ۹۸)
این گفتار را چگونه ارزیابی می کنید؟ لطفا ستارهها را، طبق خط فارسی از راست به چپ، انتخاب فرمایید ۱، ۲، ۳، ۴، ۵ ضعیف، معمولی، متوسط، خوب، عالی
متوسط ۴.۸ / ۵. ۱۰
سرآغاز کلام :
بنام بزرگ-منبع شعور و معرفت که رحمت و کرامت بى حدّ و حصرش بر حمإ مَسنونِ بیمقدارى متجلّى گشت و از علم لایتنهى نافذ پر جلال و پر عظمتش ،شعله ى شمعى کم فروغ و لرزان را بر وجود خاکى تیره و تاریک تابانید و رخصتى فراسوى تعلقات خاکى براى … و بسوى … ماسوایى در جوار خود ارزانى داشت . و سخاوتمندانه فکرتى در شناخت آفاق و انفس به مشتى خاک هدیه کرد تا با غور در آثار و شواهد وجودیش کیمیاگرى بیاموزد و از تفکر در خاک بیمقدار وجود خود به گوهر هستى وجود لایتناهیش پى ببرد و مس وجود بیمقدار خود را تبدیل به زر و طلاى ناب کند .
هیهات که انگشتى که بسمت آثارش اشاره میکرد ، اکثریت قریب به اتفاق را متوجّه “انگشت خود” کرد و از عظمت مشار الیه غافل نمود . فکرت و اندیشه تنیده با ریشه
متّصل به خاکش ، نشد بجز خودپرستى و خودبینى و منیّت دربند خاک و مقهور عُجب علمىِ بس کوچک و بیمقدار حصولى ، تا حدّى که او را برآن داشت تا عظمت علم و آکاهى لایتنهى بارى را زیر سؤال ببرد و با ابزار بیمقدار خطکش میلیمترى به أندازه گیرى فواصل میلیارد هاى سال نورى ابعاد حکمت متعالى جسارت ورزد و از این درگه با إبراز خرسندى و هلهله ى دیگر-خاکیانِ مَسنون در عمق تاریکیها و برخوردار از روشنایى شمعى کورسوزنان و کم فروغ ، مباهات کنند !
آخر الأمر ، بر او نرسد الا آنچرا که براى آن سعى کرده است .
طلب رخصت و استعانت از مقام بارى :
— My Lord , expand for me my knowledge and wisdom…
{ Mein Herr, erweitere für mich mein Wissen und meine Weisheit…}
— And ease for me my task to serve your word…
{ Und erleichtern Sie mir meine Aufgabe, Ihrem Wort zu dienen …}
— And untie the knot from my tongue (written words)…
{ Und löse den Knoten von meiner Zunge (geschriebene Worte)…
— So that they may understand my meanings .
{ Damit sie meine Bedeutungen verstehen }
(Amin)
Book of Taahaa (20:2۵-۲۸)
نوشته شد :
“- علم لدنی، و حضرت پیامبر اسلام(ص)
از اینرو، زمانی که پیامبر اکرم(ص)، از موهبت علم لدنی_ علمی بی واسطه، مادرزادی، فطری و غریزی، درونزا و خودجوش_ برخوردار نبوده باشد، دیگر چه کس دیگری ممکن است، از چنین موهبت، و فضیلتی استثنائی، برخوردار گردیدهبودهباشد؟؟!! ”
همچنین نوشته شد :
” علم لدنی_ بنا به توصیفی، احیانا رساتر، و به روزتر- علمی مادر زادی است، علمی خودجوش است، که از درون انسان، فرا برمیجوشد، و انسان را بر چرائیها، و چگونگیها، و سرانجام رویدادها، در آینده، آگاه میسازد!؟! البته _بنا بر توصیف بالا از علم لدنی_ این یک آرزوست، که به احتمال قوی، دسترس بدان، تاکنون، برای هیچکس اتفاق نیفتادهاست؟! ”
بنا به تعریف ، علم لدنى ، علمیست غیر حصولى که از جانب خداوند در اختیار بشر قرار میگیرد . و لازم نیست مادرزادى ، فطرى و غریزى ، درون زا و خودجوش باشد بلکه علم و آگاهى به موضوعیست که میتواند فی البداهه ، بخواست خداوند ، در اختیار فردى که او برمیگزیند قرار گیرد . چنین علمى بیکران و لایتنهى نیست و هر مقدارى از آن ، بسته به اراده و حکمت بارى ، میتواند در اختیار برگزیده ى الهى قرار گیرد و همچنان ، با وجود محدودیت کمّى وکیفى ، به آن علم لدّنى اطلاق شود و با تعریف علم لدّنى منافاتى ندارد .. مظهر چنین علمى در گفتار محمد در وقایع متعدّد تاریخى متواتراً ثبت شده است که از آن جمله است آگاه ساخت پیامبر از جانب پروردگارش بر توطئه ى سوء قصد به جان او توسط مشرکین قریش از طریق پى کردن شتر او در مسیر مسافراتش ، و با سخن پیامبر و آگاهى دادن او به على در مورد قرارداد حکمیّت در زمان قبول پیمان صلح حدیبیّه و مواردى متعّدد در جنگ هاى پیامبر مثل جنگ خیبر و یا جنگ خندق ، و یا آگاهى از آنچه که بر سر نواده اش ، حسین ابن على خواهد آمد ، و بسیارى موارد دیگر ، که از برخوردارى علم لدنّى محمد حکایت میکند . و بله ، البته و صد البته که براى محمّد اتّفاق افتاده است ”
همچنین نوشته شد :
” تا پیش از چهلسالگی نبیاکرم(ص)، سخنانی پیشگویانه، غیرعادی، که از منبعی خاص_مانند وحی الهی_برخاسته باشد، از ایشان یادآور نشدهاند!؟!
و همچنان باز هم بنابر روایات اسلامی، “وحی” امری پایدار و مستمر نیست. و بارها “فترت وحی”، یعنی توقف نزول وحی، برای مدتی، اتفاق افتادهاست. و این توقف، موجب افسردگی خاطر حضرت پیامبر(ص) میگردیدهاست. بدیگر سخن، فترت وحی_توقف موقت ابلاغ آن_ موجب اندوه بزرگ، و افسردگی ژرفاژرف حضرت نبیاکرم(ص)، بشمار میرفته. ”
توضیح آنکه بنا بر کلام وحى ،
محمد از روى هوى هاى نفسش سخن نمیگوید.
هرآنچه میگوید آنچرایستکه به او وحى میشود .
(۵۳: ۳-۴)
کلام محمد در سه درجه و مرتبه گفته میشد
١- کلام وحى کتاب الهى که بدون هیچگونه تغییر کلمات و إعراب ، دقیقاً و عیناً بصورت آنچه که به او إلقاء میشد بازگو میکرد . این نوع کلام مشخّصاً داراى وزن وإعراب خاصّى بود که أهل کلام تفاوت آنرا با کلام روزمرّه ى محمد تمیز میدادند . چنین کلام لایتغییرى نه تنها توسط کاتبین وحى مکتوب میشد بلکه توسط پیروان محمد به حافظه ى جان سپرده میشد و در زمان عثمان ابن عفّان و در تلاش بر مصحف نمودن کتاب الهى ، حافظین آیات نقش بسیار مهمّى را در تثبیت إعراب کلام وحى همزمان با تایید قاطع تمامى کلام وحى “ولاغیر” ایفا کردند .
بله این کلام وحى و نزول آیات الهى بود که مستمر نبود و حتى پیامبر زمانى که پیروانش از او خواستند خدا را برایشان توصیف کند ، محمد چند روزى منتظرانه صبر کرد تا سوره ى إخلاص بر او نازل شد . که البته چنین وقفه اى به داشتن علم لدنى مرتبط نیست و علم لدّنى میتواند منقطع باشد و با تعریف علم لدنّى هم منافاتى ندارد .
٢- مفاهیمى از طرف خدا بر محمد وحى میشد که جداى از آیات کتاب الهى بود . آن مفاهیم وحى شده را پیامبر با کلمات و جملات خود به پیروانش در باره ى أمور مسلمین ، توضیح برنامه هاى حکومتى ، چگونگى انجام و اجراء أمور شرعى ، و استراتژى و تاکتیک هاى برخورد با دشمنان و مهاجمین بیان میکرد . چنین وحى یى میتواند دائمى باشد و رابطه ى مستقیم با علم و آگاهى پیغمبر دارد و منقطع یا دائم بودن آن را کسى نمیداند و دائمى بودن یا نبودن آن ارتباطى به منبع اطلاعاتى آن که خدا باشد ندارد و از انجا که حصولى نیست لاجرم همچنان علم لدنّى محسوب میشود .
٣- گفتگویى که در گفتار پیامبر بطور خصوصى و با نزدیکان خود و همسرانش صورت میگرفت که چون ربطى به امور مسلمین نداشت ، هیچ مومنى دقدقه ى سؤال اینکه آیا مفاهیم عگفتار پیغمبر در خلوت نزدیکانش هم از نوع وحى بود ، را ندارد زیرا که بنا بر حدیث ثقلین پیروان او فقط مسئول کتاب و سنّت هستند که اقلام ١ و ٢ ذکر شده در بالا میباشدا
QED
با سلام خدمت استاد صاحب الزمانی در رابطه نسبت غرب با فرهنگ بسیار جالب بود ولی بهترین تحلیل رو از رابطه ما با غرب را پروفسور عبدالجواد فلاطوری استاد اسلامشناسی دانشگاه هامبورگ دارند تحلیلهای ایشان کاملا علمی، مستدل و منسجم هستند.
از جمله
الف) برای عرضه به غرب چه داریم، با کدام شیوه؟ (مصاحبه در حضور جمعی از فرهیختگان دانشگاه)[۲۹]
ب) رابطه دین و فلسفه (مصاحبه با مجله دانشگاه انقلاب)[۳۰]
ج) ضرورت تبادل و کلید تفاهم فرهنگها (مقالهای در خصوص برخورد با غرب و دیگر فرهنگ)[۳۱]
د) دو اندیشه شرق و غرب (مقاله)[۳۲]
هـ.) موانع بنیادین گفت و گو میان اسلام و مسیحیت (مقاله)[۳۳]
و مقالات و کتب دیگر ایشان به زبان آلمانی
ای کاش از تلاش های ایشان و نظرات ایشان هم در این رابطه یاد می کردید.
در ضمن کتاب زندگی نامه و خدمات علمی و فرهنگی عبدالجواد فلاطورینیز شامل مقالات بسیار جالبی است که در ایران چاپ شده
با تشکر
استاد گرانمایه
قبل از هر کلام، سلام و سپاس فراوان بر شما و آنان که در این راه شما را همکاری می کنند. در این وانفسای جهل و تیره اندیشی بویژه رواج عجیب و غریب آن در فضای مجازی، فقط خدا می داند که تلاش ارزنده شما چه جهادی جانفرساست. مخصوصا با وضعیت جسمی شما که ادمین پیج اینستاگرامتان چندی پیش برایم نوشته بودند. بیکران سپاس بر شما. همانگونه که خود نیز درباره شهید موسوی بدرستی اشاره فرموده اید جز نام و یاد نیکی که بسبب کارهای نیکمان پس از ما برجای خواهد ماند، دیگر هیچ چیز بقایی ندارد.
نامتان برای همیشه تاریخ این سرزمین در جریده عالم مستدام باد. تندرست و پاینده باشید.
جناب سهیل
پس از عرض سلام و تبریک برای سال نو، به کوتاهی باید بگویم که از صمیم قلب از سپاس بی شائبهی افرادی مانند شما، سپاسگزارم. چون قدردانیهای بیشائبهی شما، از خستگیهای ناشی از سالها بیتفاوتیهایم، میکاهد.
با ارادت و سپاس مجدد- خط چهارم
اول فروردین ۱۳۹۹/ ۲۰ مارس ۲۰۲۰
سلام
در سال ۱۳۶۹ برای نوشتن پایان نامه، در کتابخانه دانشکده علوم سیاسی شیراز سر در گریبان دنبال منابعی می گشتم که شاید پاسخ مناسبی برای هزار و یک سئوال بی پاسخ که مثل خوره به جانم افتاده بود بیابم.
کتابدار ، کتاب کوچک اما تقریبا قطوری به نام دیباچه ای بر رهبری، را از روی میز امانت برداشت که به قفسه ها بازگرداند. عنوان کتاب بقدری کنجکاوی برانگیز بود که بی اختیار کتاب را به امانت گرفتم و یکماهی فارغ از هر نگرانی برای پایان نامه تمام وقت خود را وقف خواندن کتاب کردم.
باید اعتراف کنم که تا به امروز هنوز هرگز، کتابی با این حجم از اطلاعات و اینچنین عمیق نخوانده ام. در تمام دوران خدمت نیز در کلاس های درس بارها دانشجویانم را به خواندنش تشویق کرده ام.
شش ماه پیش یکی از دانشجویان که ظاهرا در جستجویی اینترنتی به دنبال نام نویسنده با کانالی در تلگرام آشنا شده بود، یکی از مقالات استاد را در کانال دانشگاه به اشتراک گذاشت که خاطره آن تصادف و آشنایی با دیباچه را برایم زنده کرد. همیشه از وجود چنین اندیشمندان رسالت آگاه و ژرفکاوی که چنین رسا و شفاف، پرده از پلیدی ها برداشته، و بر تاریکی ها نور معرفت تابیده اند، خدای را شاکر بوده ام. شکر مضاعفم از اینست که باردیگر به این منبع ارزشمند دست یافتم، و فرصت ابراز سپاس و زنده داشت این خاطره شیرین را یافتم.
وبسایت بسیار ارزنده ای است. امید که در پناه حق همچنان روشنگر ذهن و اندیشه امان باشید.
با سپاس و ارادت- کلامی
استاد اردلان عزیز، پس از تقدیم سلام، داشتن اینهمه شجاعت شفاف در ابراز قدردانی خود را، به خود و به شما تبریک می گویم.
آروزی همیشگی من بوده است که سرانجام، نسلی از گوهرینهها، همانند شما، در کشور ما خصوصا_ و در جهان سوم عموما_ ببالد و ظهور کند. تا با ذکر حقایق شفاف، اندکی از تبعیض ها، و پیشداوری ها، بکاهند و جهان فردا را بیشتر از پیش جای زندگانی آرام و نجیبانه نمایند.
شادمانم، که عمرم کفاف داد که به ظهور این نسل_ که شما یکی از پیشآهنگان آن هستید_ نائل شدم. و دریافتم که امیدم زیاد واهی و بی پایه نبودهاست.
در صورت امکان، امیدوارم که کتاب”خداوند دو کعبه” و “خط سوم”_ که از تبار همان دیباچهای بر رهبری، از همین نویسنده اند_ را نیز، به مهمان نوازی ذهن وقاد خود مفتخر فرمایید.
در صورت دسترسی بدان دانشجوی عزیزی که از او یاد کرده اید، که به احتمال قوی او نیز، به همان نسل گوهرینه های آرزویی ما متعلق است، و بخوبی می تواند نوهی معنوی من باشد، سلام و سپاس صمیمانهی مرا، به وی ابلاغ فرمایید.
با ارادت و سپاس مجدد _ نویسندهی خط چهارم
۲۹ اسفند ۹۸/ ۱۹ مارس ۲۰۲۰
انتظار دریافت پاسخ، با اینهمه گرمی و لطف و اینچنین با سرعت بی اندازه مایه شگفتی است.
استاد گرانمایه، توصیه و پیشنهاد مطالعه دیگر آثار را به دیده منت می گذارم. خوشبختانه به مدد فروشگاههای اینترنتی خداوند دو کعبه ، خط سوم، و کتاب بسیار پر ارج روح بشر که در دشواری ها و مصائب زندگی بویژه در ارتباط با دیگران همواره راهگشای این حقیر بوده اند را بعنوان گل های سر سبد در کتابخانه شخصی ام در اختیار دارم. ذکر و یادکرد تنها دیباچه ای بر رهبری تنها بخاطر مضمون این مقالات و زمینه تحصیلی بنده بود.
بر پیشانی همت بلند و دستان پر مهرتان دورا دور بوسه می زنم و صمیمانه سپاسگزارم که منت گذاشته و یادداشت بنده را پاسخ گفتید.
درباره آن دانشجوی گرامی خانم عطیه کرمی نیز در نخستین فرصت و دیدار آموزشی، پس رهایی از چنگال مصیبت کرونا حتما پیام پرمهرتان را ابلاغ خواهم کرد که برای ایشان نیز باعث افتخار خواهد بود.
پیشاپیش نوروز ۱۳۹۹ بر شما مبارک باد
ارادتمند و شاگرد کوچک شما- اردلان کلامی
با سلام و تشکر ویژه از تعریف/تحلیل علم لدنی و اکتسابی که سالهای متمادی افکارمو مشغول کرده بود و بعضی اوقات در فرصتی که در بحث های دوستانه پیش میامد، سعی میکردم از علم نوع اکتسابی دفاع کنم… بالاخره گویی شاهد از غیب رسید و امروز با خواندن این گفتار به پاسخ جامع/کامل به سهم خودم رسیدم تا بعد از این با دست پرتر و استدلال قویتر/بیشتر مدافع اکتسابیون واقعگرا باشم!
خواستم ضمن تشکر اشاره یی متضمن به رباعی مولوی در همین رابطه داشته باشم که سالهاست همچون ذکر درونی(ضد لدنی) و تذکر برونی(به جمع لدنی پرستان) تکرار میکنم:
علمی که ترا گره گشاید بطلب
زان پیش که از تو جان برآید بطلب
آن نیست که هست مینماید بگذار
آن هست که نیست مینماید بطلب!
(مولانا)